دینوری، ابوالعباس احمدبن محمد، عارف، عالم و واعظ قرن چهارم. در منابع به زمان و محل تولد دینوری اشارهای نشدهاست. با این حال، احتمالا باید اهل دینور* باشد. گویا دینوری از زادگاه خود عازم نیشابور شده و مدتی را در آنجا بهوعظ و ارشاد پرداخت. او در وعظ شهرت داشت و مواعظش بسیار مؤثر بود (← سُلَمی، ص475؛ قشیری، ص212، 305، 412). مردم نیشابور به دینوری ارادت و علاقه بسیاری داشتند؛ بااینهمه، وی پس از مدتی راهی ترمذ شد. استقبال محمدحامد واشگردی، شاگرد ابوبکر ورّاق، از وی چنان بود که شاگردان محمدحامد برآشفتند و وی نیز در مقام دفاع گفت که شنیدهام دینوری خداوند را بسیار نیکو میستاید (← سلمی، همانجا؛ انصاری، ص363). دینوری پس از مدتی از ترمذ به سمرقند رفت و بعد از 340 در همانجا درگذشت (سلمی، همانجا؛ جامی، ص146).دینوری با یوسفبن حسین رازی* (متوفی 303)، عبداللّه خرّاز (متوفی قبل از 310)، محمد جُرَیری (متوفی 312) و ابنعطاء اَدمی (متوفی 309) مصاحبت داشته و با رُوَیم بغدادی* (متوفی 303) ملاقات و نیز با جنید بغدادی* (متوفی 297) درباره اخلاصمکاتبه کردهاست (سلمی، همانجا؛ ابونُعَیْم اصفهانی، ج10، ص265).از دینوری سخنان اندکی باقیمانده که برخی از ویژگیهای عرفان و سلوک او را نشان میدهد. از سخنان اوست که هر که با او (خدا) نزدیکتر، در او حیرانتر (انصاری؛ جامی، همانجاها). وی اصل طلب را در ترک طلب و شرم از هیبت در طلب و فانیشدن در آن دانستهاست (سلمی، ص475ـ476). وی همچنین برای ذکر مراتبی قائل بوده و اظهار میداشته که بدایت آن چشمپوشی از غیر خدا و نهایت ذکر غایبشدن ذاکر در ذکر و استغراق و محو او در مذکور است (همان، ص477؛ ابونعیم اصفهانی، ج10، ص383).دینوری در تشریح برخی از عقاید عرفانی از داستان انبیا نیز استفاده میکند، ازجمله درباره خداشناسی حضرت ابراهیم، برخلاف نظر معمول، اصل را بر تکامل خداشناسی وی گذاشتهاست نه بر مجادله با کفار. به اعتقاد او خداوند با تشریع ریاضاتی برای بندگان خویش آنها را بهسوی حقیقت سوق میدهد و بدینوسیله ربوبیت خود را بر ایشان متجلی میسازد. بر همین اساس، حضرت ابراهیم در ابتدا بهسبب غلبه شوق با مشاهده ستارگان گفت: «هذا ربّی» (انعام: 76). او در اینجا در مقام عینالجمع بود، اما پس از اندک زمانی خداوند او را از آن مقام ترفیع داد و حقیقت را به وی نمایاند. ازاینرو ابراهیم علیهالسلام گفت: «لااُحِبُّ الآفِلین» (همانجا؛ نیز ← سلمی، ص476ـ477). دینوری به عملکرد برخی صوفیان نیز با نگاهی نقادانه مینگریست و بر صوفیان خرده میگرفت که ارکان تصوف را نقض کرده و حقیقت را دگرگون ساختهاند، از جمله آنکه از بیادبیهای خود تعبیر به اخلاصمیکنند و سخنانی خارجاز موازین حق بر زبان میآورند و آنها را شطح میخوانند (قشیری، ص412؛ شعرانی، ج1، ص122).منابع : ابونُعَیم اصفهانی، حلیةالاولیاء و طبقاتالاصفیاء، چاپ محمدامین خانجی، بیروت 1387/1967؛ عبداللّهبن محمد انصاری، طبقاتالصوفیه، چاپ محمدسرور مولائی، تهران 1362ش؛ عبدالرحمانبن احمد جامی، نفحاتالانس، چاپ محمود عابدی، تهران 1370ش؛ محمدبن حسین سُلَمی، طبقاتالصوفیة، چاپ نورالدین شریبه، حلب 1406/ 1986؛ عبدالوهاببن احمد شعرانی، الطبقات الکبری، بیروت 1408/1988؛ عبدالکریمبن هوازن قشیری، الرسالة القشیریة فی علم التصوف، چاپ معروف زریق و علی عبدالحمید بلطهجی، دمشق 1408/1988.