دیپلماسی، اصطلاحی در علم سیاست و روابط بینالملل برای بیان تعاملات واحدهای سیاسی، بهویژه دولتها، با یکدیگر. دیپلماسی در معانی متعددی بهکار میرود؛ همچون سیاست خارجی، مدیریت روابط بینالملل از طریق مذاکره، روشها و شیوههای تنظیم مناسبات بین کشورها و نیز نهادهای مرتبط با سیاست خارجی که توسط سفیران و نمایندگان کشورها و نهادهای سیاسی تنظیم و رهبری میشود، و نهایتآ شغل و فن دیپلماتها.در طول تاریخ، مناسبات سیاسی بین کشورها و مبادله نمایندگانی در مقام سفیر و مأمور امری شناخته شده بوده و در تمدنهای کهن بابِل، آشور، مصر و جز آنها رواجداشتهاست. اصطلاح دیپلماسی به طور خاصاز کلمه یونانی دیپلما به معنای «کاغذ و سندِ تاخورده گرفته» شدهاست. در دوره امپراتوری روم همه گذرنامهها و برگههای عبور به طرزی خاصتا میخورد، مهر میشد و دیپلماس نامیده میشد. بعدها واژه دیپلما به سایر مدارک رسمی بهویژه قراردادهای منعقدباکشورها و قبایل دیگر نیز اطلاق شد. در اوایل قرن یازدهم/ اواخر قرن هفدهم، شغل کسانی که چنین مدارکی را بایگانی و نگهداری میکردند، صناعت دیپلماتی نام گرفت. بااین حال، کاربرد واژه دیپلماسی در زبانهای اروپایی برای اشاره به مناسبات بینالملل و نگهداری این اسناد و مدارک، جدید است. کنگره وین که از شوال 1229/ سپتامبر 1814 تا رجب 1230/ ژوئن 1815 برای حل اختلافهای کشورهای اروپایی در پی جنگهای ناپلئون بناپارت، با دعوت وزیر خارجه اتریش ازهمه قدرتهای درگیر جنگ برگزار شد، سنگ بنای مذاکرات دیپلماتی در جهان جدید شناخته میشود. این کنگره توانست با گفتگو به هدف اصلی خود، یعنی توافق بر سر ترسیم نقشه سیاسی اروپا و بازگرداندن مرزهای کشورهای اروپایی به حدود شناختهشده پیش از انقلاب فرانسه (1204/ 1789) و کشورگشاییهای ناپلئون، برسد. کنگره وین در مقیاسی قارهای، نمونهای موفق از دیپلماسی چندجانبه برای حلوفصل اختلافاتی بود که پیشتر به جنگهایی خونین میانجامید. در خلال مذاکرات این کنگره، ضمن تنظیم برخی مقررات ناظر بر مناسبات دیپلماتی، شغلی متمایز با عنوان کادر دیپلماتیبهرسمیت شناخته شد (نیکلسون ، ص11ـ 12؛ عبدالرحمان، ص19ـ20؛ نواب، ص56ـ57؛ فتلاوی، 2006، ص15؛ همو، 1431، ص11ـ25؛ احمد محمود جمعه، ص12ـ13).دپیلماسی در دنیای جدید ابزاری است برای سامانبخشیدن به مناسبات بینالمللی در میدانی که از یکسو به قوانین بینالمللی و از سوی دیگر به جنگ محدود شدهاست. هرچند دیپلماسی بر مذاکره و گسترش مواضع مشترک درخصوص مشکلات و اختلافات مشترک برای دستیابی به تصمیمی واحد تکیه دارد، کارکردهای دیگری همچون نمایندگی و قانونگذاری را نیز در برمیگیرد، که مرتبط با برقراری روابط سامانیافته و صلحآمیز میان دولتها و مدیریت منازعات آنهاست. چون دیپلماسی در اصل برپایه مناسبات دوجانبه دولتها استوار است، همواره با دو عاملِ به رسمیتشناختن و نمایندگی همراه است. به رسمیتشناختن دولت ــبهعنوان یک واحد هویتی مستقلِ دارایِ مردم ، قلمرو و حکومت که مسئول دفاع از جمعیت خود و تأمین امنیت و رفاه است ــ احترامگذاشتن به قوانین بینالمللی بهشمار میآید. با وجود این، ممکن است دولتی بهرغم عضویت در مجامع منطقهای و بینالمللی، از سوی همه دولتهای عضو بهرسمیت شناخته نشود (همچون رژیم اشغالگر قدس) و همچنان پیش از بهرسمیتشناختهشدن طرف مذاکره قرار گیرد. اگرچه دیپلماسی بر مراوده نمایندگان رسمی و دیپلماتها تکیه دارد، ممکن است بر فعالیتهای نهادهای غیردولتی نیز مبتنی باشد. در دوران اخیر که نقش این نهادها اهمیت بیشتری یافته، این روند سرعت گرفتهاست (زارتمن ، ص994ـ995).دیپلماسی در جهان اسلام. در میراث اسلامی، دانش تنظیم مناسبات دولتها در زمان صلح و مراوده سفیر میان آنها غالبآ ذیل کتابهای سِیَر یا قواعدالسِیَر قرار میگرفت. این نوشتهها، بهویژه آنگاه که باعنوان مغازی همراه میشد، مانند السِیَر و المغازی ابناسحاق، قواعد سیاست داخلی و خارجی در زمان جنگ را نیز دربرداشت (فتلاوی، 1422ب، ص9ـ11؛ همو، 2006، ص15ـ16).آغاز دیپلماسی را در جهان اسلام میتوان به شکلگیری جامعه اسلامی در مدینه و ضرورت تعامل با قبایل و گروههای غیرمسلمان بازگرداند. پیش از آن، در نزد عرب، مناسبات بین قبایل و اقوام به ابعاد تجاری و اقتصادی منحصر بود، ولی با ظهور اسلام، جنبههای سیاسی و اجتماعی را نیز دربرگرفت و بعدها حتی برای تبلیغ دین اسلام نیز بهکار گرفته شد. قرارداد مدینه که در نخستین سال هجرت پیامبر اکرم صلیاللّه علیهوآلهوسلم میان قبایل و گروههای مسلمان یثرب (انصار) و مهاجران مکه و یهودیان ساکن یثرب بسته شد، از نخستین معاهدات دیپلماتی مسلمانان است که مناسبات مسلمانان و یهودیان مدینه را با جزئیات تنظیم کردهاست. همچنین این امر که پیامبر اسلام پس از پیمان صلح حدیبیه در اواخر سال ششم هجرت، فرستادگانی نزد ملوک و امرا و شیوخ قبایل فرستاد و از نمایندگان آنان استقبال کرد (ابنهشام، قسم 1، ص500ـ 507)، کوششی دیپلماتی بود برای شناساندن اسلام بهعنوان هویت سیاسی ـ دینی نوین به قدرتهای سیاسی درباره جامعه اسلامی، و نیز برای گسترش دعوت اسلام و نشاندادن منطق صلحجویی و گفتگوطلبی اسلام و تقلیل عداوتِ قدرتهای رقیب از طریق مخاطب قراردادن و احترامنهادن به آنها. جایگاه سفرا اهمیت بسیار داشت و آنان میبایست ویژگیهای فردی و اجتماعی مقبولی میداشتند (عبدالرحمان، ص36؛ فتلاوی، 1422ب، ص28ـ31؛ منجّد، ص28ـ32؛ نیز ← دستورالمدینة*).تأسیس و بهکار بستن برخی آداب و رسوم دیپلماسی در عالم اسلام، بهشخصپیامبر در مقام رئیس جامعه اسلامی بازمیگردد. از آن جمله است مصونیت نمایندگان سیاسی (← احمدبن حنبل، ج3، ص488). پیش از رسیدن به پیامبری نیز بخشی از این دوراندیشی و مدیریت آمیخته با انصاف آن حضرت برای مردم مکه شناخته شدهبود. برای نمونه میتوان به تدبیر آن حضرت در ماجرای بازسازی کعبه و نصب حجرالاسود اشاره کرد که نشانه مقبولیت وی در میان مردم بود (← ابنهشام، قسم 1، ص197؛ حجرالاسود*).رویدادهای پس از رحلت پیامبر و تأسیس نظام خلافت و متعاقب آن، شکلگیری خلافت اموی و سپس فروپاشی آن، که به ایجاد حکومتهای مقارن و واحدهای سیاسی مستقل از قدرت مرکزی انجامید، هریک به سهم خود در عرصه مناسبات سیاسی مسلمانان با یکدیگر و نیز روابط سیاسی آنان با غیرمسلمانان پرسشها و پاسخهایی را پدید آورد. در نگاهی کلی میتوان بنیان نظری دیپلماسی دنیای قدیم اسلام را بر تقسیم جهان به دارالاسلام* یا دارالسلام، و دارالحرب یا دارالمخالفین استوار دانست (ماوردی، ص366ـ387؛ ابنفَرّاء، ص153ـ165). عبدالرحمانبن محمد حمودی (ج1، ص91ـ94) با توجه به این تقسیمبندی، سه رویکرد متفاوت مسلمانان به مناسبات خارجی را برشمردهاست: در رویکرد اول، جهاد وظیفه همیشگی مسلمانان است و دارالاسلام و دارالحرب همیشه در جنگ و تقابل با یکدیگرند. در رویکرد دوم، اصل و قاعده مناسبات بر جنگ استوار است، اما حالت استثنایی و موقت صلح، در صورت ضعف مسلمانان، بهطور مصلحتی پذیرفتهاست. در رویکرد سوم، اصل بر صلح است و جنگ فقط در وضع دفاعی ضرورت مییابد. دو رویکرد دیگر نیز در مناسبات کشورهای مسلمان و غیرمسلمان رایجبوده که در هر دو رویکرد تقسیم جهان به دارالاسلام و دارالحرب نابسنده تلقی شدهاست. در یک رویکرد پیشنهاد میشود که بر اساس آیه 61 سوره انفال، دارالسِّلْم یا دارالصلح، در اطلاق به جوامع غیرمسلمانی که مناسبات و مراودات حسنه و استواری با مسلمانان دارند، افزوده شود. رویکرد دیگر اساسآ تقسیمبندی دوپایه جهان را کنار میگذارد و سیاست خارجی را براساس صلح با مسلمانان و غیرمسلمانان و دعوت مسالمتآمیز به اسلام بنا میکند.حمودی (ج1، ص102ـ103) از سه مرحله دیپلماسی در تاریخ اسلام نیز یاد میکند: 1) مرحله قدیم که سفیران و نمایندگان برای دعوت به اسلام، انعقاد صلح، اخذ جزیه، تجدید معاهدات و مناسبات تجاری و فرهنگی به کشورهای دیگر اعزام میشدند؛ 2) مرحله جدید که از ابتدای قرن دهم آغاز شد و بر دیپلماسی دوجانبه و مخفی با ماهیتی اغلب سرّی مبتنی بود؛ 3) مرحله معاصر که با جنگ جهانی اول آغاز شده و بر دیپلماسی علنی و متعهد به پروتکلها و قراردادهای جهانی مبتنی است. در همه این مراحل، مسئله مصونیت و در امانبودن فرستادگان و سفرای غیرمسلمانان، یا حتی دشمنان، بهرسمیت شناخته شدهبود که بعدها نیز در قالب حقوق دیپلماتی در سطح همه کشورها شکل قانونی یافت (منجّد، ص80؛ عفیفی، ص15ـ16، 59؛ فوقالعاده، ص25ـ26؛ ممتحنالدوله، ص79ـ80؛ اقبال ، ص1ـ3؛ نیز ← دارالاسلام*( 1)).با صرفنظر از نقش و تأثیر زمینههای دینی و آموزههای اسلامی و میراث تاریخی حکومتهای مسلمان در پیریزی دانش و روش دیپلماسی، قطعآ دیپلماسی در جهان جدید با دیپلماسی جهان قدیم تفاوتهای آشکاری دارد. با پیدایش مفهوم ملت ـ دولت ، سفیران سیاسی دولتها دیگر صرفآ نمایندگان شخصی حاکمان بهشمار نمیآیند. افزون بر این، نهادهای دیپلماتی بهجای افراد مسئولیت تنظیم مناسبات خارجی و تصمیمسازیها را برعهده گرفتهاند. در دیپلماسی قدیم ، اروپا محوریت داشت و آسیا، و افریقا و امریکای لاتین ساحَت تجاری، مستعمراتی و تبشیر دینی اروپا بهشمار میرفتند. دولتهای کوچک اهمیت کمی داشتند و قدرتهای بزرگ واجد مسئولیتی مشترک در برابر قدرتهای کوچک و نیز حفظ صلح دانسته میشدند. همچنین قاعده بر این بود که مذاکرات دیپلماتی محرمانه بماند. اما دیپلماسی جدید نمیتواند قواعد نابرابر و یکجانبهنگر دیپلماسی قدیم را بپذیرد. امروزه سفیران محلی قدرت پیشین را ندارند و تصمیمات اصلی در پایتخت کشورها گرفته میشود. گسترش معنایی جامعه بینالملل، افزایش اهمیت افکار عمومی و رسانهها و نیز جهش ناگهانی امکانات و فنّاوریهای اطلاعاتی موجب گذار از الگوی دیپلماسی قدیم به دیپلماسی جدید شدهاست. دیپلماسی جدید با عنوان دیپلماسی عمومی نیز شناخته میشود که در تعاملات خود فقط به دولتها اکتفا نکرده بلکه افراد و سازمانهای بینالمللی را نیز دربرمیگیرد (نیکلسون، ص38ـ39؛ فتلاوی، 1431، ص33ـ35).این تحولات بر جوامع اسلامی و نگرش آنها به دیپلماسی نیز تأثیر گذاشتهاست. با این وصف، برخی اندیشمندان مسلمان کوشیدهاند تا با الگوگرفتن از گفتار و رفتار پیامبر صلیاللّهعلیهوآلهوسلم در مواضع مختلف، کلیات دیپلماسی اسلامی را استخراجکنند. این کوششها گاه حتی به ظواهر و عرفهای برگزاری مجالس دیدار با نمایندگان رسمی حکومتهای دیگر اعتبار و موضوعیت داده و از آداب سلام و تحیت گفتن به هنگام ورود و خروج، چگونگی نشستن در مجلس، نحوه لباسپوشیدن شرکتکنندگان، اسلوب تعارف و کلام و شیوه مذاکرات (گفتگو، مجادله، مباهله) و نیز طرز اداره جلسه مذاکرات، درسهایی برای دیپلماسی معاصر اسلامی برگرفتهاست (برای نمونه ← فتلاوی 1422الف، ص35ـ 131). گاه نیز به دستورالعملهای کلی اخلاقی و پندهای دینی بسنده شدهاست. مثلا در استخراجویژگیهای دیپلمات مسلمان از سنّت نبوی این خصایصرا برشمردهاند: داشتن اسم و لقب نیکو، خوبرویی و آراستگی ظاهر، سخنوری و فصاحت، کیاست، احترامگذاری به دیگران، نرمخویی، پاکدامنی، سپاسگزاری و تعارفشناسی، حیا، فروتنی، راستگویی، دوری از نکوهش و ستایش نابجا و سخنچینی و غیبت (← همو، 1422ب، ص105ـ141). در مجموع میتوان گفت، هر تعریفی از دیپلماسی اسلامی بر بنیان تلقیای خاصاز وظایف دولت اسلامی و چگونگی تعامل آن با سایر دولتهای اسلامی و غیراسلامی و نیز میزان آگاهی از مفاهیم، نهادها، مسائل و چالشهای نوظهوری استوار است که گاه سرشتی بهکلی متفاوت با میراث سیاسی اسلام دارد.دیپلماسی در جهان جدید اسلام. در پنجسده اخیر، مناسبات دیپلماتی ایران و عثمانی و نیز این دو دولت با قدرتهای جهانی، تجربهای درخور توجه در زمینه دیپلماسی کشورهای اسلامی بهشمار میآید. دیپلماسی این دو قدرت اسلامی عمدتآ شاهمحور و سلطانمحور بود. شاهان ایرانی و سلاطین عثمانی نمایندگان دولتهای اروپایی را میپذیرفتند و متقابلا هنگام ضرورت، نمایندگانی به دربارهای اروپایی اعزام میکردند. چگونگی پذیرش و اعزام سفیران و نمایندگان، تابعی از قدرت پادشاهان و عرفهای رایجاروپایی و همچنین ویژگیهای شخصی افرادِ اعزامشده بود.یکی از دورههای مهم در زمینه مناسبات دیپلماتی و تبادل سفرا، زمان حاکمیت سلسله صفویه در ایران و بهویژه دوران سلطنت شاهعباس (حک : 996ـ1038) است. در این دوره، سفیر را ایلچی مینامیدند. شاهعباس افرادی همچون حسینعلیبیگ بیات را با همراهی و راهنمایی سرآنتونی شرلی به کشورهای بزرگ اروپایی فرستاد و از کشورهای اروپایی نیز کسانی همچون آلفونسو کردرو و نیکولو دی ملو ، از طرف پادشاه اسپانیا، و نیز اتیین کاکاش دو تسالون کمنی ، از سوی امپراتور آلمان، در زمره مهمترین سفرایی بودند که به ایران آمدند. در تمام دوران صفویه از جمله زمان شاهعباس، مناسبات ایران و عثمانی افت و خیزهای بسیار داشت و این دو کشور اغلب در نزاع و دشمنی بهسر میبردند؛ اما در مقاطعی نیز با ارسال سفیر، به ایجاد صلح و مناسبات دیپلماتی، هرچند کوتاه مدت، اقدام میکردند. برای مثال، شاهعباس برای انعقاد صلح مهدیقلیخان چاوشلو را به دربار عثمانی در استانبول اعزام کرد و در مقابل، دولت عثمانی نیز حسین آقا، از سرداران ترک را که حامل قرارداد صلح بود، به ایران فرستاد (اسکندرمنشی، ج2، ص409ـ410؛ فلسفی، ج1، ص190ـ193، ج4، ص1335ـ 1340، 1469ـ 1487، ج5، ص1685ـ1697، 1796ـ1800).دولت عثمانی، بهرغم جنگ و نزاع با اروپاییها، مناسبات دیپلماتی متعددی با آنها برقرار کرده بود. این امر بهویژه در زمان صدارت ابراهیمپاشا رونق گرفت. وی که علاوه بر مناسبات سیاسی، به دانش دیپلماتی و امور نظامی نیز علاقه داشت، سفیرانی را به کشورهای مهم اروپایی فرستاد، ازجمله ییرمیسکیز چلبی محمدافندی به پاریس، نیشلی محمدآقا به مسکو، مصطفی افندی به وین و محمد افندی به لهستان اعزام شدند. برخی از این مناسبات، از جمله با فرانسه، به دوره سلطانبایزید دوم (حک : 851ـ918) بازمیگشت که حسینبیگ را بهعنوان سفیر خود به دربار لوئی یازدهم فرستاد. همچنین در آغاز سلطنت سلطانسلیماول (حک : 872ـ926)، آنتونیو جوستینانی از طرف دولت ونیز برای گشایش باب مراودات تجاری به دربار عثمانی رفت.هند نیز مبادلات سیاسی و دیپلماتی متعددی با دولتهای جهان اسلام و مناطق دیگر داشت. پادشاهان مسلمان هندوستان، ازجمله اکبرشاه، اورنگزیب، بهادرشاه، فرخسیر و محمدشاه، بهرغم فراز و نشیبهای فراوان، مناسبات و تعاملات خوبی با حجاز و شریفهای آن داشتند. مناسبات هندیان با ایرانیان افت و خیز بسیار داشت. شاهطهماسب پس از جلوس اکبرشاه (حک : 950ـ1014) به سلطنت، هیئتی را به ریاست سعیدبیگ صفوی نزد او فرستاد، اما به سبب اختلافات دو کشور در موضوع قندهار، این سفر موفقیتآمیز نبود. شاهعباس نیز هیئتی به ریاست یادگار سلطانروملو برای جلب حمایت اکبرشاه به دربار هند گسیل داشت. این هیئت چند سال در هند ماند، ولی در نهایت اکبرشاه آنها را همراه با سفیر خویش، میرزاضیاءالدین، به ایران روانه کرد (شاو ، ج1، ص233؛ رائسی، ص92ـ93، 289ـ290؛ فاروقی ، ص182ـ223، 255ـ256؛ ریاضالاسلام ، ص49ـ 61؛ نیز ← سفیر*).در ایران معاصر و بهطور مشخصدر دوره قاجار، تا مدتها صدراعظم متولی امور خارجی بود تا اینکه در دوره جنگهای ایران و روس، ایجاد نهادی که بهطور مستقل عهدهدار مناسبات خارجی باشد، ضرورت یافت و در 1236/ 1821 وزارت امور خارجه تحت امر یک کفیل شکل گرفت و سپس در 1239/ 1824 نخستین وزیر امور خارجه منصوب شد. ابتدا این سمت را میرزاعبدالوهاب نشاط معتمدالدوله اصفهانی (متوفی 1244)، البته بدون عنوان وزیر خارجه، برعهده داشت و بعدها فتحعلیشاه (حک : 1212ـ1250)، حاجی میرزاابوالحسن شیرازی (متوفی 1262) را به مسئولیت وزارت خارجه گمارد (توکلی، ص52ـ54؛ فلور ، ص92ـ93؛ مهدوی، ص92ـ112).فروپاشی خلافت عثمانی در پی جنگ جهانی اول، منجر به تحول درخور ملاحظهای در تلقی جوامع اسلامی از دیپلماسی شد. از یک سو با زوال نهاد خلافت و تجزیه عثمانی دولتهای عرفیتری در جوامع مسلماننشین روی کار آمد و از سوی دیگر در غیاب قدرت عثمانی حضور رسمی قدرتهای استعماری اروپایی مخصوصآ انگلیس و فرانسه در جوامع مسلمان پررنگتر شد. تجزیه قلمرو عثمانی و مستقلشدن کشورهای مسلمان، در روندی که بعد از جنگ جهانی اول شروع شد و در دهه اول و دومِ بعد از پایان جنگ دوم به اوجرسید، به افزایش کشورهای مسلمان انجامید. معنای دیپلماتی این روند، افزایش دستگاهها و نهادهای دیپلماتی کشورهای مسلمان بود. موجافزایش شمار کشورهای مسلماننشین با فروپاشی شوروی در 1370ش/1991 و استقلال کشورهای مسلمان آسیای مرکزی و قفقاز و تحولات بالکان در دهه 1370ش/1990 شدت بیشتری گرفت تا جاییکه در حال حاضر اندکی بیش از یکچهارم از مجموع کشورهای عضو سازمان ملل متحد را کشورهای مسلماننشین تشکیل میدهند (فتلاوی، 2006، ص288ـ289).کشورهای اسلامی از ظرفیت بالقوه خوبی برای افزایش تعاملات دیپلماتی بین خود برخوردارند. در اوضاعی که سازمانهای بینالمللی نیز تقویت شدهاست، این کشورها سازمانهای مختلفی را بین خود ایجاد کردهاند که مهمترین آن سازمان همکاری اسلامی* است که پیش از این با عنوان سازمان کنفرانس اسلامی شناخته میشد. این سازمان بهرغم برخی کاستیها مانند تفاوت در نگرش کشورهای عضو، در حال حاضر نهادی بینالمللی است با 57 کشور عضو، دبیرخانه دائمی مستقر در ریاض و اجلاسهای منظم. افزونبر آن، سازمانهای دیگری همچون اتحادیه عرب*، شورای همکاری خلیجفارس*، سازمان همکاری اقتصادی* (اکو) و نیز گروهی بهنام دی هشت (D-8) نیز با اعضای مسلمان خود به فعالیت مشغولاند. بخش دیگری از فعالیتهای دیپلماتی چندجانبه بین کشورهای اسلامی، همکاری در سازمانهای بینالمللی نظیر سازمان ملل متحد یا جنبش عدم تعهد است. درعینحال، بهنظر میرسد بهرغم وجود زمینههای مناسب همکاری بین کشورهای اسلامی، چنانکه باید و شاید از این ظرفیت عظیم استفاده نشدهاست. به عبارت دیگر، هنوز مشکلات و مسائل متعددی وجود دارند که دیپلماسی در جهان اسلام میتواند معطوف به حلوفصل آنها باشد. در جهان کنونیِ سیاست و مناسبات دیپلماتی بینالمللی، موضوع اسلام، مسلمانان، هویت اسلامی و رابطه اسلام و غرب به بحثی پایدار، چند لایه و پرتنش تبدیل شدهاست. علاوه بر موضوع فلسطین، پس از نقاط عطفی همچون انقلاب اسلامی ایران و حادثه یازدهم سپتامبر 2001/ 20 شهریور 1380، میتوان فهرست بلندی از مسائل کشورهای اسلامی را برشمرد که همچنان نیازمند چارهجوییهای جدّی دیپلماتی در سطح جهان است؛ مسائلی همچون اشغال نظامی افغانستان در 2001/ 1380ش، اشغال نظامی عراق در 2003/1382ش، پرونده هستهای ایران، بیداری اسلامی و بهار عربی. این مسائل، طرح مباحث نظری تازهای مانند نگاه اسلام به تروریسم، محیط زیست و سلاحهای کشتار جمعی در عرصه مطالعات دیپلماسی را ضروری ساختهاست.تحولات دوران اخیر بر اهمیت کشورهای اسلامی افزودهاست، ولی چون در دنیای اسلام، وحدت نظر و عمل مشخصی در حوزههای مناسبات دیپلماتی وجود ندارد، چهبسا بسیاری از فرصتهای بالقوه به تهدید تبدیل شدهاست. فراتر از آن، در برخی موارد، اندیشهها و روش کشورهای اسلامی یا برخی از گروههای موجود در آنها در تضاد و مغایرت اساسی با همدیگر قرار دارد. این موضوع بهویژه در بحث ثبات و تعامل حداقلی کشورهای اسلامی با یکدیگر حائز اهمیت فراوان است و فقدان آن موجب بروز خشونتها و تروریسم درون مرزهای جهان اسلام و بهدست مدعیان پیروی از این دین شدهاست. بااینهمه، اگر به دیپلماسی در قالب دگرگونشده آن مخصوصآ در چهارچوب دیپلماسی مردمی توجه شود، مسلمانان در موقعیت کنونی، در حوزههایی چون حج، بهعنوان بزرگترین اجتماع مردمی بینالمللی جهان، و زیارت اماکن مقدس مذهبی، فراگیری علوم دینی در مدارس و حوزههای چند ملیتی دینی، و نیز فعالیت در شبکههای اجتماعی و فضای مجازی، کنشها و واکنشهای گستردهای با یکدیگر و با جهان غیرمسلمان دارند. این کنش و واکنشها، البته چالشهای پیچیدهای نیز برای دیپلماسی سنّتی و دولتها در پی دارد. در نگاه کلان، تعاملات دیپلماتی در دنیای اسلام دگرگونیهای تاریخی متعددی داشته و در هر دوره و گستره جغرافیایی با ساختارها، فرایندها و دستورالعملهای ویژهای همراه بودهاست. زمانمندبودن، مکانمندبودن و موقعیتمند بودن، کلید فهم مناسبات دیپلماسی، اسلام و دنیای مسلمانان است (ظریف و سجادپور، ج2، ص455ـ 508؛ رانا ، ص13ـ 14؛ بیات، ص100ـ106؛ دیوردن ، ص180ـ184).منابع: ابنفَرّاء، الاحکام السلطانیّة، چاپ محمد حامد فقی، بیروت 1403/1983؛ ابنهشام، السیرة النبویة، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، ]بیروت[: دارابنکثیر، ]بیتا.[؛ احمدبن حنبل، مسندالامام احمدبن حنبل، بیروت: دارصادر، ]بیتا.[؛ احمد محمود جمعه، الدبلوماسیة فی عصر العولمة، قاهره 2004؛ ادریس ناصر رائسی، العلاقات العثمانیة ـ الاوروبیة فیالقرن السادس عشر، بیروت 1428/2007؛ اسکندر منشی؛ محمود بیات، دیپلماسی دیجیتالی : پژوهشی در تحولات دیپلماسی معاصر، تهران 1386ش؛ احمد توکلی، «تاریخچه وزارت امورخارجه و اولین اساسنامه آن»، نشریه وزارت امورخارجه، ج1، ش 2 (خرداد 1328)؛ عبدالرحمانبن محمد حمودی، الدبلوماسیة و المراسم السعودیة: تاریخیة، دبلوماسیة، تنظیمیة، ]ریاض [1424/ 2003؛ محمدجواد ظریف و سیدمحمدکاظم سجادپور، دیپلماسی چندجانبه: نظریه و عملکرد سازمانهای منطقهای و بینالمللی، تهران 1387ش؛ عبدالرحمان محمد عبدالرحمان، الدبلوماسیة الاسلامیة و اثرها فی الدعوة الی اللّه، منصوره، مصر 2006؛ محمدصادق عفیفی، تطور التبادل الدبلوماسی فی الاسلام، قاهره ]1406/ 1986[؛ سهیل حسین فتلاوی، ادب المجالس فی الاسلام فی عهد النبی محمد، عَمّان 1422الف؛ همو، الدبلوماسیة الاسلامیة : دراسة مقارنة بالقانون الدولی المعاصر، عَمّان 2006؛ همو، القانون الدبلوماسی، عَمّان 1431/2010؛ همو، مراسلات النبی محمد صلیاللّه علیهوسلم و بعثاته الدبلوماسیة، عَمّان 1422ب؛ نصراللّه فلسفی، زندگانی شاهعباس اول، تهران 1364ش؛ ویلم فلور، «تاریخچه وزارت امور خارجه ایران»، ترجمه جواد کریمی، فصلنامه تاریخ روابط خارجی، ش 24ـ25 (پاییز و زمستان 1384)؛ سموحیفوقالعاده، الدبلوماسیة الحدیثة، ]بیروت [1393/1973؛ علیبن محمد ماوردی، الاحکام السلطانیة و الولایات الدینیة، چاپ محمد جاسم حدیثی، بغداد 1422/2001؛ مهدیبن رضاقلی ممتحنالدوله، مآثر مهدیه (در تاریخچه تشکیل وزارت امور خارجه و اصول نوین در روابط بینالملل)، تهران 1379ش؛ صلاحالدین منجّد، النظم الدبلوماسیة فی الاسلام، بیروت 1403/1983؛ عبدالرضا هوشنگ مهدوی، «سفرای ایران پیش از تأسیس نمایندگیهای دائمی»، نشریه وزارت امور خارجه، دوره 3، ش 3 (شهریور 1345)؛ حسین نواب، «دیپلماسی»، در همان، ج1، ش 4 (آذر 1328)؛Naimur Rahman Faroogi, "Mughal-Ottoman relations: a study of political and diplomatic relations between Mughal India and the Ottoman empire, 1556-1748", doctoral thesis, The University of Wisconsin-Madison, 1986; Afzal Iqbal, The Prophet's diplomacy: the art of negotiation as conceived and developed by the Prophet of Islam, Delhi 2009; Harold Nicolson, Diplomacy, London 1969; Kishan S. Rana, 21st century diplomacy: a practitioner's guide, London 2011; Riazul Islam, Indo-Persian relations: a study of the political and diplomatic relations between the Mughul empire and Iran, Tehran 1970; Shaun Riordan, "Dialogu - based public diplomacy: a new foreign policy paradigm?" in The new public diplomacy, ibid; Stanford J. Shaw, History of the Ottoman empire and modern Turkey, Cambridge 1985; I. William Zartman, "Diplomacy", in Encyclopedia of government and politics, ed. Mary Hawkesworth and Maurice Kogan, vol.2, London: Routledge, 2004.