بیگ‌ و بیگم‌

معرف

بیگ‌ و بیگم‌ ،# دو عنوان‌ یا لقب‌ ترکی‌.
متن
بیگ‌ و بیگم‌ ، دو عنوان‌ یا لقب‌ ترکی‌.1) بیگ‌ (بیک‌/ بک‌ به‌ فتح‌ و کسر، نیز با گاف‌؛ امروزه‌ «بی‌» bey ). صورت‌ نهایی‌ عنوانی‌ قدیمی‌ در ترکی‌ عثمانی‌ که‌ در ترکمنی‌ beg ، در ترکی‌ شرقی‌ big و در قزاقی‌ bi / biy است‌. این‌ عنوان‌ که‌ در کتیبه‌های‌ اُرخون‌ و متون‌ اویغوری‌ نیز مشاهده‌ می‌شود و با استنباط‌ از منابع‌ شرقی‌ و غربی‌ پیش‌ از قبول‌ اسلام‌، و بعد از آن‌ نیز، در میان‌ قبایل‌ گوناگون‌ و دولتهای‌ ترک‌ رواج‌ داشته‌ است‌، به‌ تأیید عموم‌ پژوهشگران‌ زبانهای‌ آلتایی‌، با عناوین‌ «بگی‌» begi مغولی‌ و «بوگین‌» bخgin چچنی‌ و «بیله‌» beyle منچویی‌ از لحاظ‌ اشتقاق‌، مسلماً پیوند دارد. گروهی‌ از زبانشناسان‌ از بلوشه‌ (ج‌ 12، ص‌ 92)، تا کوتویچ‌ ، ادعا می‌کنند که‌ این‌ عنوان‌ از عنوان‌ کهن‌ «پِک‌» چینیها گرفته‌ شده‌ است‌؛ ولی‌ در مقابل‌، عده‌ای‌ از محققان‌ نیز احتمال‌ می‌دهند که‌ این‌ واژه‌ همان‌ «بَغ‌» (فارسی‌ باستان‌: «بَگه‌»؛ سانسکریت‌: «بهاگا»؛ پهلوی‌: «بی‌» ¦be ) است‌ که‌ به‌ شاهان‌ ساسانی‌ اطلاق‌ می‌شده‌ و به‌ معنای‌ خداوند است‌ ( رجوع کنید به بروکلمان‌، ص‌ 223). در هر حال‌، به‌ احتمال‌ قوی‌، نخستین‌ بار ترکها این‌ عنوان‌ را به‌ کار برده‌اند و دیگر اقوام‌ آلتایی‌ آن‌ را از ترکان‌ گرفته‌اند.می‌توان‌ مفاهیم‌ اصلی‌ این‌ کلمه‌ را در زمان‌ فرمانروایی‌ «گوک‌ ـ ترک‌»ها (ترکهای‌ قدیم‌)، بدین‌ صورت‌ خلاصه‌ کرد: الف‌) عنوانِ رؤسای‌ قبایل‌ کوچک‌ یا رؤسای‌ گروههای‌ بزرگ‌ متشکل‌ از قبایل‌ کوچک‌، که‌ از عنوان‌ «خان‌»، یا «قاغان‌» ] قاآن‌/ خاقان‌ [ پایینتر بود، و می‌دانیم‌ که‌ سلطان‌ گوک‌ ـ ترک‌ به‌ بارس‌ بیگ‌ (بَرْسْبای‌)، رئیس‌ قرقیزها، عنوان‌ «قاغان‌» داده‌ بود. ب‌) مفهوم‌ «بِی‌لَر» (بیگها) در کتیبه‌های‌ اُرخون‌ معمولاً بیان‌ کنندة‌ طبقه‌ای‌ ممتاز و اصیل‌ است‌ که‌ با طبقة‌ مردم‌ عادی‌ (بودون‌ ) فرق‌ دارد. «بی‌» با این‌ مفهوم‌، عموم‌ شاهزادگان‌ خاندان‌ شاهی‌ را نیز دربر می‌گیرد. ج‌) هریک‌ از افراد بانفوذ و صلاحیتدار بزرگ‌ و کوچک‌، یعنی‌ مأموران‌، نیز عموماً این‌ عنوان‌ را می‌گیرند. هرچند که‌ در برخی‌ عبارات‌ کتیبه‌ها آنها جدا از مردم‌ و بیگها ذکر شده‌اند، ولی‌ در بعضی‌ جاها نیز به‌ مفهوم‌ «بیگهای‌ مأمور»ند ( رجوع کنید بهمتون‌ و ترجمه‌های‌ انتشار یافتة‌ کتیبه‌ها به‌ کوشش‌ تامسن‌ و رادلُف‌). همانگونه‌ که‌ این‌ کلمه‌ به‌ همین‌ معانی‌ در نزد اویغورها وجود دارد ( رجوع کنید به متون‌ منتشر شده‌ به‌ کوشش‌ مولر، بَنْگ‌ و دیگران‌)، به‌ نوشتة‌ ابن‌فضلان‌ * ، یا نوشته‌های‌ کنستانتینوس‌ پورفیروگنتوس‌ ، در میان‌ خزرها نیز وجود داشته‌ است‌ ( رجوع کنید بهنمت‌ گیولا ، ص‌ 212). به‌ احتمال‌ بسیار، این‌ عنوان‌ در میان‌ بلغارهای‌ اولیه‌ (بدوی‌) نیز وجود داشته‌ است‌ ( رجوع کنید بهکادلک‌ ، ص‌ 68).ترکان‌ نیز پس‌ از پذیرش‌ اسلام‌ و ورود به‌ حوزة‌ تمدن‌ اسلامی‌، این‌ عنوان‌ را با مفهوم‌ و محتوای‌ سابق‌ خود حفظ‌ کردند. مأموران‌ بلندپایة‌ دولت‌ قراختائیان‌ هم‌ این‌ عنوان‌ را به‌ کار می‌بردند (مثلاً محمودبیگ‌ پیشکار علی‌تگین‌ حکمران‌ سمرقند؛ بیهقی‌، ج‌ 1، ص‌ 420) و رؤسای‌ اولیة‌ اوغوز، مؤسس‌ دولت‌ سلجوقیان‌، نیز ابتدا فقط‌ عنوان‌ بیگ‌ داشتند ( رجوع کنید به طغرل‌بیگ‌ * ). در منابع‌ تاریخی‌، آشکارا می‌بینیم‌ که‌ در قرون‌ پنجم‌ و ششم‌، رؤسای‌ اوغوز و قرْلُق‌ عنوان‌ «بیگ‌» داشته‌اند (لاچین‌ بیگ‌، طوطی‌بیگ‌ و امثال‌ آن‌). کلمه‌ «بگچ‌» معمول‌ در میان‌ قراخانیان‌ در قرن‌ پنجم‌ نیز، به‌ نوشتة‌ محمود کاشغری‌ (ج‌ 1، ص‌ 297 و بعد)، با کلمة‌ «بگ‌» پیوند داشته‌ و شکل‌ مصغّر آن‌ است‌. توقَر (یا تَقَر) بیگ‌ کاشغری‌ که‌ چندی‌ وزیر سلطان‌ سنجر بود، چنانکه‌ از لقبش‌ (بیگ‌) پیداست‌، از اصیل‌زادگان‌ ترک‌ بوده‌ است‌.از زمان‌ سلجوقیان‌ بزرگ‌، در بین‌ دولتهای‌ مختلف‌ ترک‌، عنوان‌ «بیگ‌» را در مقابل‌ عنوان‌ «امیر» عربی‌ می‌بینیم‌؛ مثلاً به‌ جای‌ امیرالجیوش‌، «جیوش‌بیگی‌» ] بیگ‌ جیوش‌ [ ؛ به‌ جای‌ امیرداد، «دادبیگی‌»؛ و به‌ جای‌ امیرالامراء، «بیگلربیگی‌». گرچه‌ در مؤسسات‌ اداری‌، تحت‌ تأثیر سنن‌ اداری‌ کهن‌، اصطلاحات‌ عربی‌ قدیم‌ و فارسی‌ حفظ‌ شده‌ بود، در کنار این‌ اصطلاحات‌، استعمال‌ اسامی‌ و عناوین‌ ترکی‌ نیز آغاز شد که‌ می‌توان‌ آن‌ را دلیلی‌ بر تأثیر کمابیش‌ زبان‌ محاوره‌ای‌ در زبان‌ رسمی‌ تلقی‌ کرد و یکی‌ از مشخصات‌ خاص‌ دوران‌ سلجوقیان‌ بزرگ‌ به‌ شمار آورد. این‌ تأثیر در زمان‌ ایلخانیان‌ و آلتون‌ اردو ] =اردوی‌ زرین‌ [ قوّت‌ بیشتری‌ گرفت‌ و استعمال‌ عنوان‌ بیگ‌ به‌ جای‌ امیر تداول‌ بیشتری‌ یافت‌ (مانند اولوس‌بیگی‌، تومَن‌بیگی‌، مین‌بیگی‌، یوزبیگی‌ و اُون‌بیگی‌).در کنار عناوین‌ خاقان‌ * ، خان‌ * و سلطان‌ * که‌ در سلسله‌های‌ بزرگ‌ نظیر قراخانیان‌ و سلجوقیان‌ معمول‌ بود، عده‌ای‌ از حکام‌ وابسته‌ به‌ سلسله‌های‌ کوچک‌ و شاهزادگان‌ را نیز می‌بینیم‌ که‌ از عنوان‌ امیر و بیگ‌ استفاده‌ می‌کردند؛ مثلاً می‌دانیم‌ که‌ حکام‌ اولیة‌ عثمانی‌، امرای‌ آناطولی‌ و قراقوینلوها و آق‌قوینلوها نیز این‌ عنوان‌ را به‌ کار می‌بردند (از دستورنامة‌ انوری‌ پی‌ می‌بریم‌ که‌ آیدین‌ اوغولْلاری‌ ] =بنی‌آیدین‌ [ به‌ رؤسای‌ بزرگ‌ خود عنوان‌ اولوبیگ‌ ] = بیگ‌ بزرگ‌ [ می‌دادند) و در قرن‌ هشتم‌، در سلسله‌هایی‌ چون‌ جلایریان‌، عنوان‌ بیگ‌ متداول‌ بوده‌ است‌. حتی‌ شاهدیم‌ که‌ جهانگشایی‌ بزرگ‌ مانند تیمور، عنوان‌ خان‌ را که‌ مخصوص‌ سلسلة‌ چنگیز بود، به‌ کار نبرده‌ و تنها به‌ عنوان‌ امیر یا بیگ‌ اکتفا کرده‌ است‌.در قرن‌ نهم‌، در مناطق‌ فرمانروایی‌ اولاد تیمور و دولتهای‌ ترکمن‌، به‌ اصیل‌زادگان‌ ترک‌ و رؤسای‌ قبیله‌، عنوان‌ بیگ‌ یا معادل‌ عربی‌ آن‌ یعنی‌ «امیر» یا «میر» می‌دادند؛ با این‌ تفاوت‌ که‌ عنوان‌ ترکی‌ در آخر نام‌ و عنوان‌ عربی‌ در اول‌ ذکر می‌شد، مانند «میرعلیشیر» یا «علیشیربیگ‌»، اما در مواردی‌ که‌ بیگ‌ عنوان‌ نبود و اسم‌ خاص‌ مرکبی‌ می‌ساخت‌، اغلب‌ در اول‌ نام‌ آورده‌ می‌شد، مانند «بیگ‌تگین‌» و «بیگ‌تیمور». در کلمه‌هایی‌ نیز که‌ کلمة‌ «بای‌» به‌ معنای‌ «توانگر» به‌ کار می‌رود، نظیر بایتوز و بایقَرا و بایَبرَس‌ ] = بیبرس‌ [ ، همین‌ قاعده‌ رعایت‌ می‌شود ] رجوع کنید بهبای‌ * [ . در هندوستان‌، اعقاب‌ ترک‌ ـ مغولها، یعنی‌ وابستگان‌ به‌ اشرافیت‌ نظامی‌، برای‌ نشان‌ دادن‌ اصالت‌ خود به‌ آخر نامهایشان‌ عنوان‌ بیگ‌ می‌افزایند و کلمة‌ «خانُم‌» (خانیم‌)، مؤنث‌ خان‌ و «بیگیم‌»، مؤنث‌ بیگ‌ نیز در دربار فرمانروایان‌ ترک‌ هندوستان‌ فراوان‌ مشاهده‌ می‌شود ] رجوع کنید بهبابرنامه‌ * و دنبالة‌ مقاله‌ [ . معذلک‌ کلمة‌ «بیگ‌» با اسامی‌ بانوان‌ نیز به‌ کار رفته‌ است‌، مانند «ساتی‌ بیگ‌ خان‌» دختر الجایتو حاکم‌ ایلخانیان‌. شاهد دیگر برای‌ این‌ طرز استعمال‌، اسم‌ «بیگ‌خان‌» است‌ که‌ از زمانهای‌ قدیم‌ در میان‌ ترکان‌ آناطولی‌ متداول‌ بوده‌ است‌.عنوان‌ «بیگ‌» در زمان‌ صفویان‌ اهمیت‌ سابق‌ خود را از دست‌ داد. سلاطین‌ صفوی‌ از عنوان‌ «شاه‌» استفاده‌ می‌کردند، و به‌ امرای‌ بزرگ‌ خود عنوان‌ سلطان‌ یا خان‌ می‌دادند و با این‌ کار می‌خواستند در عین‌ حال‌، عناوین‌ سلاطین‌ عثمانی‌ و خانهای‌ آسیای‌ مرکزی‌ را که‌ رقبای‌ سیاسی‌ شمرده‌ می‌شدند، تحقیر کنند. هنگامی‌ که‌ زمان‌ ترفیع‌ رؤسای‌ قبیله‌ و مأموران‌ بلندپایه‌ای‌ که‌ عنوان‌ بیگ‌ داشتند فرا می‌رسید، ابتدا به‌ آنها عنوان‌ سلطان‌ و سپس‌ عنوان‌ خان‌ اعطا می‌شد ( رجوع کنید بهاحسن‌التواریخ‌ و عالم‌آرای‌ عباسی‌ و دیگر منابع‌ دورة‌ صفوی‌). در حکومت‌ عثمانی‌ نیز به‌ رؤسای‌ قبیله‌ و مأموران‌ بلندپایة‌ نظامی‌ و غیرنظامی‌ و فرزندان‌ افراد برجستة‌ دولتی‌ عنوان‌ بیگ‌ داده‌ می‌شد. با اینهمه‌، عنوان‌ بیگلربیگی‌ * نیز همانند دورة‌ سلجوقیان‌ آناطولی‌ و ایلخانیان‌، قرنها اهمیت‌ خود را حفظ‌ کرد و پس‌ از دورة‌ تنظیمات‌ (اصلاحات‌ اداری‌ و فرهنگی‌ و ادبی‌ در زمان‌ عبدالمجید در 1255) نیز تا از بین‌ رفتن‌ مقامات‌ غیرنظامی‌، به‌ عنوان‌ رتبه‌ای‌ که‌ پس‌ از «وزیر» و «بالا» قرار داشت‌ ادامه‌ یافت‌. در سازمان‌ اداری‌ عثمانی‌ کلمة‌ بَگْلِکْجی‌ (بیگلیکچی‌) به‌ معنای‌ رئیس‌ دیوان‌ تا قرن‌ سیزدهم‌/ نوزدهم‌ وجود داشت‌، و تا آنجا که‌ می‌دانیم‌ حرفة‌ «بگلکجیلیک‌» دیوان‌ همایون‌ در ادارة‌ صدارت‌ حکومت‌ مرکزی‌ تا سقوط‌ سلطنت‌ جزو مشاغل‌ بزرگ‌ باقی‌ ماند.کلمة‌ بیگ‌ از قرنها پیش‌ در میان‌ رؤسای‌ قبایل‌ کرد، با الهام‌ از ترکها، به‌ صورت‌ عنوان‌ مورد استفاده‌ بود ( رجوع کنید بهشرف‌خان‌ بدلیسی‌، شرفنامه‌ )؛ و پس‌ از حکومت‌ عثمانی‌ به‌ زبانهای‌ مختلف‌ بالکان‌ راه‌ یافت‌ ( رجوع کنید به لوکوچ‌ ،ص‌ 24). در اواسط‌ قرن‌ سیزدهم‌، در تشکیلات‌ نظامی‌ قاجاریه‌، صاحب‌منصبانی‌ با عنوان‌ «بیگ‌زاده‌» وجود داشتند که‌ فرماندهان‌ گروههای‌ یکصد نفری‌ (گروهانها) که‌ عنوان‌ «سلطان‌» (سروان‌) داشتند زیر نظر آنان‌ بودند. این‌ صاحب‌منصبان‌ به‌ علت‌ انتسابشان‌ به‌ خانواده‌های‌ بزرگ‌، عنوان‌ «بیگزاده‌» می‌یافتند (بُلن‌، ص‌ 38).منابع‌: محمدبن‌ حسین‌ بیهقی‌، تاریخ‌ بیهقی‌ ، چاپ‌ سعید نفیسی‌، تهران‌ 1309 ش‌؛A. Belin, "Notice sur les Chrestomathies orientales", Journal Asiatique , no.2 (1842); E. Blochet, Introduction a l'histoire des Mongols, London 1910; C. Brockelmann, Hofsprache in Alttدrkestan, Verzameling van Opstellen, 1929; K. Kadlec, Introduction ب l'إtude comparative de l'histoire des peuples slaves, Paris 1933; Mah ¤mu ¦d Ka ¦s §g ¦ar ¦â, Diva ªnد Lu ªga ¦t-it-Tدrk , ed. Muallim Rifat, Ankara 1941; Wladyslaw Kotwicz, "Contributions aux etudes altaفques", A-B Collectanea Orientalia , Vilno 1920, no.2,38-54; Karl Lokotsch, Etymologisches Wخrterbuch der europجischen Wخter orientalischen Ursprungs, Heidelberg 1927; Gyula Nإmeth, A Honfoglalo Magyarsa g Kialakula sa , Budapest 1930; B. Vladimirtsov, Mog §ullar i n ictimaر te íkila ªt i ; gخ µebe feodalizmi, Leningrad 1934.2) بیگم‌ (مخفف‌ آن‌ بگم‌، در فارسیِ شبه‌قاره‌: بیگَم‌، در ترکی‌: بِیْگِم‌، مؤنث‌ بیگ‌)، لقبی‌ افتخاری‌ و منحصر به‌ شاهزاده‌ خانمها در دورة‌ مغولی‌ تاریخ‌ هند. جهان‌آرا * بیگم‌، دختر شوهر نکردة‌ شاه‌ جهان‌ ] پادشاه‌ معروف‌ سلسلة‌ تیموریان‌ هند، حک : 1038ـ 1069 [ ، در زمان‌ سلطنت‌ پدر خود عنوان‌ رسمی‌ «پادشاه‌ بیگم‌» داشت‌ و این‌ عنوان‌ را، حتی‌ پس‌ از سرنگونی‌ و زندانی‌ شدن‌ شاه‌ جهان‌، حفظ‌ کرد (وی‌ را «بیگم‌ صاحب‌» یا «بیگم‌ صاحبه‌» نیز می‌گفتند). در زمان‌ سلطنت‌ اکبر ] سومین‌ پادشاه‌ از سلاطین‌ تیموری‌ هند، حک : 963ـ1014 [ ، بیگمها (ملکه‌ها و شاهزاده‌ خانمها) سالانه‌ بین‌ 028 ، 1 تا 610 ، 1 روپیه‌ به‌ عنوان‌ مستمری‌ دریافت‌ می‌کردند. بعداز مرگ‌ جهانگیر ] پادشاه‌ مغول‌ هند، حک : 1014ـ1037 [ ، شاه‌ جهان‌ برای‌ بیوة‌ او جهان‌نور سالانه‌ 000 ، 200 روپیه‌ مقرری‌ تعیین‌ کرد. ممتاز محل‌، همسرشاه‌ جهان‌، سالانه‌ 000 ، 000 ، 1 روپیه‌ از خزانة‌ شاهی‌ دریافت‌ می‌کرد، در حالی‌ که‌ به‌ پادشاه‌ بیگم‌ سالانه‌ 000 ، 600 روپیه‌، نیمی‌ نقد و نیمی‌ به‌ صورت‌ مِلک‌، پرداخت‌ می‌شد. اورنگ‌زیب‌ ] ششمین‌ پادشاه‌ تیموری‌ هند، حک : 1068ـ 1118 [ برای‌ این‌ ملکه‌ سالانه‌ 000 ، 200 ، 1 روپیه‌ مقرر داشت‌.پیش‌ از تشکیل‌ کشور پاکستان‌ (1326ش‌/ 1947)، بانوان‌ اشراف‌ و بزرگان‌ مسلمان‌ هند را بیگم‌ می‌خواندند؛ اما اکنون‌ در پاکستان‌ همة‌ زنان‌ شوهردار، جز طبقات‌ بسیار تهیدست‌، بیگم‌ خوانده‌ می‌شوند که‌ معادل‌ بانوست‌. این‌ کلمه‌ به‌ این‌ معنی‌ در کشورهای‌ عرب‌ و فارسی‌ زبان‌ متداول‌ نیست‌. معمولاً شوهران‌، در جمع‌ یا در خلوت‌، زنانشان‌ را بیگم‌ خطاب‌ می‌کنند و مقیّدند که‌ از بردن‌ نام‌ آنها خودداری‌ ورزند. در هند و پاکستان‌، خدمتکاران‌ علی‌القاعده‌ خانم‌ یاکدبانوی‌ خانه‌ را بیگم‌ خطاب‌ می‌کنند. معمولاً این‌ کلمه‌ به‌ صورت‌ پسوند به‌ نام‌ دختران‌ نوزاد افزوده‌ می‌شود، اما این‌ رسم‌ به‌ سرعت‌ در حال‌ منسوخ‌ شدن‌ است‌.منابع‌: احمد دهلوی‌، فرهنگ‌ آصفیّه‌ ، لاهور 1986، ذیل‌ مادّه‌؛ عبدالحمید لاهوری‌، پادشاه‌نامه‌ ، (مجموعه‌ آثار هندی‌)، ج‌1، ص‌ 96، فهرست‌؛ احمد عبدالعزیزبن‌محمد نایطی‌، آصف‌اللغات‌ ، حیدرآباد دکن‌ 1327ـ1340، ذیل‌ مادّه‌؛Abu'l - Fad ¤l ـ Alla ¦m ¦â, A ¦ Ý ¦ân- i- Akbar i ¦, Eng. trans., I, 615; H. Yule and A.C. Burnell, Hobson-Jobson: a glossary of colloquial Anglo-Indian words and phrases... , ed. W. Crooke, London 1903.
نظر شما
مولفان
گروه
رده موضوعی
جلد 5
تاریخ
وضعیت چاپ
  • چاپ نشده