دَیرالقَمَر، شهری کوچک در استان جَبَل لبنان*. دیرالقمر در شهرستان شُوف* (بهمرکزیت شهر بیتالدین*)، در چهل کیلومتری بیروت* و ارتفاع 850 متری از سطح دریا واقع است (عفیف بطرس مُرْهِج، ج5، ص134).دیرالقمر در لغت بهمعنای عبادتگاه ماه است و بهنظر میرسد بخش دوم این اسم ترجمه عربی واژه سامی سینا (نام الههای بهمعنای ماه) باشد (← انیس فریحه، ص74). در وجه تسمیه شهر دو روایت وجود دارد: در روایت نخست، نام شهر برگرفته از تصویر ماه هلالی بر تخته سنگی است که اوایل حکومت خاندان مَعْن* (از خاندانهای دروزی لبنان و حاکم بر منطقه شوف؛ حک : 922ـ1109) بین خرابههایی یافت شده که امروزه کنیسه سیدهتَلّه بر آن بنا شده و احتمالا این مکان در گذشته محلی برای پرستش ماه بودهاست. این سنگ امروزه نزدیک در اصلی کنیسه سیدهتلّه قرار دارد (← عفیف بطرس مرهج، ج5، ص136؛ عیسی اسکندر معلوف، 1966، ص266). در روایت دیگر، مسیحیان در این محل دیری ویرانه را شبانه زیر نور ماه تجدید بنا کردند. این شهر را دارالقمر، مسکنالقمر و عیندره نیز نامیدهاند (← عیسی اسکندر معلوف، همانجا؛ ریاض غنّام، ص200، پانویس 2). گفته میشود دیرالقمر در زمان جنگهای صلیبی وجود داشت و حتی بنای آن را به صلیبیهای آلمانی نسبت دادهاند (← عفیف بطرس مرهج، ج5، ص137). اما این شهر پس از آنکه امیرفخرالدین معنی (متوفی 951) آن را مقرّ امارت خود کرد، در تاریخ سیاسی منطقه جبل تأثیر اساسی داشت (حتّی، ص459؛ دحداح، ص7؛ نیز ← ادامه مقاله). فخرالدین با ایجاد سراها و قصرهایی به آبادانی شهر همت گمارد (عفیف بطرس مرهج، همانجا). در زمان فخرالدین معنی دوم (حک : 1000ـ1045) آلسَیْفا دیرالقمر را آتش زدند. وی نیز قصرهای آنان در عکّا را ویران کرد و بخشی از سنگهای آن قصرها را به دیرالقمر آورد که تا امروز در برخی آثار بهجامانده از آنان دیده میشود (← حتّی، ص462ـ463؛ عیسی اسکندر معلوف، 1966، ص166ـ167؛ عزیز احدب، ص26، 194). آثار بهجامانده از این دوران عبارت است از : مسجد فخرالدین و قصر قیساریه یا قیصریه فخرالدین؛ حمام معنیها که در حدود بیست غرفه داشت و برای استفاده بانوان قصر، مسیری 150 متری از زیرزمین آن را به قصر متصل میکرد؛ قبهای مربعشکل معروف به مقبرةالقبة (قبةالشربین یا قبةالمشانیق) نزدیک بیت انطوان عید که مدفن معنیها و جانشین آنان، شهابیان (حک : 1109ـ1258)، است (← «آثار دیرالقمرالعشرة»، ص373؛ عیسی اسکندر معلوف، 1966، ص266ـ267؛ عزیز احدب، ص196).دیرالقمر در زمان سه امیر اول خاندان شهابی* (امیربشیر، امیرحیدر و امیرمُلحِم) از 1109 تا 1172، همچنان مرکز امارت باقیماند و همزمان بیروت نیز اهمیت داشت. پس از امیرملحم، در رقابتی میان امیراحمد (متوفی 1109) و امیرمنصور، امیراحمد دیرالقمر و امیرمنصور بیروت را مقرّ ولایت خود کردند و در ادامه درگیریها، امیرمنصور دیرالقمر را تصرف کرد. از آن پس، این شهر مدتی مرکزیت خود را از دست داد. تا اینکه در 1184، در زمان امیریوسف شهابی مرکزیت خود را بازیافت (← شهابی، ج1، ص3، 8ـ9، 28، 42ـ43، 59ـ60، 87ـ88، نیز ← ص148 به بعد؛ حتّی، ص470، 475ـ476؛ لبنان، ج1، نمایی از شهر دیرالقمر و مسجد فخرالدینص48؛ لیون ، ص119). امیربشیر شهابی (حک : 1109ـ 1118) با جذب خاندانهای صنعتگری چون خاندان بنوظریفه، که آهنگر بودند، موجب رونق شهر شد (← عیسی اسکندرمعلوف، 2007ـ2009، ج4، ص345، 376). وی همچنین به پزشکی قانونی توجه خاصی داشت و برای نخستین بار کسانی را به آموختن این رشته گمارد (عفیف بطرس مرهج، ج5، ص154). امیربشیر چندی بعد پایتخت خود را به شهر بیتالدین انتقال داد اما از توجه به دیرالقمر غافل نماند. چنانکه قناتی از بیتالدین تا دیرالقمر حفر کرد که هنوز هم مردم این دو شهر از آب آن بهره میبرند (حتّی، ص35، 509). قصرهای امیرملحم، امیراحمد (ابوعساف جرجیس باز)، امیرمحمود و امیریوسف، و دارموسی شوعا (ساخته نِقولای ترک) و داربُطرُس کرامه در این شهر همگی از دوره آلبشیر بهجا ماندهاند («آثار دیرالقمر العشرة»، همانجا؛ عفیف بطرس مرهج، ج5، ص142ـ148).موقعیت تجاری دیرالقمر در پی توجه امیربشیر به مسیحیان و آمدن تجار مسیحی به این شهر رشد بیشتری یافت (← هریس ، ص126؛ نیز ← ادامه مقاله). رستم باز، از ملازمان امیربشیر و تاجر پارچه در دیرالقمر، در خاطراتش از این شهر در اواسط قرن سیزدهم، آن را یکی از مراکز مهم تجاری و صناعی زمان خود دانسته و از رونق تجارت پارچه در این شهر سخن گفتهاست (ص112ـ114). اهالی دیرالقمر صنعت تولید منسوجات کتانی و ابریشمی نازک را از پارچهبافان دمشقی و ساخت زنّار را از طرابلسیها فراگرفتند و در 1270 حریری همچون حریر فرانسوی تولید کردند. آنان در بافت عباهای نفیس و جلبابهای حریر زربافت (لباس رؤسای مشایخ دروز) مهارت داشتند. دستگاههای فعالِ بافندگی ابریشم، پارچه و انواع لباسهای ابریشمی و پشمی در دیرالقمر تا اواسط قرن سیزدهم به 160 دستگاه میرسید (ریاض غنّام، ص68ـ69). در این قرن، دیرالقمر یکی از بزرگترین مراکز تولید صابون (با روغن زیتون) بود و در 1254 حدود 000،768 کیلوگرم صابون در این شهر تولید شد (همان، ص57). دیرالقمر در صنعت ساخت اسلحه نیز شهرت داشت (همان، ص75). دیرالقمر و زَحْله مهمترین مراکز تجاری جبل و پل ارتباطی تجاری میان شهرهای ساحلی لبنان و مناطق داخلی سوریه بودند (آکارلی ، ص7).دیرالقمر مصائب و بلایای بسیاری را نیز از سرگذراند، چنانکه بارها در سالهای 1230 تا 1259 بسیاری از مردم این شهر براثر ابتلا به طاعون جان خود را از دست دادند (← شهابی، ج3، ص604ـ605، 788ـ789؛ ریاض غنّام، ص208). واقعشدن این شهر در قلب منطقه دروزیها همواره موجب بروز کشمکشهایی میان دروزیان* و مسیحیان مارونی دیرالقمر شدهاست. از زمان امیرحیدر (حک : 1119ـ1145)، بخش جنوبی لبنان در دست پنجخاندان دروزی جُنبَلاط*، ابونَکَد، عبدالملک، احمد و تلحوق با مرکزیت شهر دیرالقمر بود. از همین زمان دیرالقمر و جِزین کمکم مارونینشین شدند و در نیمه قرن دوازدهم دبیران امرای شهابی در دیرالقمر نیز غالبآ مارونی بودند. این قدرت برتر دروز در منطقه موجب شد تا امیربشیر دوم (حک 1202:ـ1256) با گرایش به جامعه مسیحی، برای موازنه قدرت در منطقه به دو شهر دیرالقمر و زحله اهمیت خاصبخشد (چرچیل ، ص22، 103؛ وینزلو ، ص19). با این حال، درگیریها میان این دو گروه همواره ادامه داشت، بهویژه در 1257 که دروزیهای شهر بهسبب حمایت امیربشیر سوم از مسیحیان، در گروههایی چهارصد و پانصد نفره مسلحانه به دیرالقمر رفتند و بر ضد او قیام کردند. در این درگیری دویست تن از مسیحیان کشته شدند (وینزلو، ص29؛ چرچیل، ص48ـ52؛ فیرو ، ص88ـ91؛ مارون رعد، ص69ـ71) وبیش از 1200 تن از مسیحیان و تقریبآ همه بازرگانان دیرالقمر را ترک کردند و به بیروت رفتند (فواز ، ص53ـ55؛ براینمونههایی بیشتر از درگیری میان دروزیها و مسیحیان ← حتّی، ص526ـ527، 530؛ چرچیل، ص151، 188ـ191؛ فیرو، ص121، 124؛ ریاض غنّام، ص198ـ200).با مداخله فرانسه به نمایندگی از کشورهای اروپایی در 1278/ 1861، براساس دو توافقنامه به جبل لبنان استقلال داخلی با ضمانت کشورهای اروپایی داده شد که به متصرفیه جبل لبنان (1278ـ1337/ 1861ـ1918) شهرت یافت (حکمت البیر حداد، ص34ـ35؛ علیزاده، ص20ـ21؛ نیز ← جبللبنان*)، براساس این توافقنامه، دیرالقمر از 1278 تقریبآ بهطور کامل شهری مسیحینشین و پایگاه قدرت و ثروت مارونیهای لبنان شد (بینین ، ص49). در این دوره، از سلطه دروزیها کاسته شد و آنان تحتفشار مسیحیان مجبور به فروش خانههای خود شدند (← ریاض غنّام، ص200ـ202).دیرالقمر در زمان اسماعیل حقیبیگ (آخرین حاکم ترک جبل لبنان) در 1336، به بخشی (مدیریه) مستقل در شهرستان شوف، به مرکزیت دیرالقمر، تبدیل شد (لبنان، ج1، ص49، 51ـ52).با استقلال کشور لبنان و انتخاب بیروت به پایتختی آن در 1305ش/ 1926، بهتدریجاز اهمیت دیرالقمر کاسته شد. درگیریهای دائمی میان دروزیها و مسیحیان، که اوجآن در 1362ش/ 1983 بود، باعث ناامنی و نابسامانی بیش از پیش و از رونقافتادن این شهر شد (← کاللو ، ص175؛ وینزلو، ص342ـ 243؛ عماد یونس، ج1، ص332ـ340، ج3، ص66، 75).جمعیت دیرالقمر تا اواخر قرن دوازدهم و اوایل قرن سیزدهم حدود چهارهزار تن بود (هریس، ص126؛ آکارلی، همانجا). این جمعیت در دوره حکومت امیربشیر دوم و به سبب تلاشهای او برای بهبود اوضاع، به پانزدههزار تن رسید (چرچیل، ص104؛ فیرو، ص115؛ عفیف بطرس مرهج، ج5، ص137). اما بهسبب درگیریهای مداوم میان دروزیها و مسیحیان و نیز مهاجرت بسیاری از دروزیها از این شهر، جمعیت دیرالقمر در دهه 1280/1860 به حدود هشتهزار تن کاهش یافت. این جمعیت در اوایل قرن چهاردهم/ بیستم به حدود 8500 تن رسید که مارونیها و مسیحیان کاتولیک بیشترین درصد جمعیت را تشکیل میدادند (آکارلی، ص106؛ فغالی، ص34ـ35).عیسی اسکندر معلوف به تفصیل خاندانهای بزرگ ساکن در این شهر را معرفی کردهاست، ازجمله بُستانی*، باز، جاویش، نَحول، اَفتیموس، باحوط و ظَریفه (← 2007ـ2009، ج4، ص344ـ347) همچنین فهرست نام 348 خاندان ساکن در این شهر نیز در سایت رسمی آمدهاست (← دیرالقمر ، 2002).منابع : «آثار دیرالقمر العشرة»، اوراق لبنانیة، سال 2، ش 8 (آب 1956)؛ انیس فریحه، معجم اسماءالمدن و القری اللبنانیة و تفسیر معانیها، بیروت 1985؛ فیلیپ خوری حتّی، تاریخ لبنان: منذ اقدم العصور التاریخیة الی عصرنا الحاضر، ترجمة انیس فریحه، چاپ جبرائیل جبور، بیروت ?] 1972[؛ حکمت البیر حداد، لبنانالکبیر، ]بیروت[ 1996؛ سلیم خطار دحداح، ترجمةالامیر بشیر الشهابی الکبیر المعروف بالمالطی: نبذة تاریخیة، بیروت 1969؛ رستم باز، مُذَکِّرات رستم باز، چاپ فؤاد افرام بستانی، بیروت 1968؛ ریاض غنّام، مقاطعات جبل لبنان فی القرنالتاسععشر، بیروت 2000؛ حیدر احمد شهابی، لبنان فی عهد الامراء الشهابیین، چاپ اسد رستم و فؤاد افرام بستانی، بیروت 1969؛ عزیز احدب، فخرالدین الکبیر، بیروت 1973؛ عفیف بطرس مُرْهِج، اعرف لبنان: موسوعة المدن و القری اللبنانیة، بیروت 1985؛ ه . علیزاده، فرهنگ سیاسی لبنان، ترجمه محمدرضا گلسرخی و محمدرضا معماری، تهران 1368ش؛ عماد یونس، سلسلة الوثائق الاساسیة للازمة اللبنانیة : 1973ـ... ، بیروت 1985؛ عیسی اسکندر معلوف، تاریخ الاسر الشرقیة، بیروت 2007ـ2009؛ همو، تاریخ الامیر فخرالدین المعنی الثانی، بیروت 1966؛ جورجفغالی، تاریخ جیش المشرق فی لبنان : 1919ـ 1921، بیروت 1997؛ لبنان: مباحث علمیة و اجتماعیة، بیروت: منشورات الجامعة اللبنانیة، 1969ـ1970؛ مارون رعد، لبنان من الامارة الی المتصرفیة، 1840ـ 1861: عهد القائمقامیتین، ]بیروت[ 1993؛Engin Deniz Akarl(, The long peace: Ottoman Lebanon, 1861-1920, Berkeley 1993; Joel Beinin, Workers and peasants in the modern Middle East, Cambridge 2001; Charles Henry Churchill, The Druzes and the Maronites under the Turkish rule from 1840 to 1860, New York 1973; Thomas Collelo, "Lebanon: a country study", in Lebanon: current issues and background, ed. John C. Rolland, Hauppauge, N.Y.: Nova Science Publishers, 2003; Deir el Qamar, 2002. Retrieved Jan.13, 2013, from http://www.deirelqamar.com; Leila Tarazi Fawaz, Merchants and migrants in nineteenth-century Beirut, Cambridge, Mass. 1999; Kais M. Firro, A history of the Druzes, Leiden 1992; William Harris, Lebanon: a history, 600-2011, Oxford 2012; Lebanon: the Phoenician pearl, photos: Renata Holzbachova, Philippe B(net, and (lie Galey, text: Jean-Paul Planquin, translated from the French by Kirk McElhearn, Paris: ACR (dition Internationale, 2001; Richard van Leeuwen, Notables & clergy in mount Lebanon: the Kha(zin sheikhs & the Maronite church, 1736-1840, Leiden 1994; Charles Winslow, Lebanon: war and politics in a fragmented society, London 1996.