بَلَطی ، تاجالدین ابوالفتح عثمانبن عیسیبن منصور، نحوی، شاعر و ادیب عرب در قرن ششم. وی، به گفتة خودش، اصلاً از شهر بَلَط (یا بَلَد) نزدیک مَوصِل بوده و سه روز مانده به آخر رمضان 524 در شهر موصل، در قبیلة بنیمایِدَه بهدنیا آمده است (عمادالدین کاتب، قسم شعراءالشام، ج 2، ص 385). ازینرو تذکرهنویسان معاصرش، نسبت او را بَلَطی (همانجا؛ یاقوت حموی، 1965، ج 1، ص 721؛ همو، 1400، ج 12، ص 141) و بعضی نیز بُلَیْطی نوشتهاند (ابنحجر عَسقَلانی، ج 4، ص 150؛ زِرِکلی، ج 4، ص 212). با توجه به وضع زندگی ادامة مقاله) بعید نیست که وی را بر سبیل تهکّم و او ( «بُلَیْطی» به تصغیر خوانده باشند. بلطی علوم رجوع کنید به تحقیر ادبی را در زادگاه خود فراگرفت. استادان او عبارت بودند از: ابوالفرج عبداللهبن اسعدبن علی، معروف به ابنالدَّهّان (522 ـ 581) فقیه و شاعر؛ ابومحمد سعیدبن مبارکبن الدَّهّان (494ـ 569) نحوی شاعر؛ حسن معلم و ابونزار. او سپس به دمشق رفت و از محضر درس زَبَدانی بهرهمند شد. پس از تسلط صلاحالدین ایّوبی بر مصر در 567، به قاهره رفت و به دستور صلاحالدین، به استادی نحو و علوم قرائت قرآن و روایت حدیث در جامع عتیق قاهره منصوب شد و تا پایان عمر به تعلیم مشغول بود و مقرری دریافت میکرد عمادالدین کاتب، ( 1400، ج 12، رجوع کنید به ج 2، ص385ـ391؛ یاقوت حموی، ص 142؛ سیوطی، ج 2، ص135). صلاحالدین، قاضی فاضل عبدالرحیم عسقلانی (529 ـ 596) را به وزارت کل مصر و عمادالدین کاتب اصفهانی (519 ـ 597) را به نیابت او برگزید و این هر سه دانشمند پیوسته دوستی خود را با هم حفظ میکردند.بلطی در اواخر صفر 599، در هفتاد و پنجسالگی در قاهره وفات یافت، و پس از سه روز مردم از مرگ او با خبر شدند (یاقوت حموی، 1400، همانجا؛ سیوطی، ج 2، ص 136؛ ابنحجر عسقلانی، همانجا).او در علوم ادبی، بویژه نحو و عروض و لغت استاد بود و در نحو به هر دو مکتب کوفی و بصری تسلط داشت و آن دو مکتب را درهم میآمیخت (یاقوت حموی، 1400، ج 12، ص 144). از آثار اوست: کتاب العروض الکبیر ؛ کتاب العروض الصغیر ؛ کتاب العِظَات الموقظات ؛ کتاب النِّیر فی العربیة ؛ کتاب اخبارالمتنبّی ؛ کتاب المُستَزاد علیالمُستَجاد مِنْ فَعَلاتِ الاجواد ؛ کتاب علم أَشکال الخطّ ؛ کتاب التّصحیف و التّحریف ؛ و کتاب تَعلیِلالعبادات (همو، ج 12، ص 146ـ147).از او اشعاری باقیمانده که در قالب قصیده در مدح عبدالرحیم عسقلانی، یا ترکیببند، و غزل است و اشعاری نیز به طنز و هجا دارد. گزیدهای از اشعار او را عمادالدین کاتب (همانجا) و یاقوت حموی (1400، ج 12، ص 147ـ167) نقل کردهاند. از همین نمونههای اشعار او، تسلط وی بر زبان و شعر عرب معلوم است. سبک او مصنوع و متکلف است و او به آرایشهای لفظی و نوآوری در وزن و قافیه و آهنگ بیش از ابداع در معانی لطیف توجه داشته است.منابع: ابنحجر عسقـلانی، لسان المیـزان ، بیروت 1390/ 1971؛ خیرالدین زرکلی، الاعلام ، بیروت 1980؛ عبدالرحمانبن ابیبکر سیوطی، بُغیة الوُعاة فی طبقاتاللّغویین والنّحاة ، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، مصر 1384/ 1964 ـ 1965؛ عمادالدین کاتب، خَریدة القصر و جَریدة العصر ، قسم شعراءالشام، ج 2، دمشق 1378؛ یاقوت حموی، معجم الادباء ، مصر 1400/1980؛ همو، معجمالبلدان ، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ، 1866ـ1873، چاپ افست تهران 1965.