دکن، منطقهای در جنوب هند. واژة دکن از واژة سنسکریت دکشیناپتها یا دکشینا به معنای سمت راست یا جنوب گرفته شده، و در متون ادبی سنسکریت و برخی متون دینی هندوان و کتیبههای هند باستان بهکار رفتهاست (← مولی، ص13). دکن در منابع فارسیِ نوشتهشده در هند و در زبان اردو بهصورت دِکهن/ دِکن نوشته شدهاست.بهنظر میرسد دکن، با اختلافهایی در محدودة جغرافیایی، به همه یا بخشی از سرزمینهایی اطلاق میشدهاست که در پاییندست رشتهکوههای ویندهیا تا منتهاالیه جنوب شبهقارة هند قرار داشتهاند (← همانجا؛ تریپاتی، ص392؛ پراکاش، ص9؛ جوشی، 1974ب، ص3). آگاهی دربارة تاریخ و تقسیمات جغرافیایی و سیاسی دکن تا قرن هفتم و پیش از فتح این سرزمین بهدست مسلمانان بسیار اندک است. مقارن ورود مسلمانان به دکن، این منطقه میان سه حکومت بزرگ بهنامهای یادَواه در دئوگیری (بعدها دولتآباد)، کاکتیا در وَرَنگَل و هویسالا در دوراسمودرا، و چندین حکومت کوچک محلی تقسیم شدهبود (جوشی و حسین، ص31؛ نیز← کریشناسوامی آیانگار، ص43-73). محدودة قلمرو این حکومتها را بهدرستی نمیتوان مشخصکرد. بهنظر میرسد بهسبب ویژگیهای طبیعی و زیستمحیطی دکن و چگونگی جریان رودها و استقرار رشتهکوهها و موانع طبیعی دیگر، قلمرو حکومتهای مسلمانی که از قرن هشتم بهبعد جایگزین این حکومتهای کوچک و بزرگ هندو شدند نیز، کموبیش و ناچار به همان مرزها و ثغور محدود گردیدهاست (← ادامة مقاله).جغرافینگاران مسلمان قرون نخستین، آگاهی چندانی از تقسیمات جغرافیایی هند نداشتهاند و در آثار آنها این سرزمین به شمال و جنوب (دکن) تقسیم نشدهاست. بااینحال، گزارشهای آنها از سرزمین هند، بیشتر به شهرها و بندرهای سواحل غربی و جنوبغربی دکن چون صیْمور و کَنْبایَه، اختصاصیافتهاست (برای نمونه← ابنحوقل، 318؛ مقدسی، ص477)، زیرا فاتحان مسلمان از اواسط قرن اول به این شهرها و بندرها وارد شدند و نخستین حملات خویش به سند و هند را از این مناطق سامان دادند.دربارة محدودة دکن در دورة تسلط مسلمانان بر این منطقه اتفاقنظر نیست. برخی از پژوهشگران محدودة دکن را بسیار وسیع درنظر گرفتهاند. از نظر این افراد، دکن از شمال به رشتهکوههای سَتْپورا و ویندهیا و نیز رودهای نَرَبدا/ نرمدا و مَهانَدی، از مغرب و جنوب به دریای عرب و از مشرق به خلیجبنگال محدود است (← ژووو- دوبروی، مقدمه، ص5؛ جوشی، 1974ب، همانجا؛ رابرتس، بخش1، ص2، پانویس1). بدینترتیب، دکن ایالتهای کنونی کِرالا، تامیلنادو، کرناتک، آندراپِرادش، مَهاراشْترا، اریسه و قسمتی از مادیاپرادش را دربرمیگرفت، اما مسلّم است که از نظر برخی دکن محدودتر از این منطقه بودهاست؛ بهگونهای که این منطقه از جنوب به رودخانههای کریشنا و تنگابهدرا محدود میشده و مناطق واقع در منتهاالیه جنوبی شبهقارة هند از آن جدا میشده و ایالتهای مهاراشترا، آندراپرادش، گوآ، کرناتک و اریسة کنونی را دربرمیگرفتهاست (← معصومی، 1389ش، ص35ـ36؛ شروانی، ص10؛ جوشی، 1974ب، ص4). این محدوده در برخی از منابع با عنوان «دکنِ بهمنی» یا دکنِ جانشینان بهمنیان شناخته میشود و حکومتهای مسلمانی که در همه یا بخشی از این منطقه فرمانروایی میکردند، سلاطین دکن یا پادشاهی دکن خوانده میشوند (← بربوزا، ج1، ص158؛ اسکندرمنشی، ج1، ص116؛ نیز ← بهمنیان دکن*).منطقة دکن از نظر جغرافیای طبیعی و وجود ناهمواریها بسیار متنوع و ترکیبی از مناطق کوهستانی، جنگلهای انبوه، دشتهای پهناور و رودخانههایی با شاخههای زیاد است. این تنوع جغرافیایی در شکلگیری و افول حکومتها، مناسبات آنها با هم و وسعت یا محدودیت قلمرو هریک نقش بسزایی داشتهاست. این منطقه را چند رشتهکوه مهم دربرگرفتهاست که هریک بهگونهای بر اوضاع سیاسی مؤثر بودهاند؛ ازجمله در شمال، رشتهکوه ویندهیا، هند را به دو بخش شمالی و جنوبی تقسیم کردهاست. این کوهها همواره هجوم مهاجمان را از شمال هند به دکن دشوار کردهاند. این مرز کوهستانی تا دورة بریتانیاییها مانع میشد که همة هند برای مدت طولانی تحت سلطة یک امپراتوری بزرگ درآید (رابرتس، بخش1، ص2ـ3). در مغرب، رشتهکوه سهیادری یا گاتهای غربی از جنوبِ رود تاپْتی به طرف جنوب دکن، در کنار دریای عرب، 250 تا 300 مایل طول دارد و ارتفاع آن گاه تا سههزار پا میرسد که همچون دیواری، فلات دکن را از دریا جدا کردهاست. تپههای گاتهای غربی دارای جنگلهای انبوه و گذرگاههای سختاند که دستیابی به مناطق ساحلی را بسیار دشوار میکنند. در حد فاصل این رشتهکوه و دریا در شمال دکن، منطقة جنگلی کونکَن واقع است که بهدلیل موقعیت جغرافیاییاش هیچگاه حکومتهای مسلمان چون تُغلُقیان و بهمنیان آن را بهطورکامل تصرف نکردند و همیشه محل تشکیل حکومتهای کوچک و یاغی محلی یا محل فعالیت شورشیان بود. این اوضاع جغرافیایی به مراتههها* فرصت داد تا از حکومت بیجاپور* جدا شوند و نیز پیشروی تیموریان هند را در این منطقه متوقف ساخت (جوشی، 1974ب، ص7-8، 18؛ نیز ← ادامة مقاله). در مشرق دکن، رشتهکوه گاتهای شرقی واقع است که از حدود بنگال آغاز میشود و بهطرف جنوب، از ایالتهای اُریسه، آندراپرادش، و کرناتک میگذرد. گاتهای شرقی نیز مانند گاتهای غربی چندان مرتفع و یکنواخت نیست و در هر دوی آنها گذرگاههایی برای ورود به داخل دکن دیده میشود. این گذرگاهها، اغلب در دلتای رودهایی که از مغرب دکن به خلیجبنگال میریزند، سرزمینهای حاصلخیزی ایجاد کردهاند که تقریباً در تمام دورة تسلط مسلمانان بر دکن، بین خاندانهای حکومتگر برای تسلط بر آنها جنگ و نزاع بودهاست (همان، ص23-24؛ رابرتس، بخش1، ص6ـ7؛ برای آگاهی بیشتر دربارة گاتهای غربی و شرقی ←(جغرافیای هند(، ص27-28). رشتهکوههای واقع در دکن همچنین موجب شدهاند این سرزمین محلی مناسب برای ساخت قلعهها و پایگاههای مستحکم نظامی باشد. در اوایل قرن یازدهم، امیناحمد رازی (ج1، ص54) به استحکام و شمار زیاد قلعههای دکن اشاره کردهاست. از آنجا که در چنین اقلیمی، دراختیارگرفتن قلعهها باعث تفوق نظامی بر رقیبان میشد، بسیاری از جنگها و منازعات حکومتها در اطراف این قلعهها صورت گرفتهاست.رودهای متعددی که در دکن جاریاند نیز اوضاع جغرافیایی ویژهای در این منطقه ایجاد کردهاند. این رودها علاوهبر اینکه عمدتاً مرزهای طبیعی میان قلمرو حکومتهای مسلمان یا هندو بودند و در جنگها و منازعات سیاسی و نظامی تأثیر بسیار داشتند، موجب حاصلخیزی سرزمین دکن نیز میشدند. هدایتِ آب این رودها به درون شهرها و زمینهای کشاورزی از طریق ایجاد آبراهه و نهر، در دکن قدمت دارد و در دورة اسلامی، موجب رونق کشاورزی و آبادانی شهرهای این منطقه شدهاست (عرفان حبیب، ص33؛ نیز← جوشی، 1974ب، ص13ـ 16). رودهای گوداواری و کریشنا که از مغرب به مشرق جریان دارند و نربدا، تاپْتی، پِنّار، کاوِری و تُنگابَهدرا، که از مشرق به مغرب جاریاند، از مهمترین رودهای دکناند (← جوشی، همانجا). بهعلاوه، وجود دریای عرب در مغرب دکن و خلیجبنگال در مشرق آن بر اهمیت سیاسی، نظامی و بازرگانی این منطقه افزوده و موجب شدهاست که دکن از دیرباز و نیز در دورة اسلامی، مناسبات سیاسی و تجاری گستردهای با آسیا و اروپا داشته باشد. مهمترین و پررونقترین بندرهای تجاری شبهقارة هند در سواحل غربی و شرقی دکن قرار داشتهاند و درواقع، دکن دروازة دسترسی به شبهقارة هند بودهاست. مسلمانان در قرون نخستین اسلامی و اروپاییان از قرن دهم/ شانزدهم به بعد، از همین بندرها وارد شبهقاره شدند. نیکیتین، بازرگان روسی، و بربوزا، تاجر پرتغالی، که بهترتیب در قرون نهم و دهم/ پانزدهم و شانزدهم برخی از بندرهای مهم دکن را دیده بودند، از رونق تجارت در آنها و تأثیر آن بر آبادانی و رفاه دکن سخن گفتهاند (← نیکیتین، ص19ـ30؛ بربوزا، ج1، ص158ـ 181). بسین، چاول، دابل، سورَت، گوآ، سَنگامیشوار، هُنَوَر، بَسْرور و مَنگلور در سواحل غربی و نِگَپَتَم، پولیکات، مُتوپالّی، نَرساپور، یَنَم و بیملیپَتَم در سواحل شرقی از مهمترین این بندرها هستند (← جوشی، 1974ب، ص20-26؛ معصومی، 1389ش، ص116ـ121). موقعیت جغرافیایی دکن موجب رونق بازرگانی آنجا شده بود و این منطقه از نظر تولید برخی محصولات مهم کشاورزی چون کتان، اهمیت بسیاری داشت. بهعلاوه، برخی صنایع دکن از قبیل نساجی رونق فراوان داشتند و فراوردههای آنها در دریای سرخ، خلیجفارس، سواحل افریقا، سیلان و مالدیو پرطرفدار بودند (جوشی، 1974ب، ص20).وضع طبیعی دکن که ترکیبی از کوه و جنگل و رودخانه بود، حرکت سپاهیان و جابهجایی نیروها را مشکل میکرد و همین امر بر اهمیت راههای ارتباطی و تسلط بر آنها میافزود. شبکة گستردهای از راهها، شهرها و مناطق مختلف دکن را با یکدیگر و شمال هند را با دکن مرتبط میساخت (برای آگاهی از مهمترین راههای مواصلاتی دکن در دورة اسلامی← همان، ص26ـ28).مسلمانان از قرون نخستین اسلامی، از راه خشکی و دریا، مناسبات گستردهای با جنوب هند داشتند و بسیاری از بازرگانان و صوفیان مسلمان در شهرهای مختلف این سرزمین ساکن بودند. گزارشهایی در دست است که نشان میدهد، در برخی از شهرهای ساحلی در دکن، مالابار و سریلانکا، جماعتهایی از مسلمانان مهاجر، مستقل از هندوها میزیستند ودارای مراکزی چون مسجد و خانقاه برای برگزاری نماز و دیگر مراسم بودند (برای نمونه← مسعودی، ج1، ص248؛ ابنبطوطه، ج2، ص568-569، 575، 607؛ نیز← کریشناسوامی آیانگار، ص69). سختی راهها و گذرگاههای شمال به جنوب باعث شد که مسلمانان، دکن را دیرتر از شمال هند فتح کنند. نخستین حملات آنان به دکن در حدود 693 در دورة سلطنت جلالالدین فیروزشاه خلجی (حک: 689-695) صورت گرفت و در دورة سلطنت داماد وی، علاءالدین محمد خلجی (حک: 695ـ716)، ادامه یافت (← خلجیان*). این حملات عمدتاً از طریق چند گذرگاه و منطقة کمعمق رودخانة نربدا صورت میگرفت؛ ازجمله گذرگاه کوهستانی میلگات به شمال اِلیچپور در منطقة اَمرَوَتی، در شمال ایالت مادیاپرادش کنونی. از راههای دیگرِ حمله به دکن، دشتهای مَندَلیشوار در جنوب ایالت مالوه بود که امروزه، راهآهن بمبئی ـ آگره از آن عبور میکند و دیگری، راه مشهورتر و قدیمتر اسیرگره ـ برهانپور در نزدیکی شهر کنونی هوشنگآباد در ایالت مادیاپرادش که امروزه راهآهن سراسری شمال به جنوب هند از آن میگذرد (جوشی، 1974ب، ص13، 26ـ28؛ نیز← )اطلس ایالتهای هند(، ص20ـ21). ملک کافور، سردارِ علاءالدین خلجی، تا جنوبیترین نقطة هند و منطقة مَدورا پیش رفت و بندر رامیشوارام را در مرز سریلانکا فتح کرد، اما حملات وی فقط سلاطین محلی هندو را به تسلیم و پرداخت باجو خراجواداشت و منجر به پیوستن دکن به شمال هند نشد (← ملککافور*).در دورة تغلقیان، محمدبن تغلق (حک: 725-752) در دو دهة نخست حکومت خویش با حملات پیاپی به جنوب هند، موفق شد سراسر این منطقه را ضمیمة قلمرو دهلی کند و حکومت بزرگی از شمال تا جنوب هند تشکیل دهد. او برای تسلط بیشتر بر دکن، پایتخت خویش را از دهلی به شهر دئوگیری منتقل کرد که از آن پس دولتآباد خواندهشد (برای آگاهی از جزئیات و نتایجانتقال پایتخت ← بَرَنی، ص473ـ474؛ عِصامی، ص446ـ447؛ نیز ← تُغلُقیه*). محمدبن تغلق همة قلمرو خود را به چندین شِق (هر شق شامل چندین شهر، هر شهر دارای چند صده/ صدی، و هر صده شامل یکصد روستا) تقسیم کرده بود، که چهار شق آن در دکن واقع بود و بر هر شق، فردی با عنوان شقدار فرمانروایی میکرد (برنی، ص501؛ فرشته، ج1، ص140؛ نیز ← قریشی، ص201)؛ هرچند در منابع، به اسم شقها و محدودة هریک اشارهای نشده و فقط برنی (همانجا) نام شقدارها را آوردهاست.فرمانروایی محمدبن تغلق بر این قلمرو وسیع دیری نپایید و بهزودی، دکن دستخوش شورشهای پیاپی شد و سپس، از قلمرو دهلی جدا گردید. نخست، جلالالدین احسن (از سرداران محمدبن تغلق) در حدود 734 در منطقة مَعبَر اعلام استقلال کرد (← معبر*). سپس، منطقة میان رودخانههای کریشنا و کاوری در 737 از قلمرو تغلقیان جدا شد و چندتن از سرداران هندویِ محمدبن تغلق حکومت وجیانگر/ ویجیانگر را تشکیل دادند. این حکومت که حدود دویست سال جنوبیترین مناطق دکن را دراختیار داشت، از موانع گسترش اسلام در این منطقه بود. قلمرو آن کموبیش همة سرزمینهای واقع در جنوب رودهای کریشنا و تنگابهدرا تا مرز سریلانکا را دربر میگرفت و به شش راجایا (ایالت) تقسیم میشد که تقریباً شامل ایالتهای تامیلنادو، کرالا، جنوب کرناتک، و جنوب آندراپرادش میشد (اعجازالدین احمد، ص91؛ نیز← ویجیانگر*). درنهایت، شورش امیران صده (صد روستا؛← سطور پیشین) در دولتآباد و مناطق پیرامون آن، در 748 موجب جدایی دکن از قلمرو دهلی و تشکیل حکومت بهمنیان بهعنوان نخستین حکومت اسلامی مستقل در این منطقه شد. بهمنیان در اوجقدرت، قلمرو خود را تقریباً در همة دکن گسترش دادند. ابتدا دکن را به چهار طَرَف (ایالت) به نامهای گُلْبَرْگَه، بیدَر، دولتآباد و بِرار تقسیم کردند. بر هریک از آنها فردی با عنوان طرفدار حکومت میکرد. در دورة محمد سوم (حک: 867-887)، وزیر مقتدرش محمود گاوان، قلمرو بهمنیان را به هشت طرف به نامهای گلبرگه، بیجاپور، دولتآباد، جُنیر، راجمُندری، وَرَنگَل، گاویل و ماهور تقسیم کرد. بهنظر میرسد، هر طرف به چندین سَمت یا سرکار* و هر سمت به چند پَرگَنَه* و هر پرگنه به چند مجموعه به نام صده (شامل یکصد روستا) تقسیم میشدهاست (← بهمنیان دکن*؛ نیز ← معصومی، 1389ش، ص69ـ74). بهمنیان در شمال و شمالغربی قلمرو خود با حکومتهای مالوه، خاندیش و گجرات درگیر بودند. اختلاف بهمنیان با این حکومتها و سپس جانشینان آنها با بابُریان* در این منطقه، عمدتاً بر سر دستاندازی بر نواحی برار و خاندیش و بهویژه شهرهای ماهور، کِهِرلا و اِلیچپور بود که علاوه بر موقعیت سوقالجیشی، بهدلیل حاصلخیزی خاک و فراوانی آب، اهمیت اقتصادی نیز داشتند. در جنوب نیز، بهمنیان برای تسلط بر حوضة رود کریشنا و جانب شرقی کرناتک و منطقة حاصلخیز دوآب، با حکومت وجیانگر میجنگیدند و در مشرق و شمالشرقی با حکومت تِلِنگانه و سپس اریسه درگیر بودند (← معصومی، 1389ش، ص39ـ68؛ جوشی، 1974ب، ص6ـ7، 12).جغرافیای طبیعی دکن به بهمنیان اجازه نمیداد برای مدت طولانی تسلط خود را بر همة این منطقه حفظ کنند. موانعی چون رودخانة تاپتی و بخشی از گاتهای غربی، تسلط بر خاندیش (در شمالغربی دکن) را برای بهمنیان دشوار میکرد. در حدود 784، حکمرانان فاروقی این ناحیه را از قلمرو بهمنیان جدا کردند و هرچند، خاندیش استقلال خود را حفظ کرد اما تا اوایل قرن دهم که ضمیمة قلمرو مغولان گردید، مورد منازعة سلاطین مالوه، گجرات و بهمنیان بود (جوشی، 1974ب، ص6ـ7؛ نیز← خاندیش*). در اواخر قرن نهم، حکومت بهمنیان روبه ضعف رفت و درنهایت، دکن میان پنجخاندان حکومتگر که بنیانگذاران آنان همگی از سرداران بهمنیان بودند، به قرار زیر تقسیم شد: بَریدشاهیانِ بیدر (حک: 897 ـ1028) در فلات مرکزی، در شمالشرقی ایالت کرناتک؛ عادلشاهیانِ بیجاپور (حک: 895 ـ1097) در مغرب دکن، در شمال ایالت کرناتک و نیز تقریباً همة ایالت گوآ؛ نظامشاهیانِ احمدنگر (حک: 895ـ1046) در شمالغربی دکن، جنوب ایالت مهاراشترا و بخشهایی از شمال کرناتک؛ عمادشاهیانِ بِرار (حک: 896ـ982) در شمال دکن، در مشرق ایالت مهاراشترا؛ و قطبشاهیان گلکنده و حیدرآباد (حک: 901-1098) در مشرق دکن، در بخش اعظم ایالت آندراپرادش. تاریخ دکن در این دوره، درواقع تاریخ جنگ و صلح بین این خاندانهای حکومتگر ازیکسو، و مقابلة همه یا برخی از آنها با حملات حکومت وجیانگر به جنوب و مغولان هند به شمال دکن، از سوی دیگر است.اختلاف میان سلسلههای حاکم بر دکن موجب شد که برار در 982 ضمیمة قلمرو نظامشاهیان و بیدر در 1028 ضمیمة قلمرو عادلشاهیان شود. ازسوی دیگر، بابریان به فکر تسلط بر این منطقه افتادند. اکبرشاه (حک: 963ـ1014) پس از فتح خاندیش، این منطقه را به پایگاهی برای حمله به دکن تبدیل کرد و در اواخر حکومت خویش، برار را فتح کرد. بهاینترتیب، منطقة برار از اوایل قرن یازدهم به یکی از صوبههای قلمرو بابریان و در دورة جانشینان اکبر به مرکزی برای حمله به سایر مناطق دکن بدل گردید و پس از منازعات فراوان در دورة اورنگزیب (در 1098) همة دکن به قلمرو بابریان ضمیمه شد (← بابریان*؛ بریدشاهیان*؛ عادلشاهیان*؛ نظامشاهیان*؛ عمادشاهیان*؛ قطبشاهیان*).کل قلمرو بابریان به چند صوبه* تقسیم میشد. هر صوبه نیز شامل چند سرکار بود و هر سرکار دربرگیرندة چند پرگنه. در دورة اکبرشاه، بخشهای تصرفشدة دکن، صوبة دکن را تشکیل میدادند که مرکز آن شهر برهانپور* در خاندیش بود (← (اسناد برگزیدهای از دورة سلطنت اورنگزیب(، ص34ـ35، 106، 127). پس از گسترش قلمرو بابریان در دکن، تقسیمات اداری و سیاسی این منطقه نیز بارها تغییر کرد. کل قلمرو جهانگیر (حک: 1014ـ1037) شامل پنجپادشاهی مهم یعنی پنجاب، بنگال، مالوه، دکن به مرکزیت برهانپور، و گجرات بود ()نخستین سیاحتها در هند( ، ص100). در دورة شاهجهان (حک: 1037ـ1068)، دکن به دو صوبة بالاگهات و پایینگهات تقسیم میشد. این تقسیمبندی دیری نپایید و پس از شورش راجا بکرماجیت، خاندیش (جزو پایینگهات) صوبهای مستقل شد و اکثر بلاد برار که آنها هم جزو پایینگهات بودند، ضمیمة بالاگهات گردیدند (لاهوری، ج1، حصة 2، ص62ـ63، 96ـ97). در دورة اورنگزیب و پس از فتح همة دکن، قلمرو وی به بیست صوبه تقسیم شد که شش صوبة آن یعنی خاندیش، اورنگآباد، بیجاپور، حیدرآباد، بیدر و برار در دکن قرار داشتند (مولی، ص26). دکن در دورة بابریان، بهسبب حاصلخیزی خاک و رونق کشاورزی و بازرگانی اهمیت فراوانی برای حکومت دهلی داشت. گزارشهای مورخان این دوره نشان میدهد، در بسیاری از سالها بیشترین درآمد بابریان هند از دکن بهدست میآمده و حتی گاه درآمد این منطقه معادل درآمد حکومت از سایر مناطق و ایالتها بودهاست (برای نمونه ← علّامی، ص473-478؛ لاهوری، ج2، ص710ـ711؛ بَهنداری، ص50ـ51).مراتهههای هندو از حدود 1085 تا اوایل قرن سیزدهم که بریتانیاییها به سلطة آنان پایان دادند، تقریباً بر همة نواحی غربی دکن و ایالتهای گوآ و مهاراشترا و بخشی از شمال کرناتک فرمان میراندند. مراتههها با استفاده از موقعیت جغرافیایی این منطقه و قلاع مستحکم آن، با بابریان در شمال و جنوب هند، و نیز با قدرتهای اروپایی در دکن جنگهای طولانی بسیار کردند (کولکارنی، ص549؛ د. اسلام، چاپ دوم، ذیل "Marā´thās"؛ نیز ← مراتههها*). قلمرو آنها در دورة بنیانگذارشان، شیواجی، به سه پرانت تقسیم میشد: پرانت شمالی، شامل منطقة بین شهر ناسک و پونا و بخشی از کونکن تا حدود یکصد مایلی شمال بمبئی؛ پرانت میانی، شامل منطقة پاییندست گاتهای غربی در شمال بمبئی تا بَتَکل؛ و پرانت جنوبی، شامل منطقة بالادست گاتهای غربی، از جنوب تا کوپبال در نزدیکی رودخانة تنگابهدرا. هر پرانت تقسیمات کوچکتری داشت که عبارت بودند از: ایالت، محال، پرگنه، و موجه (روستا؛ کولکارنی، ص580ـ581). بهنظر میرسد در دورة جانشینان وی، کل قلمرو مراتههها به 37 صوبه و هر صوبه به چندین محال تقسیم شده بودهاست (← مولی، ص25ـ26).پس از اینکه مراتههها بخشهای گستردهای از دکن را تصرف کردند و در دهههای پایانی حکومت بابریان، مناطقی از دکن که تحت سلطة آنان باقی ماندهبود، بهصورت صوبهای واحد به قمرالدین نظامالملک (از امرای دربار اورنگزیب، ملقب به آصفجاه) سپرده شد. او از 1137 حکومتی مستقل در دکن ایجاد کرد که تابع اسمی بابریان بود. آصفجاهیان یا نظامهای حیدرآباد ایالت آندراپرادش و بخشهایی از مهاراشترا و کرناتک را، با مرکزیت اورنگآباد و سپس حیدرآباد، دراختیار داشتند. چون قلمروشان در مناطق تحت سلطة بریتانیاییها محصور بود، با آنها کنار آمدند، اما با گسترش قلمرو مراتههها در دکن مقابله کردند و درنهایت، پس از استقلال هند، در 1327ش/ 1948 قلمرو آنان به این کشور ملحق شد. میرعثمان علیخان، آصفجاه هفتم و آخرین فرمانروای نظامها، از 1327 تا 1335ش/ 1948ـ1956 از جانب حکومت مرکزی هند ادارة امور دکن را برعهده داشت و در این سال، قلمرو وی بین ایالتهای آندراپرادش، بمبئی و میسور تقسیم شد. در این تقسیمبندی، قرابتهای زبانی بهعنوان معیاری مهم درنظر گرفته شدهبود (داتا، ص119ـ123؛ د.اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه؛ نیز← آصفجاهیان*).از اوایل قرن دوازدهم/ هجدهم، حکومتهای اروپایی چون پرتغال، هلند، فرانسه و بریتانیا برای نفوذ و تسلط بر دکن از طریق سواحلش تلاش کردند. پرتغال و هلند بهزودی کنار کشیدند و رقابت میان فرانسه و بریتانیا، درنهایت منجر به تفوق انگلیسیها در نیمة این قرن بر سراسر دکن شد ()فرهنگ جغرافیایی سلطنتی هند(، ص104-105). تقسیمات اداری و سیاسی دکن در دورة انگلیسیها تقلیدی از تقسیمات بابریان بود. مدیاپرادش، برار، کونکن، مهاراشترا و کرناتک مهمترین ایالتهای آن بودند. هریک از این ایالتها به چند تَعَلُّقه تقسیم میشد و تعلقهها نیز متشکل از چندین روستا بودند (مولی، ص24ـ25).ترکیب قومی، جمعیتی، دینی و مذهبی دکن نیز همانند جغرافیای آن بسیار متنوع بود. بهنظر میرسد همانند سایر مناطق هند، در تمام قرون تسلط مسلمانان بر دکن، اکثر مردم آنجا بهویژه در شهرهای کوچک و روستاها هندو بودند. عمدتاً خاندانهای شاهی، اشراف و نخبگان مهاجر از دیگر سرزمینهای اسلامی، مسلمانان این منطقه را تشکیل میدادند. همچنین، برخی از اشراف هندو خود یا اجدادشان تغییر دین داده و مسلمان شدهبودند (نیکیتین، ص12، 15- 16؛ بربوزا، ج1، ص158؛ جوشی، 1974الف، ص399). بااینحال، هندوان دکن بهویژه افراد طوایف و قبایل راجپوت و مراتهه، در دستگاه اداری، مالی و نظامی مسلمانان فعالانه حضور داشتند و حتی برخی از مناصب مالی به آنها اختصاصداشت و بهندرت به دیگران سپرده میشد (برای آگاهی از سهم هندوان در تشکیلات اداری و مالی و نظامی حکومتهای مسلمان دکن← معصومی، 2010، ص83ـ95؛ نیز← راجپوتها*؛ مراتههها*). هندوان مسلمانشده، مولَّدون (کسانی که پدر افریقایی (حبشی) و مادر هندی داشتند) و متحدان سیاسی آنها چون مهاجران حبشی (← حَبْشی*)، از گروههای سیاسی و اجتماعی مهم و تأثیرگذار در دکن بودند که در منابع این دوره، دکنی/ دکنیان نامیده شدهاند (← دکنیها*). گروهی دیگر از مسلمانان، از ایران و عراق و حجاز به دکن مهاجرت کردهبودند. مورخان این مهاجران و متحدان سیاسی آنها، چون ترکان و مغولان، را آفاقیها یا غریبان نامیدهاند (← فرشته، ج1، ص332، 335-336؛ طباطبا، ص83-84؛ خافیخان نظامالملکی، ج3، ص79ـ95؛ میرعالم، ج1، ص14ـ17). از اولین گروه این مهاجران، مسلمانان ایرانی یا عرب بودند که از نخستین قرون اسلامی و پیش از فتح دکن بهدست مسلمانان، در سواحل غربی این منطقه ساکن شدند. اینان که به نَوایَهها مشهور شدند، در همة مدت حکومت مسلمانان و نیز تا قرون سیزدهم و چهاردهم/ نوزدهم و بیستم و ورود اروپاییان به دکن، حضوری فعال در عرصههای سیاسی و اجتماعی این منطقه داشتند (خالدی، ص13ـ17، 21ـ30).یکی دیگر از گروههای مهاجرِ سادات به حَضرمی (منسوب به ناحیة حضرموت) مشهور بودند که از حدود قرن نهم، بهتدریجبه دکن و بهویژه شهرهای احمدنگر، بِلگام/ بِلگاؤم و بعدها حیدرآباد مهاجرت کردند. حضرمیها علاوهبر مشارکت در امور سیاسی و بازرگانی، در ترویجدین اسلام و بهخصوصمذهب شافعی در دکن سهم بسزایی داشتند. گروه دیگر اقوامی بودند که از سند، افغانستان امروزی و برخی ایالتهای شمالغربی هند به این سرزمین مهاجرت کردند و به پتنها شهره شدند (همان، ص41، 43، 48ـ52، 61ـ74، 119ـ131).نمیتوان شمار پیروان مذاهب مختلف اسلامی را در دکن تخمین زد. آنچه مسلّم است، سلاطین بهمنی به تشیع متمایل و حتی بنابر مشهور، برخی از آنها شیعه بودند. از نیمة قرن هشتم، زمینه برای رشد مذهب امامیه فراهم شد. در دورة جانشینان بهمنیان، که تقریباً همزمان با رسمیتیافتن تشیع در ایران بود، زمینه برای گسترش این مذهب در دکن مهیّاتر شد. قطبشاهیان، عادلشاهیان و نظامشاهیان ضمن اعلان تشیع بهعنوان مذهب رسمی قلمرو خود، با حمایت گسترده از عالمان و دانشمندان شیعه، آنها را از ایران و عراق و دیگر سرزمینهای شیعینشین به دکن دعوت کردند و با سلاطین صفوی نیز مناسبات دوستانه گستردهای برقرار کردند. در نتیجه، دکن در این دوره به یکی از پایگاههای اصلی شیعیان در شبهقارة هند بدل شد و شیعیان بسیاری از سراسر جهان اسلام به آنجا مهاجرت کردند (هالیستر، ص101ـ125؛ رضوی، ج1، ص248ـ341؛ نیز ← عادلشاهیان*؛ قطبشاهیان*؛ نظامشاهیان*). بهعلاوه، رهبران پیروان برخی از سلسلههای متصوفه چون چِشتیّه* نیز، در دورة سلاطین دکن به این سرزمین مهاجرت کردند و دکن به مرکز مهم فعالیتهای صوفیانه بدل گردید و صوفیان نفوذ و اعتبار بسیاری در بین پادشاهان و دولتمردان و مردم، اعم از مسلمان و هندو، کسب کردند (← معصومی، 1389ش، ص172ـ191).دکن در دورة اسلامی، بهرغم جنگهای مداوم میان خاندانهای حکومتگر مسلمان با یکدیگر یا با هندوان، بیشک یکی از مراکز اصلی و مهم رشد و گسترش فرهنگ و تمدن اسلامی بود. علاوهبر شهرهای دولتآباد*، گلبرگه*، بیدر*، بیجاپور* و گلکنده*، که مهمترین مراکز اشاعه فرهنگ و تمدن اسلامی بودند، مسلمانان خود به ایجاد چندین شهر اسلامی چون برهانپور*، احمدنگر*، اورنگآباد* و حیدرآباد* همت گماشتند که برخی از آنها سهمی بینظیر در شکلگیری و استمرار علوم و دانشها و هنر و معماری اسلامی در دکن داشتهاند.یکی از جلوهگاههای رونق فرهنگ ایرانی و اسلامی در دکن که وسیلة انتقال و گسترش دانشها و علوم و هنرهای اسلامی نیز بوده، زبان فارسی است. پس از اینکه محمدبن تغلق مرکز حکومت را از دهلی به دولتآباد در دکن منتقل کرد، مرکز گسترش زبان فارسی نیز به دکن منتقل شد. سلاطین دکن همگی از مشوقان و مروجان این زبان بودند و برخی از آنها شعر فارسی میسرودند. بهعلاوه، بسیاری از شعرا و پارسیگویان ایرانی برای بهدست آوردن حمایت سلاطین دکن راهی این سرزمین شدند. کتابهایی که در این دوره در حوزههای تاریخ، تصوف، شعر و علوم ادبی به فارسی نوشته شده، گواه روشنی بر رونق این زبان در دکن است (برای آگاهی بیشتر← نذیر احمد، ص77-115؛ د.ایرانیکا، ذیل "Deccan.I").علاوهبر فارسی، زبانهای عربی، دکنی (اردوی قدیم)، کَنّادَه، مراتهی ، سنسکریت و تِلِگو نیز در این دوره در دکن رایجبودند.از این میان، عربی بیشتر در حوزة تعلیم دین، بهویژه در سطوح عالی، بهکار میرفت. مراتهی نیز بیشتر در شمالغربی و ایالت مهاراشترا، کنّاده و تلگو عمدتاً در جنوبغربی و جنوبشرقی، و دکنی در مناطق مرکزی دکن رایجبودند (برای آگاهی بیشتر دربارة وضعیت این زبانها در دکن← ککان، ص3ـ73؛ پرنجپه شاستری، ص121-143؛ لکشمی رنجنم، ص145-172؛ معصومی، 1389ش، ص143ـ159).منابع: ابنبطوطه، رحلة ابنبطوطة، چاپ محمد عبدالمنعم عریان، بیروت 1407/ 1987؛ ابنحوقل؛ اسکندرمنشی؛ امیناحمد رازی، هفت اقلیم، چاپ جواد فاضل، تهران ]بیتا.[؛ ضیاءالدین بَرَنی، تاریخ فیروزشاهی، چاپ سیداحمدخان، کلکته 1862؛ سوجانرای بَهنداری، خلاصةالتواریخ، چاپ خانبهادر ظفر حسنخان، دهلی 1918؛ محمدهاشم خافیخان نظامالملکی، منتخباللباب، ج3، چاپ سر ولزلی هیگ، کلکته 1925؛ علیبن عزیزاللّه طباطبا، برهان مآثر، دهلی 1355/1936؛ عبدالملک عِصامی، فتوحالسلاطین، چاپ یوشع، مدرس 1948؛ ابوالفضلبن مبارک علّامی، آئین اکبری، چاپ سنگی دهلی 1273، چاپ سرسیداحمد، علیگره 2005؛ محمدقاسمبن غلامعلی فرشته، تاریخ فرشته (گلشن ابراهیمی)، چاپ سنگی کانپور 1290/1874؛ عبدالحمید لاهوری، بادشاهنامه، چاپ کبیرالدین احمد و عبدالرحیم، کلکته 1867ـ1868؛ مسعودی، مروج(بیروت)؛ محسن معصومی، فرهنگ و تمدن ایرانی ـ اسلامی دکن در دوره بهمنیان، تهران 1389ش؛ مقدسی؛ ابوالقاسم میرعالم، حدیقةالعالم، ج1، حیدرآباد، دکن 1309؛Aijazuddin Ahmad, Geography of the south Asian subcontinent: a critical approach, New Delhi 2009; Duarte Barbosa, The book of Duarte Barbosa, translated from the Portuguese text, first published in 1812 A.D. and edited by Mansel Longworth Dames, [London] 1918-1921, repr. Nendeln, Liechtenstein 1967; K.K. Datta, "The Deccan", in The Maratha supremacy, ed. R.C. Majumdar, Bombay: Bharatiya Vidya Bhavan, 1977; Early travels in India: 1583-1619, ed. William Foster, New Delhi: Low Price Publications, 1999; EIr. s.v. "Deccan.I: political and literary history" (by Carl Ernst); EI2, s.vv. "Dakhan" (by H. K. Siierwani), W. "Marā´thās" (by P. Hardy); The Geography of India: sacred and historic places, ed. Kenneth Pletcher, York: Britannica Educational Publishing, 2011; New John Norman Hollister, The Shi٬a of India, New Delhi 1979; Imperial gazetteer of India: Provincial series, Hyderābād State, Caluctta: Superitendent Government Printing, 1909; Irfan Habib, The agrarian system of Mughal India: 1556-1707, New Delhi 2005; P. M. Joshi, "Cultural, social and economic conditions under the ‘Ādil Shāhīs", in History of medieval Deccan: 1295-1724, ed. H. K. Sherwani, vol.1, Andhra Pradesh: The Government of Andhra Pradesh, 1974a; idem, "Historical geography of medieval Deccan", in ibid, 1974b; P. M. Joshi and A. Mahdi Husain, "Khaljīs and Tughluqs in the Deccan", in ibid; Gabrielghand Tu Jouveau- Dubreuil, Ancient history of the Deccan, translated from French by V. S. Swaminaha Dikshitar, New Delhi 1920; Omar Khalidi, Muslims in the Deccan: a historical survey, New Delhi 2006; M. Yousuf Kokan, "Language and literature: Arabic", in History of medieval Deccan, ibid, vol.2; Sakkottai Krishnaswami Aiyangar, South India and her Muhammadan invaders, New Delhi: S. Chand, [n.d]; A. R. Kulkarni, "The Marathas", in History of medieval Deccan, ibid, vol.1; K. Lakshmi Ranjanam, "Language and literature: Telugu", in ibid, vol.2; Mohsen Massumi, "The share of Hindus in administrating the military and governmental organizations of the Deccan Muslim governments: 1247-1689/748-1097", The international journal of humanities of the Islamic Republic of Iran, vol.17, no.1 (Winter 2010); Sumati Mulay, Studies in the historical and cultural geography and ethnography of the Deccan, Poona 1972; Muhammad Nazir Ahmad, "Language and literature. V: Persian", in History of medieval Deccan, ibid, vol.2; Athanasius Nikitin, The travels of Athanasius Nikitin, a native of Twer: voyage to India, in India in the fifteenth century: being a collection of narratives of voyages to India, ed. R. H.Major, London: Hakluyt Society, 1857; V.M. Paranjpe Shastri, "Language and literature: Sanskrit", in History of medieval Deccan, ibid, vol.2; Om Prakash, Cultural India, New Delhi 2005; Ishtiaq Husain Qureshi, of history The administration of the sultanate of Delhī, Karachi 1958; Saiyid Athar Abbas Rizvi, A socio intellectual history of the Isnā ‘Asharī Shī’īs in India, Canberra 1986; Paul Ernest Roberts, India, pt.1: History to the end of the East India Company, Oxford 1916; Selected documents of Husain Yusuf Aurangzeb’s reign: 1659-1706 A.D., ed. Khan, Hyder Abad, Deccan: Government of Andhra Pradesh, 1958; Haroon Khan Sherwani, The Bahmanis of the Deccan, New Delhi 1985; State atlas of India, ed. S. Muthiah and P. Poovendran, Delhi: Indian Book Depot, Map House, 1990; Ramashankar Tripathi, History of ancient India, Delhi 1992.هنر و معماری. بررسیهای باستانشناختی نشان داده که دکن دستکم از دوران پارینهسنگیِ میانی مسکون بودهاست (← یاکوبسون، ص477؛ فوررـ هایمندورف، ص88). بنابر روایات تاریخی، بخشی از اقوام آریایی در سدة هفتم پیش از میلاد وارد این منطقه شدهاند (← باندارکار، ص9). تا پیش از لشکرکشی آشوکا در سدة سوم قبل از میلاد، قسمت اعظم دکن در تصرف پادشاهان مائوری بود (← ژوو ـ دوبروی، ص10). بیشتر جمعیت بومی دکن قبایل ابتدایی بودند که سبک زندگی متفاوتی باهم داشتند (← تاسکر، ص100ـ101). اهالی بعضی از این قبایل، چون چِنچو که در جنگل زندگی میکردند و به شکار و جستجوی آذوقه سرگرم بودند، زمستانها را درون کپرهایی ساختهشده از بامبو با سقفهایی بیضیشکل و تابستانها را درون غارها میگذراندند. اهالی قبیلة ردیِ ساکن در دامنة صخرهها، درون کلبههای کوچک و کمدوام زندگی میکردند و مردم قبایلی چون «بوندو» و «گادابا» روستاییانی پیشرفته بودند که به کشاورزی گسترده اشتغال داشتند (فورر- هایمندورف، ص88ـ89).در قرن سوم پیش از میلاد، پس از سلطة آشوکا بر دکن، صومعههای بودایی در مجاورت مراکز شهری و راههای تجاری برپا شد (پرابا رای، ص102). برای مثال، استوپای بزرگ سانچی که متعلق به زمان آشوکا است، یک طارمی مجلل با چهار دروازه باشکوه دارد (← ژوو ـ دوبروی، ص14). معابد بودایی غرب دکن درون کوهها ساخته میشدند. این معابد، به تقلید از معابدی که بقایای بدن بودا در آنها مدفون بود، چایتیایا مقبره داشتند و در آنها حجرههایی برای بیکشوها یا راهبان وجود داشت (باندارکار، ص41). مراکز شهری مهم در مسیر راه تجاری درة گنگِ میانی به دکن عبارتاند از: راجاگریا، بنارس، کائوسامبی و اوجاینی (یاکوبسون، ص493).در آغاز عصر مسیحیت و سربرآوردن پادشاهی ساتاواهانه در دکن، در دلتای پست رود کریشنا، نزدیک به شصت محوطة شهری وجود داشتهاست (پرابا رای، ص97). بندر باروچ از مهمترین بندرهای تجاری در غرب دکن است (باندارکار، ص42). شواهد باستانشناختی نشان میدهند که در این دورة تاریخی، شمار سکونتگاههای واقع در غرب دکن، بهویژه ناحیة راهوری، در استان احمدنگر*، بسیار افزایش یافتهاست (← پرابا رای، ص101).مسلمانان در اواخر سدة هفتم با یورش خلجیان* به دکن وارد شدند (هیگ، ص2). مبلّغانی نیز برای ترویجدین اسلام از شمال هند به دکن گسیل میشدند که قبور برخی از آنان در شهر کوچک خلدآباد* یافت میشود (← همان، ص56). از این زمان بهبعد، مسلمانان سلسلههای پادشاهی گوناگونی در نواحی مختلف این منطقه ایجاد کردند و بانی ساختوسازهای بسیاری شدند که روح فرهنگی تازهای را در این سرزمین بههمراه آورد. مهمترین سلسلههای پادشاهی مسلمان دکن عبارتاند از: خلجیان، تُغلُقیه*، بهمنیان*، نظامشاهیان*، عمادشاهیان*، عادلشاهیان*، فاروقیان*، بریدشاهیان*، و قطبشاهیان*. در دورة هریک از این سلسلهها، شهرهای مختلفی برپا شد و شهرهایی نیز رونق گرفت. پس از آنکه مسلمانان شهر وارانگال را به تصرف خود درآوردند، این شهر تا مدتها ماهیتی اسلامی داشت (← همان، ص65). شهرهای گُلْکُنْده*، گُلْبَرگه*، و بیدَر*، دارای آثار اسلامیاند. سلطانمحمدبن تُغْلُقشاه برای نزدیککردن فرهنگ دهلی به دکن و اسلامیکردن هرچه بیشتر فضای دکن، علاوهبر انتقال پایتخت از دهلی به شهر دولتآباد* (دئوگیری سابق)، اهالی دهلی را به مهاجرت به این شهر تشویق میکرد (← عِصامی، ص449-450، 457ـ458). برخی از دیگر شهرهای دارای آثار اسلامی در دکن عبارتاند از: شهر و قلعه ماهور که یکی از قدیمترین قلاع بهمنیان در دکن است؛ حیدرآباد که محمدقلی قطبشاه آن را بنیان نهاد (هیگ، ص134، 209)؛ بیجاپور*؛ احمدنگر* با آثاری از دوره نظامشاهیان و عادلشاهیان؛ برهانپور* و دولتآباد با بناهایی از دوره بابریان*، بهویژه اورنگزیب؛ جانجیرا، جزیره زیرسلطه سیدیها* (← میچل و زبروسکی، ص60ـ61)؛ و اسیرگره* از دوره فاروقیان.مهمترین سکونتگاههای مسلمانان دکن قلعههای نظامیای بودند که عموماً بر دامنة کوهها و بر صخرهها بنا میشدند. مصالح اصلی بنای این قلعهها از سنگ بود. این بناها عموماً از فضاهای چهارگوش بزرگ و کوچکی تشکیل میشدند که در کنار هم گسترش مییافتند (برای نمونه← همان، ص57، نقشة 29). بناها، دیوارها و استحکامات شهرها را معمولاً با مصالح معابدی که ویران میکردند، میساختند (برای نمونه ← هیگ، ص68).معماری دکن در مجموع دارای ویژگیهای منحصربه فردی است که برخی از پژوهشگران آن را مستقلاً سبک دکنی نامیدهاند. این سبک در دورة بهمنیان و پس از آن در این سرزمین پدید آمد و تکامل یافت. این معماری در دو شهر گلبرگه و بیدر در دو دوره شکوفا شد. معماری گلبرگه کاملا تحت تأثیر سبک هندی ـ اسلامی سلاطین ممالیک و تغلقیه قرار داشت. از ویژگیهای این معماری، سادگی بناها، گنبدهای کوتاه و پهن، طاقهای عریض با پایههای کوتاه، و تزیینات ساده گچی و سنگی است. در معماری مکتب بیدر در دورههای بعد، تأثیر و نفوذ معماری ایرانی بیشتر بهچشم میخورد. این سبک معماری را باید سبک ایرانی - دکنی نامید (معصومی، ص194ـ196).معماری اسلامی دکن را میتوان به دو بخش تقسیم کرد: معماری سیاسی و نظامی؛ معماری دینی و بناهای عامالمنفعه. مهمترین اجزای قلعهها که در زمرة معماری سیاسی و نظامی هستند، عبارتاند از: اتاق نگهبان واقع در دروازههای ورودی، تالارهای ستوندار بار عام، مسجدجامع، تفرجگاه و باغ، اسلحهخانه، دادمحل (محکمه)، حمام، انبارهای غلّه (← میچل و زبروسکی، ص23ـ62)، فیلخانه، ضرابخانه، و صرافخانه (← هیگ، ص154). مهمترین قلعههای دکن عبارتاند از: خوشمحل (وارانگال، تغلقیه؛ ← میچل و زبروسکی، ص26)؛ ارگ گلبرگه؛ اردوگاه نظامی و تفرجگاه فیروزآباد؛ قلعههای ساگار، بیدر، کالیانا، و پرنده (بهمنیان)؛ رایچور و احمدنگر (نظامشاهیان)؛ آچالپور (عمادشاهیان)؛ جهازمحل* (خلجیان)؛ چهارمنار* (قطبشاهیان)؛ قلعه برهانپور (بابریان)؛ ارگ دولتآباد؛ و قیلاارگ (بابریان؛ همان، ص27ـ29، 35ـ38، 41، 53ـ54).در باغهای عموماً چهارگوش این قلعهها، پیادهروهای مرکزی به کلاهفرنگیهای هشتضلعی در مرکز باغ منتهی میشد. سقف این کلاهفرنگیهایِ دوطبقه معمولاً گنبدی بودهاست (برای نمونه ←همان، ص39، نقشة 17). مهمترین باغهای دکن عبارتاند از: لعلباغ (بیدر، بهمنیان)، فرحباغ و هشتبهشتباغ (احمدنگر، نظامشاهیان؛ همان، ص32، 39ـ40).معماری دینی و عامالمنفعة مسلمانان در دکن بسیار گوناگون بودهاست. مجموعههای دینی عموماً از مقابر بزرگان دربار دکن، مساجد جامع و نمازخانهها و مساجد داخل ارگها و قلعهها، و مدارس تشکیل میشدهاست. شهرها دارای نظامهای آبرسانی جامع و کاملی بودهاند (برای نمونه← همان، ص41). بیمارستان، آبانبار، حمامهای عمومی، پل، و بازارهای سرپوشیده از دیگر بناهای معماری اسلامی دکن است. ساخت نخستین مساجد دکن به دوره کشورگشایی ملک کافور منسوب شدهاست (← همان، ص63). این مساجد دارای صحنهای بزرگ، گنبدخانههای ورودی و شبستانهای ستوندار بودند. کریمالدین قدیمترین مسجد شناختهشدة دکن است که در ارگ بیجاپور بنا شدهاست. دیگر مساجد مهم دکن عبارتاند از: مسجد سوله کمبا (شانزده ستون، بیدر، خلجیان؛ ← معصومی، ص208-209)؛ مسجدجامع و مسجد مکه (احمدنگر، نظامشاهیان) که برای ساخت آن سنگهایی از مکه آورده بودند؛ مسجدجامع عتیق ابراهیم، رنگینمحل، و ملکه جهانبیگم (بیجاپور، عادلشاهیان)؛ مسجدجامع گلکنده (گلکنده، قطبشاهیان)؛ مسجد مکه (مهمترین طرح قطبشاهیان در حیدرآباد)؛ و مسجدجامع یا بیبیکا (برهانپور، فاروقیان؛ همان، ص65، 80ـ81، 88، 90، 101ـ102، 107).پادشاهان بودایی دکن عموماً مقابری برای خویش در کنار معابد میساختند (← باندارکار، ص41). مقبرهسازی برای درباریان و رجال دینی در دکن، سنّتی رایجبود. بااینحال، در همة نظامهای پادشاهی مسلمان دکن این سنّت به یک میزان رواج نداشتهاست. برای نمونه، نظامشاهیان چندان مقبرهساز نبودند و اجساد بزرگان خود را به کربلا انتقال میدادند تا در جوار بارگاه امامحسین علیهالسلام دفن شوند. مقبره احمد بَحْری در احمدنگر از معدود مقابر نظامشاهیان است. مقابر دورة بهمنیان را میتوان بهلحاظ نوع ساختمان به سه دسته تقسیم کرد که بهترتیب عبارتاند از: مقابر ساده به سبک تغلقیه، مقابر مجللتر با عناصر ویژة بهمنیان (مانند مقبرةدوقلوی تاجالدین فیروز، یکی از مقابر هفتگنبد واقع در گلبرگه)، و مقابر تأثیرپذیرفته از معماری ایرانی که در شهر بیدر بنا شدند و به بهمنیان دورة بیدر تعلق دارند. فاخرترین مقابر دکن در بیجاپور و اورنگآباد بنا شدهاند، مانند گُلگنبد در بیجاپور از دورة عادلشاهیان و مقبرة بیبیکا در اورنگآباد* از دورة بابریان (میچل و زبروسکی، ص63، 69ـ71، 80، 92؛ برای اطلاع بیشتر← معصومی، ص209ـ217). آرامگاه مهمِ دیگر در گلبرگه به شیخ گیسودراز* تعلق دارد و بنایی گنبددار است و پیرامونش دو ردیف ایوانچه با طاقی قوسی روی هم ایجاد شدهاست (← مرکلینگر، 1981، ص41، 43، تصویر45؛ همو، 1986، ص30ـ31).از میان مدارس، مدرسه و کتابخانة بیدر با بیش از سههزار جلد کتاب، از همه فاخرتر بودهاست. این مدرسه را محمود گاوان*، وزیر محمد سوم بهمنی، بنا کرد (← مرکلینگر، 1981، ص34). سبک معماری این بنا متعلق به آسیای میانه است. این بنای سهطبقه صحنی مرکزی و چهار ایوان و گنبد در چهار ضلع دارد (← میچل، ص56؛ مرکلینگر، 1981، ص34، 36، تصاویر 41-42؛ معصومی، ص220ـ222). مدرسة کوتلا در احمدنگر از دیگر مدارس مشهور دکن است که به نظامشاهیان تعلق داشتهاست (← میچل و زبروسکی، ص81).نظام آبرسانی اورنگآباد نمونهای از شیوة تأمین آب شهرهای مسلماننشین دکن است. از سه طریق لولههای سفالی، آبراهها، و قنات، که ساخت آن متأثر از سنّت ایرانی بود، به این شهر آب میرسید (همان، ص41). ساخت بناهای آبی، ازجمله حوض و آبانبار، در میان مسلمانان دکن سنّتی پایدار بود. احمدولیشاه در قلعة نارنالا در برار 22 آبانبار ساخت (← هیگ، ص153). محمدقلی قطبشاه نیز در گلزار حوض حیدرآباد آبانباری ساختهاست. این سازهها به مجموعهای تعلق دارند که حمامهای عمومی را دربرمیگیرد. او برای متصلکردن حیدرآباد به گلکنده پلی روی رودخانه موسی بنا نهاد (← همان، ص210ـ211).ساخت بیمارستان بهویژه در دوران بهمنیان و قطبشاهیان رونق داشت. علاءالدین دوم، فرزند و جانشین احمدشاه بهمنی، در بیدر بیمارستانی ساخت تا پزشکان هندو و مسلمان را در آن گردهم آورد. محمدقلی قطبشاه در حیدرآباد علاوهبر کاخ و مسجدجامع و مدرسه و بازار و و آبانبار، بیمارستان نیز ساختهاست (همان، ص96، 211).بازار سرپوشیده ازجمله بناهایی است که تقریباً در همة قلعهها و شهرهای مسلمان دکن بنا شدهاست. ساباط گلبرگه با شصت حجره در دو سوی خود و «چهار بازار» حیدرآباد از آن جملهاند (همان، ص94، 210).مسلمانان دکن از عناصر تزیینی مختلفی در بناهای خود استفاده میکردند (← میچل و زبروسکی، ص115)، ازجمله گچبری (بهمنیان، بریدشاهیان و قطبشاهیان) و حجاری (نظامشاهیان، عادلشاهیان؛ برای نمونه ← مرکلینگر، 1981، ص93-97، 99-102). در بناهای همة دورههای اسلامی دکن از حکاکی روی چوب و کاشیکاری و آجرکاری کمابیش استفاده شدهاست (← همان، ص97ـ98).نقاشی دیواری در سدة دوازدهم و در سبک معماری مراتههای (← مراتههها*) باب شد. نمونههایی از نقاشی دیواری در مسجدجامع بیجاپور و مقبره احمد اول، واقع در بیدر، دیده میشود (← میچل و زبروسکی، ص141ـ142).کاشیکاری در بناهای دکن عنصری بومی و رایجنبودهاست. بااینحال و احتمالاً تحتتأثیر معماری ایرانی، نمونههایی از این هنر در بناهای دکنی دیده میشود، ازجمله در دیوان عام و مقبره علاءالدین احمد دوم در بیدر و عاشورخانه حیدرآباد (← کرو، ص87، 89ـ90، تصاویر).در تزیینات، ابتدا نقشْمایههای هندسی و گیاهی رواج داشت. رفتهرفته نقشمایههای طبیعتگرایانه گیاهی با شیوه بومی وارد بناهای اسلامی شد. در دوره بهمنیان بیدر و نظامشاهیان، تحت تأثیر هنر ایرانی، از اشکال گیاهی منتزع، طرحهای اسلیمی، و خوشنویسی نیز در تزیین بناها استفاده میشد (میچل و زبروسکی، ص115).در میانه قرن دوازدهم و با گسترش نفوذ پادشاهی هندوی مراتهه به دکن، بار دیگر ساخت معابد هندو در این منطقه رونق یافت، البته معماری معابد مراتهه از عناصر معماری و تزیینی مساجد و مقابر اسلامی تأثیر پذیرفت (همان، ص246).حاکمانِ مسلمانِ دکن، علاوهبر معماری، از هنرهای دیگر نیز حمایت میکردند، از جمله پررونقترین این هنرها، خوشنویسی و نگارگری بود. در نگارگری، چهار مکتب در دکن فعال بود. این مکاتب عبارت بودند از: احمدنگر (نظامشاهیان، نمونه مصور آن کتاب تعریف حسینشاهی است)؛ بیجاپور، که در دو سبک ایرانی (با نقشمایههای اصلی اسلیمی و باغ بهشت) و هندی (شکلهای آرمانی انسانی و جانوری) اجرا میشد. تذکرةالملوک، نجومالعلوم، سه نثر، کتاب نورس از کتب مصور با این شیوه است؛ گلکنده، که متأثر از هنر خاورمیانه بود (قطبشاهیان)؛ و پونا* و ساتارا، که نگارگریهایش به سبک و سیاق هندوان بود (← همان، ص94ـ105، 161، 163). در خوشنویسی، بهویژه دکن دوره قطبشاهی با خوشنویسی ایرانی پیوندهای نزدیکی داشتهاست. نمونه خوشنویسی در دکن مرقعی است که در گلکنده برای محمدقلی قطبشاه به روش وَصالی تهیه شدهاست. ویژگی این مرقع درشتی نوشتههای آن است، بهطوری که هر بیت شعر یک یا یکونیم صفحه تمام را گرفتهاست. همچنین خطاطان در ترتیب و رنگ آن نیز نوآوریهایی کردهاند و از رنگهای گوناگونی چون سفید، سیاه، طلایی، آبی و قرمز آجری بهره بردهاند (بلر، ص542ـ543؛ نیز ← خطاطی*، بخش 2، قسمت ه) شبهقاره هند).قلمکاری بهویژه در گلکنده رونق داشت. نقوش گیاهی و جانوری از نقشمایههای رایجروی این پارچهها بود (میچل و زبروسکی، ص226-227؛ نیز ← قلمکاری*). بافت قالی، گلیم و سجاده، بهویژه سجاده صف (← سجاده*)، و تهیه پارچههای چیت و زریدوزی از هنرهای رایجدر دکن بودهاست (← کوهن، ص119ـ127).فلزکاری نیز در دکن رونق و اعتبار داشت. در گلکنده، انواع عودسوزها معمولاً از برنجدر اشکال متنوع، ازجمله به شکل خروس، شیر و معبد هشتضلعی ساخته میشد (میچل و زبروسکی، ص231، 234، 236، 242). در بیدر نیز انواع ظروف فلزی مانند ابریق، حُقّه و شمعدان با نقوش ظریف ساخته میشد (استرانگ، ص111-117). مسلمانان دکن در ساخت ظروف سنگی، بهخصوصاز جنس بازالت سیاه، تبحر داشتند (میچل و زبروسکی، ص244).دکن اسلامی به موسیقی نیز علاقه و توجه نشان دادهاست. مهاجرت گروهی از قوالان و استادان موسیقی از دهلی، عراق، خراسان و لاهور به دکن در دوره بهمنیان گواه آن است (معصومی، ص227)، چنانکه حسینشاه، آخرین سلطان جونپور (862-905؛ ← جونپور*، سلاطین)، آهنگساز و بنیادگذار مکتب خیال در موسیقی هندی (ترکیبی از موسیقی هندی و عربی و ایرانی) بود. در نگارههای این دوره، صحنههایی از رقصو آواز هندی یا راگا دیده میشود (← میچل و زبروسکی، ص213، 214، تصویر). همچنین در نگارهای ابراهیم عادلشاه دوم، که خود موسیقیدان قابلی بود در حالِ نواختنِ سازی در میان جمع دیده میشود (← همان، ص171، تصویر). برخی از بانوان درباری نیز در موسیقی مهارت داشتند (← معصومی، ص227ـ228).منابع: عبدالملک عِصامی، فتوحالسلاطین، چاپ یوشع، مدرس 1948؛ محسن معصومی، فرهنگ و تمدن ایرانی - اسلامی دکن در دوره بهمنیان، تهران 1389ش؛Biance Maria Alfieri, Islamic architecture of the Indian , Photographs by Federico Borromeo, subcontinent London 2000; R.G. Bhandarkar, History of the Deccan: down to the Mahomedan conquest, Bombay 1985; Sheila , Edinburgh 2007; Steven S. Blair, Islamic calligraphy in Islamic heritage of the Deccan, ed. Cohen, "Textiles", George Michell, Bombay: Marg Publications, 1986; Roy C. Craven, Indian art: a concise history, Singapore 2006; , "Coloured tilework", in Islamic heritage Yolande Crowe of the Deccan, ibid; C. von Fürer-Haimendorf, "Culture Strata in the Deccan", Man, vol.48 (Aug.1948); T. W. Haig, Historic landmarks of the Deccan, Allahabad 1907; Jerome Jacobson, "Recent developments in South Asian prehistory and protohistory", Annual review of , vol.8 (1979); G. Jouveau-Dubreuil, Ancient anthropology history of the Deccan, translated from French by V.S. Swaminadha Dikshitar, New Delhi 1979; Elizabeth Schotten Merklinger, "Gulbarga", in Islalmic heritage of the Deccan, ibid, 1986; idem, Indian Islamic architecture, the Deccan 1347-1689, Warminster, Engl. 1981; George Michell, "Bidar", in Islamic heritage of the Deccan, ibid; George Michell and Mark Zebrowski, Architecture and , Cambridge 1999; Yves art of the Deccan sultanates Porter and Gérard Degeorge, The glory of the sultans: Islamic architecture in India, Paris 2009; Himanshu, Prabha Ray, "Early historical urbanization: the case of , vol.19, no.1 the western Deccan", World archaeology (Jun.1987); Susan Stronge, "Metalwork: bidri ware", in Islamic heritage of the Deccan, ibid; Theodore Tasker, "Prehistory and anthropology in the Hyderabad Deccan", Man, vol.47 (Jul. 1947); Stuart Cary Welch, India: art and culture, 1300-1900, NewYork 1999.