تفسیر مابعدالطبیعة ، نامی برای شرح مبسوط ابنرشد (متوفی 595) بر کتاب مابعدالطبیعة * ( متافیزیک ) ارسطو. بهنوشتة مراکشی (ص 243)، نزدیکترین منبع به زمان ابنرشد، ابنطفیل (متوفی 581) در دیداری با ابنرشد در بارة شکوة ابویعقوب یوسف (حک : 558 ـ580)، خلیفة موحّدون، از دشواری و پیچیدگی عبارات ارسطو یا مترجمان آثار وی، سخن گفته و ابنرشد را به توضیح و تلخیص سخنان ارسطو ترغیب نموده بود. بدینترتیب ابنرشد شروع به تلخیص و تفسیر کتابهای ارسطو کرد. مراکشی (همانجا) از ابنرشد دو نوع تفسیر دیده است: کتاب الجوامع که تلخیصی از کتابهای ارسطو بوده و کتاب مبسوطی در چهار جلد، در تفسیر مقاصد و اغراض ارسطو. اما بهنوشتة رنان (ص 62) و برخی محققان بعد از وی، مانند ماجد فخری (1372 ش، ص 292)، ابنرشد بر بعضی از آثار ارسطو از جمله مابعدالطبیعة سه شرح مبسوط (بزرگ)، متوسط و مختصر (کوچک) نوشته است. بااینحال، اکنون فقط دو شرح مبسوط و مختصر وی بر مابعدالطبیعة بهعربی در دست است ( رجوع کنید به ادامة مقاله). ابنابیاُصَیْبِعه (ج 2، ص 77) و ذهبی (ج 21، ص 309) هم راجع به مابعدالطبیعة از دو اثر ابنرشد، یعنی تلخیص مابعدالطبیعة و جوامع کتب ارسطوطالیس فی الطبیعیات و الالهیات ، نام بردهاند. احتمالاً منظور از عنوان اخیر مجموعة رسائل ابنرشد است که تلخیص مابعدالطبیعة را هم در بر دارد. در نسخة خطی محفوظ در کتابخانة اسکوریال نیز علاوه بر تلخیص مابعدالطبیعة اثری به نام شرح مابعدالطبیعة ذکر شده که مسلماً منظور همان تفسیر مبسوط مابعدالطبیعة است ( رجوع کنید به رنان، ص 463). بنابراین، اگر ابنرشد شرح متوسطی هم بر مابعدالطبیعة نوشته، شاید فقط ترجمة عبری یا لاتینی آن باقی مانده باشد. چنانکه مونک (ص 434ـ 435) از تفسیری متوسط، بهعبری، بر سه مقالة مابعدالطبیعة خبر داده است.آنچه اکنون تفسیر مابعدالطبیعة نامیده میشود، تفسیر مبسوط ابنرشد بر مابعدالطبیعة ارسطو است که اصل عربی آن چاپ شده ( رجوع کنید به ادامة مقاله) و از مهمترین و ماندگارترین آثار فلسفی ابنرشد است (عراقی، ص360). تاریخ نگارش این تفسیر معلوم نیست. همین قدر میدانیم که ابنرشد تفسیرهای مبسوط را بعد از تفسیرهای مختصر و متوسط نوشته است (مونک، ص 431). از آنجا که ابنرشد زبان یونانی نمیدانست، مبنا و منبع وی برای شرح و تفسیر مابعدالطبیعة ارسطو ترجمههای عربی آن بود (انطون، ص 28؛ فاخوری و جَرّ، ج 2، ص 389). وی در تفسیر مقالة الف صغرا (آلفای کوچک)، ترجمة اسحاقبن حنین، مترجم معروف قرن سوم (ابنندیم، ص 312؛ قفطی، ص 66؛ بدوی، ص 12ـ13)، و در تفسیر مقالة الف کبرا (آلفای بزرگ)، ترجمة نظیفبن ایمنالقسّ، پزشک و مترجم قرن چهارم (قفطی، ص 459)، را مبنا قرار داده و در تفسیر بقیة مقالات (مقاله «با» ( بتا ) تا آخر) به ترجمة اُسطاث/یوستاثیوس (ابنندیم، همانجا) اعتماد کرده است (شرف خراسانی، ص 34).در تفسیر مابعدالطبیعة ، یازده مقاله از چهارده مقالة مابعدالطبیعة شرح و تفسیر شده است ( رجوع کنید به ادامة مقاله). این تفسیر فاقد مقالة یازدهم (کاف/ کاپا) و سیزدهم (میم/ مو) و چهاردهم (نون/ نو) مابعدالطبیعة است، که در سبب آن آرای مختلفی ابراز شده است. بهنوشتة رنان (ص 63)، تدقیق در چاپهای لاتینی ما را به این اعتقاد رهنمون میشود که ابنرشد سه مقالة یازدهم و سیزدهم و چهاردهم را نمیشناخته است، اما مونک (ص 434ـ 435) یادآوری کرده که تفسیری متوسط بر سه مقالة یاد شده به عبری از ابنرشد موجود است. اشتاینشنایدر دلایل و قراینی پیدا کرده مبنی بر اینکه ابنرشد متن کاملمابعدالطبیعة ارسطو را در اختیار داشته است (بهنقل رنان، همانجا). همچنین بنا بر رأی دیگری، ابنرشد مقالة یازدهم را نیافته و مقالة سیزدهم و چهاردهم را خودش تفسیر نکرده است (عراقی، ص 361). ابنرشد خود متذکر شده است (1967ـ 1973، ج 3، ص 1404) که در ترکیب مقالاتِ در دسترس وی، مقالة «یا» (یوتا) قبل از مقالة «لام» (لامْبْدا) قرار گرفته و برحسب ترتیب حروف، مقالة «کاف» را نیافته است. باتوجه به سه رأی آخر و نیز با مطالعة عمیق و دقیق تفسیر مابعدالطبیعة میتوان گفت که ابنرشد به مقالة «کاف» دست نیافته، ولی با مقالة «میم» و «نون» آشنا بوده، زیرا در برخی مواضعِ تفسیر مابعدالطبیعة به این دو مقاله اشاره کرده است (برای نمونه رجوع کنید به ج 3، ص 1398، 1405).تفسیر مابعدالطبیعة ابنرشد بسان دیگر تفسیرهای بزرگ وی، از حیث شکل و شیوه، از شرحهای مشائیان پیشین متمایز است. بهگفتة رنان (ص 59)، تفسیر بزرگ ویژة ابنرشد است. چون مشائیان مسلمان، از جمله فارابی و ابنسینا، مطابق سنّت شارحان یونانی ارسطو، نظیر اسکندر افرودیسی (قرن دوم و سوم میلادی) و ثامسطیوس (تمیستیوس؛ متوفی 388 میلادی) و سیمپلیکیوس (قرن ششم میلادی)، تصنیفاتی معروف به «جوامع» یا «تلاخیص» فراهم مینمودند و در آنها نظر ارسطو را در بابی از ابواب فلسفه، مانند عقل و نفس و غیره، خلاصه میکردند. اما آنها تفسیر یا شرح به معنای دقیق کلمه نبودند. اسلوب تفسیر واقعیِ متون ارسطو را نخستین بار ابنرشد بهکار گرفته است (فخری، 1992، ص 16ـ17). در آثار شارحان پیشین، متن ارسطو با عبارات شارح در هم آمیخته است و تشخیص متن از شرح ممکن نیست (رنان، همانجا). در حالی که در تفسیرهای مبسوط ابنرشد، بویژه تفسیر مابعدالطبیعة ، شیوه و روش خاصی در شرح و تفسیر بهکار رفته است. وی در این تفسیر فقرات متن ارسطو را عیناً نقل و سپس جزء بجزء تفسیر کرده و آغاز سخن ارسطو را با کلمة «قال» مشخص ساخته است. بهنوشتة رنان (ص 59 ـ60)، وی در این سنخ تفسیرها از شیوة مفسران قرآن تبعیت کرده که میکوشیدند، نص قرآن را از تفسیر آن کاملاً و دقیقاً جدا نگه دارند. علاوه بر آن، تفسیر مابعدالطبیعة ابنرشد از حیث محتوا و معنا هم با تفسیرهای شارحان و مشائیان پیشین فرق دارد. ابنرشد درصدد نفوذ به کنه و اصل فلسفة ارسطو و پیراستن آن از عناصر و آموزههای نوافلاطونی است که شارحان اسکندرانی، نظیر سیمپلیکیوس و یوحنّای نحوی (یحیی نحوی اسکندرانی، متوفی ح 640 میلادی)، و به تبع آنها مشائیان مسلمان، به فلسفة ارسطو وارد کرده بودند (فخری، 1992، ص 17). وی در این راه، غیر از نقل و نقد تفسیرها و رویکردهای ابنسینا، که گاهی با انتقادات شدید همراه است (برای نمونه رجوع کنید به ابنرشد، 1967ـ1973، ج 2، ص 508، 559، ج 3، ص 1267ـ 1268، 1426، 1436)، دریافتها و عقاید اغلب شارحان ارسطو، همچون اسکندر افرودیسی و ثامسطیوس، را در مواضع مختلف طرح و سپس نقد و بررسی کرده است (بویژه در تفسیر مقالة «لام» رجوع کنید به همان، ج 3، ص 1393ـ1736).از نظر ابنرشد، ایجاد سازگاری بین آرای افلاطون و ارسطو که فارابی در الجمع بین رأیَیِ الحکیمین انجام داده و ابنسینا در آثارش از وی پیروی کرده، دلیل واضحی بر ناتوانی آنان از ادراک اغراض و مقاصد ارسطوست؛ چون ارسطو در برخی قضایای بزرگ فلسفه با استادش افلاطون اختلافنظر شدید داشته، بهطوری که قسمت مهمی از فلسفة ارسطو شامل نقد و رد بنیادین اندیشههای افلاطون است (فخری، 1992، ص 18). ابنرشد ( رجوع کنید به 1366، ص 48، 56) در بحث راجع به نظریة مُثُل در مخالفت با افلاطون و پیروان وی، یعنی کسانی که این کلیات (مُثُل افلاطونی) را جوهرهای قائم به نفس و مفارق (مجرد از مادّه) میدانند، جانب ارسطو را گرفته و دلایل افلاطونیان را چیزی جز «سخنان شعری و لُغَزی» ندانسته است (برای آگاهی از انتقادات ارسطو از مُثُل افلاطونی رجوع کنید به ارسطو، کتاب یکم، ص 34ـ 43). بعلاوه وی نظریة صدور مشائیان مسلمان را نظریهای غیر ارسطویی بهشمار آورده و گفته است که قوم (ارسطو و پیروان وی) چنین چیزی را نمیشناختند (ابنرشد، 1980ـ 1981، قسم 1، ص 313).همچنین در بارة نظریة صدور، ابنرشد از این رأی ابنسینا انتقاد کرده که ایجاد و ابداع و اختراع صوَر و افاضة آنها به هیولا از جانب عقل فعال یا «واهب الصُوَر» است، بدینمعنا که هرگاه مادّه مستعدِّ قبول صورت شود، واهبالصور صورت جوهری را به آن افاضه میکند. بهنظر ابنرشد، این سخن ابنسینا همان رأی مشهور متکلمان مسلمان (اشاعره) است که کار فاعل، اختراع و ابداع از لاشیء است و آنان بهنقش فاعلیت اشیا بر یکدیگر و تأثیر برخی از آنها بر برخی دیگر قائل نبودند و به فاعل واحدی باور داشتند که بهطور مستقیم و بدون واسطه عمل کند ( رجوع کنید به 1967ـ 1973، ج 2، ص 882، ج 3، ص 1498، 1503ـ1504؛ قس ابنسینا، ص 281). افزون بر آن، ابنرشد ( رجوع کنید به 1967ـ 1973، ج 1، ص 313، ج 3، ص 1279ـ1280) ابنسینا را برای گفتن اینکه، واحد و موجود بر صفات زائد بر ماهیت شیءدلالت دارند، تخطئه کرده و او را متهم به در آمیختن الاهیات با کلام اشاعره کرده است. غیر از اینها، در چندین مسئلة اصلی و فرعی دیگر نیز نگرش ابنرشد با نظر ابنسینا و سایر مشائیان مسلمان تفاوت دارد و آرای ویژة او در تفسیرها و تألیفاتش بهطور پراکنده موجود است.بااینهمه، ابنرشد نیز در پالایش فلسفة ارسطو از همة عناصر بیگانه و دستیابی به اصل و حقیقت آن توفیق نیافته است، زیرا ترجمههای آثار ارسطو و شروح مربوط به آن، که مورد استناد و اعتماد ابنرشد بودهاند، همة معانی و بویژه معانی غامض را بهزبان عربی منتقل نکرده بودند (فاخوری و جرّ، ج 2، ص 401ـ402). علاوه بر آن، بهرغم مخالفتهای ابنرشد با مشائیان مسلمان، بهسبب آمیختن اندیشههای ارسطو با تفکرات نوافلاطونی، وی در برخی دیدگاهها، از جمله در مورد تقدیر نهایی انسان، با ابنسینا موافق است و در این باره خویشاوندی انسان را با عالَم عقول مفارق و اتصال او را با نازلترین عقول، یعنی عقل فعال، در قالب اصطلاحات «شبهنوافلاطونی» میپذیرد (فخری، 1372 ش، ص 311ـ312) و در واقع بخشی از نظریات نوافلاطونی را حفظ میکند (برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به اوروی ، ص 102ـ 105). بر این اساس، این سخن که ارج فراوان ابنرشد بهسبب پالودن آرای ارسطو از ملحقات و زوائد نوافلاطونی است، نادرست دانسته شده است (ساگادییف ، ص 27).ابنرشد در تفسیر مابعدالطبیعة ، ابتدا به تفسیر مقالة الفِ صغرا پرداخته است. موضوع اصلی مقاله این است که فلسفه شناختِ حقیقت است و بدون شناختِ علت چیزی، حقیقت آن را نمیتوان شناخت. همچنین ابنرشد، به تَبَع ارسطو، در بارة غیرممکن بودن استمرار سلسلة علتها تا بینهایت بحث کرده و گفته است که سلسلة علتها نهایتاً باید به مبادی و علل نخستین منتهی گردند تا شناخت ممکن شود و فلسفه عبارت است از: شناخت علتهای نخستین ( رجوع کنید به ج 1، ص 3ـ54).ابنرشد در تفسیر مقالة الف کبرا، در بارة تعریف ارسطو از فلسفه (علم به علل نخستین و تفسیر اشیا از طریق اسباب و علل آنها) مثالها و توضیحاتی آورده و سپس در مورد علل اربعه شرح داده است. او مقصود حقیقی از علت را علت غایی دانسته و بر سخن ارسطو، در دفاع از علت غایی، مطالبی افزوده که ظاهراً از برخی جنبهها از آموزههای دینی و کلامی الهام گرفته است. وی به تَبَع ارسطو، قائلان به علتِ واحد را نقد کرده و همچنین به برخی نظریات فیثاغورس و افلاطون ایراد گرفته است ( رجوع کنید به ج 1، ص 55 ـ164).بهنوشتة ابنرشد (ج 3، ص 1398ـ1399)، مقالة «با» (بتا) باید پس از مقالة اول و دوم و پیش از بقیة مقالات قرار بگیرد. وی دلایل این امر را بیان کرده است. او بهشرح و تفسیر چهارده مسئلهای پرداخته که بهصورت شکوک (دشواریها) در این مقاله مطرح شده و اساساً در بارة علم مابعدالطبیعة و امکان آن و نیز در بارة مسائلی است که باید در این علم حل شوند ( رجوع کنید به ج 1، ص 165ـ 295).مقالة چهارم (جیم/ گاما) در بارة موضوع علم مابعدالطبیعة، یعنی موجود بماهو موجود، معانی موجود و اصول بدیهی یا متعارف مانند اصل عدم تناقض است. ابنرشد در شرح این مقاله مطلب تازهای بجز برخی مثالها و استدلالهای فرعی نیاورده است ( رجوع کنید به ج 1، ص 296ـ472).مقالة پنجم (دال/ دلتا؛ رجوع کنید به ج 2، ص 473ـ696)، که بیشتر به فرهنگ اصطلاحات فلسفی شبیه است، مشتمل بر سی اصطلاح است، اما ابنرشد 28 اصطلاح را تفسیر کرده است. وی مثالها و توضیحات لغوی مهمی در بارة مشتقات اصطلاحات و غیره آورده که گاهی ترتیب آنها در اصل مقاله با تفسیر ابنرشد متفاوت است (قس ارسطو، کتاب پنجم، ص 127ـ190).در تفسیر مقالة ششم (ها/ اپسیلن؛ رجوع کنید به ج 2، ص 697ـ 743)، بیشتر مباحث ابنرشد در بارة نسبت مابعدالطبیعه با علوم دیگر، از قبیل ریاضیات و طبیعیات، و نیز در بارة تقسیم علوم نظری است. ابنرشد در جایی از تفسیر این مقاله (ج 2، ص 712)، به تبَع ارسطو، میگوید که علم الاهی، یعنی مابعدالطبیعه، اشرف علوم است، چون موضوع آن اشرف موضوعات بهشمار میآید.ابنرشد در شرح هفتمین مقاله (ز/ زتا)، در بیشتر مواضع از ارسطو تبعیت کرده است و در نقد قائلان به وجود کلیات مفارق (صوَر یا مُثُل) برهانهای جدیدی از خود ندارد، بلکه اغلب بر استدلالهای ارسطو اعتماد کرده است. او همانگونه که در تفسیر مقالة ششم نسبت بین هر کدام از علوم نظری و نیز رابطة این علوم را با علوم عملی تبیین کرده، در مقالة هفتم نیز بین مادّه و صورتی که در علم الاهی مورد بحث قرار میگیرد، با مادّه و صورتی که در علم طبیعی مطمحنظر است، تفاوت قائل شده و در این باره شرح و توضیح داده است ( رجوع کنید به ج 2، ص 744ـ 1021).ابنرشد پیش از نقل ترجمة متن ارسطو، در تفسیر مقالة هشتم (حاء/ اِتا)، متذکر شده است که این مقاله تتمه و تکملة مقالة قبل و دنبالة همان بحث است (ج 2، ص 1022). وی قطعات متن مقالة هشتم را نقل و شرح و بررسی کرده است ( رجوع کنید به ج 2، ص 1022ـ1102).بحث ابنرشد در تفسیر مقالة نهم (طاء/ تتا) در بارة قوه و فعل است. وی به مبادی موجودات، یعنی مادّه و صورت، از زاویة قوه و فعل نگریسته و هیولا را قوه و صورت را فعل گرفته و سپس همة معانیای را که بر قوه و فعل اطلاق میگردد توضیح داده است. او همچنین ضمن شرح و تفسیر این مقاله گفته است، از آنجا که اشاعره به وجود خصایص ثابت و دائم در موجودات جهان قائل نیستند و انقلاب و دگرگونی در خصایص موجودات را ممکن میدانند، میتوان گفت که دیدگاه آنان در این باره به آرای سوفسطاییان میپیوندد. البته، ابنرشد صرفاً به این اکتفا نکرده، بلکه در خلال شرح یکی از مهمترین فقرات این مقاله با اشاره به اشاعره نوشته است که آنان معتقدند فاعل همة افعال موجودات، فاعلی واحد (خداوند) است و هیچ واسطهای در میان نیست. به بیان ابن رشد، لازمة قول آنان این است که هیچ موجودی فعل خاص خود را نداشته باشد و در این صورت موجودات ذوات خاص هم نمیتوانند داشته باشند. چون اختلاف ذوات منشأ اختلاف افعال است و اگر ذوات انکار شوند، اسما و حدود هم نفی میشود و این سخنِ غریب به سدّ باب نظر و جهل به شریعت هم میانجامد ( رجوع کنید به ج 2، ص 1103ـ1233).ابنرشد در شرح مقالة دهم (یاء/ یوتا؛ رجوع کنید به ج 3، ص 1235ـ 1392)، هر جا که متن ارسطو را در باب معانی واحد و کثیر، تضاد و ملکه و عدم غامض یافته، شرح داده در برخی موارد نظریات ابنسینا را نقد کرده است، هر چند که نقدهای وی بنیادین نیستند.روش ابنرشد در ابتدای تفسیر مقالة «لام» (یازدهمین و آخرین مقالة تفسیر مابعدالطبیعة ) با آنچه در مقالات ده گانة سابق داشته، فرق میکند. وی پیش از شروع به تفسیر این مقاله، اقوال اسکندر افرودیسی را تلخیص کرده است. خود وی در سبب این تغییر روش گفته است که از اسکندر و مفسران بعد از او هیچ تفسیر و تلخیصی راجع به مقالات مابعدالطبیعة ارسطو بجز مقالة لام نیافته، ازینرو مناسب دیده است که چکیدهای از سخنان اسکندر را در اول این مقاله بیاورد. ابنرشد در تفسیر این مقاله، آرای مفسران پیشین را گاه تأیید و گاه رد میکند. تمایل وی در اغلب موارد بهجانب اسکندر افرودیسی است و شروح وی را از شروح ثامسطیوس برتر دانسته است. وی تفسیرهای ثامسطیوس را در بعضی مواضع، تفسیرهای ردی تلقی کرده است ( رجوع کنید به ج 3، ص 1393ـ1736). گفتنی است که مقالة لام تنها مقالة مابعدالطبیعة است که مطالب آن را میتوان طوری تأویل کرد که با عقاید اسلامی سازگار باشد؛ بنابراین، شاید از این حیث، تفسیر ابنرشد بر این مقاله تفسیر شایان توجهی باشد.دستنوشتة عربی تفسیر مابعدالطبیعة در کتابخانة لیدنِ هلند (ش 2074، ( 2 ) 2075) موجود است (فورهووه ، ص 171). متن عربی تفسیر مابعدالطبیعة را موریس بویژ در بیروت چاپ کرد. مجلد اول (چاپ 1317 ش/1938)، مشتمل بر تفسیر چهار مقالة الف صغرا، الف کبرا، با و جیم است؛ مجلد دوم (چاپ 1321 ش/ 1942) در بر دارندة تفسیر پنج مقالة دال، هاء، ز، حاء و طاء است؛ مجلد سوم (چاپ 1327 ش/1948) حاوی تفسیر دو مقالة یاء و لام است. علاوه بر این سه مجلد، جلد چهارمی با عنوان "Notice" ، که مجموعه تعلیقات بویژه راجع به این تفسیر است، در 1331 ش/ 1952 بهچاپ رسید (عراقی، ص 363).تلخیص مابعدالطبیعة اثر دیگر ابنرشد، تفسیر مختصر وی بر مابعدالطبیعة ارسطو بهشمار میآید. ابنرشد این تلخیص را در 5در قرطبه نوشته است (رنان، ص 61). رنان این اثر را شرح متوسط بر مابعدالطبیعة تلقی کرده، اما این اثر فاقد ویژگیهایی است که خود وی برای شرحهای متوسط بر شمرده است (همان، ص60ـ61). اهوانی (ص 775) آن را از شرحهای مختصر دانسته است. در این کتاب هیچگونه فصلبندی وجود ندارد. ابنرشد در تلخیص مابعدالطبیعة گاه سخنان خود را بهطور مستقل از متن ارسطو آورده است (کوربن، ص 344)، گرچه ریشه و اصل همة مطالب از ارسطوست و ابنرشد گاه بر آن افزوده و گاه از آن کاسته است. ابنرشد در واقع در این اثر فهم و دریافت خود را از مابعدالطبیعة ارسطو به طور موجز با زبان و اسلوب خاص خود بیان کرده است. نظریات خاص وی در این اثر تقریباً همانهایی است که در تفسیر مبسوط آورده است، اگرچه بهنظر اهوانی (ص 776) فقط تلخیصات وی مبیّن افکار خاص است و بقیة شرحها بیشتر ارزش تاریخی دارند. ابنرشد در این تلخیص به تفسیرها و آرای شارحان پیشین ارسطو نیز توجه داشته و گاه از آنان نام برده و تفسیرها و برداشتهایشان را طرح و تحلیل کرده است. انتقادات وی از مشائیان مسلمانِ پیش از خود، بویژه ابنسینا، در تلخیص مابعدالطبیعة نیز کاملاً هویداست (برای نمونه رجوع کنید به ابنرشد، 1958، ص 19، 41، 52، 76، 82 ـ83، 101).تلخیص مابعدالطبیعة را نخستین بار مصطفی قَبّانی در قاهره (بدون تاریخ) چاپ کرد. سپس آن را کارلوس کوئیروس رودریگز ، همراه با ترجمة اسپانیایی و مقدمهای مهم، در 1337/ 1919 در مادرید به چاپ رساند. بعدها در 1303 ش/ 1924 واندنبرگ آن را به آلمانی ترجمه و با مقدمه و تعلیقاتی در همان سال در لیدن چاپ کرد. تلخیص مابعدالطبیعة درمجموعهای با عنوان رسائل ابنرشد در 1326 ش/ 1947 در حیدرآباد دکن نیز چاپ شد (ابنرشد، 1958، مقدمة امین، ص الف ـ ب). عثمان امین با استفاده از همة چاپهای یاد شده آن را در 1337 ش/ 1958 در قاهره چاپ کرده است.آرا و تفسیرهای ابن رشد در مسائل مابعدالطبیعه تأثیر گستردهای در تفکر فلسفی و کلامی قرون وسطای مسیحی گذاشت که نشانة آن ظهور ابنرشدیان لاتینی در دانشگاههای پاریس و پادوا در قرن سیزدهم/ هفتم است ( رجوع کنید به ژیلسون، ص 38ـ42). توجه ابنرشدیان به آرای ابنرشد و برداشتهای عقلگرایانه از آنها مخالفت مراجع رسمی کلیسا را در پی داشت، از جمله در 1277/676 اسقف پاریس، اتین تامپیه ، 219 رأی از آرای ابنرشدیان را محکوم و مخالف دین اعلام کرد ( ) دایرةالمعارف فلسفة راتلج ( ، ذیل "Arerroism" ). فهرست آرای یاد شده نشانة این است که مذهب اصالت عقل محض در قرن سیزدهم/ هفتم به صورت مؤثر وجود داشته است (ژیلسون، ص 43) و همین رشته از عقلگرایی بود که تا قرن هفدهم/ دهم و هجدهم/ دوازدهم امتداد یافت (همان، ص 44؛ برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به ابنرشد * ).منابع: ابنابیاصیبعه، کتاب عیون الانباء فی طبقات الاطباء ، چاپ امرؤالقیسبن طحان [ آوگوست مولر ] ، کونیگسبرگ و قاهره 1299/1882، چاپ افست انگلستان 1972؛ ابنرشد، تفسیر مابعدالطبیعة ، چاپ موریس بویژ، بیروت 1967ـ1973؛ همو، تلخیص مابعدالطبیعة ، چاپ عثمان امین، قاهره 1958؛ همو، تهافت التهافت ، چاپ سلیماندنیا، قاهره 1980ـ1981؛ همو، رسائل ابنرشد ، رسالة 6: کتاب مابعدالطبیعة ، حیدرآباد دکن 1366/1947؛ ابنسینا، النجاة فیالحکمة المنطقیة و الطبیعیة و الالهیة ، تهران 1364 ش؛ ابنندیم؛ ارسطو، متافیزیک ( مابعدالطبیعة )، ترجمه بر پایة متن یونانی از شرفالدین خراسانی، تهران 1366 ش؛ فرح انطون، ابنرشد و فلسفته ، اسکندریه 1903، احمد فؤاد اهوانی، «ابنرشد»، ترجمة غلامرضا اعوانی، در تاریخ فلسفه در اسلام ، بهکوشش میان محمد شریف، ج 1، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، 1362 ش؛ عبدالرحمان بدوی، ارسطو عندالعرب: دراسة و نصوص غیرمنشورة ، کویت 1978؛ ذهبی؛ اتین ژیلسون، عقل و وحی در قرون وسطی ، ترجمة شهرام پازوکی، تهران 1371 ش؛ آرتور ولادیمیروویچ ساگادییف، «ابنرشد و سنّت فلسفی اسلام»، پیام یونسکو ، سال 18، ش 196 (مهر 1365)؛ شرفالدین شرف خراسانی، «ابنرشد و تفسیر مابعدالطبیعة ارسطو»، نشر دانش ، سال 1،ش 3 (فروردین و اردیبهشت 1360)؛ محمد عاطفعراقی، « تفسیر مابعدالطبیعة (لابنرشد)»، تراث الانسانیة ، دورة 8 ، ش 4 (1971)؛ حنافاخوری و خلیل جرّ، تاریخ الفلسفة العربیة ، بیروت 1993؛ ماجدفخری، ابنرشد: فیلسوف قرطبه ، بیروت 1992؛ همو، سیر فلسفه در جهان اسلام ، ترجمة فارسی زیرنظر نصراللّه پورجوادی، تهران 1372 ش؛ علیبن یوسف قفطی، تاریخ الحکماء قفطی ، ترجمة فارسی از قرن یازدهم هجری، چاپ بهین دارائی، تهران 1371 ش؛ هانری کوربن، تاریخ فلسفة اسلامی ، ترجمة جواد طباطبائی، تهران 1373 ش؛ عبدالواحدبن علی مراکشی، المعجب فی تلخیص اخبارالمغرب ، چاپ محمدسعید عریان، قاهره 1368/1949؛S. Munk, Mإlanges de philosophie j uive et arabe , Paris 1927; Ernest Renan, Averroةs et l'Averroفsme , ed. Fuat Sezgin, Frankfurt 1985; Routledge Encyclopedia of philosophy , ed. Edward Craig, London: Routledge, 1998, s.v. "Averroism" (by sten Ebbesen); Dominique Urvoy, Ibn Rushd ) Averroes ), tr. Olivia Stewart, London 1991; P. Voorhoeve, Handlist of Arabic manuscripts: in the library of the university of Leiden and other collections in the Netherlands , ]Leiden[ 1957.