ذ (ذال)، از همخوان ها، یازدهمین حرف الفبای فارسی، نهمین حرف الفبای عربی، سیزدهمین حرف الفبای اردو، یازدهمین حرف الفبای ترکی عثمانی، نهمین حرف در ترتیب الفبای ابتثی و حرف بیست وپنجم از الفبای ابجدی است که آن را ذال معجمه یا ذال منقوطه نیز می نامند.
ارزش عددی آن در حساب جمل هفتصد است (برهان؛ نفیسی؛ دهخدا؛ فیروزالدین؛ صلاحی، ذیل «ذ»). از نظر ابن عربی (سفر1، ص 319) ذال جزو هفت حرف آتشی و از عالم شهادت، جبروت، قهر و غلبه و در مرتبه پنجم است (نیز ← برهان، ذیل «هفت حرف آتشی»).
ذال به لحاظ آواشناسی، همخوان سایشی ـ صفیری، میان دندانی واک دار است که در نظام آوانگاری بین المللی با علامت ← و در حرف نویسی لاتین گاه با d و گاه با dh نشان داده می شود ()دایرة المعارف زبان و زبان شناسی عربی( ، ج 1، ص 162، ج 3، ص 598).
در نظام همخوانی زبان های فارسی، اردو و ترکی، واج ← وجود ندارد و همانند واج z تلفظ می شود که تلفظ آن با حروف «ز»، «ض» و «ظ» تفاوتی ندارد. بسیاری از واژه هایی که در این زبان ها حرف «ذ» دارند، وام واژه هایی از عربی اند (مانند غذا، ذکر، ذات در اردو و فارسی).
در زبان فارسی این حرف در معدودی از واژه هایی که ریشه ایرانی دارند نیز دیده می شود (مانند آذر و کاغذ). البته حرف «ذ» در این واژه ها معرف واج گونه از واج d در زبان فارسی دری سده های نخستین است که فقط بعد از واکه حادث می شده است (← «د»*، در فارسی؛ «دری*، زبان»).
این واج گونه در زبان ترکی باستان نیز دیده شده است (← «د»*، در ترکی). در زبان فارسی دری آغازی واج گونه در آغاز کلمه واقع نمی شده است. یگانه واژه فارسی که در لغت نامه های فارسی با حرف «ذ» آغاز می شود «ذُرَخش/ ذَرُخش» است (← برهان؛ دهخدا، همان جاها).
این واژه احتمالا مخفف واژه «آذرخش» است و از قاعده پیش گفته تبعیت می کند. بیشتر دالهایی که امروز در کلمات فارسی پس از واکه دیده می شوند در متون بازمانده از سده های نخستین اسلامی با حرف «ذ» نوشته می شدند (که به ذال معجمه معروف است؛ ← «د»*، در فارسی).
اغلب وام واژه های زبان عربی که در این ادوار از فارسی گرفته شده اند نیز گویای وجود این واج گونه اند. مانند واژه های گنبذ، استاذ، دیذبان و باذنجان (برای مثال های بیشتر ← تفضلی، 1388ش؛ ادّی شیر، 1908).
در برخی از متون بازمانده از قرون چهارم و پنجم، تنوع «د» و «ذ» در نگارش یک واژه وجود دارد. برای نمونه کلمات مادر و پدر هم زمان در یک متن به صورت ماذر و پذر نیز نوشته شده است (برای نمونه ← حدادی، ذیل کهف: 80).
این تنوع نوشتاری در وام واژه های فارسی در زبانهای هندی نیز دیده می شود. برای مثال واژه «کاغذ» در متون هندی قرن شانزدهم به صورت «کاغد» نوشته شده و در گویش اردوی دکنی، زبان هراتی و زبان های دراویدی کانّادا و تلوگو این واژه به صورت «کاغدو» آمده است.
واژه مشابه دیگر در این زبان ها «گنبد»، «گنبذ» و «گنبدو» است (د.اسلام، چاپ دوم، ذیل "Dha(l.2").در عربی. واج ← در میان زبان شناسان سنّتی عرب همخوانی سایشی (رخوه) و واک دار (مجهوره) است (سیبویه، ج 4، ص 574؛ ابن جِنّی، سِرُّ الصناعة الإعراب، ج 1، ص 175) که جفت بی واک (مهموس) آن «ث» است (ابراهیم انیس، ص 47).
درباره جایگاه تولید (مخرج) این واج نظریات متفاوتی وجود دارد. خلیل بن احمد در کتاب العین (ج 1، ص 58) این واج را با واج های «ظ» و «ث» هم مخرج دانسته و جایگاه تولید آنها را لثه ذکر کرده است. در برخی از فرهنگ های لغت و کتابهای دستوری نیز به تبع از کتاب العین آن را واجی لَثَوی وصف کرده اند (برای نمونه ← ابن منظور، همانجا؛ ابن یعیش، ج10، ص 125).
سیبویه (ج 4، ص 573) در وصفی دقیق تر، جایگاه این واج ها را نوک زبان و نوک دندان های پیشین دانسته است. بیشتر زبان شناسان پس از سیبویه به پیروی از وی تا به امروز جایگاه تولید این واج را دندانی (میان دندانی) ذکر کرده اند (برای نمونه ← ابن جنّی، سرُّالصناعة الإعراب، ج 1، ص 56؛ موسوی، ص 56؛ مجدی ابراهیم، ص 49؛ بهنساوی، ص 75).
بیشتر علمای تجوید جایگاه تولید واج «ذ» را نوک زبان و نوک دندان های پیشین بالا دانسته اند، اما برخی جایگاه تولید آن را نوک زبان و نوک دندان های پیشین بالا و پایین ذکر کرده اند.
درخصوص میزان جلوآمدن نوک زبان بین نوک دندانها مناقشه هست، ولی همگی بر این باورند که نباید نوک زبان را بیش از اندازه از بین دندان ها بیرون آورد (قدّوری الحمد، ص 182ـ183؛ نیز ← پاشایی، ص 106ـ107).ابن سینا (ص 78) در چگونگی تولید این واج گفته است که فقط نوک زبان موجب گرفتگی هوای بازدم می شود و هوای متراکم شده سبب می شود لرزش (اهتزاز) اندکی در نوک زبان پدید آید.
پیش از رهاشدن هوا، این لرزش به قسمت بالای فاصله دندانها نفوذ می کند، سپس رها می شود و ذال حادث می گردد. او گرفتگی هوا را در نوک زبان کوتاه دانسته است که به همین سبب هوا به تمامی از میان دندان ها نمی گذرد، بلکه گذرگاه آن از پایین بسته می شود و اندکی از بالای آن باز می ماند.
ابن سینا (ص 78ـ 79) بر این باور است که نسبت «ذ» به «ز» مانند نسبت «ث» به «س» است. تفاوت آن با «ث» در لرزش است، به جز آنکه گرفتگی در «ذ» از لرزش و صفیر می کاهد.
در منابع آواشناختی امروز، «ذ» آوای نرم سایشی دندانی واک دار مرقق (نازک) است که در هنگام ادای آن پس از برخورد نوک زبان به لبه دندان های بالا (یا بالا و پایین)، هوا از بین مجرای تنگ میان دندانها عبور می کندو به سبب سایش هوا در این مجرای تنگ، صدای صفیری حاصل می گردد.
در هنگام ادای این آوا مجرای بینی با زبان کوچک بسته می شود و برخلاف «ظ»، حرف ستبر (تفخیم) هم مخرجش، زبان تقعر پیدا نمی کند، به همین دلیل این صوت را نازک می گویند و تارآواها در هنگام ادای آن می لرزند (موسوی، ص 58). «ذ» همانند «ث» جزو حروف استفال است، یعنی حروفی که به صورت خفیف تلفظ می شوند، به ویژه هنگامی که با صدای کشیده «ا» همراه باشند، اما حرف هم مخرج دیگر این گروه «ظ» در شمار حروف استعلا قرار می گیرد (پاشایی، ص 109).
«ذ» در عربی همواره از حروف اصلی ریشه است و جزو حروف بدل و زائد واقع نمی شود و در سه جایگاه فاءالفعل (ذک ر)، عین الفعل (خ ذ ر) و لام الفعل (ا خ ذ) قرار می گیرد. گاه «ذ» براثر فرایند ابدال به آوای دیگری تبدیل می شود. برای مثال «ذ» در مجاورت «د»، به «د» تبدیل می شود و این دو درهم ادغام می شوند، مانند اذدکَرَ ← ادَّکَرَ، که اذدکَرَ خود حاصل ابدال «ت» به «د» بوده است (اذتَکَر ← اذدکر). برعکس گاه «ذ» حاصل ابدال «د» به «ذ» است، مانند عَدُوفا ← عَذوفا (ابن جنّی، سرّالصناعة الاعراب، ج 1، ص 175؛ همو، الخصائص، ج 2، ص 142؛ ابن سِکِّیت، ص140؛ نیز ← «د»*، در عربی).
نمونه های دیگر ابدال این واج، ابدال «ذ» به «ث» است: تلَعثم ← تلعذَم، ثُفروق ← ذفروق و به عکس ذفروق ← ثُفروق (ابن سکّیت، ص108؛ نیز ← ابن جنّی، سرّالصناعة الاعراب، همانجا؛ مجدی ابراهیم، ص 175). گاه «ذ» به واج های هم مخرجش بدل می شود. مانند «ظ»: وقیذا ← وقیظا، «ض»: نبذ ← نبض (ابن سکّیت، ص 143ـ144)، «ز» : ذرق ← زرق و به عکس زبرت ← ذبرت (همان، ص 141).
«ذ» در زبان عربی در آواهای متعددی ادغام می شود.این ادغام از نوع ادغام صغیر است. علمای تجوید و قاریان قرآن درباره ادغام «ذ» ساکن در شش حرف «ت»، «ج»، «د»، «س»، «ص» و «ز» اختلاف نظر دارند. برای مثال ابوعمروبن علاء (متوفی حـ 154) و هشام بن عمار (قرن سوم) ادغام «ذ» را در این شش حرف جایز دانسته اند، اما حمزة بن حبیب (متوفی 156) و خلف بن هشام بن ثعلب بزاز (متوفی 229) ادغام «ذ» در «ت» و «د» و علی بن حمزه کسایی (متوفی 189) و ابوعیسی خلّادبن خالد شیبانی کوفی (متوفی 220) نیز ادغام آن را در همه حروف مذکور به جز «ج» جایز دانسته اند (ابن جزری، ج 2، ص 2ـ3؛ نیز ← ابراهیم انیس، ص 198ـ199).
انواع ادغام واج «ذ» در آواهای دیگر عبارت اند از: ادغام «ذ» در «د»: خُذ داوود ← خُدّاوود (سیبویه، ج 4، ص 597؛ نیز ← ابراهیم انیس، همانجا)؛ ادغام «ذ» در «ظ»: خُذ ظالما ← خُظّالما؛ ادغام «ذ» در «ث»: خُذ ثابتا ← خُثّابتا (سیبویه، ج 4، ص 595)؛ ادغام «ذ» در «ص»: خُذ صابرا ← خُصّابرا (همان، ج 4، ص 597؛ نیز ← ابراهیم انیس، ص 199)؛ ادغام «ذ» در «ز»: مُذ زمان ← مُزّمان (ابراهیم انیس، همانجا)؛ ادغام «ذ» در «س»: اِذسَمَعتموهُ ← اسّتمعتموهُ (همانجا)؛ ادغام «ذ» در «ش» : خُذ شنباء ← خُشّنباء (سیبویه، ج 4، ص 599)؛ ادغام «ذ» در «ض»: خُذ ضرمه ← خُضّرمه (همان، ج 4، ص 598).
از نگاه تاریخی، واج «ذ» بازمانده نظام همخوانی زبان سامی آغازی است که به تدریج در برخی از زبان های سامی نظیر اکدی، عبری و حبشی ازمیان رفته و جای آن را واج «ز» گرفته است. «ذ» در زبان سریانی و آرامی به «د» بدل شده است. البته در برخی دیگر از زبانهای سامی نظیر اوگاریتی ، عربی جنوبی و عربی باقی مانده است ()مقدمه ای بر دستور زبان تطبیقی زبانهای سامی( ، ص 24، 28، 43؛ گری ، ص 11؛ نیز ← خط*، بخش :2 خط در زبانهای سامی).
منابع: ابراهیم انیس، الاصوات اللغویة، قاهره 1971؛ ابن جزری، النشر فی القراءات العشر، چاپ علی محمد ضباع، مصر ?] 1940[، چاپ افست تهران ]بی تا.[؛ ابن جِنّی، الخصائص، چاپ محمدعلی نجار، ]قاهره 1372ـ1376/ 1952ـ 1957[، چاپ افست بیروت ]بی تا[؛ همو، سِرُّالصناعة الإعراب، چاپ احمد فرید احمد، ]قاهره، بی تا.[؛ ابن سِکِّیت، کتاب الابدال، چاپ حسین محمد شرف، قاهره 1398/ 1978؛ ابن سینا، مخارج الحروف، یا، اسباب حدوث الحروف، دو روایت از متن رساله با مقابله و تصحیح و ترجمه از پرویز ناتل خانلری، تهران 1348ش؛ ابن عربی، الفتوحات المکیة، سفر1، چاپ عثمان یحیی، قاهره 1405/ 1985؛ ابن منظور؛ ابن یعیش، شرح المفصّل، بیروت: عالم الکتب، ]بی تا.[؛ ادّی شیر، کتاب الالفاظ الفارسیة المعرّبة، بیروت 1908؛ محمدحسین بن خلف برهان، برهان قاطع، چاپ محمد معین، تهران 1361ش؛ حسام بهنساوی، الدراسات الصوتیة عند العلماء العرب و الدرس الصوتی الحدیث، قاهره 2005؛ کبری پاشایی، مفاهیم قرآن و علم تجوید و آواشناسی، تهران 1383ش؛ احمد تفضلی، «وام واژه های ایرانی در زبان عربی»، پارسی کرده محمدحسین ساکت، کتاب ماه ادبیات، سال3، ش 27 (تیر 1388)؛ احمدبن محمد حدادی، معانی کتاب اللّه تعالی و تفسیره المنیر، ج 8، کتابت و تذهیب عثمان بن حسین ورّاق غزنوی (در سال 484ق)، با مقدمه محمد عمادی حائری، تهران 1390ش؛ خلیل بن احمد، کتاب العین، چاپ مهدی مخزومی و ابراهیم سامرایی، قم 1409؛ دهخدا؛ عمروبن عثمان سیبویه، الکتاب، چاپ امیل بدیع یعقوب، بیروت 1420/ 1999؛ محمد صلاحی، قاموس عثمانی: ترکجه ده قوللانیلان عربی، فارسی، اجنبی کافه لغاتی حاویدر، استانبول 1313ـ1322؛ فیروزالدین، فیروز اللغات اردو جامع، لاهور: فیروز سنز، ]بی تا.[؛ غانم قدّوری الحمد، الدراسات الصوتیة عند علماء التجوید، عَمّان 1424/2003؛ مجدی ابراهیم، فی اصوات العربیة: دراسة التطبیقیة، قاهره 1427/2006؛ مناف مهدی موسوی، علم الاصوات اللغویة، بیروت 1419/1998؛ علی اکبر نفیسی، فرهنگ نفیسی، تهران 1355ش؛EI2aDh, s.v. "(l.2: in Persian, and in Urdu" (by J. Burton-Page); Encyclopedia of Arabic language and linguistics, ed. Kees Versteegh, Leiden: Brill, 2006-2009, s.vv. "Arabic alphabet: origin" (by Beatrice Gruendler), "Phonetics" (by Salman H. al-Ani); Louis H. Gray, Introduction to Semitic comparative linguistics, Amesterdam 1971; An Introduction to the comparative grammar of the Semitic languages: phonology and morphology, by Sabatino Moscati et al., ed. Sabatino Moscati, Wiesbaden: Otto Harrassowitz, 1969.