بلور (یا بلور کوهی)، گونهای کوارتز خالص و شفاف. به حسب ) سنگشناسی ( ارسطو، این سنگ گونهای شیشه ولی سختتر و فشردهتر است. بلور ـ بر خلاف شیشه ـ ذوبپذیر نیست (ابوریحان بیرونی، ص 296) و محل بریدگی یا ناصافی در آن با گذشت زمان از بین نمیرود، همواره بیرنگی خود را حفظ میکند و تیره نمیشود ( ) راهنمای هنرهای تزیینی آکسفورد ( ، ص 670).واژة فارسی بلور (پهلوی r ¦ lu ¦ be )، در اصل از واژة سانسکریت rya ¦ u ¤ vaid گرفته شده است. واژة عربی بَلّور یا بِلَّور نیز احتمالاً از فارسی به آن زبان رفته و به شکل beryl به زبانهای غربی راه یافته است. در معنای واژة سانسکریت اختلاف نظر هست؛ احتمالاً بر بلور کوهی، که ika ¤ t ¦ spha خوانده میشد (برای مثال رجوع کنید به مسترز ) دلالت نمیکند. در متون بودایی به زبان سانسکریت، ظاهراً rya ¦ u ¤ vaid به لاجورد اطلاق میشود (برای بررسی آرای مختلف در این باره رجوع کنید به برنباوم ، ص 64ـ66). در متون بودایی به زبان سغدی، واژة ''pkyn'k به جای واژة چینی liu-li به کار میرود که ترجمة rya ¦ u ¤ vaid است (برای نمونه رجوع کنید به همانجا؛ مکنزی، ص 74). واژة پهلوی «آبگینگ» ( nag ¦ bge ¦ a ) که ظاهراً با واژة سغدی ''pkyn'k همریشه است، بدون آنکه دلیل مکتوبی دربارة نوعِ کانیِ مصداق این واژه وجود داشته باشد، در ادبیات به معنای «بلور، شیشه» به کار میرود (قس بیلی، ص 130ـ131).سنگ بلور (حجرالبلور) که در برخی منابع معاصر عربی «البلور الصّخری» خوانده میشود (زکیمحمد حسن، ص 187)، معادل rock crystal انگلیسی و cristal de roche فرانسوی است. پلینیوس اکبر وصفی دربارة تشکل بلورین این سنگ دارد که نویسندگان دورة اسلامی سخنی از آن نگفتهاند.بیرنگی و شفافیت از مهمترین صفات سنگ بلور است و گونههای مختلف بلور از نظر نوع، رنگ و شفافیت با یکدیگر فرق دارند، مثلاً نوع زنگباری و اعرابی از نظر بیرنگی و خلوص بهتر از نوع کشمیری و سرندیبی است و بلور ارمنی رنگی متمایل به زردی دارد (ابوریحان بیرونی، ص 295؛ رجوع کنید به بهائی، ج 2، ص 158؛ تیفاشی، ص 201). بلور به رنگهای یاقوت هم یافت میشود؛ منظور از بلور «اغبر» (خاکی رنگ) [که ارسطو ذکر کرده است ] باید یاقوت دودیرنگ باشد. بلور را مصنوعاً نیز میتوان رنگ کرد. نوعی بلور که شفافیت کمتری دارد، به سبب داشتن نقطههای متراکم، بلور ابری (غیمی) نامیده میشود (ابوریحان بیرونی، ص 295). هرگاه موضعی از بلور براثر ناخالصی کدر شود، آن را چرک بلور (ریم بلور) مینامند (همانجا) که از قیمت بلور میکاهد. گاهی بلورگران بصره، در بلور علف خشک، چوب، ریگ، خاک و حباب هوا مشاهده میکردند (همان، ص 300). ابوریحان بیرونی کرهای بلورین داشت که در آن ریزههایی از برگ سبز بدون تغییر رنگ دیده میشد (همانجا). گونة معمولیتری از بلور که سختتر و نمک مانند است [کوارتز ] ، چون فولاد بر آن زنند، جرقه میزند. ازینرو خدمتکاران شاهان برای افروختن آتش آن را همچون فندک به کار میبردند. پستترین نوع بلور آن است که بوی دود به آن خورده باشد (همان، ص 296).قطعات استخراج شدة بلور از نظر اندازه مختلفاند؛ گاهی وجود قطعات بسیار بزرگ بلور گزارش شده است. بلور کوهی در قطعات بزرگ در شکافها، لایههای سنگها، غارها و چون ریگ در شنزارها یافت میشود. به نوشتة ابوریحان بیرونی (ص 295)، کندی، فیلسوف عرب، قطعهای بلور به وزن بیش از دویست رطل (من) دیده بوده که در آن گرهها و منافذ زیادی وجود داشته است. بلورگران برحسب میزان مهارت فنی و تواناییشان در اندازهگیری، برای پوشاندن عیب بلورها چارههایی میاندیشیدند، چون ثبت نقش برجسته یا کتابت در آن (همان، ص 296).پراکنش جغرافیایی . به نوشتة پلینیوس، بلوری که در روم استفاده میشده، ظاهراً از هند به آنجا راه یافته بوده است و رومیها ارزش و کاربرد آن را از اقوام شرقی آموخته بودند. او منابع این مادة معدنی را در آسیای میانه، قبرس، کوههای آلپ، عربستان (به گفتة دانشمندان معاصر، مناطق میان فَیّوم و بحریه در غرب صحرای مصر، همچنین شبه جزیرة سینا)، پرتغال، و هند ثبت کرده است. احتمالاً این مادة معدنی، با توجه به اشتقاق واژة فارسی آن در سانسکریت (رجوع کنید به آغاز مقاله) از هند به ایران وارد شده است.نویسندگان مسلمان از پراکنش [جغرافیایی ] کلّی کوارتز آگاه نبودهاند. به نوشتة کِندی، بلور از میان ریگهای بیابانهای سرزمینهای عربی به دست میآید و «اعرابی» خوانده میشود؛ و نیز معدنی از آن در ارمینیه و نواحی بدلیس وجود دارد؛ و در سرندیب، جزایر زنگبار، دَبیجات و کشمیر نیز به دست میآید و در حوالی بدخشان هم فراوان است (ابوریحان بیرونی، ص 295). ظاهراً بلور در ناحیة مغرب به وفور یافت میشده است، زیرا «پادشاه مغرب، جای بزرگی را، هم زمین و هم دیوارها، با بلور فرش کرده بود» (بیهقی، ص 113؛ تیفاشی، ص 201). ناصر خسرو (ص 92)، که بین سالهای 439 و 441 دوبار به مصر سفر کرده بود، اشیای بلورینی را که در بازارهای مصر (قاهره) میفروختند، ستوده و گفته است که این بلورها از ناحیة مغرب فراهم میشده است؛ همچنین در دریای سرخ نوعی بلور لطیفتر و شفافتر از بلور مغربی دیده شده بود. تیفاشی (ص 202) میگوید که به فاصلة سیزده روز مسافرت از کاشغر، دو کوه هست که اندرون آنها تماماً از بلور خالص است؛ کارگران معدن فقط شبها به استخراج بلور از آن کان میپردازند، زیرا بازتابش آفتاب، کار در روز را ناممکن میسازد. ابناکفانی (ص 762)، از منابع این سنگ گزارش کاملی داده است؛ به گفتة او، این سنگ را از افریقای شرقی (زنج)، بدخشان، ارمنستان، سرندیب (سیلان)، کشور فرانکها («بلاد الافرنج») و مغرب الاقصی' میآوردند.در مناطق کوهستانی ایران، غالباً بلور یافت میشود. علیبن عیسیبن ماهان سیصد قطعه بلور از خراسان برای هارونالرشید (حک : 170ـ193) فرستاد (بیهقی، ص 539؛ لم ، ص 2597، پانویس 2). عبداللهبن علی کاشانی (ص 141) به چنین معادنی در کوههای کاشان و طوس اشاره کرده است. مناطق امروزی افغانستان و ترکستان (غزنه، کاشغر)، که روزگاری جزو قلمرو ایران بودهاند، ذخایر زیادی از بلور دارند (رجوع کنید به لم، ص 2604).دوران باستان . دربارة چگونگی کار بر روی بلور در خاورمیانه و مصر دوران باستان، فقط مطالب اندک و غیرواضحی منتشر شده است (بک ، ص 19 به بعد؛ قس بالفور ، ج 1، ص 849 ، ج 3، ص 287ـ 288، 432؛ هلک ) و تعیین دقیق محلهایی که احتمالاً در دورة باستان بلور یافت میشده، ممکن نیست (لم، همانجا). در این دوران، با بلور اشیایی چون ابزار، جواهر، قطعات تزیینی، گلدان، وسایل نوری و دستگیره میساختند یا ترصیع میکردند.در غارهای دورة دیرینه سنگی در شمال و غرب ایران، حفاران بلورهایی از اواخر و اواسط این دوره یافتهاند که احتمالاً به روش معمول آن زمان برش داده شدهاند (کون، ص 67). تیغهها و دیگر ابزارهای بلورین از پایان دورة میان سنگی و دورة آغازین نوسنگی نیز، نزدیک مسیری که بعدها قسمت ایرانی جادة ابریشم شد، پیدا شده است (گیرشمن، 1935، ص 232؛ همو، 1938، لوحه 55، ش 43ـ44، لوحه 96، ش59؛ هوکریده ، ص 39؛ داوودزاده، ص 86ـ87؛ قرشی، ص 151ـ 152؛ تُسی، 1928، ج 6، ص 247ـ 248). غالباً تخمین دامنة استفاده از بلور دشوار است، زیرا همیشه نمیتوان آن را از دیگر کوارتزهایی که در گزارشهای حفاری آمده بازشناخت. این نکته دربارة ساخت مُهرههای ابتدایی نیز صادق است (برای مثال رجوع کنید به آمیت ، ص 87). از زمانی که سنگهای قیمتی به عنوان جواهر به کار رفت، مهرههای بلوری در ایران و خاورمیانه، از جمله مصر، پیدا شد. اما، بلور، به دلیل بیرنگی، و علاقة زیاد مردم این کشورها به رنگ، هیچگاه رایج نبوده است. در گردنبندهایی که از حفاریها به دست آمده، بلور غالباً با مهرههایی از سنگهای دیگر مانند لاجورد، عقیق، کَلسیت ، طلا، یا هر دو به کار رفته است. مهرههای تراشیده شده به شکلهایی چون قطرة اشک، استوانه، و خصوصاً به شکل پولک در این نواحی یافت شده است: تپة سیلک در مرکز ایران، در لایههای متعلق به هزاره چهارم قم (گیرشمن، 1935، ص 235؛ همو، 1938، ص 56، 82، 99، لوحة 86)؛ در تپه حصار سوم در گرگان، متعلق به هزارة سوم قم (اشمیت، 1937، ص 223؛ قس ص 226، تصاویر 136ـ137)؛ شهر سوخته در سیستان (تسی، 1969، ص 374، تصویر 261) و شوش، از هزارة دوم (مُرگان، ص 57، 111)؛ تخت جمشید، از دورة هخامنشی (اشمیت، 1957، ص 76، جدول 3، لوحههای 43، 44). مهرههای پولکی شکل، بسیار به نمونههایی شباهت دارند که در آسیای صغیر (کوشای ، ص 119ـ120، لوحه 124، ش 34؛ قس روا ، ص 109 به بعد) و ماوراءالنهر یافت شدهاند (برای مثال رجوع کنید به اسپایزر ، ص 134؛ هاینریش، ص 41ـ42، تصویر 7، ش 40ـ 41، لوحة 37 a ؛ لنزن ، ص 26، لوحه 20 h ؛ ) لا ترّا... ( ، ش 90ـ91، 149). احتمالاً مردم میانه حال، اغلب مهرههای سفید شیری یا شیشهای شفاف را به جای بلور، به کار میبردهاند (قس حَسَنی محله، از دورة اشکانی و قلعه کوتی، از دورة ساسانی ـ هر دو در گیلان؛ سونو و فوکای ، ص 67ـ 68، لوحه 38، ش 1ـ2، لوحة 50، ش 5 b-a ، لوحة رنگی3، ش 4). قطعه بلور نشانده شده بر روی مس در حَسَنی محله، نشاندهندة استفاده از زیور ـ آویزههاست (همان، ص 19، ش 29، 66، لوحة 38، ش 11، لوحة 64، ش 13). شکلهای مختلف بلور تراشخورده، که برای ساخت آویز گردنبند، بر فلزات قیمتی نصب میشده، در محل حفاری ابلا (تَل مردیخ)، در سوریه، از عهد مفرغ به دست آمده است؛ عین همین کشف در آشور و بابل در بینالنهرین نیز صورت گرفته و تعدادی نیز در بازار آثار هنری به دست آمده (ماتیه ، ص 52، تصویر 23؛ آندره ، ص 129 as ، 130 aq ، 146، لوحة 34، ش a ، f ، لوحة 35،ش d ، h ، لوحة 36، ش gl-g ؛ رویتر ، ص 180، لوحه 54 c ؛ آکورگال ، لوحة 53 راست؛ ) خاورمیانة باستان ( ، ش 36؛ مورتگات ـ کرنس ، ص 293) اما هیچ نمونهای از آن در ایران پیدا نشده است. بلور هم برای مُهر غلتکی و هم برای مُهر مسطح ـ البته نه به اندازة بسیاری از دیگر سنگهای قیمتی ـ به کار میرفته است. این کمیابی نسبی بیقین، نتیجة سختی این ماده و دشواری کار با آن بوده است. نمونههای عالی از مُهرهای دورههای هخامنشیان، اشکانیان و ساسانیان را باید در مجموعههای مختلف یافت (دلاپرت ، 1910، لوحة 27، ش 390؛ همو، 1920، ص 84، ش D . 284، لوحة 56، ش 60؛ پرادا ، ش 827؛ فلنوایدر ، ص 85، ش 99، ص 89، ش 108؛ ) اسکات... ( ، ش 328؛ بیوار ، ص 61، ش BL2 ، لوحة 7؛ بوخانان و موری ، ش 449؛ برنتیس ، لوحه 142، ش 216؛ برونر ، ش 23، 108، 210). احتمالاً بلور در تکهدوزی جامه نیز به کار میرفته است. هخامنشیان به پوشیدن لباسهای جواهردوزی شده معروفاند (کوینتوس کورتیوس ، 3.3. 13ـ14). نقوش برجستة طاق بستان نیز گواه معتبریبرای دورة ساسانیان است (فوکای و هوریوچی ، لوحههای 3 به بعد).دلایلی وجود دارد که در دو سر شیری که اکنون در موزة کلونی پاریس نگهداری میشود، از بلور نیز استفاده شده بوده، اگر چه چنین نتیجهگیریی دشوار است (رجوع کنید به کایه ، ص 157، ش 72). در شاهنامه از تخت زرینی سخن میرود که پایة بلورین داشته است (فردوسی، ج 2، ص 76، بیت 16). شفافیت بلور به سنگتراشان الهام میداده تا چراغ یا قسمتهایی از چراغها یا اشیا را از بلور بسازند تا نور از آن عبور کند؛ گرچه در ادبیات ایران چنین شواهدی وجود ندارد.کاربرد جام بلورین، در خاورمیانه، سنت بسیار کهنی است. قطعهای از یک جام متعلق به شهر نمرود در امپراتوری جدید آشور پیدا شده است (برای مثال سالدرن ، ص 30، تصویر 8؛ کانتر ، لوحة 1494 E ). این نمونه نشانهای از پیوند نزدیک صنعت شیشهسازی با تراش بلور است، چنانکه شکلها و تزیینات مشابهی در هر دو صنعت به چشم میخورد (سالدرن، ص 30) به طور کلی، همین تزیینات با نقوش ظرفهای فلزی نیز منطبق است. در خاورمیانه و بعدها در روم باستان (پلینیوس، 37. 10. 29)، اندیشة تهیة مادهای ارزانتر برای بازار، صنعتگران را برانگیخت که شیشة شفافی شبیه به بلور تهیه کنند. در منابع ادبی، به جامهای بلورین اشاره شده است. برای مثال، آریستوفانس (متولد ح 448 قم) در وصف (احتمالاً غیردقیق) آداب غذا خوردن هخامنشیان، به جامهای بلورین نیز اشاره کرده است ( ) آکارنیاییها ( ، ص 59 ـ 85). قطعات معدودی از جامهای بلورین در تخت جمشید پیدا شده است (اشمیت، 1957، ص 91، لوحة 65، ش 7ـ11). با آنکه این قطعات اطلاع چندانی از شکل جامهای این دوره نمیدهند، اما گواه آناند که حداقل تعداد اندکی از نمونهها کاملاً حکاکی شده بوده است. برای مثال، قطعاتی مشاهده میشود که روی آنها گُلی با دوازده گلبرگ کنده شده و قطعهای هست که روی آن قسمت انتهایی دُم پرندهای شکاری و نقشی پر پیچ و خم کندهکاری شده است. به گفتة پلینیوس اکبر، رومیان رسم نوشیدن شراب در جامهای بلورین را پس از پیروزی بر اقوام خاورمیانه از آنها اخذ کردند؛دلیل این اقتباس نه فقط درخشندگی پر تلالؤ ظرفها بلکه همچنین خواص خنککنندهای است که برای بلور قائل بودند. پلینیوس همچنین از ارزشمندی و گرانی این جامها در روم باستان گزارش داده است (37. 10. 29). احتمالاً ارزش این جامها در ایران باستان نیز زیاد بوده است. جامهای ظاهراً پارسی متعددی با پیراستگی و تجمل بسیار در بازار آثار هنری یافت میشود ( ) گنجینهها... ( ، ص 131، ش 775، لوحه 84؛ قس ش 776؛ ) موقوفة آبگ ( ، ش 13، 16؛ کانتر، ص 2981 به بعد). استفاده از جامهای بلوری، که برخی از آنها با طلا، نقره و سنگهای قیمتی تزیین میشد، تا دورة اسلامی ادامه داشت (برای نمونه لم، تصویر 1456 B ).احتمالاً از بلور، ذرهبین و شیشههای آتشزنه نیز میساختهاند. لایارد (ص 148) از عدسی بلورینی نام میبرد که یک رویش محدب و روی دیگرش صاف بوده و در نینوا ـ کاوشگاه آثار آشوری ـ در شمال بینالنهرین (قرن هشتم ـ هفتم ق م) به دست آمده است (قس فوربز ، ص 171 به بعد، 186). تعریف این نوع عدسی به شیشة آتشزنه، با گزارشهای باقیمانده از روم باستان (پلینیوس، 37. 10. 28)، یونان باستان (آریستوفانس، ) ابرها ( ، ص 744 به بعد) و هند (رائو، ص 3 به بعد) مطابقت دارد. بنابراین،میتوان فرض کرد که بلور به همین شکل در ایران نیز کاربرد داشته است.بلور برای ساختن دستة شمشیر یا خنجر نیز به کار میرفت؛ و این، بیش از آنکه جنبة زینتی داشته باشد، برای سهولت کاربرد آن بوده است. هیچ مدرک باستانشناختی دربارة ساختن قبضة جنگ افزار از بلور، در ایران وجود ندارد؛ هرچند دستة خنجری، با برآمـدگیی از طـلا و بلـور، در بازار آثـار هنـری (موزة کلر ، ص 11، ش 2) وجــود دارد کـه از لحاظ سبک ساخت، به قبضههای خنجر با تیغههای برگ مانند، کـه در بیـنالنهـرین و لرستـان پیـدا شـده، شبـاهت بسیـار دارد (رجوع کنید به کالمایـر ، ص 17 به بعد). این قطعه همراه با دیگر نمونههای غیر ایرانی (مِلارت، ص 159، لوحة 22 b ؛ کارتر، ص 185، لوحههای 30 K ، 87 B ؛ دورپفلد، تصاویر 353ـ 355) نشاندهندة عمومیت داشتن استفاده از بلور برای قبضة خنجر در پایان سومین و آغاز دومین هزارة قبل از میلاد است و شاید سر نخی از چنین کاربردی در ایران باشد.اگرچه در منابع ادبی، از کاربرد بلور در ترصیع بندرت سخن رفته، ولی بلور احتمالاً از مواد به کار رفته در اشیایی بوده که در روایات تاریخی دورة هخامنشی، از آنها یاد شده است؛ از جمله عَلَم بالای خیمة داریوش سوم («تصویر خورشید در پوششی بلورین»؛ کورتیوس، روفوس ، 3. 3. 8).در دورة ساسانیان، بلور از جمله سنگها و گوهرهایی بوده که در نقش و نگار سطوح، برای بازتاباندن نور و ایجاد شکوه و جلوه به کار میرفته است (مسعودی، ج 1، ص 620؛ قس سار و هرتسفلد ، ص 48، 70). در منابع، اشارات متعددی به کفپوش بلورینِ کاخهای سلطنتی در شرق باستان وجود دارد. همچنین فرش جواهرنشان دربار ساسانیان [بهارستان ] در تیسفون معروف است (پوپ، ج 6، ص 2274 به بعد؛ رجوع کنید به بهار کسری' * ). بنابر گزارشهای مؤلفان پیشین، ظاهراً از زمانهای قدیم، ظرفهای آراسته به سنگهای قیمتی، در دربارهای مشرق زمین، ارزش زیادی داشته است (برای هخامنشیان رجوع کنید به قسمتهای پیشین؛ برای دربار مهرداد (میتریداتس) ششم پادشاه پونتوس رجوع کنید به پلینیوس، 37. 6. 14؛ برای چادر بطلمیوس رجوع کنید به آتنائوس ، 5، 197 C ). این سنت در دورة ساسانیان نیز ادامه داشته است. سه ظرف زرین دورة ساسانی، که با بلور ترصیع شده، نشان میدهد که نه فقط از بلور ساده بلکه از برخی قطعات تراشخوردة ظریف نیز برای تزیین چنین اشیایی استفاده میشده است. مهمترین این سه ظرف «جام خسرو اول» (531ـ579 میلادی) است که درون پایة آن گویی بلورین تعبیه، و روی آن نقش فرمانروایی بر تخت حکاکی شده است (به عنوان مثال رجوع کنید به گیرشمن، 1962، ص 205، تصویر 244؛ ترومپلمان ، لوحة 19)؛ نمونة دوم جامی زرین از شوش با پایهای بلورین است که بر روی آن نقوش هندسی کندهکاری شده است (لم، ص 2603، تصویر 1438 C ـ D ؛ گیرشمن، 1962، ص 222، تصویر 264)؛ سومین نمونه سبد زرین کوچکی با شبکههایی گل و بتهوار است که در گنجینة پییتروسا در رومانی نگهداری میشود. در این گنجینه، در شبکههای دو سبد دیگر که سالمتر ماندهاند، هنوز یاقوت کبود، زمرد، یاقوت و قطعات کوچک بلور دیده میشود (ادبسکو ، ج 1، تصویر اول کتاب، لوحههای رنگی و لوحههای 11ـ12، ج 2، ص 91 به بعد؛ قس اکرمن، ص 771، لوحة 250 B-A ).از سنگهای قیمتی، غیر از تزیین، به عنوان شیئی مقدس و برای جادوگری و پیشگویی نیز استفاده میشده است. تشخیص اینکه در ایران باستان از بلور تا چه اندازه به منظور تزیین، و تا چه حد برای تأثیر گذاردن بر مردم عامی استفاده میشده، دشوار است.ایران بعد از اسلام . دلیلی وجود ندارد که سنت کاربرد بلور در ایران با سقوط دولت ساسانیان به پایان رسیده باشد، اما تعداد بسیار محدودی شیء برای بررسی وجود دارد. در میان گنجینههای باقیمانده در کلیساهای اروپا حتی یک شیء بلورین نیز منشأ ایرانی ندارد.از اوایل دورة اسلامی، حدود قرنهای اول تا پنجم، تعداد اندکی از اشیای مختلف چون ظروف، جواهر، و اشیایی جهت تعویذ و طلسم به دست آمده است. این دوره مقارن است با دورة اوج صنعت تراش شیشه در ایران که با چرخ انجام میگرفت. در شوش جام کوچک بیضیشکلی که در انگارهای زرین قرار گرفته کشف شده است؛ آن را به اواخر دورة ساسانیان (هارپر، ص 85، ش 29؛ پیندر ـ ویلسون، 1988، ص 290) یا اوایل دورة اسلامی (پیندر ـ ویلسون، 1989، ص 17) متعلق دانستهاند که البته تعیین تاریخ دقیق آن دشوار است. نقش ساده و متوازن گیاه، تزیین مرسوم دورة ساسانی نبوده، اما نوع تراش آن با چرخ، با اشیای به دست آمده از عراق و ایرانِ قرن دوم و سوم مشابهت دارد. بنابراین، تعلق آن به اوایل دورة اسلامی محتملتر است. گرچه هیچ اطلاعی از ظرفی با چنین انگارهای که به دورة اسلامی متعلق باشد موجود نیست، اما ظرف بیضی مشابهی با تزیین بسیار شبیه به آن، ممکن است از روی شباهتهایش به ظرفهای شیشهای قرنهای دوم و سوم، تاریخگذاری شود، که از کاربرد وسیعتر بلور در ایران نیز حکایت میکند ( ) هنر اسلامی ( ، بخش 188).ظرفی دیگر که بیگمان به دورة اسلامی تعلق دارد، جامی پایهدار در موزة بریتانیاست که گفته میشود در قزوین به دست آمده است. این جام لبهای حاشیهدار و بدنهای آراسته به تصویر گیاه دارد؛ شکل و طرح آن، که معلوم است با چرخ تراش خورده است، با اشیای قرنهای دوم و سوم از یک گروه است.در دورة اسلامی، تعیین محلِ خاصِّ ظرفهای تزیین نشده یا ساده نقش دشوار است؛ لذا تعداد نسبتاً زیادی بطری کوچک با تراش ساده و مهرههای شطرنج بدون تزیین را نمیتوان با اطمینان به ایران نسبت داد (پیندر ـ ویلسون، 1988، ص 292ـ293، ش R 2).مُهرههای سوراخدار بلورین ظاهراً در جواهرسازی نسبتاً متداول بوده است، اما فقط یک نمونة زیر خاکی آن در نیشابور یافته شده است (جنکینس و کین ، ص 30ـ32، ش 11). سایر یافتهها از نیشابور نشاندهندة اهمیت مهرههای بلورینی است که غالباً به عنوان بدلِ سنگهای قیمتیتر، و حتی برای تقلب، به کار میرفته است. با افزودن لعاب آبی شفاف یا فیروزهای به این مهرههای بدلی، آنها را یاقوت کبود یا فیروزه قلمداد میکردند (جنکینس و کین، ص 27ـ 28). این موضوع، با گفتة کاشانی (ص 141ـ142)، که بلور برای ساختن جواهرات تقلبی، مانند لعل و زمرّد و یاقوت سرخ و یاقوت کبود بدلی به کار میرفته، تأیید میشود. کشف یک آویز تک از نیشابور، احتمالاً متعلق به قرنهای دوم و سوم، نمونهای از تراشی تزیینی، به تقلید از اشکال طبیعی بلور است (جنکینس و کین، ص 26، ش 8 C ). از میان مجموعهای از آویزهای مربوط به هم، برخی نوشتههای کوفی دارند ( ) جواهرات اسلامی و هندو ( ، ص 32ـ33، ش 3).وجود یک حلقة تکی (یا آویزی حلقه مانند؟) احتمالاً از ایران، برای اثبات اینکه بلور برای ساختن چنین قطعاتی نیز به کار میرفته کافی نیست (پیندر ـ ویلسون، 1988، ص 306، ش. R 13). از سوی دیگر، ظاهراً نگین بلورین رایجتر بوده است (کاشانی، ص 141)؛ گرچه غالباً تعیین اصل نمونههایی که کاوش علمی نشدهاند، بسیار دشوار است. مُهری با تراش عالی، و نوشتة مذهبی حکاکی شده به خط کوفیِ معکوس [ از چپ به راست ] ، وجود دارد، که با توجه به شیوة خط، از آثار قرنهای سوم ـ چهارم برآورد شده است (جنکینس و کین، ص 22ـ23، 149، ش 4 a ؛ کین، ص 37).بسیاری از اشیای بلورین، به صورت ابزارهای تعویذ و طلسم به کار میرفته است. به نوشتة ابوریحان بیرونی (ص 296ـ 297) بلور را، به دلیل خلوص و شفافیتش، از جنس آب میدانستند. فراوانی تعداد تعویذها و طلسمها نشان از اهمیت خاص قدرتهای ویژة آب و منسوب به بلور دارد. این ابزارها، به صورتهای مختلف، با کاربرد طلسمیشان تناسب دارند و به نظر نمیرسد که به عنوان نگین از آنها استفاده شده باشد. خواندن نوشتههای روی آنها دشوار است، اما به گفتة لودویک کالوس، غالباً به آب مربوطاند (ص 91 به بعد؛ ) جواهرات اسلامی ( ، ص 19، ش 1 [61ـ63 ] ) و احتمالاً برای «آیین طلب باران و پرآب کردن چاهها به کار میرفتهاند».تصویر تعدادی از آویزهای هلالی شکل مسطح منتشر شده است که گفته میشود همة آنها ایرانی و تاریخشان بین قرن اول تا سوم است. معلوم است که آنها را به عنوان وسایل تزیینی، با چرخ تراشیده و برای آویزان کردن، سوراخ کرده، یا در قابهای برنزی قرار دادهاند ( ) آثار اسلامی ( ، بخش 360؛ ) جواهرات اسلامی و هندو ( ، ص 32ـ33، ش 2). این وسایل، به دلیل جنبة بسیار شاخص تزیینی که دارند، با فراست ویژهای، به عنوان نمونههای نمادین تعویذی تعبیر شدهاند که در لفافی چرمین قرار داده و تسمهپیچ کردهاند تا مصون بمانند (پیندر ـ ویلسون، 1988، ص 292، ش R 1). در اینکه این آویزها بهدلیل خصوصیات طلسمی بلور به کار میرفتهاند، میتوان تا حدی تردید کرد.هیچ مدرکی دال بر شکوفایی صنعت بلور در ایران دورة اسلامی وجود ندارد؛ اما احتمالاً قبل از حملة مغول به ایران، از کاربرد بلور به نفع یشم سبز کاسته شده بود.بلورهای دورة صفوی را با سنگهای گرانبها و به شیوة مطلوب دربارهای عثمانی و مغول تزیین میکردند (لم، ص 2605، تصویر 1456 B ). این ظرفها به مزارها اهدا، یا در خزانههای سلطنتی نگهداری میشد. اما چون این مخازن غالباً به تاراج میرفت، بیشتر این آثار بسادگی، بدون هیچ ردی، مفقود میشد (راجرز ، ص 149ـ 155). در دورههای بعد، ظرفها و زیورآلات ساخته شده از فلزهای گرانبهای جواهرنشان مطلوب بود (مین و توشینگهام ، ص 7 به بعد؛ ایوانف و دیگران، لوحههای 68 به بعد)؛ در میان این ظرفهای مرصع، بلور اهمیت اندکی داشت.کشورهای دیگر . بلور از زمانهای قدیم، در مصر و سرزمینهای عراق (رافدَین) و یونان شناخته شده بود، و از آن انگشتری، زیورآلات و ظرف میساختند. این صنعت، در برخی مناطق اسلامی، در مقاطع مشخص تاریخی، چون عراق در عهد عباسیان و مصر در روزگار فاطمیان، رواج یافت. از مهمترین مراکز اسلامی مشهور به صنعت بلور، بصره، قاهره و کشمیر بودند. گرچه ظاهراً دمشق به صنعت بلور شهرت نداشت، اما دو ظرف بلورین با شهرت تاریخی در آن شهر گزارش شده است؛ یکی ظرفی به نام «قُلَیْله» در «محراب الصّحابه»، در جامع اموی دمشق (زکی محمد حسن، ص 188)؛ دیگری، جام بلورینی که جزو اثاثیة ولیدبن یزیدبن عبدالملک پس از کشته شدن او (در 126) پیدا شده است (ابنزبیر، ص 174). بعید نیست که هر دو ظرف ساخت روم شرقی باشند. اما این صنعت در عراق شکوفا شد، و بصره به عنوان مرکز آن شهرت یافت. بلور خام از جزایر زنگبار و بلور تراشیده به شکل «ظروف و کاسهها و مهرههای شطرنج و نرد و مهرههایی به اندازة فندق» از کشمیر وارد میشد، اما این بلورهای وارداتی از نظر ظرافت به صنعت اهل بصره نمیرسید (ابوریحان بیرونی، ص 295). ابوریحان بیرونی (همانجا) مراحل کار در کارگاههای بصره را ذکر میکند. به گفتة او در محل کار، شخصی سمت مقدّر (اندازهگیر) را داشته است که بهترین مورد استفاده و مناسبترین شکل برای تراش هر یک از قطعات کوچک و بزرگ بلور را مشخص میکرده و اجرت او، دقیقاً به دلیل تفاوت میان علم و عمل، چند برابر دستمزد صنعتگران بوده است. بدیهی است که طبقة ثروتمند خریداران اصلی بلور بودهاند. خلفای عباسی و توانمندان و دولتمردان به ظروف بلوری اشتیاق زیاد داشتند. بنابر گزارشی، مقتدر باللّه (حک : 295ـ320) و خلیفه راضی باللّه (حک : 322ـ329) به استفاده از ظرفهای بلورین اهمیت زیادی میدادند (ابنزبیر، ص 107). بلور از اشیای مبادلاتی بین بزرگان عرب و روم بود؛ چنانکه ناصرالدوله حمدانی (در 463) هدیهای مشتمل بر پنج ظرف بلور «گرانقدر بینظیر و غیر قابل قیمتگذاری» برای پادشاه روم فرستاد (همان، ص 85). مهمترین دلیل فزونیِ فرآوردههای بلوری و زیبایی و مرغوبیت آنها، در عراق و خصوصاً بغداد، شمار زیاد قطعات بلورینی (بالغ بر سی هزار) است که بساسیری پس از بازگشت به بغداد (450) و خواندن خطبه به نام خلیفه مستنصر فاطمی (حک : 427ـ487)، به مصر فرستاد (زکیمحمدحسن، ص 19).اگر نوشتههای غزولی و مقریزی را، که از منابع قدیمتری نقل کردهاند، بپذیریم، ساخت اشیای بلوری در مصر باید در اوایل دورة فاطمیان به اوج خود رسیده باشد. ناصر خسرو (ص 92) نیز به استادان مصری که بلور را در نهایت زیبایی، میتراشیدهاند اشاره میکند. اینکه صنعت بلور در این دوره (نیمة اولِ قرن پنجم) به بالاترین درجة تکامل خود رسید نشان میدهد که این صنعت پیش از آن، وارد مصر شده بود. قصرهای فاطمیان آکنده از اشیای نفیس از جمله ظرفهای بلورین بود. خلفای فاطمی ظرفهای بلورینی داشتند که گنجایش بعضی از آنها به بیست رطل میرسید. در مناسبتهای مهم و در پیشامدهای دشوار ظرفها را بیرون میآوردند؛ مثلاً هنگامی که مستنصر فاطمی ناگزیر از گشودن خزانهها و فروش جواهرات خود شد (450ـ454) در میان صندوقهای جواهرش، صندوقی محتوی «سبوهای فراوان فقّاع از بلور بیرنگ، چه نقشدار (منقوش) چه صیقلی (مجرود)، که مملو از فقّاع و غیر از آن بود» وجود داشت (مقریزی، ج 1، ص 414). از گفتة ابوریحان بیرونی میتوان نتیجه گرفت که اشیای بلورین «منقوش» در آن روزگار مرغوبتر و مطلوبتر از اشیای «مجرود» بوده است (رجوع کنید به ادامة مقاله). ابریقهای بلور و ظرفهای چینی که صلاحالدین ایوبی بعد از مرگ عاضد (حک : 555 ـ567) خلیفة فاطمی و در دست گرفتن قدرت، برای نورالدین محمود زنگی به دمشق فرستاد از اشیای گرانبهایی بود که در خزائن فاطمیان یافت میشد (زکی محمد حسن، ص 70ـ71). از دلایل فراوانی ظرفهای بلورین در خزائن فاطمیان، وجود تعداد زیادی از یک نوع ظرف است (ابنزبیر، ص 243، 258).بعد از سقوط فاطمیان (567) آنچه از این گنجینهها بر جای مانده بود پراکنده و به خارج از مصر برده شد، که بیشتر آنها در گنجینههای کلیساهای اروپا نگهداری میشود. علاوه بر اشیای بلورین دورة صفوی و مغول یا دیگر اشیای متعلق به روزگار پس از قرون وسطی، بیش از 165 شیء بلورین موجود است که بیشک منشأ اسلامی دارد. در چنین مواردی، از تاریخ قاب این اشیا میتوان حدود تاریخی آنها را استنباط کرد که قدیمترین زمان میان 363 و 372 است. هیچیک از خود این اشیا، که در میان آنها مهرههای متعدد شطرنج و اشیای کوچک دیگر یافت میشود، تاریخ ساخت ندارد، اما دو شیء دارای کتیبههایی با نام یکی از خلفای فاطمی است: اولی ابریق خلیفه العزیز (حک : 365ـ386؛ اکنون در گنجینة کلیسای سان مارکو در ونیز)؛ دیگری شیئی هلالمانند (شاید کلِّگی اسب) که برای نوادة او، الظاهر (حک : 411ـ427)، ساخته شده است (اکنون در شهر نورنبورگ ). ابریقِ دیگری که در کاخ پیتی در فلورانس محفوظ است، احتمالاً میان 390 و 401 در خلافت حاکم برای حسینبن جوهر ساخته شده است. این نمونهها همگی از گروه معروف به «منقوش»اند؛ و نمونهای از کار «مجرود» (رجوع کنید به ادامة مقاله) نمییابیم.به همة این اشیای بلوری غالباً صفت «فاطمی» میدهند، ولی شماری از آنها باید متعلق به دورة پیش از فاطمیان و شاید برخی ساخت بصره باشد. ظاهراً صنعت بلور بعد از سقوط دولت فاطمیان رو به افول نهاد، و منابع تاریخی و ادبی به اهتمام هیچیک از دو دولت ایوبیان و ممالیک نسبت به این صنعت اشاره نمیکنند.در ترکیه، خصوصاً در نیمة قرن دهم، سلاطین عثمانی به بلور توجه داشتند. آنچه در شیوههای تزیین بلور عهد عثمانی جلب توجه میکند، کوشش هنرمندان در رنگین کردن قسمتهایی از ظرفهای بلورین است. این کار از طریق داخل کردن صفحاتی رنگین (مثلاً کبود تیره) که بر روی آنها نقشهایی به رنگ سفید و قرمز و طلایی وجود داشته انجام میگرفته و زمینهای برای تذهیب و ترصیع فراهم میکرده است (اتیل ، ص 130).در هند، در دوران فرمانروایی شاهجهان (حک : 1037ـ 1068)، ساختن ظرفهای سنگی از بلور و یشم رایج بود، به طوری که هنر حکاکی و ترصیع، همپایة هنر جواهرسازی به اوج تکامل رسید؛ هرچند که در ساختن ظروف از یشم بیش از بلور استفاده میشد.کاربرد، اندازه و تعبیرات فنی . ابزارها و ظرفهای بلورین از نظر شکل و کاربرد انواع متفاوتی دارند، از جمله: ظرفهای کوچک و بزرگ، پیکرههای تزیینی و مهرههای شطرنج کوچک به شکل انسان و حیوان، مهرههای نرد و سایر آلات بازی، دستة خنجر یا سرِ چوبدستی یا دستة شانه، انگشتری، زیورآلات، سنگهای کوچک برای جواهر نشان کردن آلات زینتی و روکشهای تزیینی.ادوات و ظروف بلوری از نظر حجم نیز متفاوتاند؛ از اقسام کوچک آن، دانههایی است که از آنها گردنبند، انگشتری، سرمهدان و عطردانهای کوچک درست میشود، بهطوری که طول بعضی از آنها از دو تا سه سانتیمتر بیشتر نیست؛ و از اقسام ظرفهای بزرگ آنهایی هستند که بیش از ده رطل گنجایش دارند؛ مانند شیشة بزرگی که برای ناصرالدوله (در زمان فتنة مصر) فرستاده شد و هفده رطل گنجایش داشت (ابنزبیر، ص 259) و خمرهای که بیست رطل حجم داشت (همان، ص 260) و جام ضخیم بادة متعلق به خلیفة اموی ولیدبن یزید (همان، ص 174). همچنین به قولی، در قصر شهابالدین غوری، سلطان غزنه، چهار ظرف آب بوده که هر ظرف گنجایش سه مشک آب داشته، و این چهار تا بر روی پایههایی بوده که از روی آنها تا خود ظرف، از پلههای بلورین بالا میرفتهاند (تیفاشی، ص 202).اما تعبیرات فنی دربارة بلور، گاهی به شیوههای ساخت اشیای گرانبهای بلورین و گاهی به راههای تزیین آنها بستگی دارد. از تعبیرات نوع اول، تراشیدن یا خرّاطی است؛ چنانکه در وصف کوزهای گفتهاند: «دستة آن را از خود آن بیرون آوردهاند» (ابنزبیر، ص 261)؛ و این اشاره به آن دارد که کوزه و دستة آن از یک قطعه تراشیده شده است، که این به دلیل طبیعت مادّة بلور و ناممکن بودن ذوب آن است. از شیوههای تزیین، روش حکاکی اعم از «کندهکاری» و «حکاکی برجسته» را میتوان نام برد. تعبیر «مجرود» برای تعریف بلوری به کار میرود که با کندن سطحی، ساییدن و صیقل دادن تزیین شده باشد. برای بلورهایی که با حکاکی و ایجاد شبکه تزیین شدهاند، تعبیر «منقوش» به کار میرود (مقریزی، همانجا). از شیوههای دیگر تزیین اشیای گرانبهای بلوری، نشاندن رشتههای طلا (تنزیل) همراه با جواهرنشان کردن است که در برخی از آنها ظرف به شکل تور یا پنجره درمیآید؛ همچنین است روش پیوند دادن با فلزات، مانند ظرفهای بلوری روم شرقی که آنها را با نقره پیوند میدادند و با گوهر و لؤلؤ مُذهَّب و منقوش میکردند (ابنزبیر، ص 61). گویا پیوند دادن بلور با فلزات به شیوة روم شرقی، به دلیل سختی بلور، جانشین پیوند با رشتههای شیشهای محیط بر ظروف مشبک رومی شده است؛ یعنی پیوند دادن بلور به نقره یا «تنزیل» آن با رشتههای طلا استمرار همان شیوة قدیم تزیین در روم و روم شرقی بوده است. این شیوه و روش ترصیعی که همراه با آن رواج داشته، با سقوط دولت روم شرقی پایان نیافته، بلکه در آسیای صغیر عهد عثمانی نیز ادامه داشته و از آنجا، همراه با روشهای دیگر تزیین، به هند منتقل شده است.منابع: ابناکفانی، «نخب الذخائر فی أحوال الجواهر»، چاپ لویس شیخو، در مجلة المشرق ، ج 11 (1908)؛ ابنزبیر، کتاب الذخائر و التحف ، چاپ محمد حمیدالله، کویت 1984؛ [محمدبن احمد ابوریحان بیرونی، الجماهر فی الجواهر ، چاپ یوسف هادی، تهران 1374 ش ] ؛ علیبن عبدالله بهائی، مطالع البدور فی منازل السرور ، قاهره 1299ـ1300؛ علاءبن حسین بیهقی، معدن النوادر فی معرفة الجواهر ، چاپ محمد عیسی صالحیة، کویت 1985؛ احمدبن یوسف تیفاشی، کتاب أزهار الافکار فی جواهرالاحجار ، چاپ محمد یوسف حسن و محمود بسیونی خفاجی، قاهره 1977؛ زکی محمد حسن، کنوز الفاطمیین ، بیروت 1401/1981؛ ابوالقاسم فردوسی، شاهنامة فردوسی ، متن انتقادی، مسکو 1963ـ1971؛ عبداللهبن علی کاشانی، عرایس الجواهر و نفایس الاطایب ، چاپ ایرج افشار، تهران 1345 ش؛ علیبن حسین مسعودی، مروج الذّهب و معادن الجوهر ، چاپ شارل پلا، بیروت 1962ـ 1979؛ احمدبن علی مقریزی، کتاب المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الا´ثار، المعروف بالخطط المقریزیّة ، قاهره [بیتا. ] ؛ [ناصرخسرو، سفرنامة حکیم ناصرخسرو قبادیانی مروزی ، چاپ محمود دبیرسیاقی، تهران 1363 ش ] ؛Die Abegg-Stiftung Bern in Riggisberg , Bern 1968; Phyllis Ackerman, "Sa ¦ sa ¦ nian jewelry", in A survey of Persian art , II, Tehran 1977, 771-778; E. Akurgal, Die Kunst der Hethiter , Munich 1961; P. Amiet, Elam , Paris 1966; The Ancient Near East in the Walters Art Gallery , Baltimore 1974; W. Andrae, "Gruft 45", in A. Haller, ed., Die Grجber und Grدfte von Assur , Berlin 1954, 95-169; Esin Atil, The age of Sultan Suleyman the Magnificent , New York 1987; H. W. Bailey, Zoroastrian problems in the Ninth-Century books , Oxford 1943, repr., 1971; E. Balfour, The cyclopaedia of India and of eastern and southern Asia , London 1885, repr., Graz 1967-1968; H. C. Beck, "Notes on glazed stones. Glazed quartz II", in Ancient Egypt and the East , 1935, 19-28; R. Birnbaum, The healing Buddha , rev. ed., Boston 1989; A. D. H. Bivar, Catalogue of the western Asiatic seals in the British Museum. Stamp seals II. The Sassanian dynasty , London 1969; B. Brentjes, "Stempel-und Rollsiegel aus Baktrien und Chorasan," Baghdader Mitteilungen 20, 1989, 315-335; C. J. Brunner, Sasanian stamp seals in the Metropolitan Museum of Art , NewYork 1978; B. Buchanan and P. R. S. Moorey, Catalogue of ancient Near Eastern seals in the Ashmolean Museum III. The Iron Age stamp seals (c. 1200-350 BC) , Oxford 1988; J. P. Caillet, L'antiquitإ classique, le Haut Moyen A ª ge et Byzance au musإe de Cluny , Paris 1985; P. Calmeyer, Datierbare Bronzen aus Luristan und Kirmanshah , Zeitschrift fدr Assyriologie Ergجngungsband 5,Berlin 1969; H. Carter, Tut-ench-Amun. Ein جgyptisches Kخnigsgrab II , Leipzig 1927; C. S. Coon, Cave explorations in Iran 1949 , Philadelphia 1951; M. Davoudzadeh, Geologie und Petrographie des Gebietes nخrdlich von Na ¦ in, Zentral- Iran , Ph. D. diss., Eidgenخssische Technische Hochschule, Zurich 1969; L. Delaporte, Catalogue des cylindres orientaux et des cachets de la Bibliothةque Nationale , Paris 1910; idem, Musإe du Louvre. Catalogue des cylindres, cachets et pierres gravإes de style oriental , I, Paris 1920; W. Dخrpfeld, Troja und Ilion , Osnabrدck 1968; R. J. Forbes, Studies in ancient technology V, Leiden 1957; S. Fukai and K. Horiuchi, Taq-i Bustan II , Tokyo 1972; Galerie Koller sale catalogue, Zurich, 15 November 1982; R. Ghirshman, Fouilles de Sialk, Prةs de Kashan, 1933, 1934, 1937 , I, Paris 1938; idem, Iran. Parthes et Sassanides , Paris 1962; idem, "Rapport prإliminaire sur les fouilles de Tإpإ Sialk, prةs de Kashan (Iran)," Syria 16, 1935, 229-246; M. Ghorashi, Late Cainozoic faulting in S.E. Iran , geological survey of Iran, report 54, Kerma ¦ n 1985; P. O. Harper, The royal hunter. The art of the Sasanian empire , NewYork 1978; E. Heinrich, Kleinfunde aus den archaischen Tempelschichten in Uruk , Berlin 1936; W. Helck, "Bergkristall," in Lexikon der طgyptologie, I, Wiesbaden 1975, cols. 709-710; R. Huckriede, "Jung-Quartجr und End-Mesolithikum in der Provinz Kerman (Iran)," Eiszeitalter und Gegenwart , 12, 1962, 25-42; Islamic and Hindu jewellery (Spink and Son Ltd. sale catalogue), London 13.4-6. 5.1988; Islamic art (Sotheby's sale catalogue), Geneva 25 June 1985; Islamic jewellry , ed., M. Spink, London 1986; Islamic works of art (Sotheby's sale catalogue), London, 15-16 October 1985; A.A. Ivanov, V. G. Lukonin, and L. S. Smesova, Oriental jewelery from the collection of the special treasury, the State Hermitage Oriental Department , Moscow 1984; M. Jenkins and M. Keene, Islamic jewelry in the Metropolitan Museum of Art , New York 1982; L. Kalus, Catalogue des cachets, bulles et talismans islamiques , Paris 1981; H. J. Kantor,"A rock crystal bowl in the Cincinnati Art Museum," in A survey of Persian art , XIV, Tehran 1977, 2981-2993; M. Keene,"The lapidary arts in Islam. An underappreciated tradition," Expedition , 1982, 24-39; H. Z. Ko í ay, Ausgrabungen von Alaca Hخyدk. Ein Vorbericht دber die im Auftrage der tدrkischen Geschichtskommission im Sommer 1936 durchgefدhrten Forschungen und Entdeck-ungen , Ankara 1944; C. J. Lamm, "Glass and hard stone vessels," in A Survey of Persian art , III, Tehran 1977, 2592-2606; A. H. Layard, Nineveh und Babylon , Leipzig 1856; H. Lenzen, XXII vorlجufiger Bericht دber die von dem Deutschen Arcجologischen Institut und der Deutschen Orient-Gesellschaft aus Mitteln der Deutschen Forschungsgemeinschaft unternommenen Ausgrabungen in Uruk-Warka. Winter 1963/64, Uruk Vorberichten 22, Berlin 1966; D. N. MacKenzie, The Buddhist Sogdian texts of the British Library , Acta Iranica, 10, Tehran and Liةge 1976; A. Masters, "Indo-Aryan and Dravidian," Bulletin of the School of Oriental and African Studies , 11, 1950, 297-307; P. Matthiae, "Fouilles ب Tell Mardikh- Ebla, 1978. Le bہtiment Q et la nإcropole princiةre du Bronze Moyen II," Akkadica , 17, 1980, 1-52; V. B. Meen and A. D. Tushingham, Crown jewels of Iran , Toronto 1968; J. Mellaart, The Chalcolithic and early Bronze ages in the Near East and Anatolia , Beirut 1966; U. Moortgat- Correns, "Kleiner Mجnnerkopf aus Bergkristall," Zeitschrift fدr Assyriologie , N.F. 20 (54), 1961, 292-294; J. de Morgan et al., Recherches archإologiques . 2nd ser., Mإmoires de la Dإlإgation franµaise en Perse, 7, Paris 1905; A. Odobesco, Le trإsor de Pإtrossa , Paris 1889-1900; Oxford companion to the decorative arts , ed., Harold Osborne, Oxford 1985; R. Pinder-Wilson, "Islamic rock crystals," Da ¦ r al-A ¦ tha ¦ r al-Isla ¦ miyyah Newsletter , (Kuwait) 20, May 1989, 16-21; idem, "Rock crystals", in B.W. Robinson, ed., Islamic art in the Keir collection , London 1988, 289-309; Arthur Upham Pope, "The art of carpet making, A: history," in A Survey of Persian art , VI, Tehran 1977, 2257-2430; E. Porada, Corpus of ancient Near Eastern seals in North American collections. The collections of the Pierpont Morgan Library , Washington 1948; W. Rau, Die Brennlinse im alten Indien , Wiesbaden 1982; O. Reuther, Die Innenstadt von Babylon (Merkes) , Leipzig 1926, repr., Osnabrدck 1968; J. M. Rogers, Islamic art and design, 1500-1700 , London 1983; E. Rova, "Usi del cristallo di rocca in area anatolica (fine III-inizi II Mill. a.C.)", Oriens Antiqua , 26, 1987, 109-143; A. von Saldern, "Glass finds at Gordion," Journal of Glass Studies , 1, 1959, 23-49; F. Sarre and E. Herzfeld, Archجologische Reise im Euphrat-und Tigris-Gebiet , II, Berlin 1920; E. F. Schmidt, Excavations at Tepe Hissar, Damghan, Philadelphia 1937; idem, Persepolis II. Contents of the treasury and other discoveries , Chicago 1957; Skattefra det gamle Persien , Copenhagen 1968; T. Sono and S. Fukai, Dailaman III. The excavations at Hassani Mahale and Ghalekuti 1964 , Tokyo 1968; E. A. Speiser, Excavations at Tepe Gawra I , Philadelphia 1935; La terra tra i due fiumi , Turin 1985; M. Tosi, "Excavations at Shahr-i Sokhta. Preliminary report on the second campaign, September-December 1968," East and West ,19/3-4, 1969, 283-386; idem, "Kristall," in Reallexicon der Assyriologie und vorderasiatischen Archجologie , eds., E. Ebeling, et al., Berlin-Leipzig 1928-, VI, 247-248; Trإsors de l'ancien Iran , Geneva 1966; L. Trدmpelmann, "Die Sasaniden," in H. Roth, ed., Kunst der Vخlkerwanderungszeit , Propylجen Kunstgeschichte, Suppl. 4, Berlin 1979; M. L. Vollenweider, Catalogue raisonnإ des sceaux cylindres et intailles , Geneva 1967.