دیناربن محمد عمادالدین

معرف

معروف به ملک‌دینار، از سران طوایف غز/ اغز و حکمران کرمان در اواخر سده ششم
متن
دیناربن محمد، عمادالدین، معروف به ملک‌دینار، از سران طوایف غز/ اغز و حکمران کرمان در اواخر سده ششم. پدرش محمد از بزرگان غز* بود که در منازعات درون قبیله‌ای کشته شد (← افضل‌الدین کرمانی، 1373ش، ص‌601؛ قس همو، 1356ش، ص‌77، که پدران و اجداد و عموهای وی را نیز از سران قبیله‌های خود دانسته‌است). از اوایل زندگی دینار اطلاعی در دست نیست. ظاهرآ پس از مرگ پدر جانشین او شد (← همو، 1356ش، همانجا). در فهرست ابن‌اثیر (ج‌11، ص‌176) از رؤسای پنج‌گانه غز در 548، نام او در کنار نام بختیار، طوطی، ارسلان و جغر/ جغز ذکر شده‌است (قس تتوی و همکاران، ج‌5، ص‌3109، که به‌جای دینار محمود ثبت کرده‌اند). غزها در 548، در نزدیکی بلخ با سلطان سنجر سلجوقی (حک : 511ـ552) جنگیدند و پس از غلبه بر سپاه او، شهرهای خراسان را غارت کردند (ابن‌اثیر، ج‌11، ص‌177ـ183؛ تتوی و همکاران، ج‌5، ص‌3113ـ3114)، سپس دینار و طوایف تحت فرمان او در بیابانهای اطراف مرو و سرخس مستقر شدند (← جوینی، ج‌2، ص20). با افزایش قدرت و نفوذ ایل‌ارسلان خوارزمشاه (حک : 551ـ567) در خراسان، دینار از وی اطاعت کرد و فرزندش فرّخ‌شاه را به گروگان به دربار خوارزم فرستاد (← افضل‌الدین کرمانی، 1373ش، ص‌609؛ ابن‌اثیر، ج‌11، ص‌293، 378). پس از مرگ ایل‌ارسلان در 567، فرزند کوچکش سلطانشاه به تخت نشست، اما پسر بزرگ‌تر ایل‌ارسلان، علاءالدین تکش (حک : 568ـ596) که در جند حکومت می‌کرد، با یاری قراختاییان وی را از خوارزم راند. تلاش سلطانشاه برای بازیابی سلطنت، سبب بروز جنگهایی میان دو برادر شد. درنتیجه این جنگها قدرت خوارزمشاهیان (حک 470:ـ628) در خراسان تضعیف شد و اقتدار ملک‌مؤیدالدین آی‌ابه (متوفی 569)، حکمران نیشابور، فزونی یافت (← ابن‌اثیر، ج‌11، ص‌377ـ378؛ جوینی، ج‌2، ص‌16ـ18؛ رشیدالدین فضل‌اللّه، ج‌1، ص‌343ـ344). ظاهرآ در همین دوره فرّخ‌شاه از خوارزم گریخت و به پدر پیوست. ملک‌دینار نیز از طاعت علاءالدین تکش سر باز زده و به مؤیدالدین آی‌ابه پیوست و با دختر او ازدواج‌کرد (← افضل‌الدین کرمانی، 1373ش، ص‌576؛ ابن‌اثیر، ج‌11، ص‌384ـ385).پس از درگذشت مؤیدالدین آی‌ابه، ملک‌دینار مطیع و متحد فرزند و جانشین او، طغان‌شاه، شد. سلطانشاه که به‌رغم یاری مؤید آی‌ابه، غوریان* و قراختاییان* نتوانسته بود به حکمرانی خوارزم برسد، در 573 با یاری قراختاییان به غزهای اطراف مرو و سرخس که تحت فرمان دینار بودند، تاخت و در اندک زمانی عده بسیاری از آنها را به قتل رسانید. در این پیکار ملک‌دینار به دشواری گریخت و در قلعه سرخس پناه گرفت (جوینی، ج‌2، ص‌20ـ21؛ رشیدالدین فضل‌اللّه، ج‌1، ص‌344ـ345). سلطانشاه، که از محاصره قلعه سرخس نتیجه‌ای نگرفته بود، مرو را به تصرف درآورد و سپس حملات خود را به قلعه سرخس آغاز کرد. در پی آن غزها که توان رویارویی با سپاهیان سلطانشاه را نداشتند، به‌ناچار از سرخس خارج‌شدند (جوینی، ج‌2، ص‌21ـ22). آنان به کرمان، که در این هنگام اوضاع سیاسی آشفته‌ای داشت، مهاجرت کردند (← افضل‌الدین کرمانی، 1373ش، ص‌514؛ همو، 1356ش، ص‌64ـ73) و به‌رغم حمایت تکلة‌بن زنگی (حک : 574ـ594)، اتابک سلغری فارس، از اتابک محمد (حاکم سلجوقی کرمان) به این شهر وارد شدند و آنجا را در 575 غارت کردند (همو، 1326ش، ص‌88ـ89؛ همو، 1373ش، ص‌516ـ517).با کوچ غزها در اواخر 575 و کاهش نیروهای دفاعی قلعه، ملک‌دینار نیز از حفظ قلعه در برابر حملات سلطانشاه ناتوان شد و ناچار با طغان‌شاه مکاتبه کرد و در برابر تسلیم قلعه سرخس به او، حکمرانی منطقه بسطام را درخواست نمود (جوینی، ج‌2، ص‌21؛ میرخواند، ج‌4، ص‌369؛ قس ناصرالدین منشی کرمانی، ص‌19، که از انتقال مستقیم دینار از سرخس به کرمان سخن گفته‌است). طغان‌شاه نیز با فرستادن یکی از امیران معتمد خود و تحویل‌گرفتن قلعه سرخس، تقاضای او را پذیرفت (ابن‌اثیر، ج‌11، ص‌379؛ جوینی، همانجا). بدین‌ترتیب دینار به بسطام در غرب خراسان رفت. سرانجام در 576، طغان‌شاه پس از نبردهای پی‌در پی از سلطانشاه شکست خورد و طوس و سرخس را از دست داد. با تضعیف قدرت طغان‌شاه، سردارانش به‌تدریج‌از اطراف او پراکنده شدند و به دربار سلطانشاه پیوستند (جوینی، ج‌2، ص‌22). دینار نیز علی‌رغم پیوند خویشاوندی، طغان‌شاه را رها کرد و با اظهار اطاعت به فرمانروای باوندی مازندران، اسپهبد حسام‌الدوله اردشیربن حسن (حک : 567ـ 602)، کوشید تا علاوه بر به‌دست آوردن چراگاههای حوضه رودهای گرگان و اترک، از حملات سلطانشاه و تکش به خراسان نیز در امان باشد. با موافقت اسپهبد مازندران، در حدود 577 ملک‌دینار در منطقه گرگان و شرق مازندران مستقر شد (← ابن‌اسفندیار، ج‌2، ص‌137). در این هنگام اهالی کرمان از ستم غزها به ستوه آمده بودند و امیر مجاهدالدین، حکمران کوبَنان/ کوهبنان (از توابع کرمان)، به امید آنکه با آمدن ملک‌دینار امنیت و آرامش حاکم شود، سفیری به گرگان فرستاد و او را به کرمان فراخواند (افضل‌الدین کرمانی، 1356ش، ص‌75ـ76؛ همو، 1373ش، ص‌571)، اما دینار در گرگان ماند و سال بعد با اطلاع از تبانی اسپهبد مازندران و علاءالدین تکش برضد او، پیش از رسیدن سپاه خوارزم شرق مازندران را غارت کرد و به نیشابور نزد طغان‌شاه گریخت (ابن‌اسفندیار، همانجا؛ تتوی و همکاران، ج‌5، ص‌3268). با مرگ طغان‌شاه در محرّم 581، دینار که آرزوی تجدید قدرت در خراسان را محال می‌دانست، نیشابور را به قصد کرمان ترک کرد (جوینی، همانجا؛ تتوی و همکاران، ج‌5، ص‌3269) و در رمضان همان سال، به کوبنان کرمان رسید (افضل‌الدین کرمانی، 1356ش، ص‌76). حکمران جدید کوبنان، نصیرالدین کرد که پدر امیر مجاهدالدین بود، او را گرامی داشت و به نام وی خطبه خواند (همو، 1373ش، ص‌572ـ 573؛ قس همو، 1356ش، ص‌99، که این امر را به پسران امیرمجاهدالدین نسبت داده‌است). دینار سپس به قصد تصرف مناطق جنوبی کرمان به راوَر و خَبیص‌رفت. اهالی بردسیر، مـرکز کرمان ــکه هنـوز آثاری از حکومـت سلجـوقیـان در آنجا برقرار بودــ برای جلوگیری از ورود دینار سپاهی را به مقابله با او فرستادند، اما آوازه جنگاوری دینار و همراهانش چنان ترسی بر دل آنان افکند که به‌رغم تعداد بسیار یارای تاختن بر لشکریان دینار را نیافتند. بنابراین دینار، بم و نَرماشیر را نیز تصرف کرد (همو، 1356ش، ص‌76؛ همو، 1373ش، ص‌550ـ551، 564ـ566).طوایف پراکنده غز و برخی از دیوان‌سالاران دولت سلجوقی که به‌سبب نابسامانی اوضاع از آن دولت روگردان بودند، در بردسیر به دینار پیوستند. با یاری آنها اکثر مناطق شرق و شمال کرمان، از کوبنان تا جیرفت، به تصرف دینار درآمد. به‌نام او خطبه خوانده شد و سکه ضرب گردید (← همو، 1356ش، ص‌96ـ97؛ همو، 1373ش، ص‌551ـ552، 566ـ569).با خروج‌محمدشاه (حک : 579 ـ ح 583)، آخرین پادشاه سلجوقی کرمان، از بردسیر در شعبان 582، اوضاع دفاعی شهر اختلال یافت و پس از مدتی محاصره و دفاع مأیوسانه اهالی شهر، سرانجام علما و بزرگان، شهر را به ملک‌دینار سپردند (همو، 1356ش، ص‌105؛ همو، 1373ش، ص‌574ـ575). با تصرف بردسیر، کرمان به تصرف دینار درآمد. دینار پس از آن، با خاتون کرمانی، دختر ملک‌طغرل و عمه محمدشاه ازدواج‌کرد تا از این طریق، ضمن کسب مشروعیت سیاسی، وارث قانونی سلجوقیان قلمداد گردد (د.ایرانیکا، ذیل «دینار، ملک‌بن محمد»). او سپس خواجه جمال کُرِیدی را به نیشابور فرستاد تا همسر دیگرش، دختر مؤید آی‌ابه، را نیز به کرمان بیاورد (افضل‌الدین کرمانی، 1373ش، ص‌576ـ577). دینار همچنین در جلب حمایت علما کوشید (← همان، ص‌574). در 584، حکمرانان کوبنان با حمایت اتابکان یزد (حک : ح 536ـ718) بر دینار شوریدند و شحنه او را دستگیر کردند و به یزد فرستادند. شورشیان شهر راوَر را نیز محاصره کردند. دینار با سپاهی اندک راور را آزاد کرد. با بازگشت محمدشاه سلجوقی به کرمان، سابق‌علی (حکمران بم) از او حمایت کرد و خَبیص‌را به تصرف درآورد و بر دینار شورید. دینار شورشیان را به محاصره درآورد و سرانجام سابق‌علی از در اطاعت درآمد. در همین هنگام خواجه‌جمال‌الدین، وزیر سلجوقیان کرمان که اموالش را غزها تصرف کرده بودند، مخالفت آغاز کرد و در قلعه زرند پناه گرفت. دینار وی را محاصره و دستگیر کرد، اما اندکی بعد خواجه‌جمال را آزاد کرد و به وزارت برگزید. دینار با تصرف جیرفت و قلعه‌های اطراف آن و سرکوب شورش چهارساله مردم کوبنان سرانجام حکومت خود را در کرمان تحکیم کرد (← همان، ص‌578ـ581، 584ـ590، 596ـ598).دینار به درخواست حکمران جزیره کیش که با ملوک هرمز در رقابت بود، به سواحل شمالی خلیج‌فارس رفت و در صفر 589 با او دیدار کرد (همان، ص‌599ـ600).دینار اگرچه پادشاهی حریص‌و مال‌اندوز بود (← همان، ص‌589، 599، 601، 606، 611)، اما در برقراری نظم و امنیت در کرمان کوشید. او برای بازسازی خرابیهای کرمان و بهبود وضع کشاورزی آن منطقه ــکه غزها از رونق انداخته بودندــ تلاش کرد (همو، 1356ش، ص‌86ـ87) و با بهره‌گیری از وزیر دانشمندی چون خواجه‌جمال، بخشی از آمال خود را تحقق بخشید (← د.ایرانیکا، همانجا). البته دینار نتوانست خودسریهای غزها را مهار کند و ایلات غز چند بار اقدام به قتل او کردند، ولی هوشیاری دینار آنان را ناکام گذاشت (← افضل‌الدین کرمانی، 1373ش، ص‌601). دینار در 591 درگذشت و پسرش فرّخ‌شاه جانشین او شد (همان، ص‌603ـ604).دائم‌الخمری فرّخ‌شاه و اسراف‌کاری او، سبب قدرت گرفتن غزها شد. در 592، او برای رهایی از تسلط آنان از علاءالدین تکش یاری خواست، اما پیش از آن براثر افراط در باده‌گساری درگذشت. با چیرگی غزها بر دربار، خزانه سرشار ملک‌دینار غارت شد. پس از فرّخ‌شاه، برادر کوچکش عجم‌شاه (حکمران بم) به امارت رسید، اما اختلاف او با سران غز مانع تحکیم قدرت وی گردید و در این گیرودار خطبه به‌نام علاءالدین تکش خوانده شد و مدتی بعد با ورود لشکریان خوارزمشاهی، کرمان به تصرف تکش درآمد (همان، ص‌604ـ615).منابع : ابن‌اثیر؛ ابن‌اسفندیار، تاریخ طبرستان، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران ?] 1320ش[؛ احمدبن حامد افضل‌الدین کرمانی، تاریخ افضل، یا، بدایع‌الازمان فی وقایع کرمان، چاپ مهدی بیانی، تهران 1326ش؛ همو، سلجوقیان و غز در کرمان، تحریر محمدابراهیم خبیصی، چاپ محمدابراهیم باستانی‌پاریزی، تهران 1373ش؛ همو، کتاب عقدالعلی للموقف الاعلی، چاپ علیمحمد عامری‌نائینی، تهران 1356ش؛ احمدبن نصراللّه تتوی و همکاران، تاریخ الفی: تاریخ هزار ساله اسلام، چاپ غلامرضا طباطبائی‌مجد، تهران 1382ش؛ جوینی؛ رشیدالدین فضل‌اللّه؛ میرخواند؛ ناصرالدین منشی‌کرمانی، سمط‌العلی للحضرة‌العلیا، چاپ عباس اقبال‌آشتیانی، تهران 1328ش؛EIr., s.v. "D((na(r, Malek b. Moh(ammad" (by C. Edmund Bosworth).
نظر شما
مولفان
گروه
رده موضوعی
جلد 18
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده