دَمِرداشیّه (تمیورطاشیه، دمیرداشیه، مرداشیه)، شعبهای از شاخة روشنیة طریقت خلوتیه*، منسوب به محمد دَمرداش/ دمرداشی در قرن نهم و دهم در قاهره. آنچه در منابع متقدم عثمانی و عربی درخصوص زندگی وی آمده بسیار ناکافی و مختلف است.محمد دمرداشی در 857 بهدنیا آمد (سعاد ماهر محمد، ج5، ص67). کنیة او را ابوعبداللّه (← بروسهلی، ج1، ص70؛ منوفی، ج2، ص263) و ابوعبدالرحمان (وجدانی، کتاب 3، ص46؛ وصاف، ج3، ص188) نوشتهاند. بروسهلی (همانجا) و وصاف (همانجا) و وجدانی (کتاب 3، ص47) محل تولد او را روستای دمرتاش/ تیمورطاش از توابع کوتاهیه در آناطولی ذکر کردهاند، اما سعاد ماهر محمد (همانجا) وی را متولد تبریز دانستهاست. این اطلاعات تا آنجا مغشوش است که حتی گفتهشده محمد پسر شیخی نقشبندی اهل تبریز بوده و در حدود پانزده سالگی ربوده شده و در مصر در زمرة غلامان سلطانقایتْبای* درآمدهاست؛ یا از ارتقای محمد دمرداشی تا مقام «امیرمائه» نتیجه گرفته شده که احتمالاً وی اصل ترکی داشته و اهل آناطولی بودهاست (← د.ا.د.ترک، ذیل «محمد دمرداشی»). بااینهمه، کوثری (ص38) تصریح کرده که محل تولد دمرداشی تبریز یا آناطولی نبودهاست. بهنظر میرسد گفتة اخیر درست باشد، زیرا پدر وی از مأموران عالیرتبة حکومتی مصر در قرن نهم بود و محمد نیز در آغاز به خدمت نظامی پیوست و در زمان سلطانقایتبای به منصب «یاوران» در قصر رسید (← سخاوی، ص15، پانویس).نام یا لقب دمرداشی نیز محل اختلاف است و معلوم نیست شهرت وی به دمرداشی بهسبب تولد احتمالی وی در قریه دمرداش/ تیمورطاش در کوتاهیه است، یا سلطانقایتبای این لقب را به وی دادهاست. زیرا بنابر روایتی، قایتبای او را بهسبب حسن خلق، پرهیزکاری و صبر در برابر سعایت حسودان «دمرتاش» (= سنگ آهن) لقب داد (← سعاد ماهر محمد، ج5، ص68). برخی نیز بر این باورند که این تسمیه دلیلی ندارد (← سخاوی، ص16، پانویس). به نظر میرسد این گفتة آخر صحیح باشد، زیرا پدر وی نیز دمرداش خوانده شدهاست (← بغدادی، ج2، ستون 231) و این انتساب اصلاً از پدر به وی رسیدهاست.محمد دمرداشی تحصیلاتش را در مصر بهاتمام رساند و در زمرة مقربان سلطانقایتبای درآمد. او مدت زیادی در آنجا به امر قضا اشتغال داشت و در دیوان ممالیک وظایف مهمی برعهده گرفت (د.ا.د.ترک، همانجا). وی در این زمان به تصوف رو آورد و هنگامی که در مجالس احمدبن عُقْبه حَضرَمی، از مشایخ طریقت شاذلیه (← منوفی، همانجا)، شرکت میکرد با شیخ حسین عَنتابی آشنا شد، که دَدِه عُمَر روشنی (متوفی 892، مؤسس روشنیه خلوتیه) وی را برای ارشاد به مصر فرستاده بود. محمد به شیخ عنتابی انتساب جست و پس از درگذشت او برای تکمیل سیروسلوک نزد دده عمر به تبریز رفت (بروسهلی؛ وجدانی؛ وصاف؛ د. ا. د. ترک، همانجاها). وی در تبریز علوم دینی، حدیث، فقه حنفی و اصول تصوفی مکتب ابنعربی را فراگرفت، قرآن را ازبر کرد و پس از کسب اجازه ارشاد از دده عمر روشنی، در اواخر قرن نهم به مصر بازگشت (سعاد ماهر محمد، ج5، ص67ـ68؛ وجدانی، همانجا؛ گلشنی، ص315؛ وصاف، همانجا).محمد دمرداشی در 884 همراه سلطانقایتبای به حج رفت و دو سال بعد نیز قایتبای برای نظارت بر تعمیر و بازسازی منارة مسجدالنبی، وی را همراه معماران به مدینه فرستاد. دو سالی که آنجا بود بهسبب محبت فراوانش به پیغمبر، به «محمدی» نیز شهرت یافت. در 887 یا اواخر 888، زمانی که بازسازی منارة مسجدالنبی پایان یافت، بهسبب همت و تلاش بسیار دمرداشی، سلطان وی را به امامت مسجدجامع محلة مَطَریه در قاهره منصوب کرد و هنگامی که سلطان در 889 قصد عزیمت به حج داشت، در نماز جمعة دمرداشی شرکت کرد و خطبة وی را بسیار پسندید و به او هدایای فراوان داد، ازجمله زمینی در قاهره که او در آنجا خانقاهی احداث و شروع به ارشاد کرد. وی در اراضی وسیع اطراف خانقاه نخلستان ایجاد کرد و با همسرش در آنجا کار میکرد. سپس از مشاغل دولتی استعفا کرد و فقط به عبادت و ارشاد و کشت و زرع پرداخت (ابنایاس، ج3، ص182؛ غزّی، ج1، ص192ـ193؛ سعاد ماهر محمد، ج5، ص69).تاریخ وفات محمد دمرداشی را به اختلاف 929، 935 و 939 ذکر کردهاند (← منوفی؛ بروسهلی؛ سعاد ماهر محمد، همانجاها). او در خانقاهش، که امروزه به مسجد دمرداشی معروف است، در محلة عباسی، قاهره به خاک سپرده شد (منوفی؛ سعاد ماهر محمد، همانجاها). این مسجد یکی از نخستین آثار معماری دورة عثمانی در مصر است (د.ا.د.ترک، همانجا؛ برای اطلاع بیشتر ← علیپاشا مبارک، ج4، ص232).پس از دمرداشی، پسرش محمد ابوعبدالرحیم جانشین او شد و طریقتش نیز به دمرداشیه معروف گردید (غزّی، ج1، ص193؛ د.ا.د.ترک، همانجا). طریقت دمرداشیه نخستین شعبة طریقت خلوتیه در مصر است که امروزه نیز بهطور رسمی فعال است و در خانقاه مرکزی آن در قاهره، هر سال در ماه شعبان سه روز مراسم یادبود محمد دمرداشی برگزار میشود (مارتین، ص292؛ علیپاشا مبارک، همانجا؛ برای اطلاع بیشتر از مراسم ذکرگویی دمرداشیه ← بنرث، ص5-7). آداب و ارکان این طریقت را شیخعلی بیّومی در کتاب رسالةالسلوک، بهتفصیل شرح دادهاست (د.ا.د.ترک، همانجا). دو منبع مهم دیگر دربارة تاریخ و آداب این طریقت، رسالةالذهبیة فیتراجم رجالالسادةالخلوتیةالدمرداشیة (قاهره 1312)، اثر محمد سرجانی، و فیوضاتالنورانیه فی محیاالطریقة الدمرداشیه (قاهره 1370)، اثر محمد لبیب حلبی است (همانجا).در این طریقت بر ریاضت فردی، رعایت سلسلهمراتب طریقتی و پیروی از اصول و تعالیم دینی بسیار تأکید میشود و در مراسم ذکرگویی از شعرخوانی و موسیقی برای تهییج حاضران استفاده نمیکنند (گیلسنان، ص172). این طریقت شامل سه مرتبه یا مقام معنوی است: شیخ، نُقَبا و مریدان (← همانجا). شیخ طریقت همیشه از اعضای خانواده دمرداشی بودهاست (یونگ، ص25؛ قس گیلسنان، ص161ـ163، که گفتهاست پس از متواری شدن یکی از شیوخ خاندان دمرداشی به سویس، شیخ بعدی از میان نقبا برگزیده شد). نقیب جدید را شیخ با مشورت سایر نقبا انتخاب و معرفی میکند. نقبا که هیچگاه تعدادشان بیش از دوازده تن نیست، در مرتبة بعد از شیخ قرار دارند و از نقیب اصلی تا نقیب دوازدهم رتبهبندی میشوند (گیلسنان، ص161؛ د.اسلام، چاپ دوم، تکمله، ذیل مادّه). قبرهای شیوخ مکانی برای زیارت بهشمار میرود (مارتین، ص292).طریقت دمرداشیه هیچگاه بیرون از قاهره اشاعه نیافت. برخی این امر را ناشی از الزام مریدان به برگزاری مراسم ذکرگویی (حَضْره) در جوار مقبرة دمرداش، زیرنظر یکی از نقبا، ذکر کردهاند (← یونگ، ص89، پانویس 292؛ د.اسلام، همانجا).در اواخر قرن دوازدهم/ هجدهم، حملة بناپارت به مصر برای دمرداشیه و خانقاه آنجا ویرانی و غارت به همراه آورد، بهگونهای که تا 1297/ 1880، دمرداشیان بهصورت گروهکهایی محدود فعالیت میکردند، تا اینکه در همین سال، عبدالرحمان مصطفی دمرداشی (متوفی1308ش/ 1929)، مؤسس بیمارستان دمرداشی، دوباره این طریقت را احیا کرد (د.اسلام، همانجا).از محمد دمرداشی چند اثر بهجا ماندهاست، ازجمله القول الفرید فی معرفةالتوحید که در کتاب نِبْراسالمهتدی فیاجتلاء اَنباءالعارف دمرداش المهدی، اثر محمد کوثری، چاپ شدهاست؛ و تحفةالطلاب الرائمین حضرةالوهاب، دربارة آداب طریقت دمرداشیه (کوثری، ص36). همچنین، کتاب حاشیه بر الأشباه و النظائر ابننُجَیم در فقه بدو منسوب است (بروسهلی، ج1، ص71) که کوثری (همانجا) این اثر را از محمدبن عبداللّه تمرتاش غَزّی دانستهاست (برای سایر آثار ← بغدادی، ج2، ستون 231؛ بروسهلی، ج1، ص70ـ71).منابع: ابنایاس، بدائعالزهور فی وقائعالدهور، چاپ محمد مصطفی، قاهره 1402-1404/ 1982-1984؛ محمدطاهر بروسهلی، عثمانلی مؤلفلری، استانبول 1333-1342؛ اسماعیل بغدادی، هدیةالعارفین، ج2، در حاجیخلیفه، ج6؛ علیبن احمد سخاوی، تحفةالاحباب و بغیةالطلاب فی الخطط و المزارات، و التراجم و البقاع المبارکات، چاپ محمود ربیع و حسن قاسم، قاهره 1356/1937؛ سعاد ماهر محمد، مساجد مصر و اولیاؤها الصالحون، ج5، قاهره 1404/1983؛ علیپاشا مبارک، الخطط التوفیقیة الجدیدة لمصر القاهرة، قاهره 1980-1983؛ نجمالدین محمدبن محمد غزّی، الکواکب السائرة باعیان المئة العاشرة، چاپ جبرائیل سلیمان جبور، بیروت 1979؛ محمد کوثری، نبراس المهتدی فی اجتلاء انباء العارف دمرداش المهدی، تحقیق محمد عبدالقادر نصار، قاهره 1429/2008؛ محیی محمدبن فتحاللّه گلشنی، مناقب ابراهیم گلشنی، چاپ تحسین یازیجی، آنکارا 1982؛ محمود ابوالفیض منوفی، جمهرة الاولیاء و اعلام اهل التصوف، قاهره 1387/1967؛ م. صادق وجدانی، طومار طرق علیّه، استانبول 1338ـ1342؛Ernst Bannerth, "La Khalwatiyya en Egypte: quelques aspects de la vie d’une confrerie", Mélanges de L’Institut dominicain d’études orientales du Caire, vol.8 (1964-1966); EI2, Suppl., s.v. "Demirdāshiyya" (by F. de Jong); Michael Gilsenan, Saint and sufi in modern Egypt: an essay in the sociology of religion, Oxford 1973; Frederick de Jong, Ṭuruq and ṭuruq-linked institutions in nineteenth century Egypt, Leiden 1978; B. G. Martin, "A short history of the Khalwati order of dervishes", in Scholars, Saints, and sufis: Muslim religious institutions in the Middle East science 1500, ed. Nikki R. Keddie, Berkeley: University of California Press, 1978; TDVİA, s.v. "Muhammed Demirtaşî" (by Muhammed Seyyid El-Celyend); Osmânzâde Hüseyin Vassâf, Sefîne-i evliyâ, ed. Mehmet Akkuş and Ali Yılmaz, İstanbul 2006.