بَیانیّه ، فرقهای از غالیان شیعی پیرو بیان (بنان)بن سَمعان تمیمی نَهدی. به عقیدة این فرقه، ابوهاشم عبداللهبن محمدبن حنفیه به امامت بیانبن سمعان تصریح کرده و او را پس از خود امام خوانده است. بدین قرار، بیانیه از جمله کسانی هستند که امامت را از خاندان بنیهاشم و آلعلی علیهمالسلام خارج ساخته و کس دیگری را به امامت برگزیدهاند. اینان در دستهبندی فرق شیعه، از جملة کَیْسانیه محسوب میشوند که پس از حضرت علی علیهالسلام، به امامت محمدبن حنفیه و پس از او به امامت ابوهاشم معتقد بودهاند (علی اشعری، ص 23).به نوشتة طبری (ذیل حوادث سال 119، ج 7، ص 128)، بیان و مُغیرةبن سعید خروج کردند و خالدبن عبدالله قسری، حاکم کوفه در زمان هشامبن عبدالملک، آنان را کشت. بنا به یکی از روایات طبری خالد، مغیره و بیان را گرفت و کشت. در روایت دیگرِ طبری (ج 7، ص 129) که مفصلتر است خالد آنان را با شش یا هفت تن دیگر که خروج کرده بودند، گرفت و به طور وحشتناکی آتش زد. روایت اول که ذکری از خروج بیان و مغیره نمیکند، نسبت به روایت بعدی ترجیح دارد، زیرا بسیار بعید است که تنها شش یا هفت نفر بتوانند در زمان حاکم مقتدری چون خالدبن عبدالله و خلیفة جباری مانند هشامبن عبدالملک خروج کنند. ابنقتیبه نیز در عیون الاخبار (مجلد1، ج 2، ص 148)، هنگام سخنگفتن از کشته شدن آن دو، به خروج آنان اشارهای نکرده است. سعدبن عبدالله اشعری (ص 77) نیز مینویسد که خالد، مغیره را خواند و خواست تا توبه کند ولی مغیره نپذیرفت و خالد او را کشت. در اغانی (ج 17، ص20) روایتی هست که به موجب آن «جعفریه» با شعار «لبّیکَ جعفر» (ظاهراً مرادشان امام صادق علیهالسلام بوده است) بر خالدبن عبدالله خروج کردند. خالد که در حال خطابه بر منبر بود به وحشت افتاد، مردم نیز نزد آنان گرد آمدند و سرانجام این خروجکنندگان دستگیر شدند. ادامة روایت همان است که در روایت طبری هست. مشابهت این دو روایت ـ و خصوصاً تعبیر «خَرَجوا فی التّبابین» یا اَلْبَیانیّین ـ این نکته را متبادر میکند که بیان و مغیره سردمدار این شورش بودند، درحالیکه بیان و مغیره از اتباع امام صادق نبودهاند. از طرفی، واقدی ( رجوع کنید به العیون و الحدائق ، ص230) خروج بیان بر خالد قسری را به نام محمدبن عبدالله دانسته و حال آنکه قیام محمدبن عبدالله در سال 145 بر منصور عباسی بوده است (طبری، ج 7، ص 552 به بعد).بیان را از غلات شمردهاند، زیرا او به الوهیت حضرت علی علیهالسلام معتقد بود و میگفت که در وجود علی علیهالسلام جزئی الهی حلول کرده و با جسد او یکی شده است؛ نیز بر آن بود که علی علیهالسلام از غیب خبر میداده و با همین علمِ غیب در جنگها شرکت میکرده و پیروز میشده است. او این سخن حضرت علی علیهالسلام را که «در خیبر را نه با نیروی جسمانی، بلکه به قدرت ملکوتی از جای کندم» شاهد بر ادعای خود گرفته است (دربارة سخن مذکور رجوع کنید به ابنبابویه، ص415؛ مجلسی، ج21، ص26). به نظر بیان، آن نیروی ملکوتی در نفس علی علیهالسلام مانند چراغ در چراغدان بوده و نور الهی نیز مانند روشنایی چراغ است. بیان میگفت که جزئی از خداوند به گونهای از تناسخ به او منتقل شده، ازینرو شایستگی امامت و خلافت را یافته است و، این جزء الهی همان است که در آدم بود و به جهت آن شایستگی پیدا کرد تا فرشتگان بر او سجده برند. او همچنین مراد از آیة «هل یَنْظُرُون الاّ اَنْ یَأتِیَهُمُ اللهُ فی ظُلَلٍ منالغَمامِ» (بقره:210) را حضرت علی علیهالسلام میدانست که در تودههایی از ابر خواهد آمد در حالیکه رَعْدْ بانگ او و برق تبسّم اوست (شهرستانی، ج 1، ص 246).بیانبن سمعان از مُشبّهه بود و خداوند را دارای صورت و وجه میدانست و قائل بود که جسم خداوند از میان میرود و تنها صورتش بر جای میماند، و به دو آیة «...کُلُّ شَیءٍ هالِک اِلاّ وَجَههُ...» (قصص: 88) و «وَیَبقی' وَجهُ رَبَّکَ ذوالجَلالِ وَ الاْ ِکرامِ» (الرحمان: 27) استناد میکرد (سعد اشعری، ص 37ـ38). به نوشتة بغدادی (ص 237)، بیان معتقد بود که خداوند مردی ازلی و از نور است. او بر آن بود که اسم اعظم را میداند و میتواند با آن، سپاهیان را شکست دهد و نیز با آن ستارة زهره را خطاب میکند و زهره به او جواب میدهد (همانجا). به گفتة نشوان حمیری (ص 161، 260) نیز بیان معتقد بود که معبودش به صورت انسان است و ستارگان را میخواند و آنان به او پاسخ میدهند. به نوشتة ابناثیر (ذیل حوادث سال 119، ج 4، ص 231)، بیان، علی و حسن و حسین علیهمالسلام و محمدبن حنفیه و پس از او پسرش ابوهاشم را خدا میدانست.بیانیه معتقد بودند که پس از غیبت محمدبن حنفیه، وصیت به پسر او، ابوهاشم عبداللهبن محمد، میرسد و این وصیت، وصیت پس از مرگ نیست بلکه وصیت در حال حیات است، چنانکه رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم، علی علیهالسلام و دیگران را در غزوات خود در مدینه جانشین میساخت. بدین ترتیب، او حجت خدا بر خلق است و مردم باید از او اطاعت کنند (سعداشعری، ص 34). به گفتة سعدبن عبدالله اشعری (ص 37) گروهی از بیانیه میگویند که ابوهاشم همان امام قائم است که مرده است ولی باز خواهد گشت و امامت را به عهده خواهد گرفت و مالک روی زمین خواهد شد و پس از او وصی دیگری نخواهد بود. به نوشتة نوبختی (ص 34)، بیان پس از فوت ابوهاشم دعوی نبوت کرد. بیانیه نیز معتقد بودند که ابوهاشم، بیان را «نبی» ساخت و آیة «ه'ذا بَیانٌ للِنّاس...» (آلعمران: 138) دلالت بر نبوت بیان دارد (سعد اشعری، همانجا). بر اساس روایات، بیان، نامهای به امام باقر علیهالسلام نوشت و او را دعوت کرد تا به نبوتش اقرار کند. امام باقر علیهالسلام آورندة نامه، عمربن عفیف اَزدی، را توبیخ کرد (نوبختی؛ سعد اشعری، همانجاها؛ شهرستانی، ج 1، ص 246ـ 247).اخبار مذکور در رجال کشی دلالت بر مطرود بودن بیان از نظر ائمة شیعه دارد. در روایتی از امام رضا علیهالسلام آمده است: «بیان بر علیبن حسین دروغ میبست و خداوند طعم گرمی آهن را به او چشانید» (کشی، ص 302).منابع: علاوه بر قرآن؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ ، بیروت 1398/ 1978؛ ابنبابویه، امالیالصدوق ، بیروت 1400/1980؛ ابنقتیبه، کتاب عیون الاخبار ، بیروت ] بیتا. [ ؛ علیبن حسین ابوالفرج اصفهانی، کتاب الاغانی، ج 17، چاپ علی محمد بجاوی، بیروت ] تاریخ مقدمه1389/1970 [ ؛ سعدبن عبدالله اشعری، کتاب المقالات و الفرق ، چاپ محمد جواد مشکور، تهران 1361 ش؛ علیبن اسماعیل اشعری، کتاب مقالات الاسلامیّین و اختلاف المصلّین ، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن 1400/1980؛ عبدالقاهربن طاهر بغدادی، الفرق بین الفرق ، چاپ محمد محییالدین عبدالحمید، بیروت ] بیتا. [ ؛ محمدبن عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل ، چاپ احمد فهمی محمد، قاهره 1367ـ 1368/ 1948ـ1949، چاپ افست بیروت ] بیتا. [ ؛ محمدبن جریر طبری، تاریخ الطبری: تاریخ الامم و الملوک ، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت ] 1382ـ1387/1962ـ1967 [ ؛ العیون و الحدائق فی اخبار الحقائق: من خلافة الولیدبن عبدالملک الی خلافة المعتصم ، چاپ دخویه، لیدن 1871، چاپ افست بغداد ] بیتا. [ ؛ محمدبن عمر کشی، اختیار معرفة الرجال ، ] تلخیص [ محمدبن حسن طوسی، چاپ حسن مصطفوی، مشهد 1348 ش؛ محمدباقربن محمدتقی مجلسی، بحارالانوار ، بیروت 1403/1983؛ نشوانبن سعید میری، الحور العین ، چاپ کمال مصطفی، چاپ افست تهران 1972؛ حسنبن موسی نوبختی، فرق الشیعة ، چاپ محمد صادق آل بحر العلوم، نجف 1355/ 1936.