تفرید ، اصطلاحی عرفانی. تفرید در لغت به معنای یگانه کردن، گوشه گرفتن و تنها ماندن است. فرد چیزی است که با چیز دیگر نیامیخته باشد یا کسی است که نظیر ندارد. فرد بودن خداوند نیز به معنای یکتایی، بیمانندی، بیشریکی و بینیازی از غیر است (راغب اصفهانی؛ ابنمنظور، ذیل «فرد»). ظاهراً واژة تفرید از عبارتی در یک حدیث نبوی («سَبَقَ المفرِّدون رجوع کنید به مسلمبن حجاج، ج 3، ص 2062؛ ابناثیر، ج 5، ص 242ـ243) بر گرفته شده است. مضمون تبیین پیامبر صلیاللّه و علیه وآله و سلم در بارة این سخن آن بوده که مفرّدان کسانی هستند که بسیار به یاد خدایاند و با شیفتگی به ذکر خدا عمرشان را بسر میآورند (اُهْتِروا فی ذکراللّه). ابناثیر (ج 3، ص 425)، همچنین گفته است که مراد از تفرید، تفقه در دین و جدایی از مردم و خلوتگزینی برای بکار بستن اوامر و نواهی الاهی است.صوفیه، تفرید را از فروع مقام توحید، و آیات «وَ یَعلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الحَقُّ المُبین» (نور: 25) و «ذ'لِکَ بِأنَّ اللّهَ هَوَالحَقُّ وأَنَّ مایَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْباطِلُ» (لقمان: 30) و حدیث «سیروا، سَبَق المفرّدون» را ناظر به مقام تفرید دانستهاند (انصاری، ص224،510؛ هجویری، ص475).اصطلاح تفرید از قرن چهارم متداول بوده و در کتب صوفیه گاه همراه با تجرید * و به معنای آن (جامی، 1370 ش، ص464؛ هجویری، همانجا؛ ابونصر سراج، ص 349) یا جدا از تجرید و در مقامی بالاتر از آن آمده است ( رجوع کنید به ادامة مقاله). کلاباذی، در سدة چهارم، احتمالاً نخستین کسی است که آن را مقامی جدا از تجرید دانسته و گفته است که تفرید یعنی تنها ماندن با حق در همة احوال و افعال و از همة اشکال (ص 111). فرد شدن در احوال یعنی شخص چنان به خداوند محوِّل الاحوال مشغول باشد که از احوال خود، چه در بلا و چه در نعمت، با خبر نشود؛ نیز به این معناست که احوال انبیا و صدیقان بر او پدید آید و او این احوال را از خود نداند. فرد شدن در افعال یعنی همة افعال خود را از خدا و برای خدا دانستن، پس به نفس خود اجازة عُجب به افعال ندادن و از خلق عوض نخواستن و فرد شدن از اشکال نیز یعنی با هیچ انسانی یا هیچ موجودی آرام نگرفتن و تنها با حق بودن (همانجا؛ مستملی، ج4، ص1428ـ1429). پس تا شخص به مقام تجرید نرسد، به مقام تفرید با حق نمیرسد، زیرا سالک ابتدا باید در ظاهر از خلق مجرد شود، آنگاه بار دیگر در میان خلق قرار گیرد و با دل از خلق مجرد و با حق باشد (مستملی، ج4، ص1429). ازینرو، برخی از صوفیه اصطلاح تجریدِ ظاهر و تفریدِ باطن را به کار برده (علاءالدولة سمنانی، ص55؛ نجم رازی، ص203؛ اسفراینی، ص 3) و گفتهاند که تجرید، نفی غیر یا رها کردن دنیا و تفرید، نفی خود (نفس) است. بنابراین، تفرید از تجرید برتر است (نجم رازی، همانجا؛ سهروردی، ص 193؛ روزبهان بقلی، ص197؛ عزالدین کاشانی، ص 143؛ سلمی، ج 1، ص 489).خواجهعبداللّه انصاری تفرید را از نهایات سلوک (بعد از تجرید و قبل از مقام جمع) دانسته است (ص 224ـ226). به عقیدة او، تفرید خالص کردن قصد و طلب برای حق است و سه مرتبه دارد: الیالحق، بالحق و عنالحق. الیالحق، خالص کردن قصد از ابتدای سلوک تا انتهای سیر الیاللّه است؛ بالحق، از سیر فیاللّه تا غایت فنا و اضمحلال فردیت سالک است و عنالحق مرحلة فنای پس از بقاست. در این مرحله، ارشاد و هدایت و دعوت او جز از جانب حق نیست و هرچه میگوید و میکند، امر حق است (عبدالرزاق کاشی، 1372 ش، ص 596 ـ597). اما وی در رسالة صدمیدان ، تفرید را پس از میدان توحید و قبل از میدان علم قرار داده و آن را یکی کردن همت یا فراموش کردن هرچه جز حق معنا کرده است (انصاری، ص 510).تعاریف دیگران از تفرید، تفصیل یا تلخیص مطالب پیشین است. از جمله، ابنعربی (1410، سفر 13، ص 209) تفرید را آگاهی سالک از حق و آگاهی از همراهی حق با او (سالک) معنا کرده است. جرجانی (ص87) این نکته را بر تعریف ابنعربی افزودهکه این مقام هنگامی است که حق، عین قوای (قوای ظاهری و باطنی) عبد شود. به نظر او، حدیث قدسی «... کُنتُ لَه سمعاً و بصراً» به همین معنا دلالت میکند. فرغانی (ص 374) تفرید را قطع تعلقات باطنی معنا کرده و ابنسودکین در تعلیقات خود بر التجلیاتالالهیة (ابنعربی، 1367 ش، ص380، تعلیقة ش665) آن را شهود حق بدون شهود دیگری دانسته است. به نظر ابنسودکین چنین شهودی وقتی میسر است که شاهد در مشهود خود فانی شده باشد. عبدالرزاق کاشی (1416، ج1، ص337) و ترینی قندهاری (ص32) همین تعریف را بر گزیدهاند.اغلب صوفیه، تفرید در ظاهر را ــ که از طریق عزلت، انقطاع و ترک مألوفات صورت میپذیرد ــ و به طورکلی، قطع علایق ظاهری را مقدمة تفرید میدانند (جامی، 1352 ش، ص125؛ نجم رازی، همانجا). برخی روزه (فرغانی، همانجا) و برخی نماز (امام خمینی، ص55) را لازمة رسیدن به تفرید دانستهاند. البته در انجام دادن این اعمال، سالک همواره باید افعال خود را قاصر ببیند و شائبة ریا، طمع و عوض خواستن از حق نداشته باشد (مستملی، ج 4، ص 1428ـ 1429). به عقیدة برخی، حتی خلوت و عبادت و ذکر کافی نیست و مجاهدت طولانی در نفی خواطر، لازمة رسیدن به مقام تفرید است (علاءالدولة سمنانی، ص94؛ مجدالدین بغدادی، ص139ـ140).ابوسعید ابیالخیر به نقل از بایزید بسطامی میگوید که خداوند فرد است و او را به تفرید باید جست (محمدبن منوّر، بخش 1، ص 243). مستملی بخاری (ج 4، ص 1436) میگوید خدا فرد است و بنده را فرد دوست دارد. به نظر صوفیه، تفرّد سالک را از بندگی غیر میرهاند، ازینرو ترک شرک و رسیدن به توحید حقیقی از ثمرات آن است ( رجوع کنید به همانجا؛ عطار، ص 210، بیت 3760؛ ترجمة شرح کلمات قصار باباطاهر ، ص 688ـ 689). بعلاوه، وقتی روح سالک از تعلق به بدن پیراسته شد و با توجه تام به غیب به تفرید رسید، به مکاشفه دست خواهد یافت ( رجوع کنید به جامی، 1356 ش، ص 157).در ادبیات عرفانی، در اشاره به رهایی از قیود و تعلقات دنیوی، تجرید و تفرید با هم به کار رفته است. در اصطلاحات و ادبیات عرفانی برای اشاره به تجرید و تفرید گاه واژه «ترسایی» بکار رفتهاست از آنرو که «تجرید و تفرید از علایق و عوائق دنیوی بر حضرتعیسی علیهالسلام غالب بود» (مولوی، ج1، دفتر اول، بیت 644؛ نیز رجوع کنید به ترینی قندهاری، ص83). عطار در منطقالطیر (ص206ـ210) تفرید را بهمعنای فراموشی خود و گمشدن در حق آورده و آن را همراه با تجرید، دو منزل از وادی توحید میداند.منابع: ابناثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر ، چاپ طاهر احمد زاوی و محمود محمد طناحی، قاهره 1383ـ1385/ 1963ـ 1965، چاپ افست بیروت ] بیتا. [ ؛ ابنعربی، التجلیاتالاءلهیة ، همراه با تعلیقات ابنسودکین، چاپ عثمان اسماعیل یحیی، تهران 1367 ش؛ همو، الفتوحاتالمکیة ، سفر 13، چاپ عثمان یحیی، قاهره 1410/1990؛ ابنمنظور؛ ابونصر سراج، کتاب اللُّمَع فی التصوّف ، چاپ رینولد آلن نیکلسون، لیدن 1914، چاپ افست تهران ] بیتا. [ ؛ عبدالرحمانبن محمد اسفراینی، کاشف الاسرار ، چاپ هرمان لندلت، تهران 1358 ش؛ عبداللّهبن محمد انصاری، منازل السایرین، متن عربی به مقایسه به متنِ عللالمقامات و صدمیدان ، ترجمة دری منازلالسایرین و عللالمقامات و شرح کتاب از روی آثار پیرهرات از روان فرهادی، تهران 1361 ش؛ ترجمه شرح کلمات قصار باباطاهر منسوب به عینالقضاة عبداللهبنمحمد همدانی ، در باباطاهر، شرح احوال و آثار و دوبیتیهای باباطاهر عریان ، چاپ جواد مقصود، تهران 1356 ش؛ نظامالدینبن اسحاق ترینی قندهاری، قواعد العرفاء و آداب الشعراء: فرهنگ اصطلاحات عارفان و شاعران، چاپ احمد مجاهد، تهران 1376 ش؛ عبدالرحمانبناحمد جامی، أشعة اللمعات فی شرح اللمعات ، در گنجینة عرفان ، چاپ حامد ربانی، تهران ?] 1352 ش [ ؛ همو، نفحات الانس ، چاپ محمود عابدی، تهران 1370 ش؛ همو، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص ، چاپ ویلیام چیتیک، تهران 1356 ش؛ علیبن محمد جرجانی، کتاب التعریفات ، چاپ ابراهیم ابیاری، بیروت 1405/ 1985؛ روحاللّه خمینی، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، سرّ الصلوة ( معراج السالکین و صلوة العارفین )، ] تهران [ 1369 ش؛ حسینبن محمد راغب اصفهانی، لمفردات فی غریب القرآن ، چاپ محمدسیّد کیلانی، بیروت ] بیتا. [ ؛روزبهان بقلی، کتاب مشرب الارواح، و هو المشهور بهزار و یک مقام ( بِألفِ مقامٍ و مقامٍ )، چاپ نظیف محرم خواجه، استانبول 1973؛ محمدبنحسین سلمی، مجموعة آثار ابوعبدالرحمن سلمی: بخشهایی از حقائق التفسیر و رسائل دیگر ، چاپ نصراللّه پورجوادی، 5: درجات المعاملات ، چاپ احمد طاهری عراقی، تهران 1369ـ1372 ش؛ عمربن محمد سهروردی، عوارف المعارف ، ترجمة ابومنصور عبدالمؤمن اصفهانی، چاپ قاسم انصاری، تهران 1364 ش؛ عبدالرزاق کاشی، شرح منازل السائرین ، چاپ محسن بیدارفر،قم 1372 ش؛ همو، لطائف الاعلام فی اشارات اهل الاءلهام:معجم المصطلحات و الاشارات الصوفیة ، ج 1، چاپ سعیدعبدالفتاح، قاهره 1416/1996؛ محمودبن علی عزالدین کاشانی، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه ، چاپ جلالالدین همائی، تهران 1367 ش؛ محمدبن ابراهیم عطار، منطق الطیر: مقامات الطیور ، چاپ صادق گوهرین، تهران 1365 ش؛ احمدبن محمد علاءالدولة سمنانی، مصنفات فارسی ، چاپ نجیب مایل هروی، تهران 1369 ش؛ سعیدالدینبن احمد فرغانی، مشارق الدّاری: شرح تائیـّـة ابنفارض ، چاپ جلالالدین آشتیانی، تهران 1357 ش؛ ابوبکر محمدبن ابراهیم کلاباذی، التعرف لمذهب اهل التصوف ، دمشق 1407/1986؛ محمدمجدالدین بغدادی، تحفة البررة فی مسائل العشرة ، ترجمة محمدباقر ساعدی خراسانی، چاپ حسین حیدرخانی مشتاقعلی، تهران 1368 ش؛ محمدبن منوّر، اسرارالتوحید فی مقامات الشیخ ابیسعید ، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران 1366 ش؛ اسماعیلبن محمد مستملی، شرح التعرّف لمذهبالتصوف ، چاپ محمد روشن، تهران 1363ـ 1366 ش؛ مسلمبن حجاج، صحیح مسلم ، استانبول 1401/ 1981؛ جلالالدین محمدبن محمد مولوی، کتاب مثنوی معنوی ، چاپ رینولد آلن نیکلسون، تهران 1360 ش؛ عبداللّهبن محمد نجم رازی، مرصاد العباد ، چاپ محمدامین ریاحی، تهران 1365 ش؛ علیبن عثمان هجویری، کشف المحجوب ، چاپ و. ژوکوفسکی، لنینگراد 1926، چاپ افست تهران 1358 ش.