ذوالقرنین، لقب شخصیتی در قرآن که اختلافهای اساسی درباره هویت، دوره تاریخی و جزئیات سرگذشت او بحثهای پردامنهای را در منابع اسلامی در پی داشتهاست. چون از دیرباز باور عمومی بر آن بوده که ذوالقرنین اسکندر مقدونی (حک : 356ـ323ق م) است، بخشی از مطالب مربوط به ذوالقرنین در منابع اسلامی و ایرانی، بهویژه اسکندرنامهها، چیزی جز اطلاعات منابع تاریخی و افسانهها و اسطورهها درباره اسکندر نیست. اما این مقاله درباره بازتاب شخصیت ذوالقرنین، بهویژه تعیین هویت او، در منابع اسلامی است و به اسکندر نیز فقط در همین چهارچوب پرداخته خواهد شد (برای بحثهای تفصیلی درباره شخصیت تاریخی و افسانهای اسکندر در منابع اسلامی و ایرانی ← اسکندر*؛ اسکندرنامه*). همچنین در دوره اخیر برخی کوروش هخامنشی (حک : 599ـ530ق م) را ذوالقرنین دانستهاند، که جزئیات تاریخی و بحثهای باستانشناختی مرتبط با او خارج از موضوع مقاله حاضر است. افزونبراین، در برخی منابع هویت یأجوج و مأجوج و تعیین محل جغرافیایی سد ساخته ذوالقرنین در برابر آنها یکی از مسائل اصلی مرتبط با ذوالقرنین بوده و بهتفصیل از آن بحث شدهاست، که این بحثها بخشی جنبی از این مقاله خواهد بود (برای تفصیل بحث ← یأجوج و مأجوج*).براساس معنای مشهور «قَرن» در زبان عربی (شاخ)، ذوالقرنین را میتوان بهسادگی «صاحب دو شاخ» ترجمه کرد، اما با توجه به دیگر معانی ذکرشده همچون گیسو، قسمت فوقانی یا فَرق سر، کناره قرص خورشید، دوره زمانی محدود معادل سی یا هشتاد سال، و مردم اهل یک زمان (← جوهری؛ راغب اصفهانی؛ ابنمنظور، ذیل «قرن»)، و نیز بسته به اینکه این لقب بر چه شخصیتی منطبق شده باشد معانی نمادین و وجوه نامگذاری مختلفی را برای ذوالقرنین ذکر کردهاند (← ادامه مقاله). بررسی لغوی و ریشهشناختی واژه قرن در زبانهای سامی نشان میدهد که معانی این واژه در زبانهای اکدی و عبری و سریانی با معنای آن در زبان عربی، بهویژه شاخ، تقریبآ یکسان است و در همه این زبانها واژه قرن و مشتقات آن بهنوعی با مفهوم قدرت و شوکت پیوند دارد (← مساح، ص 9ـ11).بحث درباره ذوالقرنین در فرهنگ اسلامی از قرآن سرچشمه میگیرد که این نام سه بار در داستان او در قرآن آمدهاست؛ هرچند پیش از قرآن مفهوم ذوالقرنین بهمعنای «صاحب دو شاخ» با لفظ عبری «قرانئیم» در متون مقدس یهودیان سابقه داشته و در یکی از رؤیاهای دانیالنبی از قوچی با دو شاخ سخن رفتهاست. بنابر باب هشتم کتاب دانیالنبی (3ـ7)، او در رؤیا میبیند که قوچی با دو شاخ بلندش به سمت مغرب و شمال و جنوب شاخ میزند و هیچ حیوان وحشی نمیتواند در برابر او مقاومت کند؛ ناگهان بز نری با تکشاخی میان چشمانش به او حمله میکند، هر دو شاخش را میشکند و او را از بین میبرد. جبرئیل رؤیای دانیال را این گونه تعبیر میکند که آن قوچ پادشاهان ماد و پارس است و آن بز نر پادشاه یونان (← همان، 20:8ـ 21؛ برای تفصیل بیشتر ← مجتبایی، ص 30ـ32). همچنین در شعر عربی پیش از اسلام، تعبیر ذوالقرنین در اشاره به برخی پادشاهان یمن و حیره بهکار رفته، چنانکه مُنذربن ماء السماء لَخمی، ملقب به صَعب، ذوالقرنین خوانده شده (← ابنحبیب، ص 365ـ366؛ نیز ← د.اسلام، چاپ دوم، ذیل «الاسکندر») و در شعر امرؤالقیس ذوالقرنین ظاهرآ در اشاره به همین صعب بهکار رفتهاست (← ابنمنظور، همانجا؛ نیز ← ادامه مقاله).روایت نسبتآ کوتاه قرآن از سرگذشت ذوالقرنین از داستانهای اسرارآمیز قرآن است که در پی دو داستان دیگر با همین ویژگی یعنی داستان اصحاب کهف و داستان موسی و خضر در سوره کهف قرار دارد. تصویر قرآن از ذوالقرنین فردی مؤمن به خدا و روز قیامت است که حکومتی عظیم داشته و خداوند اسباب پیشرفت را در اختیار او گذاشتهاست. براساس این آیات (← کهف: 83ـ102)، گروهی از مردم از پیامبر درباره ذوالقرنین سؤال میکنند که خلاصه مضمون پاسخ پیامبر این است که ذوالقرنین در زمین سفر کرد تا به محل غروب خورشید رسید. در آنجا قومی را دید، ستمکاران آن قوم را از عذابی سخت ترساند و به نیکوکاران وعده پاداش و آسانگیری داد. سپس از راهی دیگر به محل طلوع خورشید رفت و در آنجا قومی را یافت که هیچ پوششی جز پرتو خورشید نداشتند. سپس راهی دیگر را دنبال کرد تا اینکه به میان دو کوه رسید و در آنجا مردمی را یافت که نمیتوانستند هیچ سخنی را بفهمند. این قوم از ذوالقرنین خواستند تا برای در امانبودن از فساد یأجوج و مأجوج برای آنها سدی بسازد. او نیز سدی از آهن و مس مذاب ساخت و مانع هجوم یأجوج و مأجوج شد. بنابر روایاتِ اسباب نزول، پرسشکنندگان گروهی از یهودیان یا گروهی از مشرکان مکه بودند که بهتلقین یهودیان، برای آزمون نبوت پیامبر اسلام درباره ذوالقرنین و موضوعاتی دیگر از ایشان سؤال کردند (← طبری؛ ثعلبی، ذیل اسراء: 85؛ طوسی، ذیل کهف: 83).ماهیت رازآمیز و موجز پاسخ پیامبر به پرسشکنندگان درباره ذوالقرنین و نیز کنجکاوی مسلمانان برای آگاهی از جزئیات داستان و بهویژه هویت ذوالقرنین به بحثهای مفصّل و اختلافات جدّی میان عالمان اسلامی دامن زد. آنچه بیش از هر چیز ذهن عالمان مسلمان را مشغول کرد، تطبیق ذوالقرنین بر شخصیتی تاریخی بود که اقوال و آرای متفاوت و گاه متناقضی را درباره مسائل مرتبط با ذوالقرنین پدید آورد. ازاینرو، صفحات متعددی از گونههای مختلف منابع اسلامی به طرح مسائلی از این قبیل اختصاص یافت: معنای واژه ذوالقرنین و وجه نامگذاری او؛ هویت ذوالقرنین و انطباق چند شخصیت سرشناس تاریخی بر او؛ پیامبری و/ یا پادشاهی ذوالقرنین و ارتباط او با دیگر پیامبران و شخصیتهای تاریخی؛ شرح سفرها و فتوحات ذوالقرنین و تطبیق تاریخی سدِّ ساخته او.مسئله نبوت ذوالقرنین ظاهرآ کنجکاوی مسلمانان را از زمان حیات پیامبر اسلام برانگیختهبود. بنابر روایتی، پیامبر اسلام از نبی بودن یا نبودن ذوالقرنین اظهار بیاطلاعی کردهاست (← ثعلبی، قصصالانبیاء، ص 324؛ ثعالبی، ص 283). ثعلبی (همانجا) پس از نقل این حدیث نوشتهاست که چنانچه این حدیث صحیح باشد، پرداختن به این مسئله کاری بیهوده است، اما بعدها درباره این مسئله اختلاف پدید آمد و گروهی او را نبی غیرمرسل دانستند ــکه بهنظر ثعلبی قول صحیح است ــ و گروهی دیگر او را نه نبی که بندهای صالح و پادشاهی عادل شمردند. فخررازی (ذیل کهف: 83ـ85) نیز از اختلاف درباره نبوت ذوالقرنین خبر داده و اگرچه خودش در این باره اظهارنظری صریح نکرده، قول به نبوت ذوالقرنین را با استناد به سه فقره از آیات مربوط به او (مثلا «قُلنا یا ذَا القَرنَین ...») مدلّل ساختهاست، و به نظر میرسد که متمایل به همین دیدگاه است. قرطبی (ذیل کهف: 83ـ91) در ضمن نقل اقوال مرتبط با این مسئله نوشتهاست که گفتهاند ذوالقرنین پیامبری برگزیدهاست که خداوند بهدست او زمین را فتح کرد و گفتهاند که او با فرشتهای به نام رباقیل ملاقات میکرد.در احادیث شیعی نیز اقوال گوناگونی در این باره نقل شدهاست. ذوالقرنین در مواردی پیامبر و پادشاه (← ابوحمزه ثمالی، ص 240؛ عیاشی، ج 2، ص 340) و در جایی فقط پادشاهی مؤمن معرفی شدهاست (← ابنبابویه، 1362ش، ج 1، ص 255؛ نیز برای روایتی از امامعلی علیهالسلام در منابع اهلسنّت ← جاحظ، ج 1، ص 188)؛ در جایی نیز صرفآ بنده محبوب خدا (← ابنبابویه، 1363ش، ج 2، ص 393ـ394) و در جایی فقط فردی عالم (← کلینی، ج 1، ص 269) دانسته شدهاست. مجلسی که گزیدهای از اخبار و احادیث منابع شیعی را در اینباره گرد آورده (← ج 12، ص 172ـ215)، در پایان نقل آنها مینویسد که ذوالقرنین نخستین پادشاه بعد از نوح و بنده صالح خدا بودهاست.درباره وجه نامگذاری ذوالقرنین نیز اقوال متنوع و متعددی ــقریب به بیست وجه ــ ذکر شدهاست. دسته نخست از این اقوال جنبه مادی دارد و با شاخ یا چیزی شبیه به آن مرتبط است، ازجمله اینکه جلوی سرش دو زائده گوشتی شبیه شاخ بود؛ تاجش دو شاخ داشت؛ قومش دو طرف سرش را شکستند؛ یا دو گیسوی بافته زیبا در دو طرف سرش داشت. اما دسته دوم جنبه انتزاعی و نمادین دارد و با دیگر معانی واژه قرن در ارتباط است، ازجمله اینکه در مدت حیاتش دو نسل مردم از بین رفتند؛ بر سرزمین ایران و روم پادشاهی کرد؛ به شرق و غرب عالم راه یافت؛ هم از طرف پدر و هم از طرف مادر شریف و نجیبزاده بود؛ در خواب دیدهبود که دو طرف قرص خورشید را گرفتهاست؛ یا اینکه علم ظاهر و باطن به او عطا شدهبود (← ثعلبی، قصصالانبیاء، ص 322؛ زَبیدی، ذیل «قرن»؛ آلوسی، ذیل کهف: 83؛ نیز برای اقوال و منابع دیگر ← مساح، ص 4ـ5).زمانه زندگی ذوالقرنین در منابع اسلامی نیز محل اختلاف بودهاست و محدودههای زمانی بسیار متفاوتی برای او ذکر کردهاند. گاه او را از نسلهای نخستین و از فرزندان یافثبن نوح و گاه همروزگار ابراهیم و اسماعیل دانستهاند و گاه گفتهاند که خضر وزیر، پسرخاله و پرچمدار سپاه او بوده و در نوشیدن از چشمه آب حیات بر او پیشی گرفتهاست. زمانه او را بهاختلاف دوره بعد از موسی، سیصد سال پیش از میلاد مسیح، و دوران فترت بعد از عیسی نیز آوردهاند (← مقدسی، ج 1، ص 458؛ ابنجوزی، ذیل کهف: 83؛ قرطبی، ذیل کهف: 83ـ91). او همعصر و شاگرد ارسطو نیز دانسته شدهاست (← فخررازی، ذیل کهف: 83ـ85). ابنکثیر (ج 2، ص 125) برای رفع بخشی از ناهمگونی اطلاعات منابع در این باب از دو اسکندر ملقب به ذوالقرنین سخن به میان آورده و خطاهای نویسندگان پیشین را نتیجه یکیانگاشتن آن دو دانستهاست. بهنوشته او (همانجا)، ذوالقرنین اول، پسر نخستین قیصر روم و از دودمان سامبن نوح، بندهای مؤمن و درستکار و پادشاهی عادل بوده و خضر وزیرش بودهاست. اما ذوالقرنین دوم همان اسکندر مقدونی است که نسبش به ابراهیم میرسد؛ او فردی مشرک بوده که ارسطو وزیرش بوده و حدود سیصد سال پیش از مسیح میزیستهاست. میان این دو ذوالقرنین حدود دو هزار سال فاصله هست.در منابع کهن، گاه اخباری شگفتانگیز درباره ماهیت یا نسب ذوالقرنین دیده میشود، چنانکه وی نتیجه آمیزش پدری از فرشتگان و مادری از آدمیان دانسته شدهاست (← جاحظ، ج 1، ص 187ـ188، ج4، ص 69؛ ثعالبی، ص 283) یا اینکه گفتهاند مادرش از جنّیان بوده (ابوریحان بیرونی، ص 40)، و نیز بنابر روایتی از عمربن خطّاب، ذوالقرنین نام یکی از فرشتگان شمرده شدهاست (← جاحظ، ج 1، ص 188؛ نیز ← قرطبی، همانجا، که روایت اخیر را به علی علیهالسلام نیز نسبت دادهاست؛ برای نقد این قبیل اخبار ← ثعالبی؛ ابوریحان بیرونی، همانجاها). در منابع حدیثی شیعی نیز درباره همراهی خضر با ذوالقرنین در جستجوی چشمه آب حیات (← ابنبابویه، 1363ش، ج 2، ص 385ـ386)، ملاقات او با فرشته مأمور ایجاد زلزله پس از ساختن سد (← ابنبابویه، 1417، ص 550) و اینکه او و ابراهیم نبی نخستین اشخاصی بودند که با هم مصافحه کردند (← طوسی، الامالی، ص 215) مطالبی آمدهاست.در پارهای از احادیث شیعی، ذوالقرنین با ویژگیهای برخی امامان شیعه و بعضی مفاهیم شیعی نیز پیوند یافتهاست. بنابر حدیثی معروف، رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله خطاب به امام علی علیهالسلام فرمودهاست: «یا علیّ اِنّ لکَ کنزآ/ بیتآ فی الجنّة و أنتَ ذوقرنَیها/ اِنّک لَذوقرنَیها...» (ابنبابویه، 1361ش، ص 205؛ شریف رضی، ص 86). قولی مشهور در تفسیر این حدیث آن است که مراد پیامبر از این تعبیر تشبیه علی علیهالسلام به ذوالقرنین بوده و بهعبارتی او را ذوالقرنین امت اسلام دانستهاست (برای تفصیل بیشتر ← ابوعُبَیْد، ج 3، ص 78ـ80؛ شریف رضی، ص 86ـ88؛ زبیدی، ذیل «قرن»). بنابر حدیثی دیگر، امامعلی علیهالسلام وجه نامگذاری ذوالقرنین را این گونه بیان کردهاست: « ... او را از آن روی ذوالقرنین نامیدهاند که قومش را به سوی خدا خواند، اما آنان نپذیرفتند و یک طرف سر (قَرن) او را شکستند و وی برای مدتی از قومش پنهان شد. زمانیکه نزد قومش بازگشت، دوباره سرش را شکستند؛ و در میان شما کسی مانند او هست (و فیکم مِثلُه)» (ابنبابویه، 1385ـ1386، ج 1، ص 39ـ40؛ همو، 1363ش، ج 2، ص 393ـ394). تعبیر پایانی این حدیث را اشاره علی علیهالسلام به خودش دانستهاند که امت پیامبر دو ضربت (یکی ضربت عمروبن عبدود در جنگ خندق و دیگری ضربت ابنملجم) بر سر او وارد کردند و ازاینرو، آن را شاهدی بر صحت تفسیر حدیث نبوی بر تشبیه علی علیهالسلام به ذوالقرنین در نظر گرفتهاند (← ابوعبید، ج 3، ص 80؛ ابنبابویه، 1361ش، ص 206ـ207؛ زمخشری، ج 3، ص 79ـ80). در برخی احادیث، تعبیر «و فیکم مِثلُه» دلیلی بر مشابهت علی علیهالسلام به ذوالقرنین ازاینرو که محدَّث است (یعنی فرشتهای با او سخن میگوید)، دانسته شدهاست (← کلینی، ج 1، ص 269، 271). گاهی در احادیثی به نظر میرسد که نام ذوالقرنین بیهیچ قرینهای در اشاره به علی علیهالسلام بهکار رفتهاست (← صفّار قمی، ص 429؛ الاختصاص، ص 326). نام ذوالقرنین گاهی در احادیث مربوط به حضرت مهدی عجلاللّه تعالیفرجهالشریف در منابع شیعی بهکار رفتهاست (برای نمونه ← ابنبابویه، 1363ش، ج 2، ص 394؛ مجلسی، ج 12، ص 183). بنابر حدیثی از امامصادق علیهالسلام، سد ذوالقرنین در قرآن تشبیه و تمثیلی از تقیه است که محافظ شیعیان از آسیب مخالفان تا قیام قائم خواهد بود (← مجلسی، ج 12، ص 207؛ نیز ← عیاشی، ج 2، ص 351). از حدیثی از امامباقر علیهالسلام برمیآید که شهر طوس، مدفن امامرضا علیهالسلام، را ذوالقرنین بنا کردهاست (← نعمانی، ص 71؛ ابنبابویه، 1363ش، ج 1، ص 310).مهمترین بحث و اختلاف منابع اسلامی شاید در تعیین هویت ذوالقرنین بودهاست. محتوای منابع متنوعِ پس از قرآن درباره ذوالقرنین پر از خیالپردازیها و داستانسراییها و نقل اقوال منابع پیشین است (برای نمونه متون فارسی ← نیشابوری، ص 321ـ333؛ بوشنجی، ص 396ـ416)، هرچند در ادوار مختلف، برخی نویسندگان از نقل صِرف فراتر رفتهاند و کوشیدهاند تا با رویکردی انتقادی به مجموعه اقوال گذشتگان و تنقیح آرای آنان تصویری روشن از ذوالقرنین به دست دهند و هویت او را بهدقت معیّن کنند (برای نمونه ← ثعالبی، ص 280ـ286؛ آلوسی، ج 16، ص 24ـ45). بیشک، رویکرد هر نویسنده به موضوع تا حد زیادی با دوره تاریخی و منطقه جغرافیایی و دانش او در حوزههای گوناگون دین، زبان، تاریخ، جغرافیا و اسطورهشناسی بستگی داشته، و تعلقات دینی، قومی و فرهنگی نیز بر اظهارنظرها بیتأثیر نبودهاست. در منابع متأخر و بهویژه پژوهشهای معاصر، یافتههای باستانشناسی و زبانشناسی و دقت در متون کهن تاریخی بر اظهارنظرها تأثیر گذاشتهاست. در مجموع، مهمترین مصادیق احتمالی ذوالقرنین در منابع قدیم و جدید اسلامی از این قرار است :1) اسکندر مقدونی. گذشته از حدیثی نبوی (← حِمْیَری، ص 322؛ طبری، ذیل کهف: 83ـ85)، به نظر میرسد که وهْببن مُنَبّه (متوفی 110) یکی از نخستین افرادی است که در منابع اسلامی قول به اسکندر بودن ذوالقرنین به او منسوب است. او اسکندر را پسر پیرزنی رومی دانستهاست (← ثعلبی، قصصالانبیاء، ص 324؛ ابنجوزی، ذیل کهف: 83). بسیاری از مفسران سرشناس اهلسنّت در سدههای متقدم و پس از آن، ظاهرآ تردیدی در این تطبیق نداشتهاند و بحثی در این باره نکردهاند (برای نمونه ← مقاتلبن سلیمان؛ زمخشری؛ بیضاوی، ذیل کهف: 83). بازتاب این تصور در دیگر گونههای منابع اسلامی نیز بهسادگی یافت میشود (برای نمونه ← جاحظ، ج 7، ص 245؛ شهرزوری، ج 1، ص 250ـ300؛ ابنخلدون، ج :1 مقدمه، ص 100). بهسبب رواج این باور در سدههای گذشته، در شعر فارسی نیز مضامین قرآنی و اسلامی درباره ذوالقرنین با نام اسکندر عجین شدهاست، ازجمله: صاحب دو «قرن» بودن اسکندر (← سعدی، ص 776)؛ سفر اسکندر به مشرق و مغرب و اشاره به ملک گسترده او (← مولوی، ج 1، دفتر2، بیت 45ـ46؛ سعدی، ص 838؛ حافظ، ص 390؛ نیز ← فروزانفر، ص 153ـ154)؛ و سد اسکندر در برابر یأجوج و مأجوج (← سعدی، ص 183). مهمترین دلیل این تطبیق ظاهرآ شهرت فراوان اسکندر به پادشاهی جهانگیر در تاریخ بوده که فقط وصف کشورگشاییهای او با ذوالقرنین قرآن منطبق بودهاست (← فخررازی، ج 21، ص 163). در مجموع، دلایلی همچون رواج متونی حاوی افسانهپردازی درباره اسکندر در اوایل دوره اسلامی و وجود برخی مشابهتها میان مندرجات این متون با داستان قرآن و نیز قداستیافتن اسکندر در اسکندریه عصر یونانیمآبی و در نخستین جوامع مسیحی، از اسباب رواج این تصور در میان مفسران و مورخان مسلمان شمرده شدهاست (← مجتبایی، ص 28ـ29). در رد این دیدگاه، گفتهاند که ذوالقرنین قرآن فردی مؤمن به خدا و روز جزاست که با عدل و رفق رفتار میکردهاست، اما اسکندر فردی بتپرست از صابئین معرفی شدهاست. افزونبراین، در هیچ یک از تواریخ به سدی ساخته اسکندر مقدونی، با مشخصاتی که قرآن ذکر کرده، اشارهای نشدهاست (← طباطبائی، ج 13، ص 383ـ384؛ نیز ← مجتبایی، ص 29ـ30).2) کوروش. این نظر نخستین بار در میانه قرن سیزدهم/ نوزدهم در پژوهشهای غربی مطرح شد، هرچند راهیابی این دیدگاه به میان فارسیزبانان از طریقی دیگر در حدود شصت سال پیش صورت گرفت (← ادامه مقاله). عمده دلایل طرفداران این دیدگاه اینهاست: نخست اینکه براساس آنچه از عهد عتیق، دیدگاه مورخانی چون هرودوت (متوفی 425ق م) و گزنفون (متوفی ح 354ق م)، و کتیبههایی چون منشور حقوق بشر کوروش بهدست میآید، کوروش پادشاهی عادل و رعیتپرور و در جنگها اهل مروت و سخاوت بودهاست، و شخصیت او با اوصاف ذوالقرنین در قرآن مطابقت دارد. دوم آنکه سفرهای کوروش به مغرب برای فتح پایتخت لیدیا و به مشرق برای مقابله با قبایل صحرانشین با سفرهای ذوالقرنین به مغرب و مشرق در قرآن تطبیق میکند. سوم اینکه کوروش در سفر به شمال ایران به درخواست اهالی آنجا سدی آهنی بر تنگه داریال، واقع در سلسله جبال قفقاز، ساخت که این سد با سد ساخته ذوالقرنین در برابر حملات یأجوج و مأجوج تطبیقپذیر است. چهارم اینکه مجسمهای سنگی از کوروش در مشهد مُرغاب در جنوب ایران کشف شده که تاجی بر سر دارد و دو شاخ مانند شاخهای قوچ بر آن دیده میشود که با لقب ذوالقرنین همخوانی دارد. پنجم آنکه در کتاب مقدس یهودیان از قوچی با دو شاخ که اشارتی به پادشاهان ماد و پارس است، سخن رفته و مطابق روایات سبب نزول، یهودیان در سؤال از پیامبر درباره ذوالقرنین نقش داشتهاند. بنابراین، بسیار محتمل است که یهودیان برای آزمون پیامبر خواسته باشند از پادشاهی بپرسند که پیشتر با او آشنایی داشتهاند. براساس این دیدگاه، یأجوج و مأجوج قوم مغول دانسته شدهاند (برای تفصیل دلایل ← آزاد، ص 16ـ109؛ طباطبائی، ج 13، ص 391ـ396؛ بدرهای، ص 162ـ179). در مقابل، برای نشاندادن نادرستی این نظریه گفتهاند که انتساب بخش عمدهای از مطالب عهد عتیق بهنویسندگان آنها قطعی نیست و بهطور ویژه و جدّی درباره اصالت کتاب دانیال ــکه حاوی رؤیای مورد استناد طرفداران این نظریه است ــ تردید وجود دارد. ضمن اینکه در متن اصلی کتاب دانیال و نیز در ترجمهها عبارت «پادشاهان» و نه «پادشاهِ» ماد و پارس آمدهاست و نمیتوان آن را بر یک فرد اطلاق کرد. همچنین بر دیگر مستندات قائلان به این نظریه، همچون دلالت مجسمه کوروش و نقلهای تاریخی گزنفون اشکالات و تردیدهایی وارد شدهاست (← صفوی، ص 288ـ294).3) ابوکرب شَمِّر یَرعَش، پادشاه حِمْیَر. این دیدگاه در آثار مورخان ایرانی سدههای چهارم و پنجم، حمزه اصفهانی و ابوریحان بیرونی، رخ نموده و تلقی به قبول شدهاست. حمزه اصفهانی (ص 84) نوشته که ذوالقرنین لقب این پادشاه حمیری است نه اسکندر، و شباهت برخی فتوحات اسکندر به این پادشاه را علت خطای راویان نخستین در انتساب لقب ذوالقرنین به اسکندر دانستهاست. بهنوشته ابوریحان بیرونی (ص 40ـ41)، اَذواء (کسانی که نامشان با «ذو» آغاز میشود نظیر ذوالمنار، ذونُواس و ذویَزَن) همگی از یمناند، و به این پادشاه یمن از آن جهت ذوالقرنین گفتهاند که گیسوانش را بر شانههایش میآویخت. این پادشاه به شرق و غرب زمین سفر کرده و در اشعار یمن مایه افتخار و مباهات بوده و بهعلاوه، داستان او با آنچه در قرآن آمده، سازگار است (برای نقلهای تاریخی درباره او ← ابنهشام، 1979، ص 442ـ446). افزونبراین، برخی دیگر از پادشاهان یمن را نیز ذوالقرنین دانستهاند، ازجمله تُبّعالاقرن پسر شمر یرعش (← همان، ص 446ـ452)، صعببن حارث (همان، ص 91ـ102)، یا صعببن همّال (← ابنحبیب، ص 365؛ ابوریحان بیرونی، ص 40)، یا صعببن ذییَزن از فرزندان وائلبن حمیر (← قرطبی، ج 11، ص 46ـ47). در انکار این دیدگاه گفتهاند که صِرف تشابه نامهای پادشاهان یمن با ذوالقرنین بههیچوجه کافی نیست، ضمن اینکه چندان فتوحاتی از این پادشاهان سر نزده و از ساخت سدی آهنین بهدست آنان سخن نرفتهاست، و به نظر میرسد راویان و مورخان بعدها درباره آنان غلوآمیز سخن گفتهاند (← آزاد، ص 12ـ13؛ صفوی، ص 282ـ286؛ نیز ← طباطبائی، ج 13، ص 385ـ391).4) تسنچی هوانگ تی، امپراتور بزرگ چین. این دیدگاه ظاهرآ در دوره جدید مطرح شدهاست و نشانهای از آن در منابع قدیم یافت نمیشود و طرفداران اندکی دارد. براساس این دیدگاه، دیوار بزرگ چین همان سد یأجوج و مأجوج در قرآن است. ابنعاشور در تفسیر التحریر و التنویر (← ذیل کهف : 83ـ84) معتقد به این دیدگاه است و ادلهای برای تأیید آن آورده، ازجمله اینکه بیشتر پادشاهان چین به عدل و تدبیر شهره بودهاند و دیوار عظیم و بینظیر چین در منابع تاریخ و جغرافیا مشهور است. او (همانجا) براساس حدیثی نبوی، یأجوج و مأجوج را قوم مغول دانسته و آن را شاهدی بر مدعای خود گرفتهاست (نیز ← کامبوزیا، ص 17 به بعد). از دلایل رد این دیدگاه آن است که گفتهاند دیوار چین با اوصاف سد ذوالقرنین مطابقت ندارد، زیرا بنابر نقل قرآن، سد ذوالقرنین میان دو کوه و از آهن و مس مذاب ساخته شده، اما دیوار طولانی چین از کوه و دشت میگذرد و با سنگ و مصالح معمولی بنا شدهاست (← طباطبائی، ج 13، ص 381ـ 382؛ صفوی، ص 295ـ296).افراد دیگری را نیز از مصادیق احتمالی ذوالقرنین مطرح کردهاند، ازجمله: اسکندروس مردی از اسکندریه (← ابنقتیبه، ص 54)؛ هرمس یا هردیس (← ابنحبیب، ص 393؛ قرطبی، ج 11، ص 46)؛ مرزبانبن مدربه یونانی، مردی مصری از نسل یافثبن نوح (← ابنهشام، 1383، ج 1، ص 202؛ نحاس، ج 4، ص 284؛ مقدسی، ج 1، ص 457، همگی به نقل از محمدبن اسحاق)؛ عیاش و عبداللّهبن ضحاک (← عیاشی، ج 2، ص 340؛ ابنجوزی، ج 5، ص 183). گذشته از کوروش، در پارهای منابع، گاه احتمال ذوالقرنین بودن برخی دیگر از پادشاهان ایران نظیر فریدون (← قرطبی، ج 11، ص 464؛ آلوسی، ج 16، ص 28)، خشایارشا (← ثعالبی، ص 280ـ281؛ ابوریحان بیرونی، همانجا) و داریوش سوم (← بدرهای، ص 157ـ159) مطرح شدهاست (همچنین برای اقوال و منابع بیشتر درباره مصادیق احتمالی ذوالقرنین ← مساح، ص 6ـ9).گذشته از همه اینها، از نظرگاهی متفاوت، ذوالقرنین فردی گمنام است که نه پیامبر و نه پادشاه بلکه تنها بندهای از بندگان محبوب خدا بودهاست. مبنای این دیدگاه حدیثی از امامعلی علیهالسلام است (← ابنبابویه، 1363ش، ج 2، ص 393ـ 394) که بعدها به دیدگاهی شناختهشده در منابع تبدیل شد (← فخررازی، ج 21، ص 164). به نظر میرسد مفسران شیعه با نظر به این روایت بیشتر متمایل به این نظر بودهاند و کمتر درصدد کنجکاوی و در پی گمانهزنی درباره هویت ذوالقرنین برآمدهاند (برای نمونه ← طبرسی؛ ابوالفتوح رازی، ذیل آیات). از میان مفسران معاصر اهلسنّت، سید قطب (← ج 5، جزء16، ص 408) در تفسیر آیات از ذوالقرنین تنها با همین نام قرآنی یاد کرده و چون معتقد است که هیچ منبع یقینی جز قرآن در اختیار نیست و اقوال تفاسیر آمیخته با افسانهها و اسرائیلیات است، به خلاف بسیاری از مفسران، هیچ تلاشی برای تعیین هویت ذوالقرنین نکردهاست (نیز ← موسوی خوانساری، ص 59، 548ـ550، پانویس).در پژوهشهای غربیان درباره ذوالقرنین تصور غالب آن است که ذوالقرنین اسکندر مقدونی است (← مجتبایی، ص 32ـ33)، چنانکه هم در د. اسلام (چاپ دوم، همانجا) و هم در )دایرةالمعارف قرآن( (ذیل "Alexander") مطالب مربوط به ذوالقرنین ذیل مدخل اسکندر آمده و عبارات آغازین مدخلهای این دو دایرةالمعارف نیز حاکی از چنین تصوری است.در یکیدانستن اسکندر و ذوالقرنین در مطالعات اروپایی متن منسوب به کالیستنس تأثیر ویژهای داشتهاست. کالیستنس که مورخ یونانی ملازم اسکندر در لشکرکشیهای او بود، ظاهرآ مطالبی درباره کشورگشاییهای اسکندر نوشتهبود که بعدها از میان رفت. قرنها پس از او، فردی مصری یا یونانی اخبار و روایات متداول در میان مردم درباره اسکندر را با افزودن مطالبی اغراقآمیز گردآورد و به کالیستنس نسبت داد. این متن در حدود سده هفتم یا هشتم میلادی به زبان سریانی ترجمه شد (← دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ذیل «اسکندرنامه»). در 1307/ 1890 و 1310/1893، تئودور نولدکه ، شرقشناس شهیر آلمانی، در مقالاتی با استناد به متن سریانی همین اسکندرنامه منسوب به کالیستنس و متون سریانی دیگری ازجمله منظومه منسوب به یعقوب سَروجی درباره اسکندر، مدعی شد که ذوالقرنین همین اسکندر یونانیِ این متون مسیحی است و از آنجا به قرآن راه یافتهاست (← مجتبایی، ص 33ـ34؛ نیز ← فان بلیدل ، ص 175ـ177؛ د.اسلام، چاپ اول، ذیل «اسکندرنامه»). اخیرآ فان بلیدل در مقالهای کوشیده تا ارتباط میان متن سریانی موسوم به «افسانه اسکندر» و داستان ذوالقرنین قرآن را نشان دهد و ضمن احیای نظریه نولدکه، زمینه تاریخی ورود این متن سریانی را به جامعه مسلمانان روشن سازد (← همانجا). نکته جالبتوجه اینجاست که چند دهه پیش از نولدکه، در 1271/1855، ردسلوب ، محقق آلمانی، در اظهارنظری متفاوت، برای نخستین بار ذوالقرنین را لقبی برای کوروش هخامنشی دانست، اما ظاهرآ جایگاه ویژه نولدکه در میان محققان غربی موجب مغفولماندن این قبیل اظهارنظرها شده و دیدگاه نولدکه تصور غالب در تحقیقات جدید اروپایی شدهاست (← مجتبایی، همانجا). در نقد دیدگاه نولدکه و طرفداران نظریه او گفته شدهاست که همه متون سریانی مورد استناد آنها به بعد از ظهور اسلام تعلق دارند و نمیتوان روایت قرآنی ذوالقرنین را مأخوذ از آنها دانست، بلکه شاید بتوان گفت که خود آنها مستقیم یا غیرمستقیم از روایت قرآن تأثیر پذیرفتهاند (برای تفصیل بیشتر ← همان، ص 36، 47ـ48).در دوره معاصر در ایران، بحث درباره هویت ذوالقرنین اهمیت یافته و آثاری مستقل به زبان فارسی درباره آن تألیف و ترجمه شدهاست. یکی از تأثیرگذارترین تألیفات معاصر در این باب کتاب ذوالقرنین، یا، کوروش کبیر نوشته ابوالکلام آزاد (متوفی 1337ش/ 1958)، دانشمند و سیاستپیشه نامدار هندی، است که ترجمه فارسی آن در 1332ش در ایران انتشار یافت و همراه با مقدمهای نسبتآ مفصّل از مترجم در 1344 تجدید چاپ شد (← آزاد، مقدمه باستانی پاریزی، ص شصتونه ـ هفتادویک؛ نیز برای آگاهی از سرگذشت این ترجمه ← باستانی پاریزی، ص 32). در این کتاب برای نخستین بار به زبان فارسی این نظریه مطرح شد که ذوالقرنین قرآن کوروش هخامنشی است، هرچند که اصل این دیدگاه را از آنِ سید احمدخان هندی (متوفی 1314/1897) دانستهاند (← طباطبائی، ج 13، ص 391؛ محقق داماد، ص 11؛ مجتبایی، ص 34). انتشار این کتاب بر نوشتهها و پژوهشهای بعدی تأثیر مشهودی گذاشت و از آن پس بود که کوروش کبیر یکی از مصادیق احتمالی ذوالقرنین، بهویژه در آثار نویسندگان ایرانی، شد، بهگونهای که رقابت اصلی در تعیین هویت ذوالقرنین، میان طرفداران ذوالقرنین بودن اسکندر کبیر و ذوالقرنین بودن کوروش کبیر درگرفت (← خرمشاهی، ص 108). این نزاع در تألیفات فارسی چند دهه اخیر بهوضوح نمایان است (← صفوی، ص 288ـ310؛ بدرهای، ص 161، 174؛ اقبالی، ص 16، 435). افزون بر این، تمایل علامه طباطبائی، مفسر پرآوازه شیعی و ایرانی، به دیدگاه ابوالکلام آزاد (← ج 13، ص 396) بر رواج و رونق نظریه دوم در جامعه ایرانی افزود. در 1389ش، همایش «کوروش هخامنشی و ذوالقرنین» در تهران برگزار شد که انگیزه اصلی برگزارکنندگان آن ایجاد پیوند میان ایران پیش و پس از اسلام از طریق برقراری پیوند میان کوروش و ذوالقرنین بود و هدف عمده مقالات ارائهشده در آن نیز اثبات این امر بود که ذوالقرنین قرآن همان کوروش کبیر است نه اسکندر مقدونی (← کورش و ذوالقرنین، ص 15ـ19؛ بهویژه ← مجتبایی، ص 46ـ49).منابع : ابوالکلام آزاد، ذوالقرنین، یا، کوروش کبیر، ترجمه و مقدمه از باستانی پاریزی، تهران 1344ش؛ محمودبن عبداللّه آلوسی، روح المعانی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، ]بیتا.[؛ ابنبابویه، الامالی، قم 1417؛ همو، عللالشرایع، نجف 1385ـ1386، چاپ افست قم ]بیتا.[؛ همو، کتاب الخصال، چاپ علیاکبر غفاری، قم 1362ش؛ همو، کمالالدین و تمام النعمة، چاپ علیاکبر غفاری، قم 1363ش؛ همو، معانیالاخبار، چاپ علیاکبر غفاری، قم 1361ش؛ ابنجوزی، زاد المسیر فی علم التفسیر، بیروت 1404/1984؛ ابنحبیب، کتاب المُحَبَّر، چاپ ایلزه لیشتن اشتتر، حیدرآباد، دکن 1361/1942، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ ابنخلدون؛ ابنعاشور، تفسیر التحریر و التنویر، تونس 1984؛ ابنقتیبه، المعارف، چاپ ثروت عُکاشه، قاهره ] 1981[؛ ابنکثیر، البدایة و النهایة، چاپ علی شیری، بیروت 1408/1988؛ ابنمنظور؛ ابنهشام، سیرةالنبی، چاپ محمد محییالدین عبدالحمید، ]قاهره [1383/1963؛ همو، کتاب التیجان فی ملوک حمیر، صنعا ?] 1979[؛ ابوالفتوح رازی، روض الجِنان و روح الجَنان فی تفسیر القرآن، چاپ محمدجعفر یاحقی و محمدمهدی ناصح، مشهد 1365ـ 1376ش؛ ابوحمزه ثمالی، تفسیر القرآن الکریم، چاپ عبدالرزاق محمدحسین حرزالدین، قم 1378ش؛ ابوریحان بیرونی؛ قاسمبن سلّام ابوعُبَیْد، غریب الحدیث، حیدرآباد، دکن 1384ـ1387/1964ـ1967، چاپ افست بیروت 1396/1976؛ الاختصاص، ]منسوب به[ محمدبن محمد مفید، چاپ علیاکبر غفاری، قم : جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ]بیتا.[؛ علی اقبالی، ذوالقرنین: اسکندر ـ کوروش، همدان 1386ش؛ محمدابراهیم باستانی پاریزی، «داستان یک ترجمه»، مهرنامه، سال 1، ش 4 (مرداد 1389)؛ فریدون بدرهای، کورش کبیر در قرآن مجید و عهد عتیق، تهران 1384ش؛ ابوالحسنبن هیصم بوشنجی، قصصالانبیا، ترجمه محمدبن اسعدبن عبداللّه حنفی تستری، چاپ عباس محمدزاده، مشهد 1384ش؛ عبداللّهبن عمر بیضاوی، انوار التنزیل و اسرار التأویل، المعروف بتفسیر البیضاوی، مصر 1330، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ عبدالملک بن محمد ثعالبی، ثمار القلوب فی المضاف و المنسوب، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره ] 1985[؛ احمدبن محمد ثعلبی، قصص الانبیاء، المسمی عرائس المجالس، بیروت: دارالمعرفة، ]بیتا.[؛ همو، الکشف و البیان، المعروف تفسیر الثعلبی، چاپ علی عاشور، بیروت 1422/2002؛ عمروبن بحر جاحظ، کتاب الحیوان، چاپ عبدالسلام محمد هارون، مصر ?]1385ـ1389/ 1965ـ 1969[، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ اسماعیلبن حماد جوهری، الصحاح: تاج اللغة و صحاح العربیة، چاپ احمد عبدالغفور عطار، قاهره 1376، چاپ افست بیروت 1407؛ شمسالدین محمد حافظ، دیوان، چاپ محمد قزوینی و قاسم غنی، تهران 1369ش؛ حمزةبن حسن حمزه اصفهانی، کتاب تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء علیهم الصلوة و السلام، برلین 1340؛ عبداللّهبن جعفر حِمْیَری، قرب الاسناد، قم 1413؛ بهاءالدین خرمشاهی، «آیا مراد از ذوالقرنین کورش است ؟»، بینات، سال 4، ش 2 (تابستان 1376)؛ دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، زیرنظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران 1367ش ـ ، ذیل «اسکندرنامه» (از مجدالدین کیوانی)؛ حسینبن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، چاپ صفوان عدنان داوودی، دمشق 1412/1992؛ محمدبن محمد زَبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، چاپ علی شیری، بیروت 1414/1994؛ محمودبن عمر زمخشری، الفائق فی غریب الحدیث، بیروت 1417/1996؛ مصلحبن عبداللّه سعدی، کلیات سعدی، چاپ بهاءالدین خرمشاهی، تهران 1379ش؛ سیدقطب، فی ظلال القرآن، بیروت 1386/1967؛ محمدبن حسین شریف رضی، المجازات النبویة، چاپ طه محمد زینی، ]قاهره 1968[، چاپ افست قم ]بیتا.[؛ محمدبن محمود شهرزوری، نزهةالارواح و روضةالافراح فی تاریخ الحکماء و الفلاسفة، چاپ خورشید احمد، حیدرآباد، دکن 1396/1976؛ محمدبن حسن صفّار قمی، بصائر الدرجات الکبری فی فضائل آل محمد (ع)، چاپ محسن کوچهباغیتبریزی، تهران 1362ش؛ حسن صفوی، اسکندر و ادبیات ایران و شخصیت مذهبی اسکندر، تهران 1364ش؛ طباطبائی؛ طبرسی؛ طبری، جامع؛ محمدبن حسن طوسی، الامالی، قم 1414؛ همو، التبیان فی تفسیر القرآن، چاپ احمد حبیب قصیر عاملی، بیروت ]بیتا.[؛ محمدبن مسعود عیاشی، کتاب التفسیر، چاپ هاشم رسولی محلاتی، قم 1380ـ1381، چاپ افست تهران ]بیتا.[؛ محمدبن عمر فخررازی، التفسیر الکبیر، قاهره ]بیتا.[، چاپ افست تهران ]بیتا.[؛ بدیعالزمان فروزانفر، مآخذ قصص و تمثیلات مثنوی، تهران 1347ش؛ محمدبن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، بیروت 1405/ 1985؛ امیرتوکل کامبوزیا، ذوالقرنین، یا، تسن چی هوانگ تی، بزرگترین پادشاه چین، بهکوشش سنبله کامبوزیا، تهران ]بیتا.[؛ کلینی (بیروت)؛ کورش و ذوالقرنین: مجموعه مقالات همایش کورش هخامنشی و ذوالقرنین، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی ـ ششم خرداد 1389، به کوشش عسکر بهرامی، تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، مرکز پژوهشهای ایرانی و اسلامی، 1390ش؛ فتحاللّه مجتبایی، «ذوالقرنین: اسکندر یا کوروش ؟»، در کورش و ذوالقرنین، همان؛ مجلسی؛ مصطفی محقق داماد، حقوق بشردوستانه بینالمللی: رهیافتاسلامی، تهران 1383ش؛ رضوان مساح، «ذوالقرنینها و بررسی واژه ذوالقرنین از دیدگاه زبانشناسی تاریخی»، آینه پژوهش، سال20، ش 5 (آذر و دی 1388)؛ مقاتلبن سلیمان، تفسیر مقاتلبن سلیمان، چاپ عبداللّه محمود شحاته، ]قاهره[ 1979ـ1989؛ مطهربن طاهر مقدسی، آفرینش و تاریخ، مقدمه، ترجمه و تعلیقات از محمدرضا شفیعیکدکنی، تهران 1374ش؛ جعفربن حسین موسوی خوانساری، مناهج المعارف، یا، فرهنگ عقائد شیعه، چاپ احمد روضاتی، تهران 1351ش؛ جلالالدین محمدبن محمد مولوی، مثنوی معنوی، تصحیح رینولد الین نیکلسون، چاپ نصراللّه پورجوادی، تهران 1363ش؛ احمدبن محمد نحاس، معانی القرآن الکریم، چاپ محمدعلی صابونی، مکه 1408ـ1410؛ ابن ابیزینب نعمانی، الغیبة، چاپ فارس حسون کریم، قم 1422؛ ابراهیمبن منصور نیشابوری، قصصالانبیاء، چاپ حبیب یغمایی، تهران 1382ش؛EI1, s.v. "Iskandar-na(ma"; EI2, s.v. "Al-Iskandar" (by W. Montgomery Watt); Encyclopaedia of the Qur'a(n, ed. Jane Dammen Mc Auliffe, Leiden: Brill, 2001-2006, s.v. "Alexander" (by John Renard); Kevin Thomas Van Bladel, "The Alexander legend in the Qur'a(n 18:83-102", in The Qura(n in its historical context, ed. Gabriel Said Reynolds, London: Routledge, 2008.