دیرَکْوَند، مجموعهای از طوایف لر* منطقه بالاگِریوه در استان لرستان*. این منطقه در جنوبغربی خرّمآباد* واقع است، از شمال به کوه هشتادپهلو، از مغرب به جاده خرّمآباد ـ دزفول، از مشرق به رود سِزار و از جنوب به رود دِز* محدود میشود (رزمآرا، ص226، 229ـ230؛ نیز ← فیروزان، ص21).در منابع، نام این طایفه به صورتهای دِرِکْوَند (← کرزن ، ج2، ص276، 281، 384؛ مینورسکی ، ص80)، دِرِکاوَند (راولینسون ، ص97، 107؛ لایارد ، ص98)، دیرَگوَند (رزمآرا، ص229ـ230)، دِریکْوَند و دِرْکَوَند (اماناللهی بهاروند، ص149) نیز آمدهاست. طوایف دیرکوند در واقع نیای مشترک ندارند (همان، ص150) و ظاهرآ همین باعث اختلاف در منابع درباره تعداد تیرهها و نیز جمعیت این طوایف شدهاست، بهگونهای که در منابع مختلف دیرکوندها شامل زیرشاخههای قلاوند و بهاروند* (← چاغروند خرمآبادی، ص188؛ جغرافیای لرستان، ص81)، بهاروند و قلاوند و میر (ادموندز ، ص91؛ اماناللهی بهاروند، ص149؛ نیز ← والیزاده معجزی، ص562)، قلاوند و بهاروند و زینیوند (فرمانفرما، ج2، ص821)، و هر چهار طایفه قلاوند، بهاروند، زینیوند و میر (ساکی، ص183؛ فیروزان، همانجا) دانسته شدهاند. این چهار طایفه به زیرشاخههای متعدد تقسیم میشوند (← رزمآرا، ص230ـ232؛ اماناللهی بهاروند، ص151ـ155).پیشینه دیرکوند چندان روشن نیست. بر اساس روایتهای محلی، عنوان دیرکوند از نام دِرَک گرفته شده که نام فردی همعصر شاهعباس اول (حک : 996ـ1038) بودهاست (اماناللهی بهاروند، ص150). بر اساس همین روایات، افزون بر طایفه زینیوند، تیرههای کَلالیوند، ساتیاروند، شوراوی، یاقوَند، کِرَفوَند و طافی، که در میان طوایف میر، قلاوند و بهاروند پراکندهاند، خود را از نسل درک و دیرکوند اصیل میدانند. بر پایه این روایات بهار، نیای طایفه بهاروند، اهل رباط در شمال خرّمآباد و به روایتی از ایل کلهر*، با دختر درک ازدواجکردهبود (← اماناللهی بهاروند، ص149ـ150؛ جغرافیای لرستان، توضیحات اماناللهی بهاروند، ص96). هسته طایفه قلاوند برگرفته از نام بانی آن (قَلا) است که از بَدرَه در استان ایلام به منطقه دیرکوندها مهاجرت کردهبود (جغرافیای لرستان، همان توضیحات، ص98). طایفه میر نیز از اخلاف شاهوردیخان، آخرین اتابک لر (متوفی 1006)، هستند که خود را از بنیهاشم و از نسل عقیل، برادر حضرت علی علیهالسلام، میدانند (ادموندز؛ اماناللهی بهاروند، همانجاها؛ نیز ← ساکی، ص183، 283). در دوره قاجار (حک 1210:ـ1344/ 1304ش)، رؤسای دیرکوند از طایفه میر بودند (← فرمانفرما، همانجا؛ رزمآرا، ص230) و مشهورترین آنان، میرتیمورخان، همعصر ناصرالدینشاه (حک : 1264ـ1313) بود (← والیزاده معجزی، ص175، 227، 236). پراکندگی طوایف دیرکوند در اواخر دوره قاجار سبب کاهش نفوذ میرها و جدایی بیشتر دیرکوندها شد (فرمانفرما، همانجا).ظاهرآ نخستینبار در 1251، از دیرکوند نامبرده شده که در آن زمان جمعیت آنها بههمراه چهار ایل دیگر منطقه بالاگریوه حدود ششهزار خانوار بودهاست (← راولینسون، همانجاها؛ نیز ← دوبد ، ج2، ص288، جدول، که در 1256 همین جمعیت را برای طوایف این منطقه ثبت کردهاست؛ لایارد، ص98، جدول).شغل اصلی دیرکوندها دامداری بود که تابستان را در درههای جنوبی کوههای هشتادپهلو و زمستان را در دشتهای حوالی دزفول میگذراندند (راولینسون، ص107؛ مورگان ، ج2، ص203؛ نیز ← فرمانفرما، همانجا). باوجوداین، کشاورزی نیز در میان آنها رونق داشت و مهمترین محصول آنان گندم و ذرت بود (مورگان، ج2، ص202ـ203). در پی آشوبهای پس از انقلاب مشروطه (1324)، در حدود 1330، طایفه بهاروند املاک زراعی دولت را در پیرامون خرّمآباد تصرف کردند و همین اقدام موجب رویآوردن این طایفه به کشاورزی شد (← فرمانفرما، همانجا).در تألیفات مربوط به دوره قاجار، ضمن اشاره به مهماننوازی دیرکوندها (← دوبد، ج2، ص219؛ ساکی، ص173)، از تمرد و غارتگری آنان نیز مکرر یاد شدهاست. بارون دوبد، که در 1256 از منطقه بالاگریوه عبور کرده، از سیزده تن از بزرگان آنها نامبردهاست که حدود یک سال پیش از آن، بهدستور والی لرستان به جرم غارت کاروانها به قتل رسیدهبودند (← ج2، ص217؛ نیز ← چیریکوف ، ص112ـ113).دیرکوندها تا زمان یکجانشینی (← ادامه مقاله) همچنان کاروانها را غارت و به دیگر ولایات لرستان حمله میکردند، چنانکه از عوامل مهم عزل حمزهمیرزا حشمتالدوله، پسر عباسمیرزا و والی لرستان و خوزستان، ناتوانی وی در فرونشاندن غارتگریهای این طوایف بود (والیزاده معجزی، ص114). با حکمرانی ظلالسلطان، پسر ناصرالدین شاه، بر لرستان (1297ـ1305)، مدتی از تمرد دیرکوندها کاسته شد (همان، ص117، 159، 181، 236). با وجود این در 1307، دستبرد آنان به یک کاروان تجاری گزارش شدهاست (نظامالسلطنه مافی، ج2، ص384؛ نیز ← مورگان، همانجا). سرکشی مداوم دیرکوندها موجب شد که در اواخر دوره ناصرالدینشاه، برای ایجاد امنیت جاده دزفول ـ خرّمآباد و حفاظت از آن در برابر حملات طوایف دیرکوند و سگوند*، دولت با همکاری بانک شاهی اقداماتی چون ساخت کاروانسرا انجام دهد (کرزن، ج2، ص384). این اقدامات در فرونشاندن سرکشی دیرکوندها تأثیری نداشت و ظاهرآ فقط موجب تغییر مسیر هجوم آنان شد، بهگونهای که در دوره مظفرالدینشاه (حک : 1313ـ1324) همچنان از تمرد و غارتگری دیرکوندها در لرستان، بهویژه در حدود بروجرد، سخن رفتهاست (← سپهر، ج1، ص90، ج2، ص795). در 1336 نیز دیرکوندها با اتحاد با ایل سگوند یک کاروان بزرگ تجاری را در مسیر شوشتر ـ خرّمآباد غارت کردند (← سالور، ج7، ص5057). سرکشی مداوم و طولانیمدت دیرکوندها علل متعددی داشت و فقر عمومی آنها از دلایل عمده آن بود. ادموندز، افسر انگلیسی که در 1335/ 1917 از منطقه بالاگریوه گذشتهبود، قلاوندها را فقیرتر از دیگر طوایف لر و عرب دانستهاست (← ص101). دشواری راههای ارتباطی سکونتگاههای دیرکوندها، عاملی دیگر در تداوم شورش و تمکیننکردن آنان بود. سکونتگاه طایفه قلاوند کوهی مرتفع در مُنگِرِه بود که راهی باریک و صعبالعبور داشت. همچنین کرَکی، محل سکونت بهاروندها، درهای عمیق و طولانی و پرآبوعلف و تنها راه ارتباطی آن، دو گلوگاه در ابتدا و انتهای دره بود که این طایفه دائمآ از آن مراقبت میکردند (جغرافیای لرستان، ص81ـ82). افزون بر این، کرزن (ج2، ص281) سیاستهای اشتباه دولت را ــبدون ذکر این سیاستهاــ علت عمده سرکشی دیرکوندها دانستهاست.به هر رو در پی تختهقاپو* کردن عشایر لرستان در زمان رضاشاه، همچنان از طغیان و سرکشی دیرکوندها و نیز همکاری گهگاه این طایفه با نیروهای دولتی سخن رفتهاست (← شاهبختی، ص105، 181، 185ـ186). در طی اجرای این طرح که تا 1312ش به طول انجامید، غالب دیرکوندها در منطقه بالاگریوه و قسمتی از آنها از طوایف میر و بهاروند، در منطقه کَرگاه در حومه خرّمآباد سکونت داده شدند (رزمآرا، ص188، 229ـ234، 241ـ244).گزارش منابع درباره جمعیت دیرکوندها مشوش است (برای نمونه ← چاغروند خرمآبادی، ص188؛ فرمانفرما، همانجا؛ رزمآرا، ص230ـ232) و چنانکه پیشتر ذکر شد، ظاهرآ از اختلاف منابع بر سر تعداد تیرههای دیرکوند ناشی شدهاست. آماری که رزمآرا در 1320ش از این طایفه بهدست دادهاست دقیقتر بهنظر میرسد. وی (ص230ـ231) جمعیت طایفه میر را حدود 4500 و بهاروند را 4850 خانوار ثبت کرده، اما از جمعیت طوایف قلاوند و زینیوند گزارشی ندادهاست. در 1337، فرمانفرما (همانجا) جمعیت طایفه قلاوند را حدود 1200 و زینیوند را نزدیک به دویست خانوار ثبت کردهاست، اما در صحت و دقت آمار فرمانفرما تردید هست. طبق آخرین سرشماری عشایری در 1387ش، جمعیت این طوایف در فصلهای ییلاق و قشلاق بسیار متغیر است و آنان در محدوده استانهای لرستان و خوزستان و در شهرستانهای الیگودرز، خرّمآباد، بروجرد، دِلفان، کوهدشت، دورود، اَزنا، پلدختر، سِلسِله و اندیمشک و اهواز پراکندهاند. جمعیت دیرکوند در فصل ییلاق حدود 1250 خانوار و بیشترین تراکم آن در شهرستان پلدختر با 582 خانوار است (← مرکز آمار ایران، ص72ـ73، 132ـ137).منابع : سیسیل جان ادموندز، یادداشت هائی درباره لرستان، در دو سفرنامه درباره لرستان، ترجمه سکندر اماناللهی بهاروند و لیلی بختیار، تهران: بابک، 1362ش؛ سکندر اماناللهی بهاروند، قوم لر: پژوهشی درباره پیوستگی قومی و پراکندگی جغرافیایی لُرها در ایران، تهران 1370ش؛ جغرافیای لرستان: پیشکوه و پشتکوه، چاپ سکندر اماناللهی بهاروند، خرمآباد: اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی لرستان، 1370ش؛ رحیم چاغروند خرمآبادی، جغرافیای لرستان، چاپ ایرجافشار و احمد شعبانی، در شقایق، سال 1، ش 3 و 4 (پاییز و زمستان 1376)؛ ایگور ایوانوویچ چیریکوف، سیاحتنامه مسیو چریکف، ترجمه آبکار مسیحی، بهکوشش علیاصغر عمران، تهران 1358ش؛ حاجعلی رزمآرا، جغرافیای نظامی ایران: لرستان، تهران 1320ش؛ علیمحمد ساکی، جغرافیای تاریخی و تاریخ لرستان، خرمآباد ?]1343ش[؛ قهرمانمیرزا سالور، روزنامه خاطرات عینالسلطنه، ج7، چاپ مسعود سالور و ایرجافشار، تهران 1378ش؛ عبدالحسین سپهر، مرآت الوقایع مظفری، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران 1386ش؛ محمد شاهبختی، عملیات لرستان: اسناد سرتیپ محمد شاهبختی، 1303 و 1306 شمسی، چاپ کاوه بیات، تهران ?] 1373ش[؛ عبدالحسینمیرزا فرمانفرما، گزیدهای از مجموعه اسناد عبدالحسینمیرزا فرمانفرما : 1340ـ1325 هجری قمری، چاپ منصوره اتحادیه (نظاممافی) و سیروس سعدوندیان، تهران 1366ش؛ ت. فیروزان، «درباره ترکیب و سازمان ایلات و عشایر ایران»، در ایلات و عشایر، تهران: آگاه، 1362ش؛ مرکز آمار ایران، سرشماری اجتماعی اقتصادی عشایر کوچنده کشور :1387 جمعیت عشایری دهستانها، کل کشور، تهران 1388ش؛ ژاک ژان ماری دو مورگان، هیئت علمی فرانسه در ایران: مطالعات جغرافیائی، ترجمه و توضیح کاظم ودیعی، تبریز 1338ـ1339ش؛ حسینقلی نظامالسلطنه مافی، خاطرات و اسناد حسین قلیخان نظام السلطنه مافی، چاپ معصومه مافی و دیگران، تهران 1362ش؛ محمدرضا والیزاده معجزی، تاریخ لرستان: روزگار قاجار از تأسیس تا کودتای 1299، بهکوشش حسین والیزاده معجزی و محمد والیزاده معجزی، تهران 1380ش؛George N. Curzon, Persia and the Persian question, London 1892; C.A. De Bode, Travels in Luristan and , "A description of Arabistan, London 1845; A.H. Layard the province of Kh(zist← n", The Journal of the Royal Geographical Society of London, vol.16 (1846); Vladimir Fedorovich Minorsky, "The tribes of western Iran", The Journal of the Royal Anthropological Institute of Great , vol.75, no.1, pt.2 (1945); Henry Britain and Ireland Creswicke Rawlinson, "Notes on a march from Zohab, at the foot of Zagros, along the mountains to Khuzistan (Susiana), and from thence through the province of Luristan to Kirmanshah, in the year 1836", The Journal of the Royal Geographical Society of London, vol.9 (1839).