دُوْمَةُالْجَنْدَل، غزوه، از غزوات پیامبر صلیاللّهعلیهو آلهوسلم در سال پنجم هجری.طبق نوشته جغرافینویسان قدیم، دومةالجندل، واحهای بودهاست در وادی سِرحان*، در مشرق اردن، که از جزیرةالعرب تا شام امتداد داشت (← مسعودی، مروج، ج 6، تعلیقات پلا، ص 323) و از سرحدات شام بود (واقدی، ج 1، ص 403). این واحه تا دمشق ده میل (مسعودی، مروج، ج 3، ص 96) یا پنج شب راه (همو، التنبیه، ص 248) و تا مدینه شانزده یا پانزده (ابنسعد، ج 2، ص 62) یا سیزده شب راه (مسعودی، التنبیه، همانجا) فاصله داشتهاست. امروزه، دومةالجندل روستایی در منطقه زراعی جوف (در 450 کیلومتری شمال تَیماء) است و به تیماء و مدینه راه دارد (← بلادی، ص 127ـ128).در برخی منابع، وجه تسمیه دومةالجندل نام اولین فرد ساکن در آنجا، دوم/ دوماء/ دومان/ دمابن اسماعیلبن ابراهیم، دانسته شدهاست (← یاقوت حموی، ذیل مادّه). به روایتی دیگر، دومةالجندل ازآنرو چنین نام گرفت که دژ آن، مارِدْ، از جَنْدَل (صخره) ساخته شده بود (← همانجا). به روایت برخی دیگر، اُکیدِر(الملک)بن عبدالملک کِندی* (← ادامه مقاله) به هنگام شکار به شهری ویرانه رسید که فقط بعضی دیوارهای صخرهایاش باقی مانده بودند. او و همراهانش آن شهر را بازسازی کردند و برای آنکه با نام دومةالحیرة، که نخست در آنجا اقامت داشت، اشتباه نشود، آن را دومةالجندل نام نهادند (← بلاذری، 1413، ص 63؛ یاقوت حموی، همانجا). اهالی این روستا آن را دَومَةُالجَندل مینامند و بلادی (ص 127)، این ضبط را که برگرفته از نام درختی بهنام دَومه (مُقْل یا نخل دوم) است، صحیح دانستهاست.یعقوبی در فهرست بازارهای دهگانه عرب در کتابش (ج 1، ص 270)، نخست، بازار دومةالجندل را ذکر کردهاست که در ربیعالاول برپا میشد و مردم برای تجارت در آن جمع میشدند و جان و مالشان در امان بود.درباره علت وقوع غزوه دومةالجندل در منابع اختلاف است. بنابر یک روایت، پیامبر خود قصد کرد سپاهی به سرزمینهای نزدیک شام ببرد. دیگر آنکه، به ایشان خبر رسید، بسیاری از عربها، ازجمله قبایل قُضاعه و غَسّان در دومةالجندل جمع شدهاند و علاوه بر ایجاد زحمت و دردسر برای بازرگانان، قصد حمله به مدینه را دارند و ازاینرو، پیامبر عازم آنجا شد (ابنسعد؛ واقدی، همانجاها؛ بلاذری، 1417، ج 1، ص 421؛ قس طبری، ج2، ص564). به روایت مسعودی (التنبیه، همانجا)، اکیدربن عبدالملک کندی، فرمانروای وقت دومةالجندل، به مسافران و بازرگانان مدینه تعرض کرد. او مسیحی و تابع هِرَقْل، امپراتور روم، بود. این تاجران به هنگام بازگشت به مدینه، از اکیدر به پیامبر شکایت کردند و پیامبر راهی دومةالجندل شد (مقدسی، ج 4، ص 214).بیشتر مورخان این غزوه را در سال پنجم ذکر کرده و گفتهاند پیامبر مردم را به آمادهشدن برای رزم فراخواند و در 24 یا 25 ربیعالاول سال پنجم، به راهنمایی فردی به نام مذکور (از قبیله بنیعُذْره) همراه با هزار مرد، بهسرعت و از بیراهه راهی دومةالجندل شد (← ابنسعد، همانجا؛ واقدی، ج 1، ص 402ـ 403؛ بلاذری، همانجا؛ طبری، ج 2، ص 564؛ قس حلبی، ج 2، ص 375ـ:376 در اواخر سال چهارم). به گفته ابناسحاق، پیامبر پیش از رسیدن به دومةالجندل، به مدینه بازگشت و هیچ جنگی صورت نگرفت (← ابنهشام، ج 3، ص 224). به روایت دیگر، پیامبر که تا دومةالجندل به اندازه یک روز یا یک شب راه فاصله داشت، گلهها و حیوانات اهلی آنان را مشغول چرا دید و آنها را تصرف کرد (← ابنسعد، همانجا؛ واقدی، ج 1، ص 403). هنگامیکه این خبر به اهالی دومةالجندل رسید، به طرف مغرب گریختند و پراکنده شدند. پیامبر و افرادش بهآنجا رسیدند و چند روزی در آنجا ماندند و گروههایی را به جستجوی اطراف فرستادند. آنها پس از یک شبانهروز، بدون برخورد با کسی بازگشتند و فقط چند شتر با خود بردند (واقدی، ج 1، ص 403؛ قس ابنسعد، همانجا؛ مسعودی، التنبیه، ص 248ـ 249). در حقیقت، پیامبر اکرم و مسلمانان با این اقدام تلاش کردند خسارتهای انسانی را تا حد ممکن کاهش دهند و با واردآوردن فشار سیاسی و روحی و اقتصادی بر دشمن، مقاومت آنها را تضعیف کنند (عاملی، ج 10، ص 113).محمدبن مَسْلَمَه بر مردی از ایشان دست یافت. پیامبر وی را به اسلام دعوت کرد و او پس از چند روز مسلمان شد. پیامبر که سِباعبن عُرْفُطَه غِفاری را جانشین خود در مدینه کرده بود، ده روز مانده از ماه ربیعالآخر به مدینه وارد شد (ابنهشام، ج3، ص224؛ ابنسعد، ج2، ص62ـ63؛ واقدی، ج 1، ص402، 404؛ طبری، همانجا؛ قس مسعودی، التنبیه، ص :249 ابنامّ مکتوم).پس از آن، در شعبان سال 6، پیامبر عبدالرحمانبن عَوْف* را به فرماندهی گروهی به دومةالجندل فرستاد تا مردم آنجا را به اسلام دعوت کند. عبدالرحمان تا سه روز آنان را به اسلام دعوت کرد. سرانجام اَصْبَغبن عَمرو کلبی، سرکرده مسیحی آنان، اسلام آورد و مردمان بسیاری به پیروی از وی مسلمان شدند. عبدالرحمان با تُماضِر، دختر اَصْبَغ، ازدواج کرد و او را به مدینه برد (واقدی، ج 2، ص560ـ561؛ مسعودی، التنبیه، ص 253؛ قس یعقوبی، ج 2، ص 75).در سال 9 نیز پیامبر هنگام جنگ تَبوک، خالدبن ولید را به فرماندهی گروهی به دومةالجندل فرستاد (واقدی، ج 3، ص 883؛ یعقوبی، ج 2، ص 76). در این سریّه، اکیدر اسیر شد و به شرط پرداخت جِزْیه، با مسلمانان مصالحه کرد (← واقدی، ج 3، ص 1025ـ1030؛ طبری، ج 3، ص 108ـ109؛ یاقوت حموی، همانجا). او پس از وفات پیامبر از پرداختن زکات خودداری کرد. از اینرو، ابوبکر در سال دوازدهم خالد را که پس از فتح عراق، عازم فتح شام بود، برای سرکوب اکیدر فرستاد. خالد دومةالجندل را فتح کرد و وی را کشت (← بلاذری، 1413، ص 62؛ قس طبری، ج 3، ص 378ـ379؛ یاقوت حموی، همانجا). بعدها در سال 37، پس از جنگ صفّین، حَکَمین به نمایندگی از امامعلی علیهالسلام و معاویه، در دومةالجندل اجتماع کردند (← یعقوبی، ج 2، ص 190؛ قس خلیفةبن خیاط، ص 115؛ مسعودی، مروج، ج 3، ص 96).منابع : ابنسعد؛ ابنهشام، السیرةالنبویة، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، قاهره 1355/ 1936؛ عاتق بلادی، معجمالمعالم الجغرافیة فی السیرة النبویة، مکه 1402/1982؛ احمدبن یحیی بلاذری، کتاب جُمَل من انسابالاشراف، چاپ سهیل زکّار و ریاض زرکلی، بیروت 1417/1996؛ همو، کتاب فتوحالبلدان، چاپ دخویه، لیدن 1866، چاپ افست فرانکفورت 1413/1992؛ علیبن ابراهیم حلبی، السیرة الحلبیة و هوالکتاب المسمّی انسانالعیون فی سیرة الامین المأمون، چاپ عبداللّه محمد خلیلی، بیروت 1422/ 2002؛ خلیفةبن خیاط، تاریخ خلیفةبن خیاط، چاپ مصطفی نجیب فوّاز و حکمت کشلی فوّاز، بیروت 1415/1995؛ طبری، تاریخ (بیروت)؛ جعفرمرتضی عاملی، الصحیح من سیرةالنبی الاعظم صلیاللّه علیهو آلهوسلم، قم 1385ش؛ مسعودی، التنبیه؛ همو، مروج (بیروت)؛ مطهربن طاهر مقدسی ، کتاب البدء و التاریخ، چاپ کلمان هوار، پاریس 1899ـ 1919، چاپ افست تهران 1962؛ محمدبن عمر واقدی، کتاب المغازی، چاپ مارسدن جونز، لندن 1966؛ یاقوت حموی؛ یعقوبی، تاریخ.