بَلعَم (بلعام)بن باعور ، شخصیتی در تورات و روایات اسلامی که نخست در سبیل هدایت بود و سپس گمراه شد. نام پدرش را بعور، باعورا، باعرا و اَبَر گفتهاند (طبری، 1400ـ1403، ج 9، ص 82؛ بَغَوی، ج 2، ص 214). ابنقتیبه (ص 25) در روایتش از وهببن منبّه، بلعم را از نوادگان دختری لوط پیامبر دانسته، اما طبرسی (ج 4، ص 768) به نقل از ابوحمزة ثمالی، و ثعلبی او را از نوادگان پسری لوط معرفی کردهاند (رجوع کنید به د. اسلام ، چاپ اول، ذیل ماده، که بلعم را داماد لوط دانسته است). برخی گفتهاند که بلعم همان لقمان است که حکایتهای او پیش از اسلام در میان اعراب رواج داشته است، هر چند ثعلبی (همانجا، ص 209، 312) نام پدر هر دو را باعور گفته است، اما او نسب بلعم را به لوط و نسب لقمان را به تارخ پدر ابراهیم رسانیده است (رجوع کنید به لقمان * ). طبری (1400ـ1403، ج 9، ص 83) در روایات خود از ابنمسعود و مجاهد، بلعم را از بنیاسرائیل دانسته است و در دو روایتش از ابنعباس او را یمنی و کنعانی معرفی کرده است. بغوی (ج 2، ص 214) و دیگران نیز از او پیروی کردهاند.داستانی از بلعم در تورات (سِفر اعداد، باب 22ـ24) آمده است که در آن بالاقبن صفور، حاکم موآب، از بلعم میخواهد که به سرزمین او برود و موسی و بنیاسرائیل را نفرین کند. وی اول امتناع میکند و سپس خداوند به او دستور میدهد که برود ولی فقط آنچه را که خدا میفرماید بگوید. اما فرشتهای بر سر راهش قرار میگیرد و مانع رفتن او میشود. سرانجام بلعم خود را به نزد حاکم میرساند و حاکم سه بار برای او قربانگاه فراهم میآورد، اما زبان بلعم به نفرین بر حاکم و یاران او و دعا در حق موسی و بنیاسرائیل باز میشود. بُستانی (ج 5، ص 563) به نقل از بعضی از مفسران کتاب مقدس به ساختگی بودن داستان بلعم اشاره کرده است.در روایات اسلامی از شخصیت بلعم و کیفیت گمراه شدنش سه گونه سخن رفته است: 1) کنعانیان از او خواستند تا در حق موسی و همراهانش، یا در حق یوشع و یارانش نفرین کند، اما نفرین بلعم به عکس اثر کرد. ازینرو وی برای نابودی بنیاسرائیل پیشنهاد کرد که در میان آنان فساد و فحشا رواج داده شود. این نیرنگ سودمند افتاد و در نتیجه خداوند بر بنیاسرائیل غضب کرد و ایشان را به طاعون مبتلا ساخت که بیش از هفتاد هزار نفر از آنان از بین رفتند (طبری، 1400ـ1403، ج 9، ص 85؛ همو، 1413، ج 1، ص 222؛ بغوی، همانجا؛ قرطبی، ج 7، ص 219؛ ابنکثیر، ج 2، ص 232؛ ابناثیر، ج 1، ص 113ـ114). در تورات بدون استناد ماجرا به بلعم، به وقوع فحشا و طاعون و مرگ بیست و چهار هزار نفر اشاره شده است (سِفر اعداد، 25: 1ـ9)؛ 2) به گفتة مالکبن دینار، حضرت موسی، بلعم را برای تبلیغ نزد پادشاه مَدیَن فرستاد و او پس از گرفتن عطای پادشاه به دین او درآمد؛ 3) به گفتة مجاهد، بلعم پیامبری بود که به او رشوه دادند تا سکوت کند (قرطبی، ج 7، ص 320).برخی از مفسران، بلعم را مصداق دو آیة 175 و 176 سورة اعراف دانستهاند که میفرماید: «خبر آن مرد را بر ایشان بخوان که آیات خویش را به او عطا کرده بودیم و او از آن علم عاری گشت و شیطان در پیاش افتاد و در زمرة گمراهان درآمد ...مَثَلِ او چون مَثلِ آن سگ است که اگر به او حمله کنی زبان از دهان بیرون آرد و اگر رهایش کنی باز هم زبان از دهان بیرون آرد.» به نظر برخی مراد از «آیاتِنا» در تعبیر قرآنی «الذی ا'تیْناهُ آیاتِنا» نبوت است (طبری، 1400ـ1403، ج 9، ص 83 بهبعد؛ قرطبی، ج 7، ص 319)، ولی چون این نظریه با عصمت پیامبران سازگار نیست علمای شیعه و گروهی از علمای اهل سنت مانند قرطبی و فخررازی آن را مردود دانستهاند (طوسی، ج 5، ص 32؛ قرطبی، همانجا؛ فخر رازی، ج 15، ص 54). برخی دیگر معتقدند که مراد اسم اعظم است (طبری، 1400ـ1403، همانجا؛ قمی، ج 1، ص 248). شیخ طوسی این نظریه را نیز رد کرده است (همانجا). بعضی از مفسران اساساً نزول آیه را دربارة اُمَیة * بن صَلْت میدانند که با کتابهای آسمانی آشنا بود و به حقانیت پیامبر اسلام آگاهی داشت ولی از روی حسادت ایمان نیاورد، و برخی آن را دربارة ابوعامربن نُعمان راهب، مؤسس مسجد ضرار، میدانند. برخی دیگر شأن نزول خاصی برای این آیه قائل نیستند و آن را مَثَلی میدانند از هر کسی که از ایمان روی برتابد (فخررازی؛ طبری، 1400ـ1403؛ قرطبی؛ بغوی، همانجاها). اما از آنجا که به نظر میرسد قرآن در مقام خبر دادن از واقعهای خارجی است، این رأی قابل تأمل و مناقشه است (رجوع کنید به طباطبایی، ج 8، ص 332). برخی از متأخران (محمد رشیدرضا، ج 9، ص 405ـ416) اساساً روایات وارده در این خصوص را از اسرائیلیات شمرده و مردود دانستهاند و بر این نظر تأکید کردهاند که قرآن در مقام تمثیل حال تکذیبکنندگان آیات الهی است.دربارة مقام والای بلعم، قبل از سقوط وی، نکاتی در برخی از منابع آمده است ولی مستند آنها معلوم نیست. از جمله قرطبی (همانجا) نوشته است که هر گاه بلعم نظر میکرد عرش را میدید و در مجلس او دوازده هزار دوات برای دانشپژوهان مهیا شده بود. مقدسی (ج 1، ص 141)، بلعم را فیلسوفی میداند که به قدمت عالم و مدبری که آن را تدبیر میکند معتقد بوده است و به نظر قرطبی (همانجا) او اولین کسی بوده که کتابی در اثبات بدون صانع بودنِ عالم نوشته است. به گفتة یعقوبی، بلعم در جنگ مدین کشته شد (ج 1، ص 40).منابع: علاوه بر قرآن و کتاب مقدس. عهد عتیق؛ ابناثیر، الکامل فیالتاریخ ، بیروت 1405/1985؛ ابنقتیبه، المعارف ، بیروت 1407/1987؛ ابنکثیر، تفسیرالقرآن العظیم ، چاپ خلیل میس، بیروت [بیتا. ] ؛ بطرس بُستانی، کتاب دایرةالمعارف ، بیروت [بیتا. ] ؛ حسینبنمسعود بغوی، تفسیرالبغوی ، المسمّی معالمالتنزیل ، چاپ خالد عبدالرحمانالعک و مروان سوار، بیروت 1415/ 1995؛ احمدبنمحمد ثعلبی، قصصالانبیاء ، بیروت [بیتا. ] ؛ محمدرشیدرضا، تفسیر المنار ، ج 9، مصر 1367؛ محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن ، بیروت 1390ـ1394/ 1971ـ1974؛ فضلبن حسن طبرسی، مجمعالبیان فیتفسیرالقرآن ، چاپ هاشم رسولی محلاتی و فضلالله یزدی طباطبائی، بیروت 1408/1988؛ محمدبنجریر طبری، تاریخ الطبری ، بیروت 1413/1992؛ همو، جامعالبیان فی تفسیرالقرآن ، بیروت 1400ـ1403/ 1980ـ1983؛ محمدبنحسن طوسی، التبیان فی تفسیرالقرآن ، چاپ احمد حبیب قصیر عاملی، بیروت [بیتا. ] ؛ محمدبنعمر فخررازی، التفسیرالکبیر ، قاهره [بیتا. ] ، چاپ افست تهران [بیتا. ] ؛ محمدبن احمد قرطبی، الجامعالاحکام القرآن ، بیروت 1405/ 1985؛ علیبنابراهیم قمی، تفسیر قمی، قم 1404؛ مطهربنطاهر مقدسی، کتاب البدء و التاریخ ، چاپ کلمان هوار، پاریس 1899 ـ 1919، چاپ افست تهران 1962؛ احمدبناسحاق یعقوبی، تاریخ یعقوبی، بیروت [بیتا. ] ، چاپ افست قم [بیتا. ] ؛EI 1 , s.v. ûBal ـ amý (by D. B. MacDonald).