بُلغار ، در منابع اسلامی به مردمان ترکتباری اطلاق میشود که در اوایل قرون وسطی دو دولت، یکی در ناحیة رود وُلگا، و دیگری در کرانههای دانوب، بنیاد نهادند.پیشینه. ظاهراً بلغارهای اصلی همراه یکی از هجومهای هونها بهاستپهای جنوب روسیه رسیدند. نخستین کسی که به ایشان اشارهای دارد یوحنّا انطاکی است (مولر ، ج 4، ص 619) که از کمک آنها در 481 میلادی بهامپراتور زنون در جنگ با گوتها یاد میکند. در آن زمان استپهای حوالی رود کوبان و دریای مایُطِس (آزوف) مرکز سرزمین بلغارها بود، ولی برخی از اردوهای ایشان نیز در ناحیة دانوب سفلی و قفقاز مستقر بود. در تواریخ روم شرقی، کوبان سرزمین اصلی ایشان را بلغارستان بزرگ خواندهاند (تئوفانِس، نیکفوروس ). پس از مرگ خان کورت در 642میلادی، وحدت بلغارها احتمالاً بهسبب فشارِ قدرتِ روزافزون پادشاهی نوین خزران * ، از میان رفت. بخشی از بلغارها تا قرن چهارم در اقامتگاههای قدیمی خود، کرانههای کوبان و مایطس، برجای ماندند. در این زمان، کنستانتیتوس پرفیروجنیتوس (ص 12، 42) این سرزمین را «بلغارستان سیاه» و تاریخهای روسی نیز مردم آنجا را «بلغارهای سیاه» خواندند. این بخش از بلغارها سهم عمدهای در تاریخ نداشتند و احتمالاً در موج بیوقفة [اقوام ] ماگیار (مجار)، پچنگ و کومان تحلیل رفتند. گروهی از بلغارها، که از دیگر گروهها بهمراتب بزرگتر بود، در 58/678 بهسرکردگی خان اسپرخ سرزمین خود را ترک گفتند، به نواحی بالکان و دانوب کوچ کردند و در آنجا، در میان قبایل اسلاو جنوبی، دولت تشکیل دادند. در مدتی بالنسبه کوتاه، گروه ترکان بلغار که تعدادشان کم بود در گروه پرجمعیتتر اسلاو جذب شدند. منابع اسلامی این سرزمین و اهالی آن را به نام بُرْجان میشناسند.سومین یا کوچکترین گروه در امتداد رود ولگا بهسمت شمال رفته (یافتههای باستانشناختی امروزه این امر را تأیید میکند) و در ملتقای رودهای کاما و ولگا سکونت گزیده بودند. در آنجا فین (فنلاندی)های بومی را مطیع کردند و دولتی جدید تشکیل دادند. این گروه همان «بلغار»های منابع عربی و «بُلکار»های منابع فارسیاند، و این نام هم بهسرزمین و هم بهمرکز دولت ایشان اطلاق میشود.منابع. برجستهترین منبع ما دربارة بلغارها ابنفَضلان است که عضو هیئت اعزامی خلیفه مقتدرباللّه نزد شاه بلغارها 309ـ310 برد. منبعی که ابنرُسْتَه، حدودالعالم ، گردیزی، بکری و مَروْزَی ذکر کردهاند، اندکی متقدّمتر است. توصیفهایی که اصطخری، مسعودی و مقدسی آوردهاند چند دهه متأخّرتر از مطالب ابنفضلان است، و گزارش ابنحوقل نیز بهنیمة دوم قرن چهارم تعلق دارد. از این منابع اصلی که بگذریم، در دیگر آثار عربی و فارسی، مانند نوشتههای بیرونی، بیهقی، ابنندیم و غیره، اشاراتی معدود وجود دارد. ابوحامد غرناطی در قرن ششم و ابنبطوطه دو قرن پس از او از مملکت بلغارها دیدن کردند؛ ولی گزارش ابنبطوطه از شائبة جعل مبرّا نیست. پایان دولت بلغار در آثار مورّخان دورة مغول، نظیر ابناثیر، ابوالفِدا، رشیدالدین فضلالله، جوینی و دیگران منعکس است. منابع اروپایی فقط منحصر به وقایعنامههای روسی است که دربارة دورة قبل و بعد از حملة مغول سودمند است. چون منابع ما بیشتر به قرن چهارم تعلق دارد، آنچه در اینجا دربارة وضع داخلی بلغار میآید، مبتنی بر این منابع است و فقط بهصورت غیرمستقیم بهدورة بعد از آن قابل تعمیم است.سرزمین و جمعیّت. مرکز سرزمین بلغار مثلثی میان رودخانههای ولگا و کاما و اراضی جنوب ملتقای این دو رود بود. دربارة مرزهای قلمرو بلغار در منابع مطلب چندانی یافت نمیشود، و «سخن» پنجاه و یکم حدودالعالم (که بخطا عنوان بُرطاس داده شده) در تعیین همسایگان این سرزمین هیچ فایدهای ندارد. با این حال، نشانههایی دربارة این همسایگان و مناسباتشان با پادشاهی بلغار میتوان فراهم آورد. قبایل مختلف فَین و اویغوری ، مانند ویسوها (در منابع روسی : وِس؛ امروزه وِپْس) و یوراها (روسی : یوگرا ) در شمال ایشان میزیستند؛ این هر دو قبیله در دورههای مختلف، دستکم اسماً، زیر قیادت بلغارها بودند. باشقیر * ها (بسجرت ) در مشرق دستنشاندة بلغارها بودند، و بعضی از قبایل پچنگ و غُز در جنوبشرقی کاملاً مستقل از بلغارها بهزندگی چادرنشینی خود ادامه میدادند. قوم بدویترِ برطاس/برداس، که احتمالاً اجداد موردوا ها بودند، در بیشهزارهای واقع در میان بلغارها و خزرها میزیستند. ایشان که دستنشاندة خزران بودند کراراً با هجوم بلغارها روبرو میشدند، و بعدها نیز جزو دولت بلغارها شدند. فاصلة قلمرو خزران تا سرزمین برطاسها پانزده روز راه و از آنجا تا مرز سرزمین بلغارها، احتمالاً در شمالغرب، نیز پانزده روز راه بوده است. قبایل مختلف اسلاو (روسی) در غرب میزیستند، ولی حدّ مستملکات شرقی آنها معلوم نیست. از اینکه ابنفضلان غالباً فرمانروای بلغار را «مَلِک الْصَق'الِبَه» (شاه اسلاوها) نامیده، پیداست که برخی از این قبایل در قرن چهارم دستنشاندة بلغارها بودهاند.بلغارها بهاردوها و گروههای بسیار تقسیم شده بودند و مؤلّفان اسلامی آنها را بهنامهای گوناگون میشناسند. ابنرسته (ص141) و متابعان وی از سه گروه اصلی موسوم بهبَرصولا، اِشْکِل (یا اَسْکِل) و بُلکار نام برده، و ابنفضلان، علاوه بر اسکل، بهقبیلة سُوار و گروه یا عشیرة بزرگی موسوم بهبَرَنْجار، که قبلاً بهاسلام گرویده بودند و مسجدی چوبی داشتهاند، اشاره کرده است (ص92ـ93، 95). قبایل دستنشاندة فینی در بیشهزارها سکونت داشتند و (در دورهای متأخّرتر) جمعیّتی مختلط از بازرگانان و صنعتگران اهل روسیه، خزریّه، آسیای مرکزی و حتی بغداد، در شهرها میزیستند.نهادهای سیاسی. فرمانروای بلغار یِلْطُوار (در سفرنامة ابنفضلان، ص53: بلطوار) خوانده میشد و این عنوانی ترکی است که بهشکل آلْتِبِر در سنگنبشتههای اورخون نیز آمده است. این عنوانِ امیری کوچک، خراجگزار خاقان ـ در اینجا خاقان خزران ـ است و دلالت بر آن دارد که سرزمین بلغارها در اصل تنها بخشی از امپراتوری بزرگتری را تشکیل میداده و فرمانروای آنها کاملاً مستقل نبوده است. هر خانوار بلغار یک پوست خز به عنوان مالیات بهخزران میپرداخت، و حضور یکی از پسران شاهبلغار بهصورت گروگان در دربار خاقان خزران نیز نشانة دیگری از دستنشاندگی ایشان بوده است. همپیمانی بلغارها با خلیفة بغداد احتمالاً این مناسبات فئودالی را سستتر کرد، ولی ظاهراً فقط پس از سقوط حکومت خزران در354 بود که بلغارها توانستند حکومتی کاملاً مستقل داشته باشند. پس از همپیمانی با خلافت بغداد، عنوان قدیم «یلطوار» بهعنوانِ جدیدِ «امیر»، تغییر یافت که نشانهای از قطع متابعت قبلی از خاقان خزران بود و از بروز تغییراتی در وضع فرمانروای بلغار حکایت میکرد.چون رؤسای قبایل (در سفرنامة ابنفضلان : ملوک) از استقلال و آزادی بسیار برخوردار بودند، حکومت بلغار وحدت سیاسی نداشت؛ این امر از گزارش ابنفضلان دربارة «ملکِ» اسکل نیز، که از اطاعت فرمانی از سوی شاه سرباز میزند، آشکار میشود. گرچه وقایعنامههای روسی همواره بهحکومت واحد بلغار اشاره میکنند، در وقایع 579 خبر از جنگی میدهند که امیرزادهای بلغار، پس از اتحاد با کومانها، با شهر بزرگ بلغار آغاز کرده است. در دورة مغول نیز بهتأسیس حکومتی دیگر، بهنام ژوکوتین (جوکهتاو) ، اشاره شده است.رابطة فرمانروا با مردم در زمان ابنفضلان هنوز کاملاً پدرسالارانه بود. از میان پایتخت (شهری برپا شده از خیمهها) سوار براسب، تنها و بدون محافظ و همراه، میگذشت؛ اتباع وی بهدیدن فرمانروای خویش از جا برمیخاستند و سر خویش را برهنه میکردند (ص90). گذشته از خانوادة شاه و رؤسای قبایل، پانصد خانوادة مهم طبقة حاکمه را تشکیل میدادند.اقتصاد و بازرگانی. تا نیمة اول قرن چهارم، بلغارها مانند اهالی ترکنژاد استپهای روسیه، چادرنشین بودند و دامداری شغل اصلی و بنیاد اقتصاد ایشان بود. این امر به وضوح از منابع متقدّم مستفاد میشود، چرا که بهگفتة ابنرسته (همانجا) مالیات خود را با اسب میپرداختند. ولی ابنفضلان جامعة آنها را در حال تغییر از صحراگردی بهیکجانشینی یافت. بااینحال، بسیاری از عادتهای شیوة زندگیِ گذشته هنوز برقرار بود، بدینمعنی که فرمانروا کرسینشین ثابت و دایمی نداشت، در جاهای مختلف و در خیمهای بزرگ میزیست. بهنوشتة اصطخری (ص225) اهالی زمستان را در خانههای چوبی و تابستان را در چادر سپری میکردند. در نیمة دوم همین قرن، بلغار بهصورت مرکز کشاورزی و بازرگانی پررونقی درآمده بود.ارزن، گندم و جو محصول عمدة ایشان بود (ابنرسته، ابنفضلان) و همین محصولات بهاضافة گوشت اسب غذای اصلی ایشان را تشکیل میداد. اهالی بابت محصول مزارع خود هیچگونه مالیاتی بهشاه نمیپرداختند. براساس یافتههای باستانشناختی، فن کشاورزی بهحدی رسیده بود که قادر بودند محصول خود را صادر کنند؛ روسهای سوزدال که در 415/ 1024 دچار قحطی شده بودند، از بلغار گندم وارد کردند و بدینترتیب از خطر مرگ رهایی یافتند.با اینکه شغل اصلی بلغارها کشاورزی بود، دامداری نیز در اقتصاد آنها سهم مهمی داشت، و زیربنای رشتههای مختلف تولیدی، بخصوص چرمسازی، و همچنین صادرات آنها بود. در دورهای بعد چرم بلغاری (در روسی کنونی موسوم بهچرم یوفت) و کفش بلغاری (در فارسی «موزة بلغاری») بویژه در مشرق از شهرت خاصی برخوردار بود. باستانشناسان بسیاری از محصولات صنعتی دیگر، از جمله اشیای مسین، سفالین، جواهرات و وسایل بالنسبه پیشرفته، کشف کردهاند.با این حال، بازرگانی بینالمللی مایة اصلی ثروت کشور بود. رود ولگا یکی از کهنترین راههای تجاری دنیاست، و بلغارها از موقعیت مساعد شهر بلغار در تقاطع راههای بازرگانی شرق بهغرب و شمال بهجنوب استفادة کامل میکردند. آنان خود بیشتر در شمال و اندکی نیز در آسیای مرکزی تجارت میکردند، ولی اهمیّت بلغار در درجة اول ناشی از این بود که میعادگاه بازرگانان بیگانه چون روسها، خزران و مسلمانان بود. شاه از تمام کالاهای تجاری که از طریق رودخانه حمل میشد دهدرصد عوارض دریافت میکرد : برای مثال، بازرگانان روسی از هر ده تن برده یکی را بهعنوان مالیات تحویل میدادند. راه اصلیِ بازرگانی، بهآسیای مرکزی (خوارزم) و کیِف منتهی میشد. [ظاهراً همانگونه که تجار بلغاری به شهرهای آسیای مرکزی سفر میکردند، بسیاری از خوارزمیها نیز بهولایت بلغار میآمدند و حتی در آنجا ساکن میشدند ( د.ا.ترک ، ج 2، ص 785ـ786، به نقل از ابنفضلان، فصل 76) ] . بلغارها از سرزمینهای شمالی پوست سمور، خز، سگآبی، روباه و سنجاب وارد میکردند، و مبادلة کالا با اهالیِ شمال، از جمله ویسوها و یوراها، با ایما و اشاره انجام میشد (رجوع کنید به ابنفضلان، بیرونی، مَرْوزی، ابوحامد غزناطی، ابنبطوطه). روسها نیز پوست میآوردند، و رقم عمدة دیگری که از روسیه آورده میشد بَرده بود که مجدداً از طریق راههای کاروانرو بهآسیای مرکزی یا از طریق رود ولگا بهایالات مجاور بحرخزر صادر میشد. مقدسی (ص 325) صورت مفصّلی از صادرات بلغارها را ذکر کرده است : پوستهای قیمتی از انواع گوناگون، پوست بز و اسب، کفش، قَلَنْسُوَه، تیر، شمشیر، زره، گوسفند، گاو، باز، مادة اولیة سریشم، دندان ماهی، چوب درخت قان، گردو، موم، عسل و بردههایی از نژاد اسلاو. دیگر منابع نیز بسیاری از این اقلام را ذکر کردهاند (رجوع کنید به ابنرسته، همانجا؛ اصطخری، ص226؛ ابوحامد غرناطی). واردات عمده از کشورهای اسلامی شامل منسوجات، اسلحه، کالاهای زینتی و سفالین بود.واحد پول رایج، چون دیگر قسمتهای اروپای شرقی تا قرن ششم/ دوازدهم، پوست (بویژه پوست روباه، سمور و سنجاب) بود. مسکوکات نقره نیز که از کشورهای اسلامی وارد میشد رواج داشت، و برای خرید کالاهای روسها و اسلاوها بهکار میرفت. بلغارها از ابتدای قرن چهارم، بهتقلید از درهمِ سامانیان، سکّهای ضرب کردند که نام ضرابخانه و تاریخ اصلی سکة سامانی همراه با نام امیر بلغار، میکائیلبن جعفر (احتمالاً پسر و جانشین جعفربن عبدالله، فرمانروا در زمان سفر ابنفضلان) بر آن بود. از 337 نخستین درهم از ضرابخانهای بلغاری به نام سُوار که بهاسم طالببن احمد ضرب شده است، و پس از آن نیز سکههایی تا تاریخ 357 در دست است. سکّههای دیگر با نام مؤمنبناحمد (366)، ضرب شده در سوار و بلغار، و مؤمنبن الحسن (در فاصلة 366 تا 370)، ضرب شده در همان ضرابخانههاست (رجوع کنید به واسمر، ج 57، ص 63 بهبعد). بر این سکّهها علاوه بر نام امیران بلغار، نام خلفای عباسی نیز دیده میشود.ابنفضلان در سفرش بهشهرک یا روستایی برنخورد، زیرا بلغارها در آن زمان صحراگرد بودند. ظاهراً بنای دژ، که یکی از وظیفههای اصلیِ هیئت اعزامی از بغداد بود، پایة ساختمانِ بعدیِ شهر بلغار قرار گرفت. از سویی سکوتِ منابعِ گروه ابنرسته دربارة وجود شهرهایی در سرزمین بلغارها، و از سوی دیگر کاربرد واژة بلغار که در آثار ابنرسته و ابنفضلان همواره از آن سرزمین یا مردم بلغار مستفاد میشود و هرگز بهشهر اطلاق نشده، مؤیّدِ نبودن شهر بلغار در این سرزمین، پیش از آن تاریخ، است. اصطخری (ص 225) نخستین مؤلّفی است که به وجود شهرهای بلغار و سُوار با مسجدها و بناهای چوبی و 000 ، 10 مرد اشاره کرده است. تمام مؤلفان بعدی این توصیف را، با اضافاتی، تکرار کردهاند ( حدودالعالم ، ص 195 : 000 ، 20 مردسوار؛ گردیزی، ص247: 000 ، 500 اهلبیت). وقایعنامههای روسی از وجود شماری از شهرهای بلغار خبر میدهند، ولی بهسبب فقدان جزئیات تعیین محل آنها ممکن نیست. «شهرِ بزرگِ بلغار » مهمترین این شهرهاست که در وقایعنامهها بارها بدان اشاره شده است.روسها در نیمقرن گذشته در محل شهرهای باستانیِ سرزمین بلغار به حفاریهای باستانشناختی متعددی دست زدهاند. خرابههای نزدیک روستای بولگارسْکویه ، در شش کیلومتری رود ولگا، حاکی از فرهنگی پیشرفته در قرنهای هفتم و هشتم است. تمام بناها، از قبیل کاخها، مسجدها، حمّامها و نیز دیوارها از سنگ ساخته شده بود؛ محیط شهر بالغ بر ده کیلومتر بود و در شمال و غرب آن حومههایی وجود داشت. جمعیت آن در آن زمان قاعدتاً بالغ بر 000 ، 50 نفر بوده است. کشفیّات جدیدتر در بِلْیَر و سُوار غنیتر از بولگارسکویه است و بهنظر میرسد که بلغار (یعنی خرابههای نزدیک بولگارسکویه) فقط در قرنهای چهارم و پنجم پایتخت بوده و در دورههای بعد شهر بلیر، واقع در کرانة رود چِرِمْشَن در بخش مرکزی کشور، پایتخت شده باشد. تعیین این امر که «شهر بزرگ بلغار»، مذکور در وقایعنامههای روسی، بهکدام یک از این دو شهر اطلاق میشده مشکل است.دین. براساس قدیمترین منابع (ابنرسته، ح 300) اسلام در میان بلغارها بخوبی مستقر شده بوده و مسجدهای چوبی در این سرزمین یافت میشده است. [در منابع اسلام، عموماً قید شده است که بلغارها دین اسلام را در زمان یلطوار اَلْمُشبن شِلْکی قبول کردهاند؛ بهنوشتة مسعودی (ج 2، ص16) حکمران بلغار، پس از 310 و در زمان خلیفه، مقتدرباللّه، مسلمان شد. این بیان قاطع مسعودی نشان میدهد که او، آنچه را دربارة اعزام هیئتی از طرف خلیفة بغداد بهولایت بلغار نوشته شده تکرار کرده است. در حالیکه خان بلغار و حداقل بسیاری از اهالی آنجا در 310 مسلمان شده بودند. وجود مساجد و مکاتب در دیار بلغار در اوایل قرن چهارم، پوشش اهالی آنجا و شباهت مقابر آنجا به مقابر مسلمانان ایالات دیگر، همگی نشان میدهند که اسلام در اواخر قرن سوم و در حوزة رود ولگا نفوذ کرده بود ( د. ا. ترک ، ج 2، ص 784) ] . این امر را ابنفضلان نیز، که در سفرش به مسلمانانِ بسیار، مساجد، یک خطیب و مؤذّن برخورده، کاملاً تأیید کرده است [مشخص است که در زمان سفر ابنفضلان، بعضی از جماعات بلغار دین قدیمی خود را حفظ کرده بودند. محققاً اهالی بومی فین ـ اویغو از تأثیر اسلام بهدور ماندند. در میان مسلمانان بلغار، آداب و رسوم قدیمی ادامه داشته است (همانجا) ] . منابع عربی متقدّم دربارة آغازِ گرویدن بلغارها به اسلام سکوت کردهاند و فقط سیّاحِ قرن ششم، ابوحامد غرناطی، توضیحی افسانهای دربارة فقهاللغة عامیانة نام بلغار نقل کرده؛ ولی این افسانه در روایات متأخر تاتارها نیامده است. یکی از هدفهای هیئتهای اعزامی از بغداد، بویژه هیئت ابنفضلان، تحکیم اسلام، معرفی فقه اسلامی، بنای یک مسجد و یک منبر و نشر اسلام در سرتاسر آن سرزمین بوده است. اسلام در وهلة اول از آسیای مرکزی به بلغار رسید؛ نحوة اذان بهشیوة مذهب حنفی بود که در آن زمان در میان ترکان آسیای مرکزی رواج داشت. میان مؤذّن و ابنفضلان، که پیرو مذهب شافعی بود، بحثی درمیگیرد و شاه از مؤذن جانبداری میکند. بلغارها در طول تاریخ خود بهمذهب حنفی وفادار ماندند. در شهرها مسجدجامع و مساجد دیگر یافت میشد، و حدودالعالم (همانجا) تأیید میکند که اهالی بلغار و سُوار در راه دین مجاهدانی غیرتمند بودهاند. بهگفتة مسعودی (ج 2، ص 16) یکی از پسران شاه بلغار در زمان خلافت مقتدر به حج رفته است؛ دلیل دیگر پایبندی فرمانروایان ایشان بهشعایر دینی، هدایایی است که ابواسحاقبنابراهیمبن محمّدبن بلطوار، امیر بلغار، در 415 بهمسجدهای سبزوار و خسروجرد تقدیم کرد (رجوع کنید به بیهقی، ص 53). ظاهراً بلغارها در گرویدن قبایل ترک صحراگردی چون پچنگ * ها و کومانها بهاسلام تأثیری قاطع داشتهاند، و به ترویج اسلام در میان روسها نیز، که در قرن چهارم/دهم هنوز مشرک بودند، امید بسته بودهاند. در 376/986، به منظور ارشاد و جلب شاهزاده ولادیمیر به اسلام، هیئتی به کیِف روانه شد و اندکزمانی بعد، ولادیمیر که درصدد یافتن دین مناسبی برای خود و اتباعش بود، مسلمانان بلغار را دعوت کرد که اصول معتقدات خود را برای وی تشریح کنند و در مباحثهای میان نمایندگان ادیان عمده شرکت جویند.بهسبب کوتاهی روزها و بلندی شبها در زمستان و عکس آن در تابستان، در اجرای بعضی از فرایض دینی در این کشور، که شمالیترین سرزمین اسلامی بود، مشکلاتی بروز کرد. اقامة نمازهای پنجگانه در روزهای بسیار کوتاه کاری آسان نبود و رعایت اوقات شرعی غیر ممکن مینمود؛ در ماه رمضان نیز مشکلات مشابهی بروز میکرد. این امر که منحصر به مناطق بسیار شمالی یا جنوبی بود و مسلمانان دیگر سرزمینها با آن آشنایی نداشتند، بزودی توجه نویسندگان مسلمان را جلب کرد و به مباحثات طولانی دربارة راه حلّ صحیح این مشکلات انجامید. حتی مرجانی، مورخ قازانی، در 1276 رسالهای در اینباره نوشت (رجوع کنید به طوغان، ص170، بهموارد دیگری نیز اشاره کرده است).زبان و ادبیات. بقایای زبان بلغارها، مانند زبان خزران، بسیار اندک است، و بیشتر بهاسامی جایها و اشخاص، و از قرن ششم به بعد نیز بهتعداد نسبتاً زیادی گورنوشته محدود میشود. پیوندهای زبانشناختیِ زبان ایشان مدتهای مدید به صورت مسئلهای باقی بود. بهنوشتة اصطخری (همانجا) زبان بلغارها بهزبان خزران میماند، ولی هیچیک بهزبانهای برطاس و روس شباهتی ندارند (تحلیلی از شرح کاشغری دربارة زبان بلغار را با بحثی در کلّ موضوع میتوان در مقالة پریتساک، 1959، ص 92ـ116 یافت). ولی در حالحاضر مشخص شده است که زبان بلغار بهگروه بهاصطلاح زبانهای «بلغاریِ» شاخة غربی (یا هونیِ غربیِ) زبانهای ترکی تعلّق دارد، و گروههای دیگر عبارتاند از : غُزی، قبچاقی و قَرْلُقی. گروه «بلغاری»، علاوه بر خزری، شامل این زبانهاست : 1) زبان بلغاری بدوی ـ زبان سنگنبشتههای بلغاری نخستین و بهاصطلاح «صورت اسامی امیرانِ» بلغارهای دانوب که در وقایعنامة کهنی بهزبان روسی یافت شده است (رجوع کنید به پریتساک، 1955)؛ 2) زبان بلغاری کوبان که بقایای آن در واژههای دخیل در زبان مجاری یافت میشود؛ 3) زبان بلغاری ولگا، زبانِ گورنوشتههایی که بهخط عربی در سرزمین بلغار یافت شده است. میزان خویشاوندی میان این زبان و زبان چوواش کنونی تا بهحال به نحوی رضایتبخش پژوهش و تبیین نشده است. چون چوواشها از فرهنگ اسلامیِ بسیار پیشرفتة بلغارها تأثیر چندانی نپذیرفتهاند، محتمل نیست که از بازماندگان بلغارها باشند؛ تاتارهای قازان در چنین ادّعایی محقترند.از گورنوشتههای منحصر به فرد یادشده، مورّخ قرون ششم تا هشتم که بگذریم، اثر مکتوب دیگری از بلغارها در دست نیست. به نوشتة ابنندیم (ص21) بلغارها پیش از گرویدن به اسلام خطچینیان و مانویان را بهکار میبردهاند، ولی نمونهای از این نوشتهها به دست ما نرسیده است. ابوحامد به کتابی موسوم به تاریخ بلغار نوشتة قاضی یعقوببن نعمان بلغاری مورخ ابتدای قرن ششم، اشاره کرده است؛ در 989، شرفالدین حسامالدین بلغاری رسالة تواریخ بلغاریّه را به زبان تاتاری نوشت که جز داستانهای افسانهوار دربارة ترویج اسلام و سرگذشت مشایخ چیز دیگری در آن یافت نمیشود؛ این کتاب در 1320/1902 در قازان به طبع رسید.تاریخ. قلّت منابع امکان نمیدهد که مسیر تاریخ بلغار را بادقت دنبال کنیم. بلغارها در زمان سفر ابنفضلان، بهعرصة تاریخ مکتوب وارد شدند؛ فرمانروای ایشان در این دوران المُش بود که بعداً عنوان امیر جعفربن عبدالله بر خود نهاد. نام پسر و جانشین او میکائیلبن جعفر و نیز اسامی سه فرمانروای دیگر در سکّهها یافت میشود: طالببناحمد، مؤمنبناحمد، و مؤمنبنالحسن (دربارة زمان حکومت ایشان رجوع کنید به سطور پیشین، بخش اقتصاد). تا سقوط سلسلة خاقانهای خزریه، بلغارها خراجگزار ایشان بودند. اراضی حوضة رود ولگا در 353 بهدست اسویاتوسلاو ، امیر کیِفی، با خاک یکسان شد؛ بازتابی از این امر در داستان ابنحوقل دربارة تسخیر بلغار، بُرطاس و خزر در 358 یافت میشود (رجوع کنید به ص392ـ394). البته این تاریخِ وقوع لشکرکشی روسها نیست، بلکه سالی است که خبر این رویدادها بهابنحوقل رسیده است. این حمله آثار دیرپایی در آبادانی بلغار برجای نگذاشت؛ لشکرکشی دوم روسها در 374ـ375 بهسرکردگی ولادیمیر، پسر اسویاتوسلاو، نیز چندان خسارتی بهبار نیاورد؛ برعکس سقوط خاقانهای خزریه بهسود بلغارها تمام شد؛ بهمحض اینکه نیروهای روسی پس از کسب پیروزی عقبنشینی کردند، پچنگهای صحراگرد، که برای بلغارها خطری جدّی بهشمار نمیآمدند، جای ایشان را گرفتند. پیمان بازرگانی، که در 396ـ397 براساس تساوی حقوق منعقد شده، نشان میدهد که مناسبات روسیه و بلغار اندک زمانی بهبود یافته بود، ولی هر دو کشور علاقة مشابهی بهتجارت پوست در شمال داشتند، و این امر از نیمة دوم قرن پنجم بهنبردهای مستمرّ انجامید؛ از آن زمان بهبعد تاریخ بلغار تاریخ جنگهای ایشان با روسهاست.در 481/1088، بلغارها شهر روسی مورم را تصرف کردند، ولی اندک زمانی در دست ایشان بود. پس از این رویداد، بلغارها حالت تدافعی داشتند و بارها ـ در 514/1120، 559/ 1164، 567 ـ 568/1172، 578ـ579/1183، 617/ 1220 شهر بلغار بهمحاصرة روسها درآمد. تنها بهدو حملة بلغارها اشارهشده است : در 500 ـ501/1107 حملة ناموفّقی به شهر سوزدال کردند و در 615/1218 شهر اوستیوگ ، واقع در منتهیالیه شمال، را غارت کردند. حملة مغول نبرد با روسها را تقریباً بهمدت دو قرن متوقف کرد.ابوحامد، که در نیمة اول قرن ششم از شهر بلغار و حوضة رود ولگا دیدن کرده، دربارة تاریخ سیاسی آنجا جز اینکه در شهر سَقْسین، واقع در قسمت سفلای رود ولگا، امیری بلغار میزیسته و مسجدی بلغاری وجود داشته است، مطلب دیگری ذکر نکرده است.مغولان که پس از پیروزی بر قوای روس در کرانة رود کالْکا (621) بهجانب مشرق بازمیگشتند بهدام بلغارها افتادند و دچار تلفات بسیار شدند (ابناثیر، ج 12، ص 254). انتقام این واقعه بهخونینترین وجه گرفته شد؛ در 626 پیشقراولان بلغار در کنار رود یایِک (اورال) منهزم شدند، و بهگفتة منابع اسلامی در 633ـ634 و براساس نوشتة وقایعنامههای روسی در 634ـ635 مغولان بهکشور بلغار تاختند و پایتخت آن را با تمام اهالی از بین بردند.از آن به بعد، سرزمین بلغار بخشی از قلمرو اردوی زرین * ، یعنی فرمانروایی مغولان در اروپای شرقی، شد. شهر بلغار ظاهراً در مدت بالنسبه کوتاهی بار دیگر رونق یافته است؛ کشفیّات باستانشناختی حاکی از فرهنگ پیشرفتة همین دوران است، و بیشتر گورنوشتهها بهدورة مغول تعلق دارد. از تاریخ بعدیِ کشور و پایتخت آن چندان اطلاعی نداریم و حتی از تاریخی که اهالی شهر را ترک کردند و همچنین علت آن خبری در دست نیست. شهر از لشکرکشی تیمور در 797 آسیبی ندید، ولی چیزی نگذشت که در 801 ـ802/1399 به دست روسها ویران شد. [کشیشهای روس با تعصب مسیحی خود و با قصدِ از میان بردن تمام نشانههای دورة اسلامی، آثار بلغاری را نیز نابود کردند ( د. ا. ترک ، ج 2، ص 792) ] . رونق شهر قازان، که «بلغار جدید » نیز خوانده شده، و بنیان آن اندکی قبل از این تاریخ بهدست باتوخان نهاده شده بود، احتمالاً بیش از این جنگها بهشهر بلغار لطمه زد. انتخاب قازان بهپایتختیِ کشور تاتار مستقلی که اُلُغ محمّد (متوفی 850) تأسیس کرده بود، سرنوشت شهر بلغار را رقم زد، و اهمیّت آن بهعنوان بزرگترین بازار موجود در ناحیة ولگای مرکزی، نخست به قازان و سپس به شهر روسی نیژنی نووگورود (گورکی) انتقال یافت.[آثار معماری شهر بلغار که تا زمانهای اخیر حفاظت شده اینهاست : آقسرای؛ قرهسرای؛ منارة کوچک؛ مقبرة خان؛ قصرهای خانها؛ چهار ـ گوش (چهار ـ پرچماق)؛ منارة بزرگ؛ و بنای کاخ یا مسجدی که در 1307/1889 تعمیر شده و بهعنوان صومعة روسها بهکار میرفت. خرابههای شهر بلغار در جمهوری تاتارستان، در منطقة اسپاسک امروزی، در 115 کیلومتری جنوب شهر قازان و در فاصلة 5ر6 کیلومتری چپ رود ولگا قرار دارد ( د. ا. ترک ، ج 2، ص 792ـ793) ] .واژة بلغار، هنوز در ادبیات به کار میرود و اگرچه اکنون تنها به عنوان نام یک کشور کاربرد دارد، تا قرن سیزدهم نیز تاتارها خود را بلغار مینامیدند.منابع: ابناثیر، کتابالکامل ، چاپ تورنبرگ، لیدن 1851ـ1876؛ [ابنبطوطه، سفرنامة ابنبطوطه ، ترجمة محمدعلی موحّد، تهران 1361 ش ] ؛ ابنحوقل، کتاب صورةالارض ، چاپ دخویه، لیدن 1967؛ ابنرسته، کتاب الاعلاقالنفیسة ، چاپ دخویه، لیدن 1967؛ [ابنفضلان، سفرنامه ، ترجمة ابوالفضل طباطبائی، تهران 1345 ش؛ ابنندیم، کتاب الفهرست ، چاپ رضا تجدّد، تهران 1350 ش ] ؛ اسماعیلبن علیابوالفداء، کتاب تقویمالبلدان ، چاپ رینود و دیسلان، پاریس 1840؛ محمدبن عبدالرحیم ابوحامد غرناطی، تحفةالالباب و نخبةالاعجاب ، چاپ فران، پاریس 1925؛ همو، المعرب ، چاپ دوبلر؛ ابراهیمبن محمد اصطخری، کتاب مسالکالممالک ، چاپ دخویه، لیدن 1967؛ [علیبن زید بیهقی، تاریخ بیهق ، چاپ احمد بهمنیار، تهران 1345 ش، چاپ افست تهران 1361 ش ] ؛ عطاملکبن محمد جوینی، کتاب تاریخ جهانگشای ، چاپ محمدبن عبدالوهاب قزوینی، لیدن 1911ـ1937؛ [حدود العالم منالمشرق الیالمغرب ، چاپ منوچهر ستوده، تهران 1362 ش؛ محمدبن ابیطالب دمشقی، نخبةالدهر فی عجائبالبرّ و البحر ، ترجمة حمید طبیبیان، تهران 1357 ش؛ رشیدالدین فضلالله، جامع التواریخ ، چاپ محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران 1373 ش ] ؛ زکریابنمحمد قزوینی، کتاب آثارالبلاد و اخبارالعباد ، چاپ فردیناند ووستنفلد، ویسبادن 1967؛ [عبدالحیبن ضحاک گردیزی، زینالاخبار ، چاپ عبدالحی حبیبی، چاپ افست تهران 1347 ش ] ؛ علیبن حسین مسعودی، مروجالذّهب و معادنالجوهر ، چاپ باربیه دمینار و پاوه دکورتل، پاریس 1861ـ1877؛ محمدبن احمد مقدسی، احسنالتقاسیم فی معرفةالاقالیم ، چاپ دخویه، لیدن 1877؛ یاقوت حموی، معجمالبلدان ، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ 1866ـ1873؛M. Canard, "Ibn Fad ¤ lہn chez les Bulgares a ¦ e la Volga", AIEO Alger (1958), 41-146; Grekov, Volzhskiye Bolgary , Istoric § eskiye zapiski , 14, 1945, 1 ff.; ] I A , s.v. "Bulgar" (by Akdes Nimet Kurat)KOLANGJ; Istoriya Tatarskoy ASSR , I. Kazan 1956; Kovalevskiy, Kniga Achmeda ibn Fadlana... , Kharkov 1956; Mدller, Fragm, Hist. Graec .; Polnoe sobraniye russkikh l'etopisey , Moscow 1846-1925 (for Russian chronicles); Constantine Porphyr, De adm. imp .; O. Pritsak, Die bulgarische Fدrstenliste , Wiesbaden 1955; idem,"Ka ¦ یgaris Angaben دber die Sprache der Bolgaren", ZDMG , 109 (N.F. 34, 1959); A. P. Smirnov, Trudy Kuybishevskoy Arkheolog. Ekspediciyi , Moscow 1954; idem, Volzhskiye Bolgary , Moscow 1951; Spuler, Die Goldene Horde , Leipzig 1943, bibliography; Z. V. Togan, Ibn Fad ¤ la ¦ n's Reisebericht , Leipzig 1939; R. Vasmer, Wiener Num ismatische Zeitschrift , 1924; Yakubovskiy, K istoricheskoy topografii Itila i Bulgara , Soviet, Arkheologiya , 10, 1948, 255.