دموکراتیک خلق افغانستان حزب

معرف

نخستین حزب کمونیست در افغانستان
متن
دموکراتیک خلق افغانستان، حزب، نخستین حزب کمونیست در افغانستان. این حزب در پی رواج اندیشه‌های مارکسیستی در افغانستان طی دهه‌های 1320 و 1330ش و شکل‌گیری نخستین هسته‌های گروههای چپ در دورۀ نخست‌وزیری محمد داوودخان*، در 1342ش تشکیل شد و با کودتایی در 1357ش به‌قدرت رسید (فرهنگ، ج1، قسمت 2، ص731؛ پنجشیری، بخش1، ص134).نخستین تلاش برای تأسیس این حزب با ایجاد کمیتۀ سرپرست در دهۀ دموکراسی (1342ـ1352ش)، یعنی دهۀ آزادی مطبوعات و احزاب در کشور، آغاز شد. اعضای این کمیته عبارت بودند از: ببرک کارمل*، نورمحمد تره‌کی*، محمدطاهر بدخشی، میرغلام‌محمد غبار، صدیق‌اللّه روحی/ روهی، محمدعلی زُهَما، میراکبر خیبر و عبدالهادی محمودی. بعد از مدتی غبار، زهما، محمودی و روحی از آن جدا شدند، اما اعضای دیگر با فعالیت مداوم خود مجمع عمومی مؤسس را ایجاد کردند. این مجمع در 11 دی 1343، به ریاست آدم‌خان جاجی و معاونت میرعبدالحکم شرعی جوزجانی در خانۀ نورمحمد تره‌کی در کابل تشکیل شد (پنجشیری، بخش1، ص147ـ151؛ آرنی، ص58) و به این ترتیب، مقدمات تأسیس حزب دموکراتیک خلق افغانستان فراهم گردید و کارگروهی به‌نام «پلنوم کمیتۀ مرکزی» مرکّب از هجده تن تشکیل شد که آنان از بین خود هفت عضو اصلی کمیتۀ مرکزی حزب را انتخاب کردند. این اعضا عبارت بودند از تره‌کی، کارمل، بدخشی، پنجشیری، شهپر، سلطان‌علی کِشْتْمند و صالح‌محمد زیری. شاه‌ولی، عبدالکریم میثاق، محمدظاهر و عبدالوهاب صافی نیز اعضای علی‌البدل بودند (پنجشیری، بخش1، ص157ـ158؛ قس افغانستان در سه دهۀ اخیر، ص143؛ فرهنگ، ج1، قسمت2، ص735؛ یونس، ج1، ص62، که اشخاص‌دیگری را اعضای علی‌البدل معرفی کرده‌اند). همچنین در مجمع عمومی تره‌کی به دبیرکلی حزب و کارمل به معاونت وی انتخاب شدند (یونس، همانجا؛ برای اطلاع بیشتر دربارة دورۀ دبیرکلی تره‌کی ← تره‌کی*، نورمحمد).درخصوص‌ تاریخ تصویب و مُفادِ اساسنامۀ این حزب اتفاق‌نظر وجود ندارد؛ عظیمی (ج1، ص51) به تصویب آن در مجمع عمومی مؤسس اشاره کرده‌است، اما به‌گفتة دستگیر پنجشیری (بخش1، ص171)، اساسنامۀ حزب چند سال بعد، در 1346ش تصویب شد.ساختار سازمانی حزب دموکراتیک خلق برگرفته از ساختار حزب کمونیست شوروی بود (آرنی، همانجا). این حزب بر مبنای ضمیمۀ «ب»، اساسنامه‌اش، به سازمانهای استانی، شهری، بخشی و ناحیه‌ای تقسیم می‌شد. در هر یک از این سازمانها، اجلاسهای استانی هر دو سال یک بار و اجلاسهای شهرها، بخشها و ناحیه‌ها هر سال در زمان مناسب تشکیل می‌شدند. از اختیارات این سازمانها، تصمیم‌گیری دربارة امور محلی بود، منوط بر اینکه این تصمیمات مخالف سیاست کلی و دستور مقامات ارشد حزب نباشد (← یونس، ج‌1، ص‌102، 107ـ108).طبق اساسنامه، مجمع عمومی رکن عالی حزب و مرکّب از نمایندگان منتخب استانی بود. در حالت عادی، مجمع هر چهار سال یک بار تشکیل می‌شد، اما درصورت لزوم، با درخواست کمیتۀ مرکزی یا به پیشنهاد دوسوم اعضای حزب، جلسۀ اضطراری تشکیل می‌شد. بعد از مجمع عمومی، کمیتۀ مرکزی بالاترین رکن حزب به‌حساب می‌آمد و در برابر مجمع پاسخگو بود. این کمیته مسئولیت ارتباط با سایر احزاب و سازمانهای سیاسی، تنظیم امور مالی و انتشاراتی حزب، و سازماندهی نهادهای تابعه، کمیته‌ها و اعضای حزب را برعهده داشت، و درصورت لزوم می‌توانست نهادهای جدیدی، از جمله شاخه‌های تبلیغاتی، آموزشی و مالی ایجاد کند. کمیتۀ عالی نظارت یکی دیگر از ارکان عالی حزب بود که وظیفۀ نظارت بر امور روزمرۀ سازمانها، نهادها و کمیتۀ مرکزی را برعهده داشت. شرایط عضویت در حزب وفاداری، اطاعت مطلق از مافوق و حفظ انضباط حزبی بود. انتخاب رهبران حزب، از عالی‌ترین تا پایین‌ترین مرتبه نیز از طریق رأی‌گیری آشکار و درصورت لزوم مخفی، صورت می‌گرفت (← همان، ج‌1، ص‌96ـ97، 101ـ106).حزب دموکراتیک خلق در اساسنامه‌اش عالی‌ترین سازمان سیاسی طبقۀ کارگر و همۀ زحمتکشان افغانستان معرفی شده و اگرچه با صراحت به ایدئولوژی مارکسیسم ـ لنینیسم نپرداخته ‌بود، اساسنامه و عملکرد آن آشکارا نشان از وابستگی به این ایدئولوژی داشت (همان، ج‌1، ص‌101؛ کشککی، ص‌172). نشریه خلق نیز ترجمان حزب بود (آرنی، ص‌59؛ مبارز، ص‌314).این حزب از همان آغاز تأسیس با اختلاف و رقابت نورمحمد تره‌کی، ببرک کارمل و محمدطاهر بدخشی برای کسب مقام رهبری مواجه شد (الغنداوی، ص‌101). درنتیجۀ این اختلافها، دو سال بعد از تأسیس حزب، دو جناح از آن منشعب گردید که هر کدام کمیتۀ مرکزی، اساسنامه و برنامۀ جداگانه‌ای برای خود تدوین کردند. جناح تره‌کی، با تأکید بر روستانشینان و طبقات فرودست، خود را «خلق» نامید و جناح کارمل، با گرایش به طبقۀ متوسط و شهرنشین، «پرچم» نامیده شد (آرنی، همانجا؛ یونس، ج‌1، ص‌64ـ69). در 1347ش، محمدطاهر بدخشی و عده‌ای دیگر نیز از حزب جدا شدند و تشکیلاتی به‌نام «محفل انتظار» ایجاد کردند. این گروه که علاوه بر تضاد طبقاتی، بر تضادهای قومی نیز تأکید داشت و به استثمارشدن اقوام غیرپشتون به‌دست قوم پشتون معتقد بود، در بین مخالفان پشتونها به «ستم ملی» شهرت یافت (عظیمی، ج‌1، ص‌72؛ دریح، ص‌478). محفل انتظار به‌صورت یک حزب منظم فعالیت نمی‌کرد و بیشتر طرفدار ایجاد هرج‌ومرج ‌بود (کشککی، ص182).با وجود اختلافات و انشعابات پی‌درپی در حزب دموکراتیک خلق، کمونیستها در دهۀ دموکراسی، در افغانستان فعالیت بسیار گسترده‌ای داشتند. آنان در نشریات خلق و پرچم به تبلیغ و ترویج ‌عقاید خود می‌پرداختند و از توهین به مقدّسات دینی دریغ نمی‌کردند. چنان‌که نشریۀ پرچم در شمارۀ ویژۀ خود در 2 اردیبهشت 1349، به مناسبت یکصدمین سال تولد لنین، به تجلیل از او پرداخت و از کلماتی استفاده کرد که معمولاً برای پیامبر اسلام صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم به‌کار می‌رفت، ازاین‌رو به اتهام توهین به رسول اکرم توقیف شد (افغانستان در سه دهۀ اخیر، ص‌154؛ کشککی، ص170؛ دریح، ص480).حزب دموکراتیک خلق در جذب هوادار از مراکز آموزشی به‌ویژه دانشگاهها فعالیت بسیار داشت و اعتصابها، تظاهرات و آشوبهای بسیاری در مدارس و دانشگاهها به‌راه می‌انداخت (آرنی، ص60ـ62؛ برادشر، ص‌45ـ46). اقدام مهم دیگر حزب، جذب نیرو از ارتش افغانستان بود و هر کدام از جناحهای خلق و پرچم مسئول نظامی خاص ‌خود را داشتند. این مسئولیت در جناح پرچم به‌عهدۀ میراکبر خیبر و در جناح خلق به عهدۀ حفیظ‌اللّه امین* بود (عظیمی، ج1، ص‌65؛ دریح، ص476، 483). بدین‌ترتیب، حزب دموکراتیک خلق تا زمان کودتای محمد داوودخان (26 تیر 1352) پایگاه وسیعی در مراکز آموزشی، دولتی و ارتش برای خود ایجاد کرده بود (افغانستان در سه دهۀ اخیر، ص‌153ـ154). در این کودتا که به تحریک و حمایت شوروی صورت گرفت، افسران آموزش‌دیده در شوروی (وابسته به حزب دموکراتیک خلق) نیز سرنوشت‌ساز بودند (فرهنگ، ج‌2، ص4ـ7).محمد داوودخان گرچه کمونیست نبود، اما برخی از کمونیستها مانند فیض‌محمد و حسن شرق را وارد هیئت دولت کرد و بسیاری از افسران پرچم به مقامات عالی نظامی منصوب شدند (آرنی، ص‌69؛ برادشر، ص‌57ـ58). این افراد باعث شدند انتصاب بسیاری از استانداران، فرمانداران و بخشداران، فرماندهان نظامی و انتظامی، و کارکنان اصلاحات ارضی، و بخش عمده‌ای از تغییر و تحولات در وزارت دفاع به نفع اعضا و طرفداران حزب دموکراتیک خلق (جناح پرچم) صورت گیرد و آنان قدرت و نفوذ فراوانی در دورۀ ریاست جمهوری داوودخان به‌دست بیاورند (مبارز، ص‌338ـ339). همچنین برخی از برنامه‌های دولت مانند آزادیهای دموکراتیک، سوادآموزی عمومی، اصلاحات ارضی و مناسبات دوستانه با شوروی نیز با تأیید حزب انجام می‌شد (عظیمی، ج1، ص102ـ103).این موقعیت دیری نپایید و داوودخان بعد از سرکوب احزاب اسلامی، پاک‌سازی چپ‌گرایان را آغاز کرد و مناسبات افغانستان با شوروی را هم کاهش داد (آرنی، ص70ـ72). در نتیجه، از داخل و خارج‌ کشور تلاشهایی برای وحدت مجدد حزب دموکراتیک خلق صورت گرفت (فرهنگ، ج3، ص‌46؛ دریح، ص595). سرانجام، هر دو جناح در 12 تیر 1356 پیمان اتحاد امضا کردند. با وجود این، بی‌اعتمادی میان دو جناح مانع از ادغام شاخۀ نظامی آنها شد (کشککی، ص175؛ پنجشیری، بخش 1، ص‌182؛ عظیمی، ج1، ص121؛ دریح، ص‌598ـ 599). در این زمان، درحالی‌که ارتشیان عضو پرچم از درون دولت پاک‌سازی می‌شدند، نفوذ جناح خلق در ارتش گسترش می‌یافت و قدرت آنان به‌حدی افزایش یافت که حفیظ‌اللّه امین رسماً به تره‌کی (رهبر جناح خلق) گزارش داد، طرفداران آنان در ارتش آمادۀ کودتا هستند و توانایی سرنگونی حکومت وقت را دارند (آرنی، ص‌74؛ کشککی، ص‌173).با قتل میراکبر خیبر، نظریه‌پرداز و رهبر شاخۀ نظامی پرچم، در 28 فروردین 1357 زمینه برای رویارویی کامل دولت و حزب دموکراتیک خلق فراهم شد. کمونیستها که دولت را به‌ قتل خیبر متهم می‌کردند، تلاش کردند با برپایی تشییع جنازه‌ای پرسروصدا و بسیج‌ افکار عمومی، در برابر حکومت قدرت‌نمایی کنند (پنجشیری، بخش 2، ص61ـ67؛ افغانستان در سه دهل اخیر، ص‌133). در نتیجه داوودخان در 6 اردیبهشت 1357 دستور بازداشت رهبران آنها را صادر کرد، اما حفیظ‌اللّه امین قبل از دستگیری دستور کودتا را به اعضای حزب در ارتش ابلاغ نمود (فرهنگ، ج2، ص56). در 7 اردیبهشت 1357، کودتا درحالی صورت گرفت که جلسۀ هیئت دولت برای تعیین سرنوشت رهبران حزب دموکراتیک خلق دایر شده ‌بود (عظیمی، ج1، ص142). داوودخان در برابر کودتاچیان مقاومت کرد، اما سرانجام شکست خورد و به‌همراه عده‌ای از وزرا و اعضای خانواده‌اش کشته شد (فرهنگ، ج‌2، ص80).پیروزی کودتا هرچند منجر به قدرت‌گرفتن کمونیستها شد، اختلافات داخلی آنان را بیش از گذشته تشدید کرد. امین با تکیه بر نقش مهم جناح خلق در کودتا، خواهان سهم بیشتری در قدرت بود، ولی کارمل با آن مخالفت می‌کرد. سرانجام، دو جناح در مورد ترکیب دولت آینده به توافق رسیدند، اما به‌دلیل بی‌اعتمادی به یکدیگر آن را دنبال نکردند (پنجشیری، بخش2، ص102ـ103). در نهایت، با وساطت شوروی، در کمیتۀ مرکزی توافق شد سیاست دولت را جناح خلق تعیین کند و رهبران جناح پرچم به‌عنوان سفیر به خارج ‌از کشور اعزام شوند. به‌این‌ترتیب، با تحقق این تصمیم قدرت در اختیار کامل جناح خلق قرار گرفت (آرنی، ص‌80ـ81؛ ایوانس، ص139). این موضوع با واکنش تند جناح پرچم مواجه شد و آنان درصدد کودتا برآمدند (عظیمی، ج‌1، ص‌158). کودتا به‌دلایل نامعلومی صورت نگرفت، اما دولت اعلام کرد که توطئۀ کودتا کشف و خنثی شده‌است. همین امر بهانۀ خوبی برای امین فراهم کرد تا جناح پرچم را قلع‌وقمع کند. درنتیجه، برخی از رهبران پرچم را از حزب اخراج ‌و عده‌ای را نیز به تنزیل رتبه، اخراج ‌از دفتر سیاسی، زندان و اعدام محکوم کردند و عملاً تعیین برنامه‌های دولت در انحصار جناح خلق قرار گرفت (فرهنگ، ج‌2، ص‌88ـ91؛ ایوانس، همانجا).برنامه‌های اعلام‌شدۀ دولت علاوه بر اینکه از همان آغاز به‌صورت تحکم‌آمیز صادر شده و پیچیدگیهای جامعل افغانستان را درنظر نگرفته بود، در عمل هم به‌درستی اجرا نشد و باعث تحریک احساسات دینی و ملی مردم و افزایش خشم و نفرت آنان از کمونیستها شد (روآ، ص‌132؛ ایوانس، ص‌139ـ141).کمونیستها برای فرونشاندن نارضایتیها به زندانی‌کردن، شکنجه، قتل‌عام و زنده‌به‌گورکردن مردم پرداختند و به‌ویژه در دورۀ حفیظ‌اللّه امین، چنان افراط کردند که کمتر خانواده‌ای در کابل (خصوصاً شیعیان) عزادار نشدند (روآ، ص142ـ145؛ افغانستان در سه دهۀ اخیر، ص‌279).به‌علاوه، پاک‌سازی دولت از جناح پرچم باعث ایجاد رقابت در درون جناح خلق شد (آرنی، ص‌95ـ96). در 25 شهریور 1358، به‌ جان امین، هنگام ورود به ارگ ریاست‌جمهوری، سوءقصد نافرجامی شد (ارغنداوی، ص‌174؛ مبارز، ص‌409). او بلافاصله دستور محاصرۀ قصر را داد، تره‌کی را از تمام مقامات حزبی و دولتی عزل کرد و قدرت را به‌طور کامل دراختیار گرفت (پنجشیری، بخش2، ص‌111ـ113). به ‌این ترتیب، امین بر دولت و حزب تسلط کامل یافت و با در اختیارگرفتن ریاست‌جمهوری، نخست‌وزیری، ریاست شورای انقلاب، دبیرکلی حزب و وزارت دفاع، دوستان و خویشانش را در مناصب مهم سیاسی و نظامی قرار داد (افغانستان در سه دهۀ اخیر، ص‌288).به‌دنبال این تحولات، قیامهای مردمی در گوشه و کنار کشور گسترش یافت. همچنین، هواداران تره‌کی در درون دولت تحرکاتی را آغاز کردند و طرفداران کارمل، رهبر جناح پرچم، نیز فعال شدند (ارغنداوی، ص180). دولت شوروی هم که از حفیظ‌اللّه امین رضایت نداشت، در 6 دی 1358 به‌منظور سرکوب قیامهای مردم و انتقال قدرت به ببرک کارمل به خاک افغانستان تجاوز کرد و با قتل امین به حکومت صد روزۀ او خاتمه داد (پنجشیری، بخش2، ص‌116ـ118؛ برادشر، ص‌153ـ154).کارمل مأموریت داشت ضمن تأمین وحدت حزب، با مجاهدین افغان (گروههای متعدد چریکی مخالف شوروی) آشتی کند. او برای حل اختلافات خلق و پرچم، هیئت دولتی مرکّب از هر دو جناح، با قدرت تقریباً مساوی، تشکیل داد، اما نزاعهای درون حزبی کاهش نیافت (عظیمی، ج1، ص227ـ228، 275). به‌علاوه کارمل هرچند در ظاهر اقدامی برضد خلقیها انجام نمی‌داد، چون کینۀ عمیقی از آنان در باطن داشت، در 1359ش بسیاری از وابستگان خلق ازجمله چند وزیر را زندانی، اعدام و خلع‌سلاح کرد (همان، ج1، ص273).مقاومت مجاهدین، به‌ویژه بعد از به‌قدرت‌رسیدن گورباچف، باعث شد دولت شوروی تصمیم به خارج‌کردن نیروهایش از افغانستان بگیرد. کارمل با این تصمیم مخالفت کرد و درنتیجه شوروی دولت کارمل را ساقط کرد و محمد نجیب‌اللّه*، یکی از اعضای پرچم، را برای فراهم کردن زمینۀ خروج‌ نیروهای شوروی و آشتی با مخالفان به‌قدرت رساند. نجیب‌اللّه پس از مذاکرات طولانی در ژنو، زمینه را برای خروج‌ نیروهای شوروی از افغانستان فراهم ساخت (کوردووز و هریسون، ص‌208ـ212، 366ـ370). او نام حزب دموکراتیک خلق را به حزب وطن تغییر داد و نظام حکومت را پارلمانی اعلام کرد و همۀ احزاب را به فعالیت فراخواند (عظیمی، ج2، ص332)؛ اما مجاهدین آشتی با دولت وی را رد کردند و در 1367ش، در پاکستان دولت مجاهدین را تشکیل دادند (مبارز، ص485ـ490). پس از چندی، میان مجاهدین اختلافاتی بروز کرد که تا حدودی باعث تداوم دولت کابل شد، اما نزاعهای درونی حزب دموکراتیک خلق (حزب وطن) مقدمه سقوط آن را فراهم آورد؛ زیرا علاوه بر وجود اختلافات دامنه‌دار و دیرینۀ دو جناح خلق و پرچم، با برکناری کارمل در درون جناح پرچم نیز اختلافات شدیدی میان طرفداران کارمل و هواداران نجیب‌اللّه آغاز شد که براثر آن، در 1368ش، ژنرال شهنواز/ شاهنواز، وزیر دفاع، با همکاری حزب اسلامی گُلبدین حکمتیار، کودتای نافرجامی را برای سرنگونی دولت نجیب‌اللّه سازماندهی کرد (آرنی، ص200؛ افغانستان در سه دهۀ اخیر، ص560). به‌دنبال آن، نجیب‌اللّه تحت فشار پشتونهای حامی خود، فرماندهان مناطق شمال افغانستان را عزل کرد و فرماندهان پشتون را به‌جای آنان گماشت. این کار با مخالفت فرماندهان این مناطق روبه‌رو شد و اگرچه وی فرمانش را لغو کرد، آنها به سرکردگی ژنرال عبدالرشید دوستُم با مجاهدین سازش کردند و امکان سقوط دولت نجیب‌اللّه را فراهم آوردند (افغانستان در سه دهۀ اخیر، ص‌815ـ817). درنتیجه کابل در 26 فروردین 1371 سقوط کرد و نجیب‌اللّه به دفتر سازمان ملل در این شهر پناهنده شد (ارغنداوی، ص‌215). با انتقال قدرت در 8 اردیبهشت همان سال به صبغَت‌اللّه مُجَدّدی، حزب دموکراتیک خلق برچیده شد (مبارز، ص‌499).منابع‌: جورج‌آرنی، افغانستان: گذرگاه کشورگشایان، ترجمۀ سیدمحمدیوسف علمی و حبیب‌الرحمان هاله، پیشاور 1376ش؛ عبدالعلی ارغنداوی، تاریخ شفاهی افغانستان (1992ـ1900 میلادی)، به‌اهتمام صفا اخوان، تهران 1380ش؛ افغانستان در سه دهۀ اخیر، قم: ثقلین، 1381ش؛ دستگیر پنجشیری، ظهور و زوال حزب دمکراتیک خلق افغانستان، پیشاور 1377ش؛ امین‌اللّه دریح، افغانستان در قرن بیستم، پیشاور 1379ش؛ اولیویه روآ، افغانستان اسلام و تجدد سیاسی، ترجمۀ عنایت‌اللّه همام، پیشاور 1370ش؛ محمدنبی عظیمی، اردو و سیاست: در سه دهۀ اخیر افغانستان، پیشاور 1377ش؛ میرمحمدصدیق فرهنگ، افغانستان در پنج‌ قرن اخیر، قم 1374ش؛ صباح‌الدین کشککی، دهۀ قانون اساسی: غفلت‌زده‌گی افغانها و فرصت‌طلبی روسها، پیشاور 1377ش؛ دیه‌گو کوردووز و سلیگ س. هریسون، پشت پرده افغانستان، ترجمۀ اسداللّه شفایی، تهران 1379ش؛ عبدالحمید مبارز، تحلیل واقعات سیاسی افغانستان: 1919ـ 1996م، پیشاور 1377ش؛Henry S. Bradsher, Afghanistan and the Soviet Union, Durham 1985; Martin Ewans, Afghanistan: a short history of its people and politics, New York 2002; S. Fida Yunas, Afghanistan: political parties, groups, associations and movements, [Peshawar 1997?].
نظر شما
مولفان
گروه
رده موضوعی
جلد 18
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده