تفویض ، اصطلاحی در حدیث و کلام و عرفان. تفویض در لغت به معنای واگذار کردن و تسلیم امری به دیگری و حاکم کردن او در آن امر است (جوهری؛ ابنفارِس؛ ابناثیر؛ فَیّومی، ذیل «فوض»). این واژه معانی اصطلاحی متعدد و متفاوتی دارد.1) در حدیث. در قرآن کریم تفویض به معنای واگذار کردن امور به خدا بهکار رفته (مؤمن: 44) و در احادیث هم بیشتر همین معنا از تفویض قصد شده است. تعبیر «فَوَّضْتُ امری الیک» و تعبیرات مشابه آن بارها در دعاهایی که از پیامبر و ائمه علیهمالسلام نقل شده، آمده است (برای نمونه رجوع کنید به ابنبابویه، 1404، ج 1، ص 495؛ کلینی، ج 2، ص 525؛ متقی، ج 2، ص 174؛ مجلسی، ج 84، ص 313ـ 314). واگذاری امور به خدا به این معناست که خداوند را در امور خود حاکم قرار دهیم، ارادة تشریعی خدا را بر ارادة خود مسلط گردانیم، از فرمانهای او پیروی کنیم و از خدا بخواهیم تا تدبیر زندگی ما را برعهده بگیرد (مجلسی، ج 1، ص 225) و بدانیم که هر حول و قوهای از اوست. در حدیثی از پیامبر اکرم آمده است که هرگاه بندهای «لاحول و لاقوة الاباللّه» بگوید، کارش را به خدا واگذار کرده است (همان، ج90، ص 189). این معنا از تفویض با آموزة توکل * مرتبط است، چنانکه برخی توکل را تفویض امور معنا کردهاند ( رجوع کنید به طوسی، التبیان ، ج 6، ص 11، ج 9، ص 580؛ فضل طبرسی، ج 5، ص 129؛ قرطبی، ج 8، ص 160).برخی لغتشناسان برای تعریف توکل از تفویض بهره گرفتهاند و برای تعریف تفویض از توکل سود جستهاند ( رجوع کنید به ابنفارس، همانجا؛ فیّومی، ذیل «وکل»). در احادیث بسیاری، تفویض و توکل در کنار یکدیگر ذکر شدهاند ( رجوع کنید به ابنبابویه، 1404، همانجا؛ کلینی، ج 2، ص 47، 52، 525، 581؛ متقی، ج1، ص 37؛ مجلسی، ج 83، ص 182، ج 74، ص 177، ج65، ص 382). در برخی احادیث آمده است که با تفویضِ امور خویش به خدا، بر او توکل کنید (کلینی، ج 2، ص 65؛ مجلسی، ج 75، ص 336). این معنای تفویض در اخلاق اسلامی اهمیت ویژهای دارد و در احادیث به آن ترغیب شده (فضل طبرسی، ج 1، ص 320؛ نوری، ج 2، ص 420، ج 10، ص 172) و از آن به عنوان رکن ایمان (متقی، همانجا؛ کلینی، ج 2، ص 47؛ مجلسی، ج 74، ص 177) و حقیقت عبودیت و یقین (کلینی، ج 2، ص 52؛ مجلسی، ج 1، ص 225، ج 7، ص180) یاد شدهاست. همچنین از جمله آثار تفویض به این موارد میتوان اشاره کرد: کفایت امور انسان توسط خدا (کلینی، ج 2، ص 547؛ مجلسی، ج90، ص 189)، تسدید و نصرت الاهی (کلینی، ج 2، ص 63؛ آقاجمال خوانساری، ج 5، ص 220؛ نوری، ج 5، ص 222)، آرامش روحی (مجلسی، ج 65، ص 382، ج 75، ص 164؛ آقاجمال خوانساری، ج 4، ص 115) و آسان شدن تحمل ناگواریها (کلینی، ج 2، ص 559؛ مجلسی، ج 1، ص 225).تفویض به معنای واگذارکردن برخی امور دین و شریعت، مثلاً افزودن تعداد رکعات نماز یا تعیین فرایض، به پیامبر اکرم و اهل بیت علیهمالسلام نیز آمده است (کلینی، ج 1، ص 265ـ 268؛ مجلسی، ج 17، ص 1ـ14، ج 25، ص 328ـ 350).معنای دیگر تفویض در احادیث، واگذار کردن اموری چون خلقت جهان و روزی دادن و میراندن و زنده کردن مخلوقات به پیامبر و ائمه است (مجلسی، ج 25، ص 349). در بارة این معنا گفتهاند که نسبت دادن چنین افعالی به پیامبر و ائمه میتواند دو وجه داشته باشد: یکی اینکه آنان این امور را به اراده و قدرت خود انجام بدهند، که این تفسیر نادرست است و قائلان به آن مشرک خوانده شدهاند ( رجوع کنید به ابنبابویه، 1363 ش، ج 1، ص 124؛ احمد طبرسی، ج 2، ص 198؛ مجلسی، ج 5، ص12؛ نیز رجوع کنید به ادامة مقاله، بخش کلام) و دیگر آنکه فاعل این امور خدا باشد و به نحوی مقارنِ ارادة ایشان عمل کند. در این صورت میتوان این نوع تفویض را پذیرفت (مجلسی، ج 25، ص 348).علاوه بر اینها، چند معنا برای تفویض در احادیث ذکر کردهاند که ناظر به واگذاری امور مختلف به پیامبر و ائمه علیهمالسلام است، از جمله واگذاری امر تعلیم و تأدیب مردم و فرمان دادن مردم به اطاعت از ایشان، واگذاری بیان علوم و احکام دین بنا به صلاحدید خود یا گزینش روش تقیه، اختیار ایشان در اینکه بنا به مصالح خود گاه بر اساس ظاهر شریعت حکم کنند و گاه مطابق علم خود حقیقت احکام را بیان نمایند، و اختیار اعطای انفال و خمس و مانند اینها بنا به ارادة خود (مجلسی، ج 25، ص 349ـ350).معنای دیگر تفویض در احادیث، تفویض تشریعی خدا به انسانهاست، به این معنا که خداوند انسانها را در تکالیف و اعمالی که باید انجام دهند یا ترک کنند، به خودشان واگذار کرده و در واقع تکلیف را از آنان برداشته است. این معنای تفویض در احادیث نفی شده است. در حدیثی از امام صادق علیهالسلام، وجود اوامر و نواهی دلیلی بر تفویض نشدن اعمال به انسانها ذکر شده است ( رجوع کنید به کلینی، ج 1، ص 159؛ احمد طبرسی، ج 2، ص 254). همچنین تفویض در احادیث به معنای تفویض تکوینی افعال از سوی خدا به انسانها آمده است، به این معنا که خداوند قدرت انجام دادن کارها را به انسانها واگذار کرده و خود از این قدرت رفع ید کرده است و در نتیجه نسبت به آن مالکیتی ندارد و بر افعال صادر شده از آن قدرت، قادر نیست. بر این اساس، هر چند انسانها اصل توانایی انجام دادن افعال را از خدا گرفتهاند، پس از گرفتن آن، در افعال خود مستقلاند و اراده و تقدیر الاهی در این افعال مداخله ندارد. این معنا از تفویض، در مقابل جبر قرار میگیرد که بر اساس آن انسان فاقد قدرت برای افعال خود است و همة افعال وی منتسب به خداست ( رجوع کنید به جبر و اختیار * ). لازمة این معنا از تفویض، استقلال انسان در افعال اختیاری و نفی قضا و قدر در این افعال و عجز و ضعف خداست، چنانکه در احادیثی از ائمة اطهار این معنا ذکر و صریحاً رد و نفی شده است ( رجوع کنید به ابنبابویه، 1357 ش، ص 359ـ 360، 363؛ همو، 1363 ش، ج 1، ص 144؛ مجلسی، ج 5، ص 17؛ نیز رجوع کنید به ادامة مقاله).2) در کلام. متکلمان در بحث از تفویض به معنای مذکور در احادیث، از جمله به مباحث تفویض تشریعی و تفویض خلق و رزق به ائمه و تفویض تکوینی، نظر داشتهاند. گذشتهاز این، تفویض را به معنای دیگری آوردهاند که در احادیثبهکار نرفته، یعنی تفویضی که در مورد صفات خبریه مطرح است ( رجوع کنید به ادامة مقاله).تفویض تشریعی در تاریخ عقاید کلامی به دو صورت مطرح شده است. یکی بهصورت این نظریه که همة افعال، مباح است و خداوند شریعتی معیّن نکرده و از هیچ چیز نهی ننموده است (اشعری، ص 439). این معنا، همان اباحیگری و نفی مطلق تکلیف است. بغدادی (ص160ـ161) فرقة مزدکیان را از اهل اباحة پیش از اسلام دانسته و خرّمدینان را که خود به دو گروه بابکیان و مازیاریان تقسیم میشوند، از معتقدان به اباحه پس از ظهور اسلام معرفی کرده است. شیخمفید به این صورتِ تفویض تشریعی اشاره کرده و آن را قول زنادقه و طرفداران اباحیگری خوانده است (1413، ج 5، ص 46).دیگر صورت تفویضِ تشریعی این است که انسانها تکالیفی دارند، اما تعیین آنها برعهدة خودشان است و خود میتوانند به کمک عقل خویش، حُسن و قبح و مصالح و مفاسد همة افعال را دریابند و نیازی به شرایع و احکام دینی ندارند. محمدبن زکریای رازی بدین معنا قائل بوده است ( رجوع کنید به ج 1، ص 291ـ316). وی با وجود اعتقاد به توحید و معاد، نبوت را انکار کرده است (بدوی، ص 627ـ629). ابنبابویه به این صورت از تفویض تشریعی اشاره کرده است (1357 ش، ص360ـ361؛ مفید، 1413، ج 5، ص 29). طبرسی نیز به تفویض تشریعی اشاره دارد ( رجوع کنید به احمد طبرسی، ج 2، ص 254).معنای دوم تفویض در کلام را میتوان در سخنان شیخمفید یافت. وی از تفویض به معنای واگذاری امر خلق و رزق به ائمه سخن گفته و مُفَوِّضه را گروهی از غُلات دانسته است که ائمه را حادث و مخلوق میدانند و با اینحال، آفرینش و روزی دادن را به ایشان نسبت میدهند ( رجوع کنید به مفید، 1413، ج 5، ص 133؛ همو، 1372 ش، ص 21، 124). شیخطوسی ( تمهید ، ص 27) نیز به این معنای تفویض اشاره کرده است.معنای دیگر تفویض در علم کلام، نظریهای است که در مقابل نظریة جبر قرار دارد و بر اساس آن، خداوند قدرت انجام دادن کارها را به انسانها واگذار کرده است و خود بر این افعال قادر نیست و دخالتی در آنها ندارد. بر اساس این نظریه، قضا و قدر الاهی در افعال اختیاری انسان نفی میشود. همانطور که در بحث از دو معنای نخست تفویض در علم کلام گفته شد، شیخصدوق و شیخمفید و شیخطوسی، تفویض مطرح شده در احادیث را بر دو معنای پیشگفته منطبق کردهاند. بنابراین، مسئلة مهم این است که بدانیم مفوّضه به معنای سوم چهکسانی هستند. در تاریخ فِرَق و مذاهب اسلامی و کلامی، دو گروه به نام مفوّضه خوانده شدهاند: قَدَریانِ نخستین یا مرجئة قدریه، و معتزله. مَعبَد جُهَنی، غَیلان دمشقی، محمدبن شبیب، ابنشمر و صالحی از قدریان نخستین بودهاند (ابنندیم، ص 201؛ بغدادی، ص 19؛ شهرستانی، ج 1، ص 125؛ ابنکثیر، ج 9، ص 42ـ43؛ عطوان، ص 29). آنچه بهطور قطع میتوان به قدریان نخستین نسبت داد، انکار جبر است (قاضی عبدالجباربن احمد، المغنی ، ج 8، ص 4)، اما برخی مورخان علم کلام، انکار قضا و قدر الاهی در افعال اختیاری انسان را به این گروه نسبت دادهاند (بغدادی، ص 20؛ شهرستانی، ج 1، ص 49؛ ابوزهرة، ج 1، ص 124). عقیده به تفویض را میتوان به معتزله نیز نسبت داد، اما متکلمان امامیه معمولاً در بحث جبر و تفویض، معتزله را همرأی امامیه معرفی میکنند ( رجوع کنید به مفید، 1372 ش، ص 15؛ علامه حلّی، 1407 ب ، ص 101؛ همو، 1338 ش، ص 110؛ همو، 1407 الف ، ص 308؛ فاضل مقداد، ص 27؛ ابنمخدوم حسینی، ص 156).یکی از مباحثی که میتوان بر اساس رأی معتزله، مفوّضه بودن آنان را اثبات کرد، مسئلة قادر بودن خدا بر مقدور عبد است. اشعری در مقالات الاسلامیین میگوید که معتزله تعلق دو قدرت بر مقدور واحد را محال میدانند و ازینرو بر آناند که خداوند بر مقدور انسان قادر نیست؛ البته بجز شَحّام، که خدا را بر مقدورات انسان قادر میداند و بر آن است که حرکت واحد میتواند هم مقدور خدا باشد هم مقدور انسان (اشعری، ص 199). معتزله، بجز شحّام، بر دو دستهاند: بسیاری از معتزله، از جمله جُبّائی، معتقدند که خدا بر جنس فعلی که انسان را بر آن قادر ساخته، مانند حرکت و سکون، قدرت دارد، اما معتزلة بغداد بر آناند که خدا بر مقدور انسان و جنس مقدور او قادر نیست (همان، ص 199ـ200؛ علامه حلّی، 1338 ش، ص 88، 91). قاضی عبدالجبار معتزلی فصلی مستقل و مبسوط از کتاب المغنی را به بحث «فی استحالة مقدورٍ لِقادِرَیْن اولقدرتَیْن» اختصاص داده و دلایل متعددی بر آن اقامه کرده است. او حتی تعلق دو قدرتی را که از آنِ قادر واحد باشد، بر مقدور واحد محال میداند ( رجوع کنید به ج 8، ص 109ـ161؛ نیز رجوع کنید به همو، المحیط ، ص 356ـ366؛ همو، شرح الاصول ، ص 375ـ 376). لازمة این نظریة معتزله که خداوند را بر مقدور انسان قادر نمیدانند، این است که خداوند اختیار مقدورات را بهگونهای به انسان واگذار کرده است که سلطنت خداوند را از مقدور انسان نفی میکند و عجز او را در موارد فعل اختیاری انسان اثبات میکند و این مطلب همان تفویض مورد بحث است.فضلبن شاذان (ص 6) و بغدادی (ص 68) و شهرستانی (همانجا) گفتهاند که معتزله قضا و قدر الاهی را در افعال انسان نفی کردهاند (نیز رجوع کنید به ابوزهرة، همانجا). همچنین بنا به گزارش شهرستانی، نظّام معتزلی معتقد بوده است که خدا نسبت به گناهان انسانها قادر نیست و ابوعلی جبّائی و ابوهاشم جبّائی بر این عقیده بودهاند که انسان، خالقِ افعال خویش است و در آنها استقلال دارد (ج 1، ص 56، 74). عقیدة معتزله به مستقل بودن انسان در افعال و نیز نفی قضا و قدر الاهی در افعال انسان، میتواند دلیلی بر مفوّضه بودن آنان باشد.معنای دیگر تفویض در کلام، به مسئلة صفات خبریه باز میگردد. صفات خبریه آن دسته از صفات الاهی است که در آیات و اَخبار آمده و برخلاف صفات ذاتیه، عقل به خودی خود، آنها را برای خدا اثبات نمیکند، مانند وجود دست و پا و صورت برای خدا. در بارة اینگونه صفات در میان متکلمان اختلافنظر وجود دارد و یکی از نظریات، نظریة تفویض است که برخی از اهل حدیث و نیز ماتُریدیه به آن قائلاند. آنان ضمن نسبت دادن صفات خبریه به خداوند، از هرگونه اظهارنظر در بارة مُفاد و مفهوم این صفات خودداری، و معنای آنها را به خدا تفویض میکنند. پاسخ مالکبن اَنَس به پرسشی در بارة چگونگی استوای خدا بر عرش، نشاندهندة این دیدگاه است ( رجوع کنید به شهرستانی، ج 1، ص 85). ماتریدی نیز در بحث از استوای خدا بر عرش با تأکید بر نفی تشبیه و لزوم ایمان به آنچه در قرآن آمده، نوشته است که در تأویل این آیه نمیتوان شیء مراد از آن را تعیین کرد، زیرا علم ما از دستیابی بدان قاصر است؛ پس به آنچه خداوند از آن قصد کرده، ایمان میآوریم، همانگونه که به مواردی مانند رؤیت آنگونه که در قرآن آمده است، ایمان میآوریم. به نظر ماتریدی باید از یک سو تشبیه را نفی کرد و از سوی دیگر به اصل مطلبی که در نقل آمده است، ایمان آورد و معنا و تفسیر مطلب را به خدا واگذار کرد. به اعتقاد وی این امر در هر جا که قرآن چیزی را اثبات کرده، مثل رؤیت خدا، جاری است (ص 74).منابع: علاوه بر قرآن؛ محمدبن حسین آقاجمال خوانساری، شرح محقق بارع جمالالدین محمد خوانساری بر غرر الحکم و دررالکلم ، تألیف عبدالواحدبن محمد آمدی، چاپ جلالالدین محدّث ارموی، تهران 1366 ش؛ ابناثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر ، چاپ محمود محمد طناحی و طاهر احمد زاوی، بیروت 1383/1963، چاپ افست قم 1364 ش؛ ابنبابویه، التوحید ، چاپ هاشم حسینی طهرانی، قم ?[ 1357 ش ] ؛ همو، عیون اخبار الرضاء ، چاپ مهدی لاجوردی، قم 1363 ش؛ همو، کتاب من لایحضرهُ الفقیه ، چاپ علیاکبر غفاری، قم 1404؛ ابنشاذان، الایضاح ، چاپ جلالالدین محدّث ارموی، تهران 1363 ش؛ ابنفارس، معجم مقاییس اللغة ، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قم 1404؛ ابنکثیر، البدایة و النهایة ، چاپ علی شیری، بیروت 1408؛ ابنمخدوم حسینی، مفتاح الباب ، به ضمیمة النافع یوم الحشر فی شرح الباب الحادی عشر ، چاپ مهدی محقق،تهران 1365 ش؛ ابنندیم؛ محمد ابوزهرة، تاریخ المذاهب الاسلامیة ، قاهره [ 1976 ] ؛ علیبن اسماعیل اشعری، کتاب مقالات الاسلامییّن و اختلاف المصلّین ، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن 1400/ 1980؛ عبدالرحمان بدوی، «محمدبن زکریا رازی»، ترجمة نصراللّه پورجوادی، در تاریخ فلسفه در اسلام ، به کوشش میان محمد شریف، ج 1، تهران: نشر دانشگاهی، 1362 ش؛ عبدالقاهربن طاهر بغدادی، الفرق بین الفرق ، چاپ عزت عطار حسینی، مصر 1367/ 1948؛ اسماعیلبن حماد جوهری، الصحاح: تاج اللغة و صحاح العربیة ، چاپ احمد عبدالغفور عطار، قاهره 1376، چاپ افست بیروت 1407؛ محمدبن زکریا رازی، رسائل فلسفیّة ، ج 1، چاپ پل کراوس: مناظرات بین ابیحاتم الرازی و ابیبکر الرازی ، قاهره 1939، چاپ افست تهران [ بیتا. ] ؛ محمدبن عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل ، چاپ محمد سیدکیلانی، قاهره 1387/1967؛ احمدبن علی طبرسی، الاحتجاج علی اهل اللجاج ، چاپ ابراهیم بهادری و محمدهادی به، قم 1413؛فضلبن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن ، چاپ هاشم رسولی محلاتی و فضلاللّه یزدی طباطبائی، بیروت 1408/1988؛ محمدبن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن ، چاپ احمد حبیب قصیر عاملی، بیروت [ بیتا. ] ؛ همو، کتاب تمهید الاصول فی علم الکلام ، چاپ عبدالمحسن مشکوة الدینی، تهران 1362 ش؛ حسین عطوان، الفرق الاسلامیة فی بلاد الشام فی العصر الاموی ، [ بیروت 1986 ] ؛ حسنبن یوسف علامه حلّی، انوار الملکوت فی شرح الیاقوت ، چاپ محمد نجمی زنجانی، تهران 1338 ش؛ همو، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد ، چاپ حسن حسنزاده آملی، قم 1407 الف ؛ همو، نهج الحقّ و کشف الصّدق ، چاپ عیناللّه حسنی ارموی، قم 1407 ب ؛ مقدادبن عبداللّه فاضل مقداد، النافع یوم الحشر فی شرح الباب الحادی عشر ، چاپ مهدی محقق، تهران 1365 ش؛ احمدبن محمد فیّومی، المصباح المنیر ، بیروت 1987؛ قاضی عبدالجباربن احمد، شرح الاصول الخمسة ، چاپ عبدالکریم عثمان، قاهره 1384؛ همو، المحیط بالتکلیف ، چاپ عمر سیدعزمی، [ قاهره 1965 ] ؛ همو، المغنی فی ابواب التوحید و العدل ، ج 8 ، چاپ توفیق طویل و سعید زاید، مصر [ بیتا. ] ؛ محمدبن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن ، بیروت 1405/ 1985؛ کلینی؛ محمدبن محمد ماتریدی، کتاب التوحید ، چاپ فتحاللّه خلیف، استانبول 1979؛ علیبن حسامالدین متقی، کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال ، چاپ صفوة سقا،بیروت 1397؛ مجلسی؛ محمدبن محمد مفید، اوائل المقالات ،تهران 1372 ش؛ همو، مجموعة مصنفات شیخمفید ، قم 1413؛ حسینبن محمدتقی نوری، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل ، قم 1407ـ 1408.3) در عرفان. تفویض نزد عارفان، ترکِ اختیار و واگذاشتن کار خود به خداوند، و مقدمة «رضا»ست (انصاری، ص76، 334؛ سلمی، 1406، ص174؛ همو، 1369ـ1372 ش، ج 2، ص279) و با «تسلیم» و «توکل» قرابت دارد ( رجوع کنید به ادامة مقاله). این اصطلاح از آیة 44 سورة مؤمن گرفته شده است: «... واُفَوِضُّ اَمْری اِلیاللّه اِنّ اللَّه بَصیرٌ بالعباد» (کار خود را به خدا واگذاشتم که او به بندگانش بصیر است). در مصباحالشریعه منسوب به امام صادق علیهالسلام آمده است که تفویض پنج حرف دارد: «ت» ترکِ تدبیر در امور دنیا و واگذاردن کار به خدا؛ «ف» فنای هر چه که سالک را به غیرخدا مشغول کند؛ «و» وفا به عهدی که انسان با خدا بسته است؛ «ی» یقین به خدا و یأس از خود؛ «ض» ضمیر مصفا و کارهای ضروری را به خدا وانهادن (گیلانی، ج2، ص 470؛ برای آگاهی از احادیث رجوع کنید به بخش اول مقاله).خواجهعبداللّه انصاری تفویض را پس از مقام توکل و قبل از مقام ثقه دانسته است (ص75ـ 78). در رسالة صد میدان منسوب به وی، تقویض بعد از ایثار و قبل از فتوح آمده و به سه نوع آن اشاره شده است: تفویض در دین، که عبارت است از مداخله نکردن سالک در امور خداوندی و سازگاری با آنچه خداوند مقرّر کرده؛ تفویض در قسم (قسمت)، یعنی بنده قسمت خود را بپذیرد و با دعا و طلب درصدد تغییر حکم خداوند و قسمت خود نباشد؛ تفویض در حسابِ خلق، که عبارت است از پذیرفتن ظاهر مردم و نیندیشیدن به باطن آنان و پرهیز کردن از بد شمردن دیگران (ص 334).خواجهعبداللّه انصاری برای اهل تفویض سه درجه ذکر کرده است: درجة اول آن است که انسان بداند قبل از انجام دادن کارها هیچ قدرتی ندارد و از مکر مکاران در امان نیست، از یاری حق مأیوس نشود و به قصد و ارادة خود متکی نباشد؛ دوم، دانستن نیازمندی کامل خود به خدا به طوری که هیچیک از اعمال خود را نجاتبخش و هیچگناهی را مهلک نداند و چیزی را سبب چیزی نداند و خداوند را فاعل مطلق شمرد؛ سوم، شهود ولایت حق بر بنده است که در این مرتبه سالک، خداوند را در همة امورْ منفرد میبیند، همة احوال و مقامات را از او میداند و هیچ امری را از غیرحق نمیشمارد و میداند که فقط خداوند مسبب احوال «جمع» و «تفرقه» و تغییرات آن برای انسان است و هرکه را بخواهد هدایت یا گمراه میکند (ص78؛ نیز رجوع کنید به اسنوی، ج2، ص158ـ159؛ عبدالرزاقکاشی،ص180ـ181؛ حکیم،ص268).عبدالکریم جیلانی (گیلانی) مقام تفویض را به چهار گروه اختصاص داده است: تفویض نیکان، که همة کارها را به خداوند ارجاع میکنند و از هرگونه ادعای ملکیت مبرّایند؛ تفویض شهدا، که افعالِ خداوند را در خود و دیگران بخوبی مشاهده میکنند، در اعمال خود از دعوی فاعلیت بریاند، خود و نفس خود را نمیبینند و ازینرو توقع اجر و جزا ندارند و زمام همة امور را به حق تفویض میکنند؛ تفویض صدیقین، که در همة تجلیات گوناگون خداوند جمال وی را میبینند، و تفویض مقرّبین، که مختص کسانی است که در برابر آنچه خداوند برای مخلوقات مقرّر کرده ناشکیبا نیستند، اسرار الاهی را فاش نمیکنند و به سبب دانستن اسرار، خود را برتر از دیگران نمیبینند و روحشان پیوسته با خداوند است (ج2، ص142).عرفا ضمن آنکه قرابت بین تفویض و تسلیم را بیان کردهاند، تفویض را برتر از تسلیم دانستهاند (قس نراقی، ج3، ص213، که این دو مقام را مترادف دانسته است). به نظر عبدالکریم جیلانی، اهل تسلیم، بر خلاف اهل تفویض، نسبت به آنچه در برابر آن تسلیم شدهاند راضی نیستند (همانجا). مستملی بخاری در شرح التعرف کلاباذی، تفویض را برتر از تسلیم دانسته و گفته است که تسلیم از اعمال مجرَّدان ( رجوع کنید به تجرید * ) و صفت کسی است که خود را صاحبِ اختیار و تدبیر میبیند و چون کاری را به خداوند بسپارد، اختیار و تدبیر را به وی واگذار میکند، ولی تفویض آن است که از ابتدا برای خود اختیار و تدبیر و تصرفی در امور قائل نشود. این صفت از مقامات مفرّدان ( رجوع کنید به تفرید * ) است (ج 2، ص 908ـ913). عرفا حضرت ابراهیم علیهالسلام را صاحب مقام تسلیم میدانند همچنانکه در قرآن کریم آمده است ( رجوع کنید به بقره: 131) و میگویند در میان پیامبران صفت تفویض تنها مختص به پیامبر اکرم صلیاللّهعلیهوآلهوسلم است ( رجوع کنید به تسلیم * ).عبدالکریم جیلانی (همانجا) تفویض و تسلیم را به توکل نیز نزدیک دانسته و گفته است که فرق توکل با آنها این است که در توکل، موکل در آنچه وکیل آن شده، دعوی مالکیت دارد. خواجه عبداللّه انصاری نیز معنای تفویض را گستردهتر از توکل دانسته و گفته است که در توکل، موکل بعد از وقوع اتفاق، بر خدا توکل میکند تا خدا مطابق با مصلحت او کارش را اصلاح کند ولی در تفویض، مُفَوِّض هم قبل و هم بعد از وقوع اتفاق، کار را به خدا محول میکند؛ بدین ترتیب در این حالت «استسلام» یا انقیاد نسبت به خدا کامل است و «توکل» را شعبهای از آن باید دانست (ص 77؛ نیز رجوع کنید به عبدالرزاق کاشی، ص 178ـ 179).در بارة اهمیت تفویض، غزالی (ج2، ص404) از پیامبر اکرم نقل کرده است: «اَوّلُ العِلْمِ مَعْرفَةُ الجبّارِ وَ آخِرُ العِلْمِ تفویض الاَمْرِ اِلَیهِ» (اولِ علم آن است که خداوند را به جباری و قهاری بشناسی و آخر آن اینکه کار را به او تفویض کنی). علاءالدولة سمنانی (ص103) نیز گفته است که اگر طاعت بنده از فرشتگان مقرب بیشتر باشد ولی در توکل و تفویض و رضا به کمال نرسد طاعتش ارزشی ندارد. همچنین گفته است که سالک باید در تسلیم و ارادت به شیخ و در تقلید از پیامبر به کمال برسد و در نتیجة آن به توکل و تفویض و رضا نایل شود (همان، ص 104).نیز رجوع کنید به تسلیم * ؛ توکل * ؛ رضا *منابع: علاوه بر قرآن؛ محمدبن حسن اسنوی، حیاةالقلوب فی کیفیة الوصول الی المحبوب ، در هامش ابوطالب مکی، کتاب قوتالقلوب فی معاملة المحبوب و وصف طریقالمرید الی مقامالتوحید ،ج1ـ2، قاهره 1310، چاپ افست بیروت [ بیتا. ] ؛ عبداللّهبنمحمد انصاری، منازلالسایرین، متن عربی با مقایسه به متن علل المقامات و صد میدان ، ترجمة دری منازل السایرین و علل المقامات و شرح کتاب از روی آثار پیرهرات از روان فرهادی، تهران 1361 ش؛ عبدالکریمبنابراهیم جیلانی، الانسان الکامل فی معرفة الاواخر و الاوائل ، قاهره 1390/1970؛ محمدعلی حکیم، لطائف العرفان ، تهران 1340 ش؛ محمدبنحسین سلمی، طبقات الصوفیة ، چاپ نورالدین شریبه، قاهره 1406/1986؛ همو، مجموعة آثار ابوعبدالرحمان سلمی: بخشهایی از حقائقالتفسیر و رسائل دیگر ، چاپ نصراللّه پورجوادی، 11: کتاب الفتوة ، چاپ سلیمان آتش، تهران 1369ـ1372 ش؛ عبدالرزاق کاشی،شرح منازل السائرین ، چاپ محسن بیدارفر، قم 1372 ش؛ احمدبن محمد علاءالدولة سمنانی، مصنفات فارسی ، چاپ نجیب مایل هروی، تهران 1369 ش؛ محمدبنمحمد غزالی، کیمیای سعادت ، چاپ حسین خدیوجم، تهران 1364 ش؛ عبدالرزاق گیلانی، شرح فارسی مصباح الشریعه و مفتاحالحقیقه ، چاپ جلالالدین محدّث ارموی، تهران 1343ـ1344 ش؛ اسماعیلبنمحمد مستملی، شرحالتعرف لِمذهب التصوف ، چاپ محمد روشن، تهران 1363ـ1366 ش؛ مهدیبن ابیذر نراقی، جامعالسعادات ، چاپ محمد کلانتر، نجف 1387/1967، چاپ افست بیروت [ بیتا. ] .