تشخص ، اصطلاحی در فلسفه، از عوارض ذاتی موجود بما هو موجود و از معقولات فلسفی.تشخص عبارت است از اینکه هر چیز قطعنظر از جهات مشترکی که ممکن است با چیزهای دیگر داشته باشد، به عنوان یک شخص از غیر خود متمایز، و صدق و انطباق آن بر غیر محال است (فارابی، ص 143؛ ابنسینا، 1371 ش، ص 327؛ همو، 1379 ش، ص 66، 115؛ جرجانی، 1408، ص 58؛ صدرالدین شیرازی، 1337 ش، سفر اول، ج 2، ص10).فیلسوفان یونانی برخی به اجمال و برخی به تفصیل در بارة تشخص و منشأ آن به بحث و بررسی پرداختهاند. ارسطو نخستین کسی است که در بارة اصل و عامل تشخص (= تفرّد) بروشنی به بررسی و اظهارنظر پرداخته است ( رجوع کنید به ارسطو، کتاب هفتم، فصول هفتم، هشتم، هفدهم). اختلاف اظهارات وی در این باب باعث بحثهای بسیاری میان محققان غربی معاصر شده است. به نظر عدهای، ارسطو مادّه را اصل و منشأ تشخص دانسته است و گروه دیگری صورت را به نظر وی اصل تشخص دانستهاند. هر دو گروه با استناد به متونی از ارسطو برای تبیین عقیدة وی در این باب سعی کردهاند. فُرفوریوس، گرچه در بارة تشخص به اختصاص بحث نکرده، اما در ضمن مباحث دیگر بدان پرداخته است. بنا بر نظر وی، ویژگی اصلی تشخص،عدم حمل بر موضوعات متعدد است و فرد یا شخص آناست که بر یک چیز حمل شود، مانند سقراط، این انسان، آن انسان. بنابراین عدم حمل بر غیر به معنی تشخص و داشتن ویژگیهای منحصر به فرد است؛ و منشأ و اصل تشخص، مجموعهای از ویژگیهای منحصر به همان فرد است (ایلخانی، 1375 ش، ص 111ـ113).در قرون وسطا نیز برخی از فیلسوفان مسیحی بهمنظور حل یکی از مهمترین مسائل کلامی یعنی ناسازگاری نظریة تثلیث * با عقیده به یگانگی خداوند، اصل تشخص و بحث در بارة آن را مطرح کردند. در میان ایشان بوئثیوس علاوه بر اینکه در ) رساله در باب تثلیث ( برای حل شبهة مذکور به مبحث تشخص و اصل و منشأ آن پرداخته ( رجوع کنید به ایلخانی، 1380 ش، ص 256ـ 276)، در شروحی که بر برخی از آثار ارسطو و نیز دو تفسیری که بر ایساغوجی فرفوریوس نگاشته است به بررسی و دقتنظر در این باب مبادرت کرده است. وی برای تشخص سه ویژگی سلبی در نظر گرفته است: 1) عدم تقسیم، بدین معنی که افراد و اشخاص به انواع یا اجزای دیگر قابل تقسیم نیستند. برایمثال سقراط را نمیتوان به افراد دیگری تقسیم کرد. 2) عدم حمل، یعنی اینکه هر فردی با ویژگیهایی که منحصر و مختص به اوست بر غیر او حمل نمیشود. 3) عدم انتقال، بدینمعنیکه ماهیتِ هر فرد به گونهای است که خصوصیات آن تنها در همان فرد وجود دارد و قابل انتقال به غیر او نیست. به نظر بوئثیوس، اعراض، بویژه مکان هر چیز، سبب تشخص اوست. در موجودات غیرمادّی که مجرد از مادّه و اعراض مادّیاند، نشانه و عامل تشخص، خصوصیاتی از قبیل فکر و وحدت است که ویژگیهای ذکر شدة تشخص را دارند (ایلخانی، 1375 ش، ص 114، 118ـ119).در فلسفة اسلامی بحث در بارة تشخص از مباحث امور عامة فلسفه (= الاهیات به معنی اعم) است که معمولاً در بخش مربوط به احکام ماهیت از آن سخن به میان آمده است. بهگفتة میرزا مهدی آشتیانی (ص 398) چون تشخص از عوارض ذاتی وجود و بلکه بنا بر رأی اهل تحقیق، عین وجود است، بررسی آن در مباحث وجود مناسبتر است. اما از این جهت که ماهیاتِ کلی و مفاهیمِ ذهنی به تشخص نیاز دارند (نه وجود) و بعلاوه بعضی حکما تشخص را از سنخ ماهیت قرار دادهاند، این بحث در بخش مربوط به احکام ماهیت آمده است.شایان ذکر است که برخی از فیلسوفان و متکلمان اسلامی تشخص را همان تعیّن (یا تمیّز) تلقی کردهاند و این دو را به جای یکدیگر و به ترادف بهکار بردهاند، حتی برخی در بیان اسباب تشخص اموری را بر شمردهاند که در واقع از موجبات تعیّن و تمیّز شیء است، نه تشخص آن (مثلاً رجوع کنید به فخررازی، ج 1، ص75ـ 78؛ تفتازانی، ج1، ص 437، 443؛ جرجانی، 1370ش، ج3، ص87، 101؛ سبزواری، ج2، ص378ـ379). ازینرو برخی دیگر برای احتراز از هرگونه خلط لفظی و معنوی در این باب، در بارة فرق تشخص با تعیّن و تمیّز (باتوجه به اینکه تعیّن و تمیّز را هممعنی و مترادفگرفتهاند) سخنگفتهاند. اهمیت تبیین تفاوت آنها با یکدیگر از این جهت است که محل نزاع در بارة منشأ و سبب تشخص و دلیل اختلافنظر در این باب روشن میشود.به طورکلی تفاوت تشخص و تعیّن بر دو وجه است: 1) تمیّز یا تعیّن مانع از اشتراک شیء متعین و متمایز با اشیای دیگر، در یک امر عام، نمیشود. به همین جهت تعیّن یا تمیّز را امری نسبی دانستهاند، بدین معنی که یک شیء در مقایسه با اشیای دیگر (که از بعضی جهات با آن شیء مشترکاند) متمایز و مغایر با آنهاست. در حالیکه تشخص یک امر نفسی است، و با قطعنظر از غیر و بدون مقایسه یک چیز با چیزهای دیگر ــ خواه در بعضی جهات مشترک باشد و خواه نباشد ــ برای آن حاصل است. 2) گرچه تشخص و تعیّن (یا تمیّز) هر دو موجب افتراق و تمایز میان دو شیء یا اشیائی میگردند، اما در تمایزی که بهسبب تعیّن برای یک شیء حاصل میشود، شیء جزئی نمیشود؛ یعنی تعیّن یا تمیّز مانع از شرکت و انطباق و صدق بر امور کثیر نمیگردد. در حالیکه تشخص موجب جزئی شدن شیء و امتناع صدق آن بر غیرش میشود. به بیان دیگر، تمیّز یا تعیّن با کلی بودن و، تشخص با جزئیبودن سازگار است. تفاوت جزئی بودن و تشخص، تفاوت مصداق و مفهوم، یا تفاوت امر خارجی باحکایت ذهنی آن است (سهروردی، ج 1، کتاب المشارع و المطارحات ، ص 335ـ336؛ علامه حلّی، ص 98؛ صدرالدین شیرازی، 1337 ش، سفر اول، ج 2، ص10؛ جوادیآملی، ج 2، بخش 1، ص 67). باتوجه به وجوه تفاوت تشخص با تعیّن و نیز توافق آنها در ایجاب تمایز، نسبت میان آنها عموم و خصوص منوجه است، بدینمعنا که در مواردی فقط تشخص هست و تعیّن (یا تمیّز) نیست. این در جایی است که شیء دارای تشخص اما فاقد مشارک است؛ در مواردی فقط تمیّز هست و تشخص نیست، مانند تمیّز یک کلی از کلی دیگر (مثلاً تمایز انسان از اسب)؛ در مواردی نیز تشخص و تعیّن هر دو محقَّق است، مانند اشخاص انسان (علامه حلّی، همانجا؛ تفتازانی، ج 1، ص 437؛ لاهیجی، ج 1، ص 181).مطلب دیگر در باب تشخص، منشأ و سبب آن است. چون ماهیت ذاتاً مانع از صدق بر امور متعدد نبوده و شرکت آن میان چند امر محال نیست، پس تشخص آن (= امتناع صدق و مشارکت آن در امور متعدد) بهسبب امری زائد و خارج از ذات و ذاتیات ماهیت است. ازینرو حکیمان به بررسی سبب تشخص پرداختهاند و در این باب اختلافنظر دارند.عبارات فارابی در بارة منشأ تشخص بر دو گونه است. بنا بر عبارتی (ص 143، ش 60) وی علت تشخص را صفات و اعراض خاص (غیرمشترک) شیء دانسته است که عبارتاند از وضع، زمان و مکان (= أین) و در جای دیگر (ص 151، ش 89) تشخص شیء را به وجود خاص آن دانسته و گفته است که هویت، عینیت، وحدت، تشخص و وجود منفرد شیء همگی یک چیز است که در آن با غیرش مشترک نیست (نیز رجوع کنید به فارابی، ص 143، ش 59). ابنسینا (1379 ش، ص 115، 125) نیز وضع، زمان و أیْن را سبب تشخص دانسته است. به نظر او (1371 ش، ص 181، 288) سبب تشخص عَرَض لازم وجود شیء است نه ماهیت یا عرض لازم ماهیت، چون اینها امور مشترکاند. پس شیء به عرض خارج از ذات که بر آن عارض میگردد تشخص مییابد و عرض خارج نیز نباید از آن قسم که متبدل میشود باشد، زیرا با تبدل آن تشخص شیء نیز متبدل میشود [ در این صورت لازم میآید که شیء، خودش نباشد ] . ابنسینا (1371 ش، ص 341) تشخص موجودی را که ماهیت آن عین وجود آن است (یعنی خدا) بهسبب ماهیت و ذاتش میداند و در مجردات بهسبب لازم ذات آنها. همچنین در ادامه میگوید تشخص شیء بهسبب عارضی است که در اول وجود یا بعد از وجود بر شیء عارض میگردد. بهمنیار (ص 505، 529) نیز در این باب از استادش، ابنسینا، پیروی کرده است (قس فخررازی، ج 1، ص 76ـ77؛ علامه حلّی، ص 97، به نقل از نصیرالدین طوسی). به نظر سهروردی (ج 1، کتاب المشارع و المطارحات ، ص 335)، تشخص شیء بهسبب هویت عینی آن است و شیء بهسبب هویت عینیاش مانع از شرکت و اشتراک است. زیرا مشارکت و کلیت به معنای مطابقتی است که یک امر ذهنی فاقد هویت عینی بر امور مماثل و مشابه خود دارد.رأی دیگر این است که تشخص به نحوة ادراک بر میگردد نه به مُدرَک خارجی، بدین صورت که اگر شیء از طریق حس یا مشاهدة حضوری ادراک شود، معلومِ جزئی و متشخص است و اگر با تعقل ادراک گردد، کلی است. این رأی را به جلالالدین دوانی و صدرالدین دشتکی نسبت دادهاند (صدرالدین شیرازی، 1337 ش، سفر اول، ج 2، ص 10؛ لاهیجی، ج 1، ص 177). قول دیگر این است که تشخص شیء بهسبب فاعل آن است. این نحوة تشخص مربوط به امور غیرمادّی است که تحقق آنها تنها به امکان ذاتی آنها و فاعل، یعنی معطی و مفیض وجود، منوط است ( رجوع کنید به صدرالدین شیرازی، 1337 ش، سفر اول، ج 2، ص 12؛ لاهیجی، همانجا؛ سبزواری، ج 2، ص 378ـ 379؛ نیز برای اطلاع از برخی اقوال دیگر رجوع کنید به صدرالدین شیرازی، 1337 ش، سفر اول، ج 2، ص 12ـ 15).در میان فیلسوفان اسلامی ملاصدرا (صدرالدین شیرازی) بیش از دیگران به بحث و بررسی در بارة تشخص پرداخته و رسالة مستقلی نیز در این باب نگاشتهاست. وی (برای نمونه رجوع کنید به1302، ص 32ـ120؛ همو، 1337 ش، سفر اول، ج 2، ص10ـ 15) علاوه بر اظهارنظر خود، به بررسی و نقد و توجیه اقوال دیگران در این باب پرداخته است. به نظر او (1337 ش، سفر اول، ج 2، ص10) منشأ و سبب تشخص در هر موجودی، نحوة وجود خاص آن موجود است. بدینصورت که هر موجودی صرفنظر از نحوة وجود خاصش، امری مشترک و قابل صدق بر امور کثیر است اگرچه هزاران مخصص به آن ضمیمه شود ( رجوع کنید بهابراهیمی دینانی، ج 2، ص 312ـ313). نظریة وی در بارة تشخص مبتنی بر رأیش در بارة اصالت وجود و اعتباری بودن ماهیت است. به نظر او اقوال دیگر در باب تشخص قابل توجیه و ارجاع به همین رأی است، ازینرو به توجیه و تبیین آنها به نحوی که با رأیش سازگار باشد پرداخته است ( رجوع کنید به صدرالدین شیرازی؛ 1302، ص 32ـ120؛ همو، 1337 ش، سفر اول، ج 2، ص 10ـ 15). صدرالدین شیرازی (1302، ص 122ـ123) اعراضی را که دیگران سبب تشخص دانستهاند، نشانهها و لوازم تشخص و بنابراین به تبع تشخص و وجود شیء میداند (نیز رجوع کنید به سبزواری، ج 2، ص 375ـ376). علامه طباطبائی (ص 98) نیز در باب تشخص، رأی ملاصدرا را پذیرفته است و در بارة اقوال دیگران معتقد است که آنها نیز خالی از حقیقت نیستند جز اینکه در همة آنها تشخص بهسبب بعید نسبت داده شده است در حالیکه سبب قریب تشخص که در اصل باید تشخص را به آن نسبت داد وجود شیء است. زیرا وجود عینی خاص هر چیز ذاتاً اشتراک را ممتنع میکند و چون خود وجود بالذات متشخص است، هر ماهیتی بهسبب آن تشخص مییابد.در متون فلسفی و کلامی قاعدهای در بارة تشخص مبنی بر مساوقت وجود و تشخص بدین عبارت بیان شده که «الشیءُ ما لمیتشخَّص لم یوجَد» یعنی شیء مادام که تشخص نداشته باشد موجود نمیشود و آنچه در خارج موجود است متشخص است (برای اطلاع بیشتر در بارة این قاعده رجوع کنید به ابراهیمی دینانی، ج 2، ص 307ـ 316). همچنین شایستة ذکر است که ملاصدرا ( رجوع کنید به1360 ش، ص 261ـ262) در بررسی و تحقیق خود در مبحث معاد از بحث تشخص استفاده کرده است. میرزا مهدی آشتیانی (ص 402) نیز وحدت شخصی عالم و بالجمله اثبات توحید خاصی، بلکه توحید اخصالخواصی را متوقف و متفرع بر تشخص بهسبب وجود دانسته است.منابع: مهدی آشتیانی، تعلیقه بر شرح منظومة حکمت سبزواری ، چاپ عبدالجواد فلاطوری و مهدی محقق، تهران 1367 ش؛ غلامحسین ابراهیمیدینانی، قواعدکلی در فلسفة اسلامی ، تهران 1365ـ1366ش؛ ابنسینا، التعلیقات ، قم 1379 ش؛ همو، المباحثات ، چاپ محسن بیدارفر، قم 1371 ش؛ ارسطو، متافیزیک ( مابعدالطبیعه )، ترجمه بر پایة متن یونانی از شرفالدین خراسانی، تهران 1366 ش؛ محمد ایلخانی، «اصل فردیت و نظریة کلیات در آثار بوئثیوس»، نامة فرهنگ ، سال 6، ش 2 (تابستان 1375)؛ همو، متافیزیک بوئتیوس: بحثی در فلسفه و کلام مسیحی ، تهران 1380 ش؛ بهمنیاربن مرزبان، التّحصیل ، تصحیح مرتضی مطهری، تهران1375ش؛ مسعودبنعمر تفتازانی، شرحالمقاصد ، چاپ عبدالرحمان عمیره، قاهره 1409/ 1989، چاپ افست قم 1370ـ 1371ش؛ علیبنمحمد جرجانی، شرحالمواقف ، چاپ محمد بدرالدین نعسانی حلبی، مصر 1325/ 1907، چاپ افست قم 1370 ش؛ همو، کتاب التعریفات ، بیروت 1408/ 1988؛ عبداللّه جوادی آملی، رحیق مختوم: شرح حکمت متعالیه ، ج 2، بخش 1، قم 1376 ش؛ هادیبن مهدی سبزواری، شرح المنظومة ، چاپ حسن حسنزاده آملی، تهران 1416ـ1422؛ یحییبن حبش سهروردی، مجموعة مصنّفات شیخ اشراق ، چاپ هانری کوربن،تهران 1355 ش؛ محمدبن ابراهیم صدرالدینشیرازی، الحکمة المتعالیة فیالاسفار العقلیة الاربعة ، تهران 1337 ش؛ چاپ افست قم [ بیتا. ] ؛ همو، رسائل آخوند ملاصدرا: رسالة فی التّشخص ، چاپ سنگی، [ تهران ] 1302؛ همو، الشواهد الربوبیة فیالمناهج السلوکیة ، با حواشی ملاهادی سبزواری، چاپ جلالالدین آشتیانی، مشهد 1346 ش؛ چاپ افست تهران 1360 ش؛ محمدحسین طباطبائی، نهایةالحکمة ، چاپ عباس علی زارعی سبزواری، قم 1417؛ حسنبن یوسف علامهحلّی، کشف المراد فی شرح تجریدالاعتقاد ، چاپ حسن حسنزاده آملی، قم 1407؛ محمدبن محمد فارابی، التعلیقات ، بهضمیمة کتاب التنبیه علی سبیل السعادة ، چاپ جعفر آلیاسین، تهران 1371 ش؛ محمدبن عمر فخررازی، کتاب المباحث المشرقیة فی علم الالهیات و الطبیعیات ، تهران 1966؛ عبدالرزاقبن علی لاهیجی، شوارق الالهام فیشرح تجریدالکلام ، چاپ سنگی تهران 1306.