دوائر

معرف

نام یکی از مهم‌ترین قبایل الجزایر
متن
دوائر، نام یکی از مهم‌ترین قبایل الجزایر. دوائر به قبیله‌ای از مجموعة بزرگ قبایل مخزن اطلاق می‌شد که در جنوب‌غرب شهر وَهْران* در کشور الجزایر می‌زیستند. آنها در دوران تسلط عثمانی در خدمت بای*ها (حاکمان ترک محلی) و بعدها در سپاه فرانسویان اشغالگر الجزایر قرار گرفتند و در حوادث سدة سیزدهم/ نوزدهم آن سرزمین تأثیرگذار بودند (← مزاری، ج‌1، ص‌274، 356، ج‌2، ص‌114، 275؛ تلمسانی، ص‌56، پانویس 300، 302).مورخان در اصل و نسب دوائر که گاه نژاد آنان را آمیخته‌ای از عرب، بربر و ترک دانسته‌اند (برای نمونه ← جزائری، ج‌1، ص‌217؛ جیلالی، ج‌4، ص80، پانویس)، اختلاف‌نظر دارند. حتی برخی آنان را جزو سادات و از خاندان پیامبر صلی‌اللّه علیه‌وآله‌وسلم شمرده‌اند (← مزاری، ج‌2، ص‌278). ریاست قبیلة دوائر با خاندان بحایثیه بود که نسبشان به مسعودبن سعید سُوَیّدی مخزومی، از بزرگان عرب در سدة هشتم، می‌رسید (← همان، ج‌2، ص‌275ـ279).بیشتر مورخان بر این باورند که ریشة دوائر به اوایل سدة دوازدهم/ هجدهم بازمی‌گردد، یعنی هنگامی که وهران در اشغال نخست اسپانیا (914ـ1191/ 1508-1707) بود. هنگامی‌که در 1113 یا 1114 سلطان مغرب، مولای اسماعیل‌بن علی علاوی (متوفی 1139)، به‌قصد فتح وَهْران لشکرکشی کرد و نتوانست در مقابل قدرت نیروهای اسپانیایی و استحکامات طبیعی شهر، آنجا را تصرف کند، گروهی از سپاهیانش را در دشت اَغبال واقع در حومه وهران مستقر کرد که بعدها هستة مرکزی دوائر را تشکیل دادند (← سلیمانی، ص‌77ـ78؛ ناصری، ج‌8، ص‌42؛ ابراهیم حرکات، ج‌3، ص‌51).مزاری که خود از افراد دوائر بوده، روایتی متفاوت ارائه داده‌است و می‌گوید (ج‌2، ص‌282ـ283) در هنگام محاصرة وهران احمد نجد ملقب‌به بحث و مشهور به باحث دوم از نیاکان بحایثیه و دوائر در حومة وَهران اقامت گزید و بعدها ریاست قومش را برعهده گرفت و شأن و مقام بزرگی یافت و در دوران بای‌مصطفی ابوالشلاغم مسراتی (حک:1097ـ1146) سرپرست امور دولتی وهران شد.نام‌گذاری این قبایل به دوائر به دورة پس از فتح وهران به‌دست مشهورترین حاکم ترک یعنی بای‌محمدبن عثمان کردی (حک:1192-1213) حاکم مُعَسْکر (مشهوربه راشدین) و پایان‌دادن به دومین اشغال این شهر توسط اسپانیا که بیش از شصت سال (1144ـ1206/ 1731ـ1791) به درازا کشید، بازمی‌گردد. در آن هنگام، باحث دوم پس از دو سال اقامت در وهران به‌سبب بیم از شیوع بیماری طاعون در 1207 از شهر خارج ‌شد و در حومة آن اردو زد، و با خروج ‌او مردم نیز بیرون رفتند. در این میان، بای‌محمد گروهی از مردم را دایره‌وار پیرامون اردوگاهش، میان خود و سایر مردم، قرار داد که این جماعت از آن زمان به قبایل دوائر مشهور شدند (جزائری، همانجا؛ سلیمانی، ص‌78؛ جیلالی، همانجا؛ مزاری، ج‌1، ص‌297).بعدها، این گروه نزد حاکمان ترک امتیاز و احترام بسیار یافتند، همچون معافیت از انواع مالیاتها و ورود به خدمات دولتی، که موجب شد افراد زیادی به آنان بپیوندند و تعداد آنها در مدت کوتاهی افزایش یابد و به قبیله‌ای نیرومند تبدیل شوند و مناصب مهم دولتی را در وهران تصاحب کنند (← جزائری؛ سلیمانی؛ جیلالی؛ ابراهیم حرکات، همانجاها).قلمرو افراد این قبیلة بزرگ که به منسوبان به آن دایری می‌گفتند (← مزاری، ج‌1، ص‌108، ج‌2، ص‌297) از وهران گرفته تا مِسْکَرَه و از تِلِمسان تا جبل عَمّور گسترده‌بود (د.اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه). قبیلة دوائر تا سقوط حکومت ترکها در الجزایر در 1246 (جیلالی، ج‌4، ص‌81، پانویس) بر مناطق معروف به یعقوبیه واقع در جنوب شهر مُعَسْکر که تا شط شرق امتداد دارد، تسلط داشتند و از قبایل این منطقه مالیات می‌گرفتند (سعیدونی، ص‌267) و مأمور سرکوب و تنبیه قبایل سرکش و مخالف با بای وهران بودند (همان، ص‌262، 266).پس از اشغال الجزایر به‌دست فرانسویان در 1246/1830، محیی‌الدین‌بن سیدمصطفی جزایری، پدر امیرعبدالقادر، رهبری جهاد با اشغالگران را به‌مصطفی‌بن اسماعیل سرکرده دوائر پیشنهاد کرد، اما او نپذیرفت (مزاری، ج‌2، ص‌100، 292). به‌هر روی، قبایل مخزن در 1248/ 1832 در کنار افراد امیرعبدالقادر با فرانسویان جنگیدند و عبدالقادر را به رهبری برگزیدند (همان، ج‌2، ص100-102، 105، 107). بعدها امیرعبدالقادر تصمیم گرفت به‌سبب تندرویهای مصطفی‌بن اسماعیل، دوائر را سرکوب کند (← همان، ج‌2، ص‌109ـ 112).پس از صلح میان امیرعبدالقادر و ژنرال دی‌میشل فرانسوی در 1249/ 1834 که پیروزی بزرگی برای امیرعبدالقادر به‌شمار می‌رفت (همان، ج‌2، ص‌118؛ حسین مؤنس، ج‌2، جزء3، ص‌381-382)، امیرعبدالقادر سپاهی از قبایل مختلف ازجمله بنی‌شقران و بنی‌عامر مجهز کرد و به مصاف دوائر رفت. مصطفی‌بن اسماعیل در این جنگ زخمی شد و آنگاه دو طرف تن به صلح دادند (← مزاری، ج‌2، ص‌119- 123). در پی این صلح، دوائر به سرکوب موسی اَغواطی، از شورشیان مخالف امیرعبدالقادر، کمک کردند (← همان، ج‌2، ص‌126ـ128).پس از چندی، عبدالقادر قبیلة حَشَم، از دشمنان دیرینة دوائر، را در سپاه خود جا داد که این امر دوائر را برانگیخت و آنها را برای جدایی از عبدالقادر و پیوستن به سپاه فرانسه مصمم کرد (ناصری، ج‌8، ص‌52؛ جیلالی، ج‌4، ص‌101، قس ص‌80؛ سعداللّه قماری، ج‌7، ص‌381).ژنرال ترزل که در 1250/ 1835 جانشین ژنرال دی‌میشل شده‌ بود، به‌دنبال فرصتی برای نقض پیمان صلح بود. ازاین‌رو، وقتی سران دوائر از او اجازه خواستند تحت‌الحمایة دولت فرانسه قرار گیرند و در ناحیة مسرغین/ مسرکین (واقع در پانزده کیلومتری جنوب‌غرب وهران) اقامت گزینند، موافقت کرد و در 1251/ 1835 به ناحیة گرمه (واقع در شانزده کیلومتری جنوب‌شرق وهران) آمد و قراردادی شامل دوازده مادّه در این ناحیه با مصطفی‌بن اسماعیل امضا کرد که براساس آن قبایل دوائر رسماً به سپاهیان فرانسه پیوستند (جزائری، ج‌1، ص‌215-216؛ مزاری، ج‌2، ص‌128ـ134؛ جیلالی، ج‌4، ص‌101ـ102).وقتی امیرعبدالقادر از پناهنده‌شدن دوائر به فرانسویان مطّلع شد، حبیب‌بن مهر مُعَسکری یکی از بزرگان دولتش را نزد ژنرال فرانسوی فرستاد و از وی خواست طبق معاهدة صلح وی با دی‌میشل، افراد قبایل دوائر را بازگرداند، اما ژنرال ترزل نپذیرفت (ناصری، ج‌8، ص‌52ـ53؛ جیلالی، ج‌4، ص‌102ـ104؛ ابراهیم حرکات، ج‌3، ص‌192؛ حسین مؤنس، ج‌2، جزء3، ص330). عبدالقادر پس از استفتا از علمای فاس و مصر در مورد خروج ‌دوائر از حاکمیت امیر مسلمان و پیوستن به فرانسویان کافر و کسب مشروعیت دینی لازم، برضد دوائر دست به کار شد (ابراهیم حرکات، ج‌3، ص‌192ـ193).ژنرال ترزل با سپاهی انبوه که تعداد آن را به اختلاف از دو تا بیست هزار تن دانسته‌اند و در رأس آنان افراد قبیلة دوائر قرار داشتند، در ربیع‌الاول 1251/ ژوئن 1835 برای نبرد با امیرعبدالقادر از وهران خارج‌ شد. دو سپاه در ناحیه المَقْطَع باهم روبه‌رو شدند و ژنرال ترزل به‌سختی شکست خورد و حدود یک‌چهارم افرادش را از دست داد و بقیه نیز پراکنده شدند. به دنبال این شکست، دولت فرانسه ژنرال ترزل را برکنار کرد (← مزاری، ج‌2، ص‌136-144؛ ناصری، ج‌8، ص‌53؛ حسین مؤنس، ج‌2، جزء3، ص‌331، 382). پس از نبرد المقطع امیرعبدالقادر که جرأت بیشتری یافته‌بود، با دوائر جنگید، اما با مقاومت آنها روبه‌رو و مجبور به عقب‌نشینی شد (← مزاری، ج‌2، ص‌144؛ سعداللّه قماری، ج‌8، ص‌314).دوائر در کنار سپاه انبوه فرانسه به فرماندهی ژنرال کلوزل، حاکم فرانسوی الجزایر، راهی شهر مُعَسْکر مرکز حکومت امیرعبدالقادر شدند و در 1251/ 1835 این شهر را به آتش کشیدند (مزاری، ج2، ص147). همچنین، مصطفی‌بن اسماعیل با پانصد تن از دوائر در کنار سپاه چهار هزار تنی فرانسه در جنگ تافنه شرکت کرد. در پیمان صلح تافنه در 24 صفر 1253/ 30 مه 1837 میان امیرعبدالقادر و ژنرال کلوزل، امیر خواستار تبعید دوازده تن ازجمله مصطفی‌بن اسماعیل و سایر سران دوائر شد، که فرمانده سپاه فرانسه نپذیرفت (← همان، ج‌2، ص‌154-169). از 1256 تا 1259، دوائر به رهبری مصطفی‌بن اسماعیل در جنگهای متعددی با امیرعبدالقادر شرکت کردند (برای نمونه ← همان، ج‌2، ص‌174ـ177، 206).رئیس دوائر که بر اثر تبلیغات دروغین فرانسویان گمان می‌کرد امیرعبدالقادر در دفاع از طریقة صوفیه قادریه می‌جنگد (سعداللّه قماری، ج‌4، ص‌44)، چنان در دوستی با فرانسویان و خدمت به آنان اخلاص‌ نشان داد که در میان افراد دوائر مَثَل شد (د.اسلام، همانجا) و به پاس همین خدمات صادقانه و بسیار مؤثر القاب و نشانهای نظامی و افتخاری از دولت فرانسه دریافت کرد که واپسین آن مقام ارشد نظامی مارشال ازسوی لوئی فیلیپ پادشاه فرانسه در 1257/ 1841 بود (مزاری، ج‌2، ص‌169؛ سعداللّه قماری، ج‌6، ص200؛ د.اسلام، همانجا).سرانجام، مصطفی‌بن اسماعیل در هشتاد سالگی، در درگیری با گروهی از افراد سپاه امیرعبدالقادر در ربیع‌الآخر 1259 بر اثر اصابت گلوله کشته شد. سر و دست راست وی را قطع کردند و نزد امیرعبدالقادر فرستادند (مزاری، ج‌2، ص‌207ـ208). مرگ مصطفی‌بن اسماعیل پایان دوران قدرت و حضور فعال دوائر در صحنة سیاسی و نظامی مغرب اوسط بود، هرچند پس از او نیز این قبیله هم‌چنان در خدمت سپاه فرانسه ماند (د.اسلام، همانجا).دربارة تاریخ و فعالیتهای دوائر کتاب الدوائر و الزمالة نوشتة احمدبن قادی (قاضی) معروف به باشاغا فرنده، از افراد این قبیله، در 1300/1883 به‌چاپ رسیده‌است (سعداللّه قماری، ج‌7، ص‌364ـ365، 473ـ474). همچنین، آغابن عوده مزاری، از افراد قبیلة دوائر، کتاب طلوع سعدالسعود را دربارة تاریخ این قبیله نوشته‌است.منابع : ابراهیم حرکات، المغرب عبرالتاریخ، دارالبیضاء 1420/ 2000؛ احمدبن هطّال تلمسانی، رحلة محمدالکبیر بای الغرب الجزائری الی الجنوب الصحراوی الجزائری 1785، چاپ محمدبن عبدالکریم، ابوظبی 2004؛ محمدبن عبدالقادر جزائری، تحفة‌الزائر فی تاریخ الجزائر والامیر عبدالقادر، شرح و تعلیق ممدوح حقّی، بیروت 1384/ 1964؛ عبدالرحمان جیلالی، تاریخ الجزائر العام، بیروت 1403/ 1983؛ حسین مؤنس، تاریخ المغرب و حضارته، بیروت 1412/1992؛ ابوالقاسم سعداللّه قماری، تاریخ الجزائر الثقافی، بیروت 1998؛ ناصرالدین سعیدونی، ورقات جز ائریة: دراسات و ابحاث فی تاریخ الجزائر فی العهد العثمانی، بیروت 2000؛ ابوعبداللّه سلیمانی، اللسان المعرب عن تهافت‌الاجنبی حول‌المغرب، رباط 1391/ 1971؛ آغابن عوده مزاری، طلوع سعدالسعود فی اخبار وهران و الجزائر و اسبانیا و فرنسا الی اواخر القرن التاسع عشر، چاپ یحیی بوعزیز، بیروت 1990؛ احمدبن خالد ناصری، کتاب الاستقصا لاخبار دول المغرب الاقصی، چاپ احمد ]بن جعفر[ ناصری، دارالبیضاء 2001ـ 2005؛EI2, s.v. "Dawā’ir" (by A. Cour-[R.Le Tourneau]).
نظر شما
مولفان
گروه
رده موضوعی
جلد 18
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده