تقویمالصِّحَّة (یا، بهروایت نادرست ابنقِفطی ( ص 405 ) ، تقویمالصّحّة فی قُوی' الاغذیة و دفع مَضارِّها )، مهمترین و معروفترین نوشتة حکیم (پزشک و مُتفَلسِف) عیسوی بغدادی، مختار بن حسن بن عَبدون، مشهوربه ابنبُطْلان * (سدة پنجم)، و در واقع، دستینه یا خودآموز بهداشت (بویژه بهداشت غذایی )، طبّ ' خانگی ، و، احیاناً ' تطبُّب ، است. با وجود چند نسخة خطی از متن اصلی عربی این تألیف در جهان، متن اصلی هنوز به ویرایش و چاپ نرسیده است (لذا در این مقاله، اعتماد و استناد ما عمدتاً به چاپ ویراستة غ. یوسفی ( 1366 ش ) از یک ترجمة قدیم فارسی بوده است و گهگاه به تصویر نامطلوب نسخة خطی ظاهراً یگانةمتن عربی موجود در ایران ( رجوع کنید به ادامة مقاله ) و آنهم بسیارآشفته و بدخط).منابع. ابنبطلان در بارة مآخذ این تألیف میگوید: «من چندان که ممکن ... و کتب طب در وُسع من بود بخواندم چون این تصنیف خواستم ساختن» (ص 170) و «اقتدا ، به سخنهای قدیم و مُحْدَث کردیم» (ص 3). خودِ او فهرستی از 24 مأخذ «قدیم و مُحدَث» در اواخر کتاب (ص 169) ذکر کرده است (واختصار را ، برای بیشتر آنها نشانی قرار داده ، مثلاً، د = دیسقوریدوس (دیوسکوریدس)، را = محمدِ زکریای رازی، ق = اسحاق [ بن عِمران ؟ ] ، که تعیین هویت بعض آنها ــ مثلاً، «یهودی»، «مصری»، «قُدماء» و « [ تعالیق ] مقلوبی» [ کذا ] ــ ناممکن یا نامسلّم است ( رجوع کنید به کوشش ویراستار ترجمة فارسی برای تشخیص آنها، همانجا). در حدود دوازده مأخذ دیگر هم در مطاوی کتاب مذکورند، که در آن فهرست نیامدهاند (بهشمارش نویسندة حاضر و به ترتیب بَسامد ذکر آنها): اَرخیجانِس و علیبن عباس مَجوسی، هر یک، ده بار؛ ابنعبدون/ عَبدان، هفت بار (شاید خودش منظور باشد [ ؟ ] )؛ ابنمَنْدَوَیه اصفهانی، پنج بار؛ «جُندیشاپوران/ جُندیشابوریّون»، سه بار (شایدمنظورْ آن گروه از حکیمان جندیشاپور در خوزستان قدیماست که در بعض منابع ــ مثلاً الصیدنة بیرونی و الحاوی رازی ــ به عنوان «الخوز» یاد کرده شدهاند)؛ «عبد الرحمان»[ ؟ ] ، دو بار؛ اِرَسطراطیس/ اراسیستراتوس ، ارسطو،«مجهول» [ کذا ] ، «عیسیبن عباس» [ ؟ ] ، طَبَری [ = علیبن سهل ؟ ] ، « کتاب فلاحه » [ = الفلاحة النَبَطیّة ؟ ] ، یَعقوب کِنْدیو «قدماء» [ کذا ] ، هر کدام، یک بار. از این گذشته، ظاهراً تجارب و آرای خود او هم گهگاه یافت میشود، مثلاً: «نَبینی که گُربهبه وقت بهار گیاهها خورَد [ و ] تن از فضلاتْ پاک به قَیءکند؟ و مانند این در دیگر حیوانات بسیار است» (ص 170)؛ «نَرد و شطرنج دو مثالنداز هر چه در عالَم رَوَد، به اتفاق یا به تفکر؛ و شطرنج به فکرت مخصوص است و نرد به اتفاق و بخت» (ص160).شیوة ارائة موضوعات. ' مخاطبانِ ، نامصرَّح تقویم الصّحّة ، چندانکه در آغاز اشارهای به آن رفت، نه اهل فن و دانشمندان، بلکه ' سوادآموختگانِ ، (به اصطلاح امروزی) روزگار ابنبطلان و پس از آن بودهاند، که در علم بهداشت، خودآموزی کنند تا نیازمند به پزشکان نشوند و عنداللزوم برای مردم بیدانش و بیتجربه، ' تطبُّب ، هم بنمایند. لذا، مؤلف بنای تألیف را بر اختصار و آسانسازی خودآموزی و بهرهگیری گذاشته است. در توجیه این رویکرد، خود میگوید (ص3) که «چون بیشترین مردم را ملول یافتیم از خواندن کتابهای دراز [ و ] مقصودْ منفعت گرفتن بود نه برهان دانستن [ یعنی مباحث استدلالیِ نظری/ تئوریک پزشکیِ بقراطی ـ جالینوسی مقبول و معهود قدیم ] ،ما این کتاب را بنیاد بر اختصار... و به هم آوردن [ مطالب ] پراکنده نهادیم». بدین منظور، ابنبطلان دو شیوه یا طرز بیانبه کار برده است:الف) عمدة مطالب خود را نه به شکل متنی پیوسته، بلکهبهصورت ' مُجَدوَل ، (بیجملهبندی، بجز در بخش «اختیارات»؛ رجوع کنید به ادامة مقاله)، عَرضه کرده است، بدینصورت : هر جدول مستطیل ــ که بهسبب اختلاف با ' قطع ، مستطیل عمودی رایج در نسخههای خطی، بر روی دو صحیفة متقابل نوشته (یا چاپ شده) است ــ از تقاطع یک ستون افقی زبرینِ مشترک میان همة جدولها با پانزده ستون عمودی حاصل شده است. ستون افقی زبرین شامل پانزده «خانه» (عنوان) است، بدینترتیب (از راست به چپ): 1) شمارة ترتیب موضوعها (متناظر با شمارة ترتیب آنها در فهرست کلی مندرجات در اوایل کتاب، به شمارش اَبجدی)؛ 2) نام مادّه یا موضوع مورد بحث؛ 3) «طبع» مادّه یا چیز منظور (گرم، سرد، تر، خشک)؛ 4) «درجة» آن «طبع»؛ خانههای ستون عمودی مربوط به درجات «طبع»، بهجای اینکه درجة 1 تا 4 (= الف ـ د) طبع را تعیین کند، دوباره خود طبع را با نشانهای اختصاری (ح = حارّ، ب = بارِد، ر = رطْب، م =معتدل) مینمایاند ؛ 5) بهترین گونة مادّه یا چیز منظور؛ 6) سود آن؛ 7) زیان آن؛ 8) چگونه یا با چه آن زیان را میتوان رفع کرد؛ 9) «آنچه [ آن مادّه یا چیز منظور ] در تن تولد کند» ؛ 10ـ13)مزاجها، سِنها، فصلها، اقالیم و «شهرهای» (= بلاد ، اقالیم) مناسب برای استفاده از مادّه یا چیز منظور؛ 14) نامهای حکیمانی که مؤلف به ایشان در بارة مطالب پیشین استناد کرده است ؛ 15) «اختیارات»، حاوی توضیحات و نکات گوناگونی که مؤلف نمیتوانسته به شکل ' مجدوَل ، ارائه کند (لذا این عنوان برای این «خانه» نادرست و نارساست). شمار ستونهای افقی متفاوت زیرین، یا مواد و دیگر موضوعهای مورد بحث، 279 ( رعط ، به حساب ابجد) ' مدخل ، است؛ نخستین، «انگور» و آخرین، «تِریاق و مانندش». شمار ستونهای افقی در دو صحیفة متقابل، سه یا چهار است (بسته به طول و تفصیل موضوع ؛ در نسخة خطی عربی، هفت ستون). اگر موضوع کلی مبسوط باشد و در دو صحیفة متقابل به پایان نرسد، جدول مربوطه در دو یا چند صفحه ادامه مییابد ؛ مثلاً، مشروحترین موضوعها، مبحث میوههای «تَر» (= آبدار ؛ مثلاً، آلو) و «خشک» (مثلاً، گردو و مویز)، در هشت جدولِ دو صحیفهای متوالی (ص 6 ـ21) امتداد دارد، رویهم شامل 28 میوة اصلی. مثلاً، مطالب خانههای ستون شمارة 17، «خربزة هندی» (= هندوانه)، را ذکر میکنیم : 3) طبع: «جالینوس: سرد و تر» ؛ 4) درجت:«ب ، 2 [ و غیره ] » ؛ 5) بهترینش: «هرچه شیرینتر و آبدارتر» ؛ 6) منفعتش: «بیماریها و تبهای تیرزا» ؛ 7) مضرتش: «دشوارْ هضم» ؛ 8) دفع مضرتش: «به شکر و پانیذ» ؛ 9) «آنچه تولّد کند»: «خونی مائی» (= آبکی، رقیق ؟) ؛ 10) مزاج مناسب : صفراوی ؛ 11) سنّ مناسب: «جوانان» ؛ 12) فصل مناسب : تابستان ؛ 13) «شهرها»ی مناسب: جنوبی ؛ 14) «رایهای حکیمان» : رازی، طبری ؛ 15) «اختیارات» : «مختار است در میان تبهای سوزنده و بیماریهای تیز و مزاجهای گرم ؛ و چون آبش با شکر و سکنجبین خورند ادرار بول آرد و مثانه بشوید [ ... ] و چون بسیار خورند هیضه را بیم باشد.»خانة مذکورِ «اختیارات»، چنانکه گفته شد، حاوی اطلاعات گوناگونی است ــ نه فقط «اختیار» (یعنی، ذکر صلاحیت و کراهت استفاده از فلان چیز یا موضوع در فلان بیماریها یا موارد)، بلکه ذکر بعض خواص آن چیز، موادِّ جنساً یا خاصیتاً شبیه فلان چیز، و جز اینها. چند مثال تالی تنوع محتوای خانة «اختیارات» را نشان میدهد : «انگور، مختار است عصیرش و مکروهست دانه و پوستش [ زیرا ] هضم نشود» (ش 1) ؛ «بهترین نوعی از شفتالو [ = هُلو ] آن است که به آسانی از دانه بیرون آید [ بهاصطلاح کنونی، «هسته جُدا» ] » (ش 3) ؛ «شراب سیبِ خام سبز سود دارد ... زهر کرورا [ نام جانوری نامعلوم ] را و این از جملة استنباطهای جندشاپوران است [ زیرا ] این حیوان به عَسکرِ مُکْرَم [ شهری سابق در خوزستان ] بود و اول [ ایشان ] این [ را ] بدانستهاند» (ش10، سیب ترش) ؛ «جالینوس میگوید واجب کردیم که این نوع [ = «خرنوب شامی» ] را از بلاد شام نیاورند بدینجا، زیرا مضرتش بیشتر از آن است که در شام» (ش 25) ؛ «کرفس... دو نوع است: ... نَبَطی و ... رومی» (ش 52) ؛ «خداوندان فلاحت گفتهاند که فُستُق [ = پِسْته ] ترکیب [ = پیوند ] درخت گَوز [ = گِردو ] دارد» (ش 206). ابنبطلان گاهی در این «خانه» مواد دیگری را هم که (نمیدانیم چرا) مدخل جداگانهای ندارند، ذکر کرده است ؛ مثلاً، در ش 58 («خردل»)، طبع و خواص فلفل، شونیز، خشخاش، کراویا، زیرة کرمانی و نبطی را آورده است، و در ش 61 («خولَنجان»)، طبع و کنش انگژد [ = اَنجُدان ] ، «دارْ پِلْپِل»، سنبل الطیب، زنجبیل و دارچین را ! (بدینسان، مواد خوراکی و داروییِ مطروح در این تألیف بسی بیش از شماری است که مدخلهای اصلی نشان میدهند.)ب) ابنبطلان محتویات جدولها را برای خودآموزی (و محتملاً تطبّب) کافی ندانسته و لذا متنی پیوسته (یعنینه به شکل عبارتهای منقطع) نیز در بعض کُلیات دارو وخوراکشناسی و در توضیح بعض مطالبِ خود، افزوده و در فضای خالیِ بالا و پایین جدولها گنجانده است (در ترجمة فارسیِ مطبوع، فقط در بالای جدولها، زیرا ویراستار ترجمه از فضای زیرین برای ذکر «نسخه بَدَل»ها و بعض نکات ویرایشی استفاده کرده است). متن مزبور شامل این موضوعهاست: 1) چهار «قانون» کلی در شناخت «طبع» خوراکیهای «بسیط» از روی مزة آنها (قانون اول ؛ ص 6 ـ10)، مثلاً : هر چیز تلخ «بغایت گرم، و هرچیز قابض، «بغایت سرد» است) و در «استنباط درجتهای» چهارگانة طبعها ؛ «در دانستن طبع مرکّبات» [ = خوراکیها و داروهای مرکّب از چیزهای مختلف الطبع و مختلف القُوی' ] (قانون سوم ؛ ص 15ـ 18)، مثلاً : اگر «غذایی از دو ضد [ مثلاً، سرد و گرم ] ... مرکّب بوَد و هر دو ضد برابر آیند [ یعنی از حیث درجه، یکی باشند ] ، حکم کنیم بر اعتدال غذا، چون زیره باج [ = آش زیره ] » ؛ و مثالی از قانون چهارم (در تشخیص «منفعت و مضرت غذاها و دفع آن بر طریق قیاسو تجربت»، ص 18ـ22): «خوراکیهای «ترش تسکین صفراکند و نفخ آرد و عصبها و آلات شکم را زیان دارد .. و ضدِ[ آن، غذاهای ] حِرّیف [ = تُند ] است» [ یعنی خوراکیهاییتند برای رفع زیانهای خوراکیهای ترش ] . 2) «قانونهای خاص» (ص 26ـ 168)، که هر یک کلیات، توضیحات یا دستورهایی است کمابیش نامنسجم در بارة بیشتر موضوعهای مطروحدر جدولها، مثلاً : (در مورد میوهها): «هرچه قابض بوَدپیش از طعام شکم ببندد و، پس از طعام، براند، چون آبی[ = بِهْ * ] ، و هر میوه که مائی [ = پُرآب ] بوَد ادرار بول آرد، چون خربزه»؛ (در بارة حُبوب و نانها): «در سالهای بد، گندم با شَیْلَم[ = تلخه ] آمیخته شد؛ هر که از آن بخوردی، سَرَش به درد آمدی ...؛ پس واجب [ است ] که حبوب از دانههای غریب جدا کنند» (ص 27)؛ و «یوحنّا [ = ابن ماسویه ؟ ] و [ محمدِ زکریّایِ ] رازی بر خلاف بقراط ... گویند هر نان که دو روز بر او بگذرد [ به اصطلاح کنونی، نانِ «بَیات» ] بهتر باشد از تازه، خصوصاً چون خمیرش بسیار بوَد»(ص 39)؛ (در بارة «تَرهها» [ = سبزیها ] ) : «از همة ترهها گرچه بسیار بخوری، جز خِلطی اندک تولد نکند ...» (ص 42)؛ (در بارة ترشیها): «هرچه از سرکه کُنند عصبها و بَر و سینه و اَمعاء و ... را زیان دارد ...» (ص50)؛ (در مبحث گوشتها): «نیش کژدم ... مِس و روی را سوراخ کند زودتر از آن که مِثْقَب [ = دریل ، در اصطلاح کنونی ] باریک و تیز [ ؟ ! ] [ چنانکه ] نیش کیک و پشه، گرچه ضعیفند بغایت، اندام سختتر حَیَوان ... را سوراخ کنند و خونش باز خورند» (ص 67)؛ (در بارة موسیقی): «موسیقی را در حفظ صحت استعمال کنند ... و این صِناعت [ = هنر ] را در قدیم نهادند تا نفوس را سیرتها و سنّتها ستوده گشتند و پساز آن، پزشکان استعمال کردند در معالجت بیماریها» (ص135ـ 136)؛ (در بارة ریاضت [ = ورزش ] ): «وقت ریاضت آن گاه بوَد که طعام هضم شده باشد پس از آن که از خواب برخیزد، و حرکت پیش از غذاء عادتی ستوده است ... و پس از غذاء، عادتی سخت بد...» (ص150ـ151)؛ (در بارة موی): «چون خواهی که موی نروید اصلاً، نخست [ موی ] بکَنَد، آنگاه آرد باقلی' را تَر کرده بر [ آن موضع ] بمالد» (ص 163)؛ (در بارة مَساکن):«صورتهای [ = تصویرهای ] نیکو بر دیوارهای نشستگاهها مستحب است تا چشم در لذت بهرهور شود و دیدن آن [ ها ] خواب آورد، همچنان که شنیدن افسانههای خوش» (ص 167).ارزیابی کلی تقویم الصّحّة و ترجمههای آن. چون ابنبطلان تقریباً همة محتویات این تألیف را از آثار حکیمان پیشین (مذکور در بالا) گلچین و تلخیص کرده، همچنانکه لوکلر از بررسی متن عربی آن دریافته و ذکر کرده (ج 1، ص490 ؛ نیز رجوع کنید به الگود ، ص 222)، تقویم الصّحّة از این لحاظ تازگی نداشته است. چیزی که سبب شهرت و سودمندی آن در قدیم شده شکل مُجَدْوَل است که برای ارائة عمدة مواد خود برگزیده ــ شیوهای که امروزه بسیار رایج است. بر خلاف گمان لوکلر (همانجا) و سارتون (ج 1، ص 731)، که ابنبطلان مبتکر یا واضع این شیوة جدولبندی بوده، وی بیشک آن را از شیوة معمول در تقویمهای اخترشناسی و نجومی تقلید کرده، و ابتکار او فقط در این بوده که آن را در زمینة دیگری، یعنی داروشناسی و بهداشت، اِعمال کرده است. خود او (ص 4) گفته است: « [ این تألیف را ] بر مثال جداول تقویم نجومی کردیم تا چون بزرگان و مهتران در آن نگاه کنند، ملول نشوند، [ چرا ] که عادت دارند نگاه کردن در تقویمهای نجومی که بدین ماند.» گرچه جدولبندی با موضوعهای ثابتِ مذکور در ستون افقی زبرین (طبع، درجة طبع، سود و زیان و جز اینها) برای تلخیص مطالب مربوطه و آسانسازی مراجعه به ویژگیهای خوردنیهای غذایی و دارویی سودمند است اما تسرّی آن به مباحثی چون «اَحداث نفسانی (شادی، خجالت و خشم)»، حرکت و سکون، ورزش و موسیقی، بیهوده و بیجا مینماید. به هرحال، چند تن از دانشمندان آن روزگاران آن را پسندیدند و بهکار بردند: ابنجَزْلَة * بغدادی (متوفی 493)، همکار همروزگار اما جوانتر او، تقویمالابدان ، و ابنبِکْلارِش * ، حکیم یهودی اندلس (سدة پنجم) کتابی را در داروهای ساده به تقلید از ابنبطلان بهصورتمجدول تألیف کردند. در رشتههای دیگری از دانش، بعض دانشمندان سپسین این شیوة جدولبندی ابنبطلان را کمابیش بهکار گرفتند، مثلاً : ابوحامد غزالی (450ـ 505) در إحیاء علومالدین ، ابنأبی رَبیع در سُلوک المالک فی تدبیر الممالک (655) و ابوالفِداء در تقویم البُلدان (721). (در بارة این تقلیدها رجوع کنید به الگود [ ص 222ـ223 ] ، و مقالة «ابنبطلان» یوزف شاخت در د. اسلام ، ویرایش دوم، و ترجمة این مقاله در دانشنامة ایران و اسلام [ ص 443ـ446 ] ).در اروپا، ترجمة لاتینی تقویم الصّحّة (به وسیلة مترجمی ناشناخته؛ شاید مترجم یهودی سیسیلی، فَرَج بن سالم یاابن فَرَج ، به گمان لوکلر ( ج 2، ص 500 ) ؛ در بارة این مترجمرجوع کنید به کَمْبِل ، ص 71، 231) در 928/ 1531 و ترجمة آلمانی میخائیل هِر ، ظاهراً از روی ترجمة لاتینی [ ؟ ] ، در 1533در استراسبورگ انتشار یافتند. ترجمة لاتینی با حُسنقبول روبرو نشد زیرا، به نوشتة لوکلر (ج 1، ص 491)،بسیار معیوب و مغلوط و، بالتبع، نامفهوم بود : مترجمبسیاری از واژههای «فنّی»، و از جمله، بسیاری از معمولیترین آنها را ترجمه نکرده بلکه آنها را به صورت ممسوخ و بسیار نادرست به خط لاتینی آوانگاری کرده است (مثلاً، نام و نسبت مؤلف ــ «ابوالحسن المختار، پزشک بغدادی» ــ به این صورت در آمده است: Elluchasem Elimithar, medici de Baldath ). ترجمة آلمانی هم (بهنقل سارتون [ ج 1، ص 731 ] ازلوکلر [ ؟ ] ) «بسیار بد» بود (برای چاپهای تصویری سپسینِ نسخههای خطی ترجمة لاتینی [ 1937 و 1940 ] رجوع کنید به د. اسلام ، همانجا).در این میان، ترجمة فارسی تقویم الصّحّة از مترجمی نامعلوم در اواخر سدة پنجم یا اوایل سدة ششم، جایگاه والایی در آثار فارسی پزشکی دارد ــ نه به سبب محتوای پزشکی ــ بهداشتی آن، بلکه بهسبب مواد واژگانی و سبک بیان آن، که یادآور زبان و سبک هِدایة المتعلّمین فی الطبّ * اَخَوَینی بُخاری، کهنترین پزشکینامة بازمانده به فارسی (سدة چهارم) است. «ترجمه ... به نثری ساده و روان ... [ و ] اسلوب جملهبندی ... و نیز مفردات و ترکیباتش [ همچون ] شیوة نثرهای علمی اواسط قرن پنجم ... است» (مقدمة یوسفی بر ترجمه، ص شانزده ؛ وی بعض ویژگیهای دستوری این ترجمه را ذکر کرده [ ص هجده ـ نوزده ] و در پایان [ ص 175ـ 205 ] فهرستی از مفردات و ترکیبات واژگانی آن فراهم آورده است).نسخههای خطی. چندین نسخه از متن عربی تقویم الصّحّة در بعض کتابخانههای جهان موجود است (برای مشخصّات آنها رجوع کنید به لوکلر، ج 1، ص 402 ؛ بروکلمان ، ) ذیل ( ، ج 1، ص 885 ؛ د. اسلام ، همانجا). در مورد نسخههای خطی ترجمة فارسی، یوسفی (همان مقدمه، ص بیستویک ـ سیوپنج) چهار تا از آنها را، که برای ویرایش از آنها بهرهمند شده ، وصف کرده است.منابع: ابنبطلان، تقویم الصّحّة ، متن عربی، نسخة خطی کتابخانة مرکزی دانشگاه تهران، ش 1239؛ همان، ترجمة فارسی از مترجمی نامعلوم (اواخر قرن پنجم/ اوایل قرن ششم)، چاپ غلامحسین یوسفی، تهران 1366 ش؛ دانشنامة ایران و اسلام ، زیر نظر احسان یارشاطر، تهران 1354ـ1370 ش، ذیل «ابن بطلان» (از یوزف شاخت)؛ علی بن یوسف قفطی، تاریخ الحکماء قفطی ، ترجمة فارسی از قرن یازدهم هجری، چاپ بهین دارائی، تهران 1347 ش؛Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur , Leiden 1943-1949 , Supplementband , 1937-1942 ; Donald Campbell, Arabian medicine and its influence on the Middle Ages , London 1926 , repr. Amsterdam 1974 ; Cyril L. Elgood , A medical history of Persia and the eastern caliphate , 2nd ed. , Amsterdam 1979 ; EI 2 . s.v. "Ibn But ¤ lan" (by J. Schacht) ; Lucien Leclerc, Histoire de la mإdecine arabe , Paris 1876 ; George Sarton, Introduction to the history of science , Malabar, Fla 1975.