دندیخاتون، نام دو تن از زنان مشهور سلسلۀ جلایریان*. دندی نامی مغولی است و بهصورت دونْدی، تانْدو و تندو نیز ضبط شدهاست (← ابنحجر عسقلانی، ج7، ص366؛ رشید یاسمی، ص19، پانویس 2). اطلاعات در منابع دربارة این دو تن که در تاریخ این دورۀ سهم مهمی داشتهاند، پراکنده و متناقض است و برخی مورخان گاه به اشتباه آنها را یکی دانستهاند. در ادامه، شرححال آن دو ذکر شدهاست:1) چهارمین فرزند شیخحسن بزرگ* (ایلکانی، متوفی 757) و دلشادخاتون* (← معینالدین نطنزی، ص165) و خواهر سلطاناویس (حک: 757ـ776)، که دندیشاه نیز نامیده میشد (← سلمان ساوجی، ص121، 147، 185، 211؛ قس معینالدین نطنزی، همانجا؛ حافظابرو، بخش 1، ص138؛ میرخواند، ج6، ص618، که دندی را دختر سلطاناویس معرفی کردهاند). با قدرتگرفتن سلطاناویس که همزمان با ضعف و نزاعهای خانوادگی مظفریان* بود، شاهمحمود مظفری (حاکم اصفهان) برای سرکوب برادرش شاهشجاع (حاکم شیراز) از سلطاناویس کمک خواست و با همراهی لشکر جلایریان، بر وی پیروز شد (← کتبی، ص71ـ76، 87). پس از آن، هر دو برادر خواهان وصلت با دندی شدند. سلطاناویس در 770، دندی را به همسری شاهمحمود درآورد. سلطاناویس در آن هنگام 28 ساله بود و اینکه در آن زمان دختری به سن ازدواج داشته باشد، بعید بهنظر میرسد. بنابراین، احتمالاً این دختر، خواهر وی بودهاست (رشید یاسمی، ص37ـ38 و پانویس ص38). دندی ممدوح سلمان ساوجی*، شاعر مشهور سدۀ هشتم، بود (← سلمان ساوجی، همانجاها).2) دختر سلطانحسین (متوفی 784) و نوۀ سلطاناویس (معینالدین نطنزی، ص169؛ غیاثی، ص101). از زندگی وی تا پیش از 795 که تیمور گورکان* به بغداد حمله کرد، اطلاعی دردست نیست. در این سال، او بههمراه عمویش، سلطاناحمد (متوفی 813)، به مصر گریخت و در آنجا با ملکظاهر برقوق* ازدواج کرد، اما این وصلت دوامی نداشت. دندی پس از بازگشت به بغداد، در 797 به خواست سلطاناحمد، به عقد پسر عمویش (شاهوَلَدبن علی) درآمد (← معینالدین نطنزی؛ ابنحجر عسقلانی، همانجاها؛ غیاثی، ص244). در 813، سلطاناحمد و شاهولد در جنگ با قرایوسف قراقوینلو کشته شدند و سلطانمحمود (پسر بزرگ شاهولد) به حکومت رسید (عبدالرزاق سمرقندی، ج2، جزء1، ص115، 127؛ قس ابنحجر عسقلانی، همانجا: دندی، سلطانولد را بهقتل رساند).در همین سال، شاهمحمد (پسر قرایوسف) بغداد را محاصره کرد و در این گیرودار، دندی با ترفندی زیرکانه، والی بغداد به نام بخشایش را بهقتل رساند و خود قدرت را بهدست گرفت. او ضمن مخفینگهداشتن خبر مرگ سلطاناحمد، دستور آذینبندی شهر را داد. شاهمحمد نیز که از طولانیشدن محاصره خسته شده بود، بازگشت. از سوی دیگر، دندی که میدانست در برابر هجوم مجدد ترکمانان تاب مقاومت ندارد، بههمراه سلطانمحمود و برخی وابستگانش، شبانه به واسط گریخت و از آنجا به شوشتر رفت. پس از فرار دندی، بزرگان شهر شاهمحمد را به بغداد دعوت کردند و شهر تسلیم او شد (عبدالرزاق سمرقندی، ج2، جزء1، ص127؛ عزّاوی، ج2، ص309ـ 310). دندی بر هویزه و بصره و واسط تسلط یافت. ظاهراً او در همین زمان، سلطانمحمود را با سمّ هلاک نمود و پسرش اویس را حاکم اعلام کرد، اما بهسبب خردسالی اویس، دندی امور را خود در دست داشت. خطبه نیز بهنام دندی خوانده میشد و سکه به نام او ضرب میگردید (معینالدین نطنزی، ص169ـ170؛ ابنحجر عسقلانی، همانجا). مطالب منابع دربارة عاقبت وی متناقض است، ابنحجر عسقلانی (همانجا) مرگ وی را در 822 و خوافی (ج3، ص220) در 818 ضبط کردهاست (قس هاوارث، بخش 3، ص679). دندی بسیار زیبا و شجاع بود و از وی سه پسر و سه دختر برجا ماند (عزّاوی، همانجا؛ کحّاله، ج1، ص179).منابع: ابنحجر عسقلانی، إنباء الغُمر بأبناءالعمر، حیدرآباد، دکن 1387ـ1396/1967ـ1976؛ عبداللّهبن لطفاللّه حافظابرو، ذیل جامعالتواریخ رشیدی، بخش 1، چاپ خانبابا بیانی، تهران 1317ش؛ احمدبن محمد خوافی، مجمل فصیحی، چاپ محمود فرخ، مشهد 1339ـ1341ش؛ غلامرضا رشید یاسمی، تتبع و انتقاد احوال و آثار سلمان ساوجی: 709ـ778 هجری قمری، تهران: کتابخانه شرق، ]بیتا.[؛ سلمانبن محمد سلمان ساوجی، کلیات سلمان ساوجی، چاپ عباسعلی وفایی، تهران 1376ش؛ عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، ج2، چاپ محمد شفیع، لاهور 1365ـ1368؛ عباس عزّاوی، تاریخ العراق بین احتلالین، بغداد 1353ـ1376/ 1935ـ1956، چاپ افست قم 1369ش؛ عبداللّهبن فتحاللّه غیاثی، التاریخ الغیاثی: الفصل الخامس من سنة 656ـ891ه / 1258ـ1486م، چاپ طارق نافع حمدانی، بغداد 1975؛ محمود کتبی، تاریخ آلمظفر، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران 1364ش؛ عمررضا کحّاله، اعلامالنساء فی عالمی العرب و الاسلام، بیروت ?] 1379/1959[؛ معینالدین نطنزی، منتخبالتواریخ معینی، چاپ ژان اوبن، تهران 1336ش؛ میرخواند، تاریخ روضةالصفا، تهران 1338ـ1339ش؛Henry H. Howorth, History of the Mongols from the 9th to the 19th century, pt.3, London 1888, repr. New York [n.d.].