دیلم(1)، ناحیهای تاریخی در استان گیلان و بخشی از استان قزوین. دیلم در اصل نام قومی کهن در گیلان* بود و بعدها به سرزمین این قوم نیز اطلاق شد (← مقدسی، ص353؛ نیز ← رابینو ، ص277؛ ستوده، ج2، ص13؛ قس یاقوت حموی، ذیل مادّه، که معتقد است نام سرزمین دیلم بر قوم آن اطلاق شدهاست). دیلم خاستگاه آلبویه* (حک : ح 320ـ448) بود، لذا گاهی دولت آلبویه دیلم نیز نامیده شدهاست (← ابنبلخی، ص279، 320، 322).سرزمین اولیه قوم دیلم* بخش کوهستانی گیلان بود که در منابع جغرافیایی به دیلم خاصه یا دیلم محض شهرت داشت. ناحیه جغرافیایی دیلم محاذی کوههای طالقان و طارُم، میان طبرستان، جبال، گیلان و دریای خزر قرار داشت (برای نمونه ← اصطخری، ص204؛ حدودالعالم، ص148؛ نیز ← لسترنج ، ص172). امروزه این نواحی با بخشهای «رودبار شهرستان» و «رودبار الموت» شهرستان قزوین مطابقت میکند (← کسروی، بخش 1، ص2). در منابع جغرافیایی سدههای چهارم و پنجم، منطقه وسیعی از خراسان تا آذربایجان و از شهرهای جبال و قزوین تا دریای خزر جزو سرزمین دیلم ذکر شده که در واقع بخش وسیعی از قلمرو آلبویه بودهاست (← اصطخری، همانجا؛ ابنحوقل، ص376؛ مقدسی، همانجا؛ حدودالعالم، ص143؛ جیهانی، ص145؛ نیز ← رابینو، ص18). شاید بتوان این سرزمین وسیع را ناحیه سیاسی دیلم نامید. وسعت دیلم به اندازهای بود که در حدودالعالم (ص58ـ59)، یکی از 51 ناحیه آباد جهان معرفی شدهاست. بهدلیل وسعت آن، دریای خزر، دریای دیلم و سفیدرود، رود دیلم نیز نامیده شدهاست (سهراب، ص148).ناحیه دیلم/ دیلمان/ دیلمستان/ دیالم (← حدودالعالم، ص143؛ مرعشی، ص119ـ120) یکی از کورههای هشتگانه «عجمی» و خود دارای پنجکوره قومِس*، گرگان*، طبرستان*، دیلمان و خزر بود (← مقدسی، ص9، 353). کوره دیلم شامل 25 شهر ازجمله دَهِستان*، فَراوه*، استرآباد*، تَمیشَه*، ساری*، آمل*، دامغان*، بسطام*، سمنان*، قارِن* و گیلان بود (← حدودالعالم، ص143ـ150) که بهتدریجاین کورهها و شهرها از دیلم جدا شدند (رابینو، همانجا؛ لسترنج، ص173).دیلم خاصه/ محض یا کوره دیلمان به دو بخش کوهستانی و ساحلی تقسیم میشد. بخش ساحلی شامل ده ناحیه کوچک لترا، وارپوا، لنکا، مرد، جالَکرود، کرکرود، دیناررود، جوداهنجان، سلان رودبار و هَوسَم و بخش کوهستانی شامل سه ناحیه بزرگِ وستان، شیر و پژم بود (حدودالعالم، ص148). مرکز دیلم خاصرا رودبار (← اصطخری، همانجا)، طَرم (ابنحوقل، همانجا)، بَروان (مقدسی، ص355) و دیوآل (جیهانی، همانجا) نوشتهاند.دو تیره همنژاد گیل* و دیلم در اواخر دوره ساسانی (حک : ح 226ـ ح 652 میلادی) و اوایل دوره اسلامی از هم جدا شدند (کسروی، همانجا؛ نیز ← نامه تنسر، ص49) و در اوایل دوره اسلامی سرتاسر آن ولایت بهنام تیره بزرگتر دیلمان/ دیلمستان نامیده شد (کسروی، بخش 1، ص2ـ3). در یک تقسیمبندی کلی، گیلان به اراضی ساحلی و دیلم به کوهپایه مشرف به آن اراضی گفته میشد. با این حال، هریک از دو نام گاهی بهتنهایی بر تمام سرزمین جنوبی دریای خزر اطلاق میشد (← اصطخری؛ ابنحوقل، همانجاها؛ مقدسی، ص353، 355؛ جیهانی؛ یاقوت حموی، همانجاها؛ ابوالفداء، ص426). در دورههای بعد، واژه دیلم بهسبب استقلالنداشتن ناحیه دیلم کمتر بهکار رفت و بهتدریجنام گیلان*/ جیلان جای آن را گرفت (کسروی، همانجا). امروزه دیلمان نام شهری کوچک در شهرستان سیاهکَل* در استان گیلان است (← ایران. وزارت کشور، ذیل «استان گیلان»).ناحیه دیلم دارای پیشینه کهنی است و در محوطههای باستانی آن، همچون قلعه کوتی، حسنیمحله، خرّمرود، نوروزمحله و لاسوکان بارها کاوشهایی صورت گرفتهاست (فاخته جوبنه، ص31) و کتابی چهارجلدی (به انگلیسی و ژاپنی) با نام دیلمان صرفآ گزارش حفاریهای کاوشگران ژاپنی در دهه 1340ش/ 1960 در دیلمان است. براساس این یافتهها، حیات بشری در این ناحیه به هزاره دوم پیش از میلاد میرسد (موسوی، ص534).پیش از اسلام، بهویژه در زمان ساسانیان، سرزمین دیلم مکان امنی برای مخالفان حکومت مرکزی بود (← دینوری، ص100ـ105؛ نیز ← کسروی، بخش 1، ص3) و این منطقه بهطور کامل در سلطه حکومت مرکزی نبود (نولدکه ، ص142،پانویس 1). با این حال، نامهنگاری تَنْسَر (موبد موبدان در زمان اردشیر بابکان) با گُشْنَسپ (شاه طبرستان و دیلمان) نشاندهنده مناسبات سیاسی این ناحیه با حکومت ساسانی است (← نامه تنسر، همانجا). بهرام اول (حک : 273ـ276 یا 277 میلادی)، در زمان ولیعهدیاش، بهدلیل امارت بر سواحل جنوبی دریای خزر، گیلانشاه لقب گرفتهبود (پیگلوسکایا ، ص124).ناحیه دیلم در شمار سرزمینهایی بود که مسلمانان بسیار دیرتر از نواحی مرکزی و حتی شرقی ایران، بدان دست یافتند. دیلمیان در پناه جنگلهای انبوه و کوههای بلند منطقه دیلم تا مدتها در برابر لشکرکشیهای مسلمانان تاب آوردند (← کسروی، بخش 1، ص5ـ7). در واقع، مسلمانان از جانب جنوبغربی دیلم نتوانستند از قزوین فراتر بیایند و از همینرو قزوین را ثغر دیلم خواندند (← ابنخرداذبه، ص57؛ قدامةبن جعفر، ص261؛ ابنحوقل، ص369؛ حِمْیَری، ص465). در برخی از منابع احادیثی از پیامبر و امامعلی علیهالسلام در نکوهش دیلمیها و در ترغیب جنگجویان مسلمان به پاسداری از ثغر قزوین و فتح دیلم روایت شدهاست (← ابنفقیه، ص546،560ـ561؛ ابنعدیم، ج1، ص203؛ نیز ← قزوین*).دیلم مکانی امن برای دشمنان و مخالفان خلفای اموی و عباسی، بهویژه علویان، بود (کسروی، بخش 1، ص18ـ21). یحییبن عبداللّه (رهبر شورش در دیلم و امام زیدی) پس از قیام فَخّ* در 169، به دیلم پناه برد (طبری، ج8، ص241). پس از شهادت امامرضا علیهالسلام در 203، دیلم پناهگاه بسیاری از علویان شدهبود (اولیاءاللّه، ص84) و حسنبن زیدبن محمد*، بنیانگذار سلسله علویان طبرستان، نیز در 255 به دیلم رفتهبود (طبری، ج9، ص509ـ510).در واقع، ورود اسلام به نواحی دیلم تا سده سوم و فعالیتهای گسترده نظامی و فرهنگی حسن اُطروش به تأخیر افتاد (← حسن اطروش*).از قرن دوم تا چهارم، بخش وسیعی از ناحیه دیلم در تسلط حاکمان محلیِ جستانیان بود و آنها برای حفظ استقلال خود با علویان (حک : 250ـ316)، زیاریان (حک : 316ـ435 یا 441)، آلبویه و لشکریان خلفای عباسی جنگیدند (ابنحوقل، ص376؛ جیهانی، ص145؛ نیز ← رابینو، ص280؛ کسروی، بخش 1، ص22ـ23؛ برای اطلاع از وضع تاریخی و سیاسی دیلم ← جستانیان*؛ علویان*؛ زیاریان*؛ آلبویه*). در دوره تسلط مسافریان* (قرن چهارم و پنجم) و اسماعیلیه الموت (حک : 483ـ654) بر ناحیه دیلم، سکههایی بهنام دیلم ضرب شد (← عقیلی، ج5، ص144ـ145) که نشاندهنده اهمیت و تاحدی استقلال دیلم است.آب و هوای مطلوب و خاک حاصلخیز دیلم برای کشاورزی بسیار مناسب بود و بیشتر مردان و حتی زنان دیلمی به کشاورزی اشتغال داشتند (حدودالعالم، ص148). مقدسی (ص353) دیلم را سرزمین پشم و ابریشم خوانده و گفتهاست پارچههای آنجا به عراق و مصر نیز صادر میشود. با این حال بهدلیل کوهستانی بودن دیلم، نیازهای ساکنانش تأمین نمیشد و ازاینرو جوانان دیلمی، که در جنگاوری نیز چالاک بودند، از دیرباز در حکومتهای مختلف خدمت میکردند (تاریخ ایران، ص206)، ازجمله در لشکرکشی انوشیروان (حک : 531ـ 579 میلادی) به حبشه (← طبری، ج2، ص103؛ ابنبلخی، ص95). آنها همچنین در سال چهاردهم در نبرد قادسیه جزو سپاه ایران بودند و پس از شکست سپاه ایران به مسلمانان پیوستند و در سال شانزدهم در جنگ جَلولاء با سپاه ایران جنگیدند. همین گروه بعدها بخشی از سپاه اسلام با نام حمراء دیلم در کوفه بودند (← ابنفقیه، ص558؛ بلاذری، ص394) و در حکومتهای مستقل اسلامی همچون سپاه ارسلانبن طغرل، پادشاه سلجوقی عراق (حک : 551ـ571)، حضور فعال داشتند (افضلالدین کرمانی، ص35). نواحی دیگری در جهان اسلام نیز بهسبب انتساب به قوم دیلم به دیلم مشهور بود، ازجمله محله دیلم نزدیک شهر حلب که در زمان سیفالدوله حَمدانی (متوفی 356) بهسبب اقامت دیلمیها به نام آنها خوانده شد و ساکنانش به دیلمی مشهور بودند (ابنعدیم، ج7، ص3495؛ سبط ابنعجمی، ج1، ص505؛ نُعَیمی دمشقی، ج2، ص240). همچنین دیلمان نام یکی از روستاهای اصفهان (← یاقوت حموی، ذیل «دیلمان») و دیلمستان یکی از روستاهای شَهرزور (شهر قدیم کردستان، امروزه جزء ایالت سلیمانیه عراق) بود (← همان، ذیل «دیلمستان»).منسوبان به ناحیه دیلم را دیلمی مینامیدند (← سمعانی، ذیل «دیلمی») و مشهورترین آنها عبارتاند از: ابوالفتح ناصربن حسین دیلمی* (امام و مفسر زیدی در قرن پنجم)، سَلّار دیلمی* (از فقهای شیعه اثناعشری در قرن پنجم)، مهیار دیلمی* (شاعر شیعی قرن پنجم) و حسنبن عبدالوهاب دیلمی* (فقیه و مؤلف زیدی در قرن سیزدهم). دیلمانی نام منسوبان به قریه دیلمانِ اصفهان بودهاست (همان، ذیل «دیلمانی»؛ یاقوت حموی، ذیل «دیلمان»).منابع : ابنبلخی، فارسنامه، چاپ گیلسترنجو رینولد الین نیکلسون، لندن 1921، چاپ افست تهران 1363ش؛ ابنحوقل؛ ابنخرداذبه؛ ابنعدیم، بغیةالطلب فی تاریخ حلب، چاپ سهیل زکّار، بیروت ?]1408/ 1988[؛ ابنفقیه، کتاب البلدان، چاپ یوسف الهادی، بیروت 1416/ 1996؛ اسماعیلبن علی ابوالفداء، کتاب تقویم البلدان، چاپ رنو و سلان، پاریس 1840؛ اصطخری؛ احمدبن حامد افضلالدین کرمانی، تاریخ افضل، یا بدایعالازمان فی وقایع کرمان، چاپ مهدی بیانی، تهران 1326ش؛ محمدبن حسن اولیاءاللّه، تاریخ رویان، چاپ منوچهر ستوده، تهران 1348ش؛ ایران. وزارت کشور. معاونت سیاسی. دفتر تقسیمات کشوری، عناصر و واحدهای تقسیمات کشوری ایران: تیر 1390، تهران 1390ش؛ بلاذری (بیروت)؛ تاریخ ایران: از دوران باستان تا پایان سده هجدهم میلادی، نوشته نینا ویکتوروونا پیگولوسکایا و دیگران، ترجمه کریم کشاورز، تهران: پیام، 1363ش؛ ابوالقاسمبن احمد جیهانی، اشکالالعالم، ترجمه علیبن عبدالسلام کاتب، چاپ فیروز منصوری، ]مشهد [1368ش؛ حدودالعالم؛ محمدبن عبدالمنعم حِمْیَری، الروضالمعطار فی خبرالاقطار، چاپ احسان عباس، بیروت 1984؛ احمدبن داوود دینوری، الاخبار الطِّوال، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره 1960، چاپ افست قم 1368ش؛ احمدبن ابراهیم سبط ابنعجمی، کُنوزالذهب فی تاریخ حلب، چاپ شوقی شعث و فالح بکّور، حلب 1417ـ1418/ 1996ـ1997؛ منوچهر ستوده، از آستارا تا اِستارباد، تهران 1349ـ1380ش؛ سمعانی؛ سهراب، کتاب عجائب الاقالیم السبعة الی نهایة العمارة، چاپ هانس فون مژیک، وین 1347/ 1929؛ طبری، تاریخ (بیروت)؛ عبداللّه عقیلی، «دارالضربهای گیلان»، در گیلاننامه: مجموعه مقالات گیلانشناسی، ج5، بهکوشش م.پ. جکتاجی، رشت: طاعتی، 1380ش؛ قربان فاخته جوبنه، تاریخ گیلان: پیش از اسلام، رشت 1386ش؛ قدامةبن جعفر، کتابالخراج، چاپ دخویه، لیدن 1889، چاپ افست 1967؛ احمد کسروی، شهریاران گمنام، تهران 1335ش؛ ظهیرالدینبن نصیرالدین مرعشی، تاریخ گیلان و دیلمستان، چاپ منوچهر ستوده، تهران 1347ش؛ مقدسی؛ محمود موسوی، «باستانشناسی گیلان»، در کتاب گیلان، بهسرپرستی اصلاح عربانی، ج1، تهران: گروه پژوهشگران ایران، 1374ش؛ نامه تنسر به گشنسپ، چاپ مجتبی مینوی، تهران: خوارزمی، 1354ش؛ عبدالقادربن محمد نُعَیمی دمشقی، الدارس فی تاریخ المدارس، بیروت 1410/ 1990؛ تئودور نولدکه، تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان، ترجمه عباس زریاب، تهران 1378ش؛ یاقوت حموی؛Guy Le Strange, The lands of the Eastern Caliphate, Cambridge 1930; Nina Viktorovna Pigulevskaja, Les villes de l'(tat iranien aux