پادشاه خاتون ، از زنان فرمانروا در دولتهای اسلامی. به صفوتالدین شهرت داشت و هفتمین حکمران (حک : 691ـ694) از قراختائیانِ کرمان * و دختر قطبالدین محمد و تَرکان خاتون بود (ناصرالدین منشی کرمانی، ص 25ـ26) و علاوه بر صفوتالدین و پادشاه خاتون، شهرت او در منابع «لاله خاتون» و «عفتی» نیز ذکر شده است (صدقیانی، ص93ـ94).در عهد سلطنت اباقا * (663ـ680)، پسر و جانشین هولاکو، به ملاحظات سیاسی و به قصد ایجاد روابط حسنه بین دستگاه حکومتی کرمان و دربار مغول، ترکان خاتون خواستگاری این ایلخان غیرمسلمان از پادشاه خاتون را پذیرفت (اوچوک، ص188). او برای جلب نظر اباقا و رفعت منزلت خویش نزد سلطان، مقدمات وصلت دختر را رأساً تدارک دید ( تاریخ شاهی ، مقدمة باستانی پاریزی، ص پنجاه و چهار) و بهرغم ناسازگاری این ازدواج با احکام اسلام، عروس را با جهیزیة مفصل به دربار وی فرستاد (ناصرالدین منشی کرمانی، ص 47ـ 48). وجاهت و کیاست پادشاه خاتون، که اباقا او را در جایگاه مادر خود ییسونجین خاتون نشانده بود، و اقامت چندین سالة او در اردو به عنوان ندیمه و مأمور تزیین چادر مادرشوهر، مقام و شأن خاصی به وی داد، به طوری که پس از درگذشت ییسونجین (670) اردوی او به پادشاه خاتون واگذار گردید (رشیدالدین فضلالله، ج2، ص1055، 1098). به نظر میرسد که مدارا و تحمل پادشاه خاتون در زندگی زناشویی، با زمینههای مطلوب دورة حکمرانی مادرش، ترکان خاتون (همان، ج 2، ص 934)، در ملایمت رفتار اباقا با مردم کرمان، نتایج سودمندی داشته است.با مرگ اباقا و ترکان خاتون (681)، سلطان جلالالدین سیورغاتمیش، برادر پادشاه خاتون، که به سرپرستی مادرش چندسالی بر بخشی از ولایت کرمان حکومت داشت، با کمک وزیرش، فخرالدین محمود زوزنی، سررشتة امور را به دست گرفت (اشپولر، ص129) و در صحنة سیاست با خواهرش به رقابت و خصومت پرداخت. چون نوبت سلطنت به ارغونخان (683ـ690)، پسر اباقا، رسید، سیورغاتمیش را به سبب حمایت او از ایلخان پیشین، احمد تگودار * (مقتول 683)، به دربار احضار کرد و به محاکمه کشانید. اما او، بر اثر وساطت و تدبیر بعضی از سران قوم، نجات یافت و نتیجتاً سلطنت کرمان بین او و پادشاه خاتون به تساوی تقسیم شد. شکایت و مخالفت پادشاه خاتون اثری نبخشید و بزرگان مغول ظاهراً برای دور کردن او از منطقه، وی را به همسری گیخاتو، برادر ارغون و فرمانروای روم، برگزیدند و با اصرار رضایت ارغون را نیز به دست آوردند (ناصرالدین منشی کرمانی، ص55 ـ56) و بهرغم مخالفت شرع با ازدواج بیوة پدر با پسر خوانده، با توجه به تسامح مغولان در این امر، پادشاهخاتون را روانة دیار روم کردند. ارغون در 690 درگذشت و برادر او، گیخاتو، که هیچ امیدی به سلطنت نداشت، ایلخان شد. او سال بعد سیورغاتمیش را عزل و ولایت کرمان را به زوجهاش پادشاهخاتون اعطا کرد. با جلوس وی بر امارت کرمان (ذیقعدة 691)، طبعاً سنگینی وزنة قدرت در منطقه نیز تغییر کرد. پادشاه خاتون با فطانت سیاسی ابتدا نیابت حکومت را بر عهدة برادر گذاشت و خود امور درباری و دیوانی را همچنان حلوفصل میکرد. لیکن سودای سلطنت، دشمنی دیرین و بویژه اختلاف بر سر املاک خاصة پادشاه خاتون در سیرجان، که در تیول سیورغاتمیش بود، آتش کینه را بین خواهر و برادر دامن زد، که با تحریک بدخواهان به فتنه گرایید و با این عمل، مقدمات انحطاط و سقوط این خاندان فراهم گشت (اوچوک، ص 191ـ194). در این جریان، جلالالدین گرفتار شد و در بند افتاد و بعد از چندی از زندان فرار کرد و خود را به دربار گیخاتو رساند. پادشاه خاتون مضطرب گشت و با ارسال هدایای بسیار به اردو، بازگشت او را طلب نمود. جلالالدین را به کرمان فرستادند و مدتی بعد، در رمضان 693، پادشاه خاتون او را به قتل رسانید و درباریان شهرت دادند که خود سم خورده است (وزیری کرمانی، ج 1، ص 462ـ 463؛ اوچوک، ص 194ـ196). پادشاه خاتون در اندیشة فرمانروایی مطلق و بیرقیب، با ارتکاب این حرکت هولناک، دولت خویش را پریشان کرد. او اگر چه در سوک برادر شرکت جُست و در اطعام مساکین مبالغه کرد، اما حرمت او در بین خلایق به نفرت مبدل شد (ناصرالدین منشی کرمانی، ص 71ـ 74). سال بعد (694) شاهزاده بایْدو * شوهر شاهعالم، دختر سیورغاتمیش، از بغداد خروج کرد و چون به مقام ایلخانی رسید، زوجهاش او را به انتقام خون پدر، به دفع پادشاه خاتون واداشت. لشکریان به سمت کرمان روی آوردند. خاتون پس از مشورت با تنی چند از محارم، قلعه را برگزید و چند روز در محاصره افتاد، اما اکثر امرا از وی کناره گرفتند. لذا سرانجام کلید دروازهها را برای بایدو فرستاد و خود تسلیم شد. او را به خواری و اهانت از کوشک فرو آوردند و خزاین و اموالش را غارت کردند و بعضی از اعیان دستگاه وی را به اسارت بردند (همان، ص 76). پادشاه خاتون، سپس، به اصرار شاهعالم، در شعبان 694 کشته شد (اقبال آشتیانی، ص 407).مورخان پادشاه خاتون را زنی خوب صورت و با لیاقت وصف کردهاند که بارگاه او محل تجمع اهل فضل و دانش بوده و اوقاتش را در مجالست با عالمان و شاعران میگذرانیده است. او خود شعر میسروده است (صفا، ج 3، بخش 1، ص 22، 658). سه رباعی و یک قطعه از اشعار او در سِمط العُلی ثبت گردیده و با اندک اختلافی در تذکرهها راه یافته است (ناصرالدین منشی کرمانی، ص 70ـ71؛ صدقیانی، ص 96ـ99). پادشاهخاتون در خوشنویسی نیز دست داشته و چندین جلد قرآن به خط او نوشته شده است (صدقیانی، ص 96). برخی از گویندگان معاصر پادشاهخاتون، از جمله سیدذوالفقار شیروانی، او را مدح گفتهاند (صفا، ج 3، بخش 1، ص 520).منابع: عباس اقبال آشتیانی، تاریخ مغول: از حملة چنگیز تا تشکیل دولت تیموری ، تهران 1364 ش؛ بحریه اوچوک، زنان فرمانروا در دولتهای اسلامی ، ترجمة محمدتقی امامی، تهران 1374 ش؛ تاریخ شاهی قراختائیان ، از مؤلفی ناشناخته در قرن هفتم، چاپ محمدابراهیم باستانی پاریزی، تهران 1355 ش؛ رشیدالدین فضلالله، جامع التواریخ ، چاپ محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران 1373 ش؛ نیره اقدس صدقیانی، «صفوةالدین: بانوی تاجدار و شاعر کرمان»، در سی گفتار دربارة کرمان: از مجموعة سخنرانیهای هشتمین کنگرة تحقیقات ایرانی کرمان، 25ـ30 شهریور 2536 ، چاپ محمد رسول دریاگشت، کرمان ] بیتا. [ ؛ ذبیحالله صفا، تاریخ ادبیات در ایران ، ج 3، بخش 1، تهران 1351 ش؛ ناصرالدین منشی کرمانی، سِمط العُلی' للحضرة العُلیا ، چاپ عباس اقبال، تهران 1328 ش؛ احمدعلی وزیری کرمانی، تاریخ کرمان ، چاپ باستانی پاریزی، تهران 1370 ش؛Bertold Spuler, Die Mongolen in Iran , Leiden 1985.