دیلم(2)، ساکنان منطقه غربی جبال البرز و مغرب طبرستان و مازندران. دیلم ناحیهای کوهستانی است که در دوره پیش و بعد از اسلام، بهسبب موقعیت جغرافیاییاش، پناهگاه بعضی اقوام و پیروان برخی مذاهب بود.هرچند اصطخری (ص205) و ابنحوقل (ص376) نسب دیلمیان را از قبیله ضَبّه (که از جنوب عربستان به این منطقه مهاجرت کرده بودند) دانستهاند، اما خاستگاه دیلمیان نامعلوم است. شاید آنان از اقوام ایرانی پیش از اسلام بوده باشند. مورخان قدیم یونان و روم، از سده دوم پیش از میلاد، از دیلمیان به عنوان همسایه شمالی مادها نام بردهاند. طبق نظری دیگر، دیلمیها ساکنان منطقهای در شمال ورامین و ری، و در مغربِ سکونتگاه تَپوریها (مثلا مردم طبرستان) بودهاند (مارکوارت ، ص126؛ د. ایرانیکا، ذیل "Deylamites.I").نخستین آگاهی از دیلمیان در منابع تاریخی ایران، از دوره ساسانیان (ح 226ـ ح 652 میلادی) است. دیلمیان در نبرد اردشیر بابکان، نخستین پادشاه ساسانی، با اردوان پنجم (آخرین شاه اشکانی)، در سپاه ساسانیان حضور داشتند (← کارنامه اردشیر پاپکان، ص16). ساسانیان با دیلمیان که مردمانی جنگجو و سرکش بودند، محتاطانه رفتار میکردند، اما دیلمیان بهتدریجقدرت یافتند و در دربار و سپاه نفوذ کردند (← ادامه مقاله). قباد اول (حک : 488ـ531 میلادی) در اواخر حکومت خود سپاهی به فرماندهی سردار بوئِس/ بویَه (ملقب به اُواریزیس یا وَهْرِز) به جنگ گرگین، شاه ایبری یا گرجستان، فرستاد. ظاهرآ، وهرز دیلمی بودهاست. افزون بر آن، دیلمیان جزو سپاهیان خسرو اول انوشیروان (حک : 531ـ579 میلادی) بودند و در حدود 552 میلادی، در جنگ لازیکا در جنوبشرقی دریای سیاه شرکت داشتند (پروکوپیوس ، ج2، ص523، 525). سربازان دیلمی در این دوره سختکوش، خشن، دارای سپر و زره و شمشیر و نیزه وصف شدهاند که تقریبآ با ویژگیهای سپاهیان دیلمی در اوایل دوره اسلامی منطبق است. ساسانیان نیروهای دیلمی را نه بهعنوان سربازان منظم، بلکه به مزدوری بهکار میگرفتند. در جنگهای شاهان متأخر ساسانی یعنی در شورشهای بهرام چوبین و بِستام، دایی خسروپرویز، از جنگجویان دیلمی نیز یاد شدهاست (د. ایرانیکا، همانجا). همچنین، فرماندهی سپاه انوشیروان در حمله به یمن در حدود 570 میلادی، به عهده وهرزِ دیلمی بود (← مسعودی، ص260؛ حمزه اصفهانی، ص40ـ41، 90). دیلمیان همچنین در نبرد قادسیه (سال 14) در شمار سپاهیان ایران بودند (← بلاذری، ص394).درباره اوضاع اجتماعی دیلم در این دوره اطلاع چندانی در دست نیست، اما به نظر میرسد امیران محلی بر این منطقه حکومت میکردند و احتمالا مذهب زردشتی داشتند. به گفته ابوریحانی بیرونی (ص224)، دیلمیان از آیینی مشتمل بر ساختار خانوادگی پدرسالارانه به ریاست کدخدایان پیروی میکردند که از فریدون (پادشاه افسانهای ایران) به آنها رسیده بود. آنان با گویشِ فارسیِ شمالغربی سخن میگفتند (← اصطخری، همانجا؛ نیز ← د. ایرانیکا، ذیل "Deylamites. II").دیلمیان پس از فروپاشی سلطنت ساسانیان، در برابر سپاهیان مسلمان مقاومت کردند. تلاشهای مسلمانان برای نفوذ به ناحیه دیلم ناکام بود. هرچند در سال 22، نُعَیمبن مُقَرِّن به سپاه دیلمی که تحت فرمان بوقا بود، حمله کرد و در واجرود، آنان را به سختی شکست داد (← طبری، ج4، ص148ـ149). در این دوره، قزوین پایگاه مسلمانان در برابر حملات دیلمیان بود (← ابنفقیه، ص279ـ280؛ بلاذری، ص448).ناحیه دیلم در تمام دوره امویان و اوایل دوره عباسیان گشوده نشد. لشکرکشی محمد، پسر حجاجبن یوسف ثقفی (والی عراق و ایران)، نیز بینتیجه بود (← ابنفقیه، ص283). دیلمیان و گیلها در این دوره با اسپهبدان دابویه طبرستان، که ادعای سیادت بر دیلم و گیلان را داشتند، متحد بودند (← طبری، ج6، ص532ـ536). در 144، عمربن علاء (سردار عرب) رویان را که مجاور دیلم و طبرستان بود، گرفت (ابنفقیه، ص304ـ307).در سال 176، یحییبن عبداللّه علوی، از نوادگان امامحسن علیهالسلام، به دیلم پناه برد. به نظر میرسد در این هنگام، مرزبان دیلم از امرای جَستانی بودهاست. ازاینرو، شاید بتوان گفت از نیمه دوم سده دوم، جستانیان در دیلم حکومت میکردند. در همین دوره، دین اسلام در بین دیلمیان رواجیافت، هرچند این روند طولانی بود (← ابناثیر، ج6، ص125، 189ـ192؛ نیز ← کسروی، ص35). به گفته اصطخری (همانجا)، دیلم تا زمان حسنبن زیدبن محمد*، داعیکبیر، در میانه سده سوم دارالکفر بود و از آنجا برده گرفته میشد. از آن پس، تشیع در بین مردم دیلم رواجیافت. آنان با حسنبن زیدبن محمد، متحد شدند و با سپاهیان طاهریان، صفاریان و رافعبن هرثمه که به طبرستان حمله میکردند، جنگیدند. دیلمیان در این دوره کوتاه بر ری، قزوین و زنجان مسلط شدند. محمدبن زید (برادر و جانشین داعیکبیر) در 287 در نبرد سامانیان کشته شد (← ابناسفندیار، ج1، ص235ـ237، 242ـ243، 245ـ246، 252ـ254، 257). جانشین او، حسن اُطروش*، در زمان درگیری با سامانیان، مدتی را در میان دیلمیان زیسته بود و بسیاری از آنها با وی بیعت کرده و با دست کشیدن از مذهب زردشتی مسلمان شده بودند (مرعشی، ص144).مناسبات دیلمیان و علویان در دوره حکومت حسنبن قاسمبن حسن* (ملقب به داعی صغیر)، آخرین حکمران علویان، رو به تیرگی نهاد و سرانجام در 316، مرداویج*، حسنبن قاسم را در جنگ کشت و به حکومت علویان در طبرستان پایان داد (← ابناسفندیار، ج1، ص278ـ292).از آغاز سده چهارم، خاندانهای حکومتگر دیلمی سربرآوردند، کنگریان (← مسافریان*) در طارم، سَلّاریان در آذربایجان و اَرّان و ارمنستان، زیاریان*، خاندان ماکان کاکی و حسن فیروزان، و سلسله آلبویه*. در پی خلأ قدرت در مغرب ایران که از ضعف حکومت خلفای عباسی ناشی میشد، دیلمیان به این سو آمدند و حکومت قدرتمند آلبویه را بنیان نهادند. هرچند پس از نزدیک به 130 سال حکمروایی بر منطقه وسیعی از بغداد تا مشرق ایران، مغلوب دستههای ترکمن سلجوقی شدند.به گفته اصطخری (همانجا)، دیلمیان به کشاورزی و دامپروری نیز اشتغال داشتند (نیز ← حمداللّه مستوفی، ص60). آنان در جنگها به عنوان پیادهنظام با سپرهای منقش بلند، دیواره دفاعی در برابر مهاجمان میساختند یا برای حمله و پیشروی از آن استفاده میکردند. سلاح مخصوصآنها، شمشیر، تبرزین و نیزه کوتاه دوکاره بود که این نیزهها همچون زوبین (مِزْراق) و ناوَک، هم برای فروبردن و هم برای پرتابکردن بهکار میرفتند؛ احتمالا چیزی شبیه یک کمان زنبورکی یا ابزار لوله مانندی برای پرتاب خدنگهای آتشین (← بوسه ، ص251). به گفته مقدسی (ص369)، دیلمیان در اجتماعات روستایی و طایفهای خود، همواره زوبین با خود داشتند. وجود پیادهنظام در زمینهای ناهموار که جنگ تن به تن رخ میداد، ضرورت داشت، اما در جنگهای باز که حضور سوارهنظام ضروری بود، دیلمیان وضع نامساعدی داشتند. پیش از آن، مرداویجو سپس، پادشاهان آلبویه با بهکارگیری دستههای غلامان ترک این مشکل را حل کردند. از آن پس، ترکان و دیلمیان، باوجود اختلافات قومی و رقابتهای بین دو گروه، اجزای اصلی سپاهیان آلبویه بودند (← بوسه، ص251ـ252). در 334، سپاهیان دیلمی بر معزالدوله دیلمی* (امیر بویهی) شوریدند. ازاینرو، وی به ترکان بیشتر نزدیک شد و دیلمیان را از یاد برد (← مسکویه، ج6، ص128ـ129، 132ـ133). در نتیجه، هر دو گروه ناکارآمد و ناراضی شدند: ترکان از طمع و زیادهخواهی و دیلمیان از فقر و نیازمندی. بااینهمه در سده پنجم، بیشتر سربازان دیلمی بهکار گرفته میشدند و امیران عالیرتبه سپاه دیلمی بودند. ناتوانیِ مجدالدوله دیلمی*، آخرین امیر بویهیِ ری، در مهار دستههای خودسر دیلمی در ری به زوال سلسله آلبویه سرعت بخشید. دیلمیان همچنین در حکومتهای خارجاز قلمرو آلبویه به عنوان مزدور مشغول بودند. سلاطین غزنوی یک دسته سربازان دیلمی داشتند که شامل جمع برگزیدهای بودند با سپرهای طلایی یا جواهرنشان و در گارد تشریفات (مراسم) خدمت میکردند (← بیهقی، ص168ـ382، 714ـ715). فاطمیان مصر یک دسته پیادهنظام دیلمی داشتند و ناصرخسرو در سفرش به قاهره در 439 تا 441، سیصد تن از ایشان را با تبرزین و زوبین در میان مستحفظان خلیفه مستنصر، در مراسمِ تشریفاتیِ بند نیل (فتحالخلیج)، دیدهاست (← ص84ـ86). دیلمیان در سپاه سلجوقی نیز حضور داشتند و خواجه نظامالملک سفارش کردهاست یک سپاه برای خدمت در دربار بایستی دارای عنصر مهم دیلمی شامل نیروی برگزیده مُفرَد باشد (← ص125). در اواخر قرن ششم، امیران سلجوقی کرمان پیادهنظام دیلمی داشتند و دیلمیان دارای اقطاعاتی گسترده و مناصب متعدد عالی اداری در حکومت ایالتی بودند.ناحیه دیلم در سده ششم و اوایل قرن هفتم، تحت حاکمیت اسماعیلیان قرار داشت و چندینبار در برابر حملات سلاطین سلجوقی مقاومت کرد. با ویرانی قلاع اسماعیلیان به دست هولاکوخان مغول در 654، مردم دیلم آرامش مقطعی را تجربه کردند. ایلخانهای بعدی همچون اولجایتو*، چندبار، از قزوین از طریق دره شاهرود، به گیلان و دیلم لشکرکشی کردند. بااینهمه، مذهب اسماعیلیه* و زیدیه* در گیلان و دیلم، در آن نواحی که در اواخر قرن هشتم سادات کیایی بر آن مسلط بودند، باقیماند تا احمدخان کیایی (← کیاییان*) به تشیع جعفری گرایید. با گرویدن مردم دیلم به تشیع امامی، این سرزمین به گستردگی با حکومت ایران پیوستگی یافت (ستوده، ج2، ص13ـ15).منابع : ابناثیر؛ ابناسفندیار، تاریخ طبرستان، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران ?]1320ش[؛ ابنحوقل؛ ابنفقیه؛ ابوریحان بیرونی؛ اصطخری؛ بلاذری (لیدن)؛ بیهقی؛ حمداللّه مستوفی، نزهة القلوب؛ حمزةبن حسن حمزه اصفهانی، کتاب تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء علیهم الصلوة و السلام، برلین 1340؛ منوچهر ستوده، از آستارا تا اِستارباد، تهران 1349ـ1380ش؛ طبری، تاریخ (بیروت)؛ کارنامه اردشیر پاپکان، ]چاپ و ترجمه[ صادق هدایت، تهران 1318ش؛ احمد کسروی، شهریاران گمنام، تهران 1353ش؛ ظهیرالدینبن نصیرالدین مرعشی، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، چاپ محمدحسین تسبیحی، تهران 1345ش؛ مسعودی، التنبیه؛ مسکویه؛ مقدسی؛ ناصرخسرو، سفرنامه حکیم ناصرخسرو، چاپ م. غنیزاده، تهران 1372ش؛ حسنبن علی نظامالملک، سیاستنامه، چاپ هیوبرت دارک، تهران 1347ش؛Heribert Busse, "Iran under the Bu(yids", in The Cambridge history of Iran, vol.4, ed. R. N. Frye, Cambridge 1975; EIr., s.vv. "Deylamites. I: in the pre-Islamic period" (by Wolfgang Felix), "ibid. II: in the Islamic period" (by Wilfred Madelung); Joseph Marquart, E(ra(nsa(hr nach der Geographie des Ps. Moses Xorenac(i, Berlin 1901; Procopius, Procopius, with an English translation by H. B. Dewing, London 1914- .