دنز اسکوتوس یوهانس

معرف

فیلسوف و متکلم مدرسی مسیحی
متن
دنز اسکوتوس، یوهانس، فیلسوف و متکلم مدرسی مسیحی. دربارة زندگی او اطلاع چندانی دردست نیست، جز آنکه در 1266م/ 664 در اسکاتلند زاده شد و در 1308م/ 708 در کلن آلمان درگذشت. او در 1281م/ 680 خرقۀ رهبانی فرانسیسی پوشید و در دو دانشگاه آکسفورد و پاریس تحصیل و تدریس کرد. از اسکوتوس متون فلسفی متعددی باقی مانده‌است. او به‌سبب مرگ زودهنگام در 42 سالگی نتوانست آرای خود را جمع‌بندی کند. از آثار او می‌توان تفاسیرش بر ایساغوجی و برخی از رساله‌های منطقی و مابعدالطبیعه ارسطو (نُه باب نخست)، )اثرآکسفوردی(، )جزوه‌های‌پاریسی(، )مسائل بحث شده عمومی(، )رساله در باب اصل‌نخست( و )رساله قضایا( را نام برد (← هریس، ج‌1، ص‌1ـ37). فلسفۀ دنز اسکوتوس امروز نیز طرفدارانی دارد.تأثیر فلسفۀ اسلامی بر دنز اسکوتوس. فلسفۀ اسلامی از دو جنبه بر نظام فلسفی دنز اسکوتوس تأثیر داشت: نقش فلسفۀ اسلامی در شکل‌دادن به فلسفۀ مدرسی؛ و تأثیر مستقیم آرای فلاسفه مسلمان، به‌خصوص‌ ابن‌سینا*، بر تفکر فلسفی اسکوتوس. از جنبۀ نخست باید تأکید کرد که شکل‌گیری فلسفۀ مدرسی وام‌دار فلسفۀ اسلامی است. متفکران مسیحی پیش از آشنایی با آثار فلاسفۀ مسلمان و فلاسفۀ یونانی از طریق متون عربی و تفاسیر فلاسفۀ مسلمان، اگر در پی افقی نو در اندیشۀ فلسفی بودند که در کلام رسمی کلیسایی یافت نمی‌شد، به آثار متفکران رومی همچون سنکا، سیسرون، اویدوس و ویرژیل رجوع می‌کردند که، به‌استثنای سنکا، بیشتر ادیب بودند تا فیلسوف. پس از ترجمۀ متون فلسفی و علمی از زبان عربی به زبان لاتینی در قرون ششم و هفتم/ دوازدهم و سیزدهم، فلاسفه‌ای همچون ارسطو، ابن‌سینا، ابن‌رشد، فارابی و کندی جایگزین متفکران رومی شدند. بدین‌ترتیب از یک سو، فلسفۀ مدرسی* بسیاری از نکات اساسی نظام مابعدالطبیعی، هستی‌شناسی، جهان‌شناسی، منطق و معرفت‌شناسی خود را از فلسفۀ اسلامی گرفت؛ و از سوی دیگر، مدرسیان فلسفۀ یونان را نیز با تفاسیر و برداشتهای فلاسفۀ مسلمان درک کردند. برای مثال اندیشه‌های ارسطو که بزرگ‌ترین متفکر نزد مدرسیان بود، با تفسیرهای فلاسفۀ مسلمان به غرب رسیده‌ بود. فلاسفۀ مسلمان آرای فیلسوفان یونانی، به‌خصوص‌ ارسطو، را با مفاهیم دینی هماهنگ کردند و البته مفاهیم اساسی بسیاری نیز در وجودشناسی، جهان‌شناسی، معرفت‌شناسی و انسان‌شناسی به آن افزودند. به‌عبارت دیگر، فلسفۀ ارسطو با رنگ فلسفۀ اسلامی به غربیان رسید. دنز اسکوتوس نیز در جایگاه فیلسوفی مدرسی از میراث فلسفه اسلامی بسیار بهره برد و در ساختاری به اندیشیدن پرداخت که فلاسفۀ مسلمان به غربیان اعطا کرده بودند. به بیان دیگر، روش اندیشیدن او و موضوعات اساسی نظام فلسفی وی تحت‌تأثیر فلسفۀ اسلامی بود. فرانسیسکن*ها، به‌خصوص‌ راجر بیکن و دنز اسکوتوس، از میان فلاسفۀ یونانی و مسلمان به نظریات ابن‌سینا اهمیت بسیار می‌دادند و اندیشۀ آنان بیشتر بر پایۀ آرای ابن‌سینا استوار بود تا نظریات ارسطو و دومینیکن*ها، به‌خصوص‌ توماس آکوئینی*، و دیگر فیلسوف مسلمان یعنی ابن‌رشد و طرفداران غربی وی. مرجعیت ابن‌سینا نزد اسکوتوس چنان بود که او گاه با تکیه بر آرای ابن‌سینا به نقد مستقیم نظریات ارسطو می‌پرداخت (← ادامة مقاله).دنز اسکوتوس با تبعیت از ابن‌سینا، اعلام کرد که موضوع نخستین مابعدالطبیعه خداوند نیست، بلکه موضوع آن «موجود بماهو موجود» است. به‌عبارت دیگر، مابعدالطبیعه، موجودشناسی است که پایه و اساس دیگر علوم است (← )مجموعه آثار(، ج‌7، ص‌11ـ39، ج‌8، ص‌24؛ نیز ← ابن‌سینا، 1404، ج‌1، ص‌ 5 ـ 9).تأثیر آرای ابن‌سینا بر دنز اسکوتوس را نه فقط در باب موضوع مابعدالطبیعه، بلکه در براهین اثبات وجود خدا نیز می‌توان مشاهده کرد. او با تبعیت از ابن‌سینا و توماس آکوئینی، وجود خدا را برای انسان فی‌نفسه معلوم نمی‌دانست، از این‌رو، براهین متعددی در اثبات وجود خدا ذکر کرد. ادعای او این بود که با نظریۀ اشتراک معنوی وجود، روش جدیدی در اثبات وجود خدا عرضه کرده که فراتر و کامل‌تر از روش ارسطو و توماس آکوئینی است که بر پایۀ محسوسات بنیان یافته‌اند. به نظر او، خصوصیت وجود مطلق و نامحدود خداوند را نمی‌توان بر مبنای خصوصیات موجودات حادث و محسوس اثبات کرد. دنز اسکوتوس بر آن بود که اگر نقطۀ شروع ما محسوسات باشد، خروج ‌از حوزۀ طبیعت و اثبات موجود مطلقِ فراتر از آن ناممکن است. او به پیروی از ابن‌سینا و با نظر به مفهوم و عینیت وجود و با روش وجودشناختی به اثبات وجود خدا پرداخت (← دنز اسکوتوس، )مجموعه آثار(، ج‌8، ص‌395ـ487؛ همو، 1988؛ نیز ← ابن‌سینا، 1404، ج‌1، ص‌37ـ42؛ همو، 1375ش، ج‌3، ص‌66).درک هستی‌شناسی دنز اسکوتوس بدون فهم آرای ابن‌سینا ناممکن است. دنز اسکوتوس به ‌مدد وجودشناسی ابن‌سینا با وجودشناسی مشائی و توماس آکوئینی مقابله کرد. ابن‌سینا وجود را به خداوند نسبت می‌داد و آن را نخستین موضوع ادراک عقلی می‌دانست. برای او مفهوم وجود مقدّم بر مفهوم خدا و مخلوقات بود. بدین‌ترتیب از نظر دنز اسکوتوس، ابن‌سینا مفهوم وجود را موضوع مابعدالطبیعه می‌دانست. او مانند ابن‌سینا اولین تقسیم وجود را تقسیم آن به وجود واجب و وجود ممکن درنظر گرفت. دنز اسکوتوس به اشتراک معنوی وجود بین خالق و مخلوق معتقد بود و در این رأی از ابن‌سینا پیروی می‌کرد. وی نظریۀ تشابه وجودی توماس آکوئینی و دیگر فیلسوفان معروف مدرسی و نظریۀ اشتراک لفظی وجود را رد کرد و معتقد بود که نظریۀ تشابه وجودی به اشتراک لفظی وجود می‌انجامد و در نتیجه، معرفتی از خدا برای انسان حاصل نمی‌شود. به ‌عبارت دیگر، به نظر او وجود یا مشترک لفظی است یا مشترک معنوی و حد وسطی بین این دو مفهوم نیست؛ از این جهت او از بسیاری از فلاسفۀ غرب فاصله می‌گیرد. او چندین برهان برای اثبات اشتراک معنوی ذکر کرده‌است، ازجمله آنکه وجود در مقابل عدم است و عدم دربارة خدا و مخلوقات به یک معناست. بنابراین، وجود نیز باید دربارة خدا و مخلوق به یک معنا باشد. او به پیروی از ابن‌سینا مفهوم وجود را مشترک بین خالق و مخلوق و عام‌ترین و در نتیجه نخستین مفهومی می‌دانست ‌که عقل درک می‌کند (← دنز اسکوتوس، )مجموعه آثار(، ج‌7، ص‌26ـ28، ج‌9، ص‌10ـ11؛ براون، ص‌117ـ150؛ لنگستون، ص‌105ـ129؛ کینگ، ص‌18ـ21؛ دومون، ص‌27ـ49). این رأی و برهان آن نیز برگرفته از ابن‌سیناست (← 1405، ج‌1، فن 2، ص‌60).دنز اسکوتوس با تصریح به نام ابن‌سینا، اظهار کرد که موجود از حیث اینکه موجود است، موضوع خاص‌مابعدالطبیعه است (← دنز اسکوتوس، )مجموعه آثار(، ج‌7، ص‌302ـ322). او با پذیرفتن دو رأی ابن‌سینا مبنی بر اینکه موجود، نخستین مفهوم ذهن انسان است و اینکه نفس به‌طور طبیعی به خود علم دارد، در معرفت‌شناسی از توماس آکوئینی و دیگر مشائیان مدرسی دور شد و نظامی متفاوت از آنها ایجاد کرد.جمع بین اشراق و داده‌های حسی از مسائل مطرح نزد متفکران فرانسیسی بود. آوگوستینوس به داده‌های حسی چندان توجه نمی‌کرد و نظام فلسفی روشنی برای تبیین ارتباط بین اشراق و تجربۀ حسی عرضه نکرد. ابن‌سینا در این موضوع برای غربیانی که به اشراق نظر داشتند و درعین‌حال می‌بایست تجربۀ حسی را نیز تبیین می‌کردند، راهگشا بود. از این جهت، فرانسیسیانی همچون بوناونتوره، راجر بیکن و دنز اسکوتوس ابن‌سینا و نظام معرفت‌شناسی او را سرمشق خود قرار دادند و توانستند با متفکرانی همچون توماس آکوئینی که مخالف اشراق بود به مقابله برخیزند ()مجموعه آثار(، ج‌4، ص‌556ـ557). دنزاسکوتوس نظریۀ «انسان معلق» ابن‌سینا را پذیرفت؛ براساس این نظریه، انسان در فضایی خالی بی‌هیچ امکانِ درک حسی می‌تواند به وجود خود آگاه باشد. به‌ عبارت دیگر، او به پیروی از ابن‌سینا معرفت‌شناسی مشائی و اشراقی را با یکدیگر جمع کرد. وی تحت‌تأثیر ابن‌سینا اعلام کرد که نفس انسان به‌طور طبیعی قادر است ذات روحانی را درک کند و آن را با شهودی مستقیم دریابد (← )مجموعه آثار(، ج‌8، ص‌22). نقطۀ آغاز دنز اسکوتوس برای اثبات وجود خدا این گفتۀ ابن‌سینا بود که وجود خدا فی‌نفسه برای انسان آشکار نیست. او در مهم‌ترین برهانش برای اثبات وجود خدا بر مفهوم وجود و تقسیمات آن تکیه کرد که آنها را نیز از ابن‌سینا برگرفته بود (← ابن‌سینا، 1404، ج‌1، ص‌37ـ42؛ همو، 1375ش، ج‌3، ص‌66).دنز اسکوتوس مانند دیگر فلاسفۀ مدرسی در منطق نیز بسیار تحت‌تأثیر رساله‌های منطقی فلاسفۀ مسلمان، به‌خصوص‌ فارابی و ابن‌سینا، بود. او در باب موضوع منطق، نخست عقیده داشت فعل عقل که مفهوم را ایجاد می‌کند، بر سه‌گونه است و با سه بخش منطق، یعنی مقولات، حکم و قیاس، مطابق است. توماس آکوئینی نیز با این نظر موافق بود، اما دنز اسکوتوس بعدها تغییر عقیده داد و با تبعیت از فارابی و ابن‌سینا و غزالی اظهار کرد که قیاس، موضوع نخستین و خاص‌ منطق است و مفهوم و حکم فقط به‌عنوان عناصری که قیاس از آنها شکل می‌یابد در منطق معنا دارند (← )مجموعه آثار(، ج‌1، ص70، ج‌8، ص‌387). دنز اسکوتوس به تبعیت از ابن‌سینا ماهیت را نه کلی و نه جزئی، نه واحد و نه کثیر می‌دانست ()مجموعه آثار(، ج‌8، ص‌387، ج‌12، ص‌13؛ نیز ← ابن‌سینا، 1404، ج‌1، ص‌195ـ212؛ هریس، ج‌2، ص‌12).در موضوع زمان، دنز اسکوتوس به‌تبع ابن‌رشد، بر این رأی بود که زمان و حرکت در عین و خارج‌ یک چیز و در ذهن متفاوت‌اند. زمان بنابر وجود مادیِ خود در موجودات، و بنابر وجود صوری‌اش وابسته به ذهن و در ذهن است ()مجموعه آثار(، ج‌4، ص‌555؛ نیز ← ابن‌رشد، ص‌71ـ72).منابع‌: ابن‌رشد، رسالة السماع الطبیعی، چاپ رفیق العجم و جیرار جهامی، بیروت 1994؛ ابن‌سینا، الاشارات و التنبیهات، قم 1375ش؛ همو، الشفاء، الالهیات، ج‌1، چاپ ابراهیم مدکور، جورج‌شحاته قنواتی، و سعید زاید، قاهره 1380/1960، چاپ افست قم 1404؛ همو، الشفاء، المنطق، ج‌1، الفن الثانی: المقولات، چاپ ابراهیم مدکور و دیگران، قاهره 1378/1959، چاپ افست قم 1405؛Stephen F. Brown, "Avicenna and ‘the unity of the concept of being’: the interpretations of Henry of Ghent, Duns Scotus, Gerard of Bologna and Peter Aureoli", Franciscan studies, 25 (1965); Stephen D. Dumont, "La doctrine scotiste de l’univocité et la tradition médiévale de la métaphysique", Philosophie, 61 (1999); Iohannes Duns Scotus, Opera omnia, Paris 1891-1895, repr. Westmead, Engl.1969; idem, Sur la connaissance de Dieu et l’univocité de l’étant, introduction, translation and commentary by Olivier Boulnois, Paris 1988; C.R.S. Harris, Duns Scotus, NewYork 1959; Peter King, "Scotus on metaphysics", in The Cambridge companion to Duns Scotus, ed. Thomas Williams, Cambridge: Cambridge University Press, 2003; Douglas C. Langston, "Scotus and Ockham on ‘the Univocal concept of being’", Franciscan studies, 39 (1979).
نظر شما
مولفان
گروه
رده موضوعی
جلد 18
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده