مسجد دماک (یا مسجد اگونگ، بهمعنای مسجد بزرگ). این مسجد از کهنترین مساجد اندونزی است. بنای این مسجد از 882 آغاز شد و در 884 بهپایان رسید (← )فرهنگ هنر(، ذیل "Indonesia.II.2"). به باور عمومی، اولیای نهگانه (وَلْیسونگو*) یا پیشوایانِ مسلمانانِ جاوه در ساخت این مسجد مشارکت داشتهاند (اونیل، 1997، ص234). این مسجد نخستین الگوی مساجد اندونزیایی و دارای عناصر معماری متفاوتی است ()فرهنگ هنر(، همانجا). با اینکه مسجد دماک با گذشت زمان توسعه یافته و در سدة سیزدهم/ نوزدهم و چهاردهم/ بیستم بازسازی شده، اما تردیدی نیست که شکل کنونی آن بسیار شبیه بنای اولیه است؛ برای مثال ساختار بنای سهطبقه و سقف شیروانی آن تغییر نیافته و فضای داخل شبستان همانند قبل است. جهت قبله در این مسجد مانند اغلب مساجد اندونزی تقریبی و بیشتر مصالح بهکاررفته در آن چوبی است (← اونیل، 1997، ص228). ستونها و سقف شبستان چوبی است و فقط در ساخت دیوارهای ضخیم مسجد از دیگر مصالح بنایی استفاده شدهاست (شکوهی، ص249).مسجد دماک، مانند دیگر مساجد منطقه، در حیاطی باز و بزرگ ساخته شده و ازاینرو به کاخ شبیه است. در محوطة اطراف این مسجد، آثاری تاریخی ازجمله چند مقبره متعلق به سلاطین دماک و یک مسجد وجود دارد. بنای اصلی این مسجد شامل شبستان به شکل مربع با اضلاعی حدود سی متر است (← اونیل، 2001، ص94ـ95؛ شکوهی، ص248، تصویر 1-8). سه ورودی شبستان در جانب شرقی آن قرار دارند (شکوهی، ص249).در مسجد دماک، همانند خانههای سنّتی و دیگر مساجد جاوه، ستونها بسیار مهماند (اونیل، 2001، ص94). شبستانهای مساجد جاوه غالباً چهار و گاهی شش ستون اصلی دارند. ستون اصلی بلندتر از بقیة ستونها و احتمالاً نمادی از باورهای هندو یا باور متصوفه به واسطة نهایی میان خدا و فرد مؤمن است و ساکا گورو نامیده میشود. ستونهای چهارگانة شبستان مسجد دماک هریک 22 متر ارتفاع دارند و نمای ظاهری مستحکمی به مسجد دادهاند. ستون شمالغربی ساکا تاتال نام دارد و سونان کالیجاگا، یکی از اولیای نهگانه، آن را ساختهاست. در بازسازیهای دهة 1360ش/ 1980، برای حفظ این ستون آن را جابهجا کردند (همان، ص94ـ95؛ همو، 1997، ص234).محراب در مساجد اندونزیایی معمولاً بزرگتر از اندازة معمول است. عمق محراب مسجد دماک به اندازهای است که یک نفر بتواند در آن نماز بخواند. این محراب عمیق به شکل چشمگیری از دیوار قبله بیرون نشستهاست (همو، 2001، ص95؛ شکوهی، همانجا).از طبقة دوم این مسجد برای مطالعه و آموزش و از طبقة سوم آن برای اقامة اذان استفاده میشود و کاربرد مأذنه را دارد. در گذشته، برای دعوت به نمازگزاری از طبل بزرگی به نام بدوگ استفاده میشد. این طبل هماکنون در رواق این مسجد قرار دارد (← پترسن، ذیل "Java"؛ اونیل، 1997، ص228ـ229).مسجد دماک، مانند مساجد سنّتی اندونزی، فاقد مناره است. با اینکه ساخت مناره در مساجد جهان اسلام ضروری و اساسی است، تا پایان قرن سیزدهم/ نوزدهم، در مساجد سنّتی اندونزی مناره ساخته نشدهاست (گراف، ص2).در مسجد دماک و دیگر مساجد جاوهای، بخش خاصی به نام سورامبی وجود دارد که فضایی تالارمانند است. سورامبی و رواق پیرامون آن در این مسجد با سقف شیروانی پوشانده شدهاست. سورامبی در الگوی اولیة مساجد جاوهای وجود نداشته و بعدها به آن افزوده شدهاست. احتمالاً نخستین سورامبی در اواخر سدة یازدهم/ هفدهم در مسجد کراتن ساخته شده و پس از آن، در مساجد دیگر بهکار رفتهاست. مسجد دماک نیز از نخستین مساجدی است که در بازسازی 1261/ 1845 در آن سورامبی ساخته شدهاست (همان، ص1ـ2). این فضا که از آن با عنوان شبستان بانوان نیز یاد شدهاست، در کنار شبستان اصلی بنا شده و با راهرویی به آن متصل است (← پترسن، همانجا).مسجد دماک، همانند دیگر مساجد منطقه، تزیینات اندکی دارد. دیوارهای داخلی آن با لوحههایی از کاشی آبی و سفید دارای طرحهای اولیة اسلامی رایج در جنوبشرقی آسیا آراسته شدهاست؛ این روش تزیینی پیشینهای کهن در معماری اسلامی منطقه دارد. درِ این مسجد کندهکاریهایی با طرحهای سنّتی دارد (اونیل، 2001، ص94ـ95؛ پترسن، همانجا).در محوطة مسجد، موزة کوچکی قرار دارد که در آن تاریخچة مسجد و برخی از اجزای اصلی آن ازجمله درهای کندهکاریشده به نمایش درآمدهاست ()اندونزی(، ص257).افزونبر جنبههای دینی، این مسجد همواره جایگاهی فرهنگی، اجتماعی داشتهاست، چنانکه در اوایل سدة دهم/ شانزدهم، نهادی بهنام مدرسه شبانهروزی اسلامی در آن تأسیس شد (فدراشپیل، ص63). مسجد دماک محل برگزاری جشنها و مراسم مذهبی است و هرساله هزاران بازدیدکننده و زائر دارد (← پیکاک، ص109؛ )اندونزی(، همانجا). مسجد دماک از نمونههای اندک بهجامانده از مساجد کهن اندونزی و مالزی است و ازاینرو اهمیت دارد. در بِنای این مسجد که شبیه خانههای اندونزیایی و پرستون است، قرینهسازی رعایت نشدهاست. بررسی معماری مسجد دماک به شناخت ساختار نخستین مساجد اندونزی و آسیای جنوبشرقی کمک میکند (← شکوهی، ص249). این مسجد بهسبب اهمیت تاریخی، فرهنگی در 1374ش/ 1995 به ثبت یونسکو رسید (← یونسکو، 2013).منابع:The Dictionary of art, ed. Jane Turner, New York: Grove, 1998, s.v. "Indonesia.II.2: Islamic"; Howard M. Federspiel, Sultans, shamans & saints: Islam and Muslims in Southeast Asia, Honolulu 2007; H. J. de Graaf, "The origin of the Javanese mosque", Journal of Southeast Asian history, vol.4, no.1 (Mar. 1963); Indonesia, [by] Patrick Witton et al., Melbourne: Lonely Planet Publications, 2003; Hugh O’Neil, "The mosque as a sacred space", in Indonesian heritage, vol.6, ed. Gunawan Tjahjono, Singapore: Archipelago Press, 2001; idem, "South-East Asia", in The Mosque: history, architectural development & regional diversity, ed. Martin Frishman and Hasan Uddin Khan, London: Thames and Hudson, 1997; James L. Peacock, Muslim puritans: reformist psychology in Southeast Asian Islam, Berkeley 1978; Andrew Petersen, Dictionary of Islamic architecture, London 1996; Mehrdad Shokoohy, Muslim architecture of South India: the sultanate of Ma’bar and the traditions of the maritime settlers on the Malabar and Coromandel coasts (Tamil Nadu, Kerala and Goa), London 2003; Unesco, 2013. Retrieved Jan., 15, 2013, from whc.unesco.org.دَمُالْاَخَوَین، صمغ قرمز، بیبو و تلخ حاصل از میوة برخی گیاهان با کاربردهای دارویی و صنعتی. از مهمترین گیاهان تولیدکنندة این صمغ گونههای D. porpinquus, Daemonorops draco از تیرة خرما است. ساقة این گیاهانْ دراز، استوانهای بالارونده و قلابدار؛ برگها مرکّب و منتهی به دمبرگ و پوشیده از تیغهای سوزنیشکل و نوکتیز؛ گلها بهصورت نر و ماده، جداگانه بر روی دو درخت و مجتمع در درون محفظهای به نام چمچه است. میوة این گیاهان بهاندازة گیلاس و پوشیدهاز فلسهای بههم فشردهای است که پس از رسیدن، صمغ قرمزی آن را فرامیگیرد (زرگری، ج4، ص531؛ برای طرز استخراج صمغ دمالاخوین ← همان، ج4، ص531- 532). از دیگر گیاهان تولیدکنندة صمغ دمالاخوین، گیاه Dracaena cuinabari متعلق به تیرة آگاواسه (همان،ج4، ص532) و Pterocarpus marsupium (از زیرتیرة پروانهآسایان؛ قهرمان، ج2، ص423؛ عبدالوحید و صدیقی، ص2، 115، 124، 139) است. اگرچه واژة خون سیاوشان معادل دمالاخوین در آثار فارسی وجود دارد (← ادامة مقاله)، ظاهراً هیچکدام از گونههایی که مؤلفان آنها را تولیدکنندگان صمغ دمالاخوین معرفی کردهاند در ایران نمیروید (← زرگری، ج4، ص533، 665). گونههای مختلف جنسهای Dracaena و Daemonorops در جزیرة سُقُطره یمن، سواحل شرقی افریقا و مجمعالجزایر هند میروید (میرحیدر، ج5، ص316؛ دایماک و همکاران، ج3، ص504، 532).تاریخچه. در تصاویری از معبد باشکوه دیرالبَحری در ساحل غربی نیل، که حتشپسوت ملکة مصر باستان از سلسلة هجدهم (متوفی 1481ق م) برپا کرد، در میان هدایای مأموران ملکه از سرزمینی فتحشده، صمغی بهشکل قطرههای سرخ روی ساقة درختانی کوچک دیده میشود که شاید دمالاخوین باشد (← دایماک و همکاران، ج3، ص504). مؤلفِ )تجارت و دریانوردی در دریای اریتره( (اثری از قرن اول میلادی، ص19-20)άjō یا دمالاخوین را از جمله مواد تجاری آن زمان در محدودة دریای اریتره (نام باستانی بحر احمر که یونانیان آن را شامل اقیانوس هند و خلیجفارس نیز میدانستند) برشمردهاست که در جزیرة سقطره تولید میشد. حکمای یونان و روم و سپس دانشمندان اسلامی نیز به این مادّه توجهی خاصداشتهاند (← ادامة مقاله). در اساطیر ایرانی، پس از ریختن خون سیاوش بر زمین، دمالاخوین یا خون سیاوشان از آن محل رویید (هدایت، ص12، پانویس 2؛ پرتوی آملی، ج1، ص476، 485ـ486). شباهت دمالاخوین (خون دو برادر) و دیگر معادلهای آن در زبانهای عربی (مانند دمالتِنّین/ دمالثُعبان به معنای خون اژدها/ افعی؛ ← شرتونی، ذیل «دمی»)، فارسی (خون سیاوش/ سیاوشان) و انگلیسی (dragon blood یا خون اژدها) احتمالاً نشاندهندة اشتراک ریشة واژگانی آنها و پیوند آنها با اساطیر همسان در فرهنگهای گوناگون است.واژگان، انواع و ماهیت. دیوسکوریدس (1952، ص321) از گیاه اخیلوس سیدریطس نام برده، که در کتاب ابنبیطار (1989، ص:281 بهصورت اَخَلّیوس سَنْدَریطِس، به نقل از ابنوافد) معادل دمالاخوین آمدهاست (نیز ← ابوالخیر اشبیلی، ج2، ص596)، درحالیکه هیچ شباهتی بین نقاشی یکی از گونههای Achillea در کتاب دیوسکوریدس (1934، ص430) و گیاهان تولیدکنندة صمغ دمالاخوین وجود ندارد (نیز ← قهرمان و اخوت، ج1، ص146، که نام علمی .Achilea tomentosa L را برای دمالاخوین آوردهاند؛ ادامة مقاله). دیوسکوریدس (1952، ص416) همچنین از مادّة معدنی قیناباری (← شنگرف*) نام میبرد که برخی بهسبب رنگش، آن را با دمالتنین (= دمالاخوین) اشتباه میگرفتند. پلینیوس/ پلینی نیز از دو نوع سینابار یاد میکند: یکی مینیوم که نوعی مادّة معدنی رنگی است و در معادن نقره یافت میشود (← ج9، کتاب 33، ص85، 87، 89) و دیگری سینابار دمالاخوین (ج9، کتاب 33، ص89). دینَوَری (متوفی 282؛ ج5، ص170-171) دمالاخوین را متعلق به جزیرة سقطره و معادل شَیّان میداند (نیز ← ج3، ص97). در قرن ششم، ابوالخیر اشبیلی (ج2، ص596ـ597) شرح مبسوطی از انواع دمالاخوین و اسامی آن آوردهاست. بهنظر او (همانجا)، گاه به عصارة یک گیاه، گاه به صمغ درخت و گاه به مخلوطی از مواد مختلف شَیان میگویند چنانکه مثلاً ابنوافد شیان را عصارة گیاه اخلیوس سندیریطس (همان اخیلوس سیدریطس) میداند که در سقطره، یمن، خراسان و دیاربکر ساخته میشدهاست. ابوالخیر اشبیلی (ج2، ص597) خرشاوشان (محرّف خون سیاوشان)، اَیْدَع، دمالثعبان و دمالقتیل را از جمله نامهای شیان/ دمالاخوین آوردهاست (نیز ← ابوریحان بیرونی، ص272؛ ابنمیمون، ص13؛ ابنبیطار، 1291، ج2، ص96ـ97). در اختیارات بدیعی انصاری شیرازی (متوفی 806؛ ص168ـ169)، دمالاخوین به سه نوع چکیده، خَشَبی و ترابی تقسیم شدهاست که از جزیرة سقطره و هندوستان میآوردند. به غیر از چکیده، دو نوع دیگر آغشته به انواع ناخالصیها دانسته شدهاست. انصاری شیرازی (همانجا) دمالاخوین را صمغ بَقَم دانسته اما عقیلی علوی خراسانی (ص425) به نقل از برخی، آن را نادرست میداند و میگوید استدلال آنها این است که در مناطقی مانند حبشه و زنگبار، که دمالاخوین را از آنجا میآورند، بقم نمیروید (نیز ← حکیم مؤمن، ص118).طبع و کاربردها. حکمای دورة اسلامی در سردی یا گرمی این مادّه اختلافنظر دارند، اما همگی آن را خشک میدانند (← ابنسینا، ج1، کتاب 2، ص476؛ ابنبیطار، 1291، ج2، ص97؛ انصاری شیرازی، ص168). به عقیدة جالینوس دمالاخوین باعث رویاندن گوشت بر جراحتهای امعا و ظاهر بدن میشود و برای ریهها مضر است و مصلح آن، صمغ عربی و کثیرا/کتیرا و بدل آن، کاهو یا عصاره کاهو است. روفس نیز آن را برای زخمهای تازه و دملها و دانهها مفید میداند (← انصاریشیرازی، همانجا). حکمای اسلامی نیز خواصی برای این مادّه آوردهاند، ازجمله آنکه برای بندآوردن خونریزی و اسهال، ترمیم جراحات، تقویت معده و کبد، بهبود شقاق معده، جلوگیری از گرمی کبد و تقویت بینایی مفید است (ابنسینا، ج1، کتاب 2، ص476-477؛ هروی، ص158؛ ابنبیطار، 1291، همانجا؛ غَسّانی، ص158-159؛ انطاکی، ج1، ص175). البته به عقیدة انطاکی (همانجا) این گیاه برای کلیهها مضر است. او بدل دمالاخوین را شادنه (شاهدانه Cannabis sativa) میداند. عقیلی علوی خراسانی (همانجا) آن را برای تقویت لثه مفید دانستهاست و امروزه از آن در تهیة خمیردندان استفاده میشود (← زرگری، ج4، ص532). از گذشته، از دمالاخوین برای رنگآمیزی استفاده میکردهاند (← پلینیوس، ج9، کتاب 33، ص87 ـ89؛ عقیلی علوی خراسانی، همانجا؛ برای مصرف امروزی آن ← زرگری، همانجا).منابع: ابنبیطار، تفسیر کتاب دیاسقوریدوس فی الادویة المفردة، چاپ ابراهیمبن مراد، بیروت 1989؛ همو، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة، بولاق 1291، چاپ افست بغداد ]بیتا.[؛ ابنسینا؛ ابنمیمون، شرحاسماءالعقار، چاپ ماکس مایرهوف، قاهره 1940؛ ابوالخیر اشبیلی، عمدةالطبیب فی معرفة النبات، چاپ محمد عربی خطابی، بیروت 1995؛ ابوریحان بیرونی، کتاب الصیدنة فی الطب، چاپ عباس زریاب، تهران 1370ش؛ علیبن حسین انصاریشیرازی، اختیارات بدیعی (قسمت مفردات)، چاپ محمدتقی میر، تهران 1371ش؛ داوودبن عمر انطاکی، تذکرةاولیالالباب ]و[ الجامع للعجب العُجاب، ]قاهره[ 1416/1996؛ مهدی پرتوی آملی، ریشههای تاریخی امثال و حکم، تهران 1369ش؛ محمدمؤمنبن محمدزمان حکیم مؤمن، تحفه حکیم مؤمن، چاپ سنگی تهران 1277، چاپ افست تهران 1378؛ احمدبن داوود دینوری، کتاب النبات، ج3، و نیم اول ج5، چاپ برنهارد لوین، ویسبادن 1394/1974، ج:5 حروف ا - ز، چاپ برنهارد لوین، اوپسالا 1953؛ پدانیوس دیوسکوریدس، هیولی الطب فی الحشائش و السموم، ترجمة اِصطِفَنبن بَسیل و اصلاح حنینبن اسحاق، چاپ سزار ا. دوبلر و الیاس تِرِس، تطوان 1952؛ علی زرگری، گیاهان داروئی، ج4، تهران 1369ش؛ سعید شرتونی، اقرب الموارد فی فُصح العربیة و الشوارد، قم 1403؛ محمدحسینبن محمدهادی عقیلی علوی خراسانی، مخزنالادویة، کلکته 1844، چاپ افست تهران 1371ش؛ یوسفبن عمر غَسّانی، المعتمد فی الادویة المفردة، چاپ مصطفی سقا، بیروت ?]1370/ 1951[؛ احمد قهرمان، کورموفیتهای ایران: سیستماتیک گیاهی، ج2، تهران 1372ش؛ احمد قهرمان و محمدرضا اخوت، تطبیق نامهای کهن گیاهان دارویی با نامهای علمی، تهران 1383ش - ؛ حسین میرحیدر، معارف گیاهی، تهران 1372-1375ش؛ صادق هدایت، نیرنگستان، تهران 1342ش؛ هروی؛Abdul Wahid and Saddiqui, A survey of drugs, Delhi [1957], repr. Tehran: Research Institute for Islamic and Complementary Medicine, 1382 sh.; The commerce and navigation of the Erythraean Sea, being translations of the Periplus Maris Erythraei by an anonymous writer and partly from Arrian’s account of the voyage of Nearkhos, London 1889, repr. Amsterdam: Philo Press, 1973; Pedanius Dioscorides, The Greek herbal of Dioscorides, tr. John Goodyer, 1655, ed. Robert T. Gunther, Oxford 1934; William Dymock, C. J. H. Warden, and David Hooper, Pharmacographia Indica, London 1890-1893, repr. Karachi 1972; Plinius/ Pliny [the Elder], Natural history, vol.9, with an English translation by H. Rackham, Cambridge, Mass. 1968.