دواتدار صغیر، شهرت مجاهدالدینبن المیامن اَیْبِک مستنصری، از امیران بزرگ اواخر خلافت عباسی. نام وی را اَیْبِکالخاص(← الحوادثالجامعة، ص72) و آیبکبن عبداللّه (ابنتَغری بِردی، ج3، ص128) نیز ذکر کردهاند. در برخی منابع، بهجای لقب مشهورش مجاهدالدین، لقب رکنالدین (← ابوالفداء، ج3، ص233؛ ابنوردی، ج2، ص279-281) یا سیفالدین (ابنتغری بردی، همانجا) نوشته شدهاست.شهرت وی به دواتدار صغیر، به منصب درباریاش بازمیگردد (← دواتدار*)، که به صور مختلفی چون سردواتدار، دواتدار کوچک، دَویدار صغیر، دَویتدار، دوادار، دوایدار، دواتی و تَواچی ضبط شدهاست (← جوینی، ج3، ص281؛ منهاجسراج، ج2، ص193؛ وصّافالحضره، ص31، 33؛ الحوادث الجامعة، همانجا؛ صفدی، ج9، ص475؛ میرخواند، ج5، ص236). تاریخ تولد و اصل و نسب وی معلوم نیست، اما نامش حاکی از ترکبودن اوست.آغاز حیات سیاسی دواتدار به روزگار خلافت مستنصر عباسی بازمیگردد که بهعنوان یکی از سرداران سپاه، در دفع حملات پراکندة مغولان به عراق (در سال 635) کوشید (← ابنعبری، ص438؛ الحوادث الجامعة، ص98ـ99). پس از درگذشت مستنصر، دواتدار همراه با امرای قدرتمندی همچون دواتدار کبیر*، اقبال شرابی و ابنعلقمی* وزیر، برای بهقدرترساندن مستعصم باللّه* (حک:640- 656) تلاش کرد (← وصّافالحضره، ص27؛ سبکی، ج8، ص262؛ سیوطی، ص461، 464). دواتدار صغیر در 641 امیرالحاج بود و در این سِمَت پاداش فراوانی گرفت (الحوادث الجامعة، ص187ـ 188، 192). سالهای پایانی خلافت مستعصم همزمان با اوج قدرت دواتدار صغیر بود. بهنظر میرسد، بیتدبیری خلیفه (← ابنعبری، ص445؛ ابنطقطقی، ص333ـ335)، مرگ دواتدار کبیر (سال 650) و اقبال شرابی (سال 653؛ الحوادث الجامعة، ص264، 308)، زمینه را برای قدرتگرفتن دواتدار صغیر آماده کرده بود.در 653، ابنعلقمی خلیفه را از تصمیم دواتدار صغیر به خلع مستعصم و واگذاری خلافت به ابوالعباس احمد (معروف به ابوبکر، پسر بزرگتر خلیفه) آگاه کرد. دواتدار نیت توطئه را انکار کرد و بدگمانی خلیفه به خود را حاصل سعایتهای وزیر دانست. بااینحال، این مناقشه به پراکندهشدن شایعاتی در اینباره کمک کرد و اوضاع بغداد را ملتهب ساخت. در 654، فتنة بزرگی در بغداد پدید آمد. دواتدار با گردآوردن اوباش اسباب ستم و تعدی را فراهم کرد و بسیاری کشته و مجروح شدند. سرانجام بهکوشش فخرالدین دامغانی، صاحب دیوان، خلیفه با دواتدار مدارا و او را تکریم نمود و ضمن نامهای به دواتدار (که در شهر در ملأعام خوانده شد) شایعات دربارة دواتدار را دروغ دانست و بر اعتماد خود به او تأکید کرد. همچنین مقرر شد، نام دواتدار در خطبه بعد از نام خلیفه ذکر شود (← منهاجسراج، ج2، ص193؛ رشیدالدین فضلاللّه، ج2، ص994ـ996؛ الحوادث الجامعة، ص294ـ298). بدینترتیب، فتنه آرام شد و خلیفه تحت سلطة دواتدار قرار گرفت. این امر موجب رنجش ابنعلقمی بهسبب تضعیف جایگاهش نزد خلیفه و نزدیکانش و افزایش قدرت دواتدار شد (← وصّافالحضره، ص28؛ صفدی، ج1، ص184؛ میرخواند، ج5، ص236).همچنین، بهدنبال منازعات اهلسنّت و شیعیان محله کَرْخ بغداد در سالهای 653 و 654 (← الحوادثالجامعة، ص276- 277، 314-315)، دواتدار صغیر که بهگونهای تعصبآمیز از تسنن (مذهب رسمی خلافت) حمایت میکرد، بههمراه ابوالعباس احمد پسر خلیفه در 655 به محلة شیعهنشین کرخ حمله و در آنجا کشتار کرد. در این حمله، خانههای شیعیان غارت و به نوامیس آنان تعرض شد و خویشاوندان ابنعلقمی نیز آسیب دیدند (← ابنطقطقی، ص333؛ ذهبی، 1401- 1409، ج23، ص180؛ همو، 1419، حوادث و وفیات 651- 660ه .، ص34، 291؛ ابنشاکر کتبی، ج20، ص131ـ132).جدّیشدن خطر حملة مغولان (بهرهبری هولاکو) به بغداد، دشمنی میان دواتدار و ابنعلقمی را به اوج خود رساند. به همان اندازه که وزیر طرفدار سازش و مصالحه و اظهار اطاعت از مغولان بود، دواتدار قصد مقاومت و جنگ داشت. به روایت منابع، خلیفه بعد از آگاهی از حرکت هولاکو بهسوی بغداد، با وزیر خود مشورت کرد و تصمیم گرفت مصالحه کند و حتی سفیرانی برای مذاکره و ارسال هدایا تعیین کرد. دواتدار با تصمیم خلیفه بهشدت مخالفت نمود و تهدید کرد در صورت ارسال هدایا، کاروان را غارت خواهد کرد (← جوینی، ج3، ص280ـ281؛ ابنعبری، ص471؛ رشیدالدین فضلاللّه، ج2، ص1000ـ1001؛ ابنکثیر، ج7، جزء13، ص213ـ214). دواتدار که از مدتها پیش راجع به مناسبات پنهانی وزیر و مغولان بدگمان بود و تلاش میکرد خلیفه را به آن متقاعد سازد، به جنگ با مغولان اصرار میورزید (← منهاجسراج، ج2، ص193؛ رشیدالدین فضلاللّه، ج2، ص995؛ نیز ← وصّافالحضره، ص30، 32). او به خلیفه گفت قصد وزیر تسلیم امیران به مغولان و مسلطساختن آنان بر خلافت عباسی است (← جوینی، ج3، ص281؛ رشیدالدین فضلاللّه، ج2، ص1001؛ هندوشاه نخجوانی، ص356)، اما خلیفه همچنان به وزیر اعتماد داشت و این تلاشها را توطئة دواتدار میدانست (← منهاجسراج، همانجا). بههر روی، اگرچه دواتدار نتوانست نگرش خلیفه را به وزیر تغییر دهد، موفق شد وی را به جنگ با مغولان ترغیب کند. او و سلیمانشاهبن پرچم، از امرای لشکر، آمادگی خود را برای جنگ با دشمن و یاری خلیفه اعلام نمودند.هولاکو از خلیفه خواست یکی از سه فرد مهم دولت خود یعنی دواتدار و وزیر و سلیمانشاه، را برای مصالحه و به نشانة ایلی (سرسپردگی) نزد او بفرستد، اما خلیفه با امید به توان نظامی سرداران خود، درخواستهای او را نادیده گرفت (← جوینی، ج3، ص281، 287؛ ابنعبری، همانجا؛ رشیدالدین فضلاللّه، ج2، ص1002، 1011؛ وصّافالحضره، ص31). سرانجام کار به جنگ کشید و دواتدار به فرماندهی بخشی از سپاه خلیفه برگزیده شد. اگرچه پیروزی اولیه با دواتدار بود (قس الحوادث الجامعة، ص324، که شکست مغولان را ظاهری و نقشه آنان برای به دامکشیدن دشمن دانستهاست)، اما وی به اشتباه سپاه مغول را تعقیب کرد. مغولان آب پشت سدی را که در آن حوالی بود، بهسوی سپاه خلیفه گشودند و دواتدار شکست خورد و به بغداد بازگشت (جوینی، ج3، ص284- 285؛ ابنطقطقی، ص335-336؛ رشیدالدین فضلاللّه، ج2، ص1011؛ الحوادث الجامعة، ص323-324). منهاجسراج تنها مورخی است که گشودن آب به سوی سپاه خلیفه را به ابنعلقمی نسبت دادهاست (← ج2، ص194ـ195).هنگامی که مقاومت پراکندة دواتدار و سلیمانشاه بینتیجه ماند، خلیفه تلاش کرد با فرستادن ابنعلقمی نزد هولاکو مصالحه کند، اما هولاکو که دیگر نزدیک دروازههای شهر رسیده بود، نپذیرفت و تسلیمشدن دواتدار و سلیمانشاه را شرط مصالحه قرار داد (جوینی، ج3، ص286ـ287؛ ابنعبری، ص474؛ رشیدالدین فضلاللّه، ج2، ص1012). دواتدار و سلیمانشاه چون دیدند خلیفه قصد تسلیم آنان را دارد، نزد هولاکو رفتند و هولاکو از آنان خواست تا به شهر بازگردند و خاندان و اطرافیانشان را نیز با خود بیاورند. اغلب مورخان دربارة پایان کار دواتدار توافق دارند. طبق روایات، هولاکو دواتدار را در دوم صفر 656 به قتل رساند و همة خویشان و لشکریان و وابستگان وی را کشت و سر وی را نزد حاکم موصل فرستاد تا بر دار بیاویزد (← جوینی، ج3، ص289ـ 290؛ ابنعبری، همانجا؛ رشیدالدین فضلاللّه، ج2، ص1015؛ الحوادث الجامعة، ص328-329؛ ابنشاکر کتبی، ج20، ص134).بهسبب تأثیر علایق مذهبی مورخان در شرح سقوط خلافت عباسی، نقش دواتدار و ابنعلقمی در این حادثه روشن نیست. در اغلب روایات، دواتدار دلسوز خلافت عباسی و ابنعلقمی مسبب اصلی سقوط خلافت معرفی شدهاست (برای نمونه ← منهاجسراج، همانجا؛ ابنکثیر، ج7، جزء13، ص225؛ ابنتغری بردی، ج3، ص128). بااینحال، برخی به دفاع از ابنعلقمی برخاسته و دواتدار را عامل بدنامی وی نزد مردم و خلیفه دانستهاند (← ابنطقطقی، ص333، 335، 338؛ رشیدالدین فضلاللّه، ج2، ص1003).برخی مورخان دواتدار را، بهدلیل حمایت از خلیفه در برابر مغولان، ستایش کرده و حتی با صفاتی چون شجاعت، بخشندگی و تدبیر ستودهاند (← صفدی، ج9، ص475؛ ابنتغری بردی، همانجا)؛ اما برخی دیگر به بیتجربگی و بیدرایتی وی در برابر مغولان اشاره کردهاند (← وصّافالحضره، ص33؛ میرخواند، ج5، ص241ـ242).گفته شده دواتدار صغیر به کیمیا علاقهمند و در خانهاش مکانی به این کار اختصاص داده بودهاست (← صفدی، ج9، ص475-476؛ ابنتغری بردی، ج3، ص127ـ128). بنای مدرسة مجاهدیه در بغداد نیز به او نسبت داده شدهاست (← الحوادث الجامعة، ص128). دواتدار ثروت فراوان داشت. او در 632 با دختر بدرالدین لؤلؤ*، حاکم موصل، ازدواج کرد (همان، ص72، 92ـ94). از دواتدار پسری ماند بهنام جلالالدین، که هولاکو بعداً او را تکریم کرد، اما جلالالدین سرانجام در 662 به بهانه زیارت مشهد امامحسین علیهالسلام، از بغداد فرار کرد و به شام نزد ممالیک پناهنده شد (← همان، ص351ـ352).منابع: ابنتغری بردی، المنهل الصافی، ج3، چاپ نبیل محمد عبدالعزیز، قاهره 1985؛ ابنشاکر کتبی، عیونالتواریخ، ج20، چاپ فیصل سامر و نبیله عبدالمنعم داود، بغداد 1980؛ ابنطقطقی، الفخری فیالآداب السلطانیة و الدول الاسلامیة، بیروت: دارصادر، ]بیتا.[؛ ابنعبری، تاریخ مختصرالدول، چاپ انطون صالحی، لبنان 1403/ 1983؛ ابنکثیر، البدایة و النهایة، ج7، چاپ احمد ابوملحم و دیگران، بیروت 1407/ 1987؛ ابنوردی، تاریخ ابنالوردی، نجف 1389/ 1969؛ اسماعیلبن علی ابوالفداء، المختصر فی اخبار البشر، ج3، چاپ محمد زینهم محمد عزب و یحیی سیدحسین، قاهره ] 1999[؛ جوینی؛ الحوادث الجامعة و التجارب النافعة فی المائة السابعة، ]منسوب به[ ابنفُوَطی، چاپ مصطفی جواد، بغداد: المکتبة العربیة، 1351؛ محمدبن احمد ذهبی، تاریخالاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، حوادث و وفیات 651-660ه.، بیروت 1419/ 1999؛ همو، سیر اعلامالنبلاء، چاپ شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت 1401ـ1409/ 1981-1988؛ رشیدالدین فضلاللّه؛ عبدالوهاببن علی سبکی، طبقاتالشافعیة الکبری، چاپ محمود محمد طناحی و عبدالفتاح محمد حلو، ]قاهره[ 1964ـ]1976[؛ عبدالرحمانبن ابیبکر سیوطی، تاریخالخلفاء، چاپ محمد محییالدین عبدالحمید، ]قاهره [1378/ 1959؛ صفدی؛ عثمانبن محمد منهاجسراج، طبقات ناصری یا تاریخ ایران و اسلام، چاپ عبدالحی حبیبی، تهران 1363ش؛ میرخواند؛ عبداللّهبن فضلاللّه وصّافالحضره، تاریخ وصّاف، چاپ سنگی بمبئی 1269، چاپ افست ]تهران[ 1338ش؛ هندوشاه نخجوانی، تجاربالسلف، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران 1357ش.