تَسییر ، اصطلاحی در احکام نجوم دورة اسلامی به معنای سیر فرضیِ جِرم یا نقطهای فرضی در آسمان تا جرم یا نقطة فرضی دیگر، برای پیشبینی طول عمر افراد و اوقات خوشیُمن و بد یُمن و مانند اینها. برای این کار، فاصلة زاویهای میان تصاویر دو جرم (ستاره یا سیاره) یا دو موضع قراردادی، مانند آغاز بیتها (بیت * )، یا یک موضع قراردادی تا جرمی مشخص را روی استوای سماوی محاسبه میکردند و بدینترتیب «کمان تسییر» به دست میآمد. سپس با تبدیل این فاصلة زاویهای به اندازة معیّنی از زمان، در بارة خیر و شر و حوادث آینده پیشگویی میکردند ( د. اسلام ، چاپ دوم، ذیل واژه).محاسبة تسییر برای پیشبینی طول عمر اشخاص اهمیت بسیار داشت. جزئیات این روش را نخستین بار بطلمیوس در سدة دوم میلادی در کتاب تترابیبلوس (به عربی: اربع مقالات ؛ در فصل دهم از باب سوم ذیل «در بارة طول عمر») بیان کرد (یانو و ویلادریک ، ص 1، نیز رجوع کنید به ص 8 ، ارجاعات و یادداشتها، ش7). عمربن فَرُّخان در زمان مأمون عباسی ( 198ـ 218)، تترابیبلوس را به عربی ترجمه کرد (همان، ص 3) و از آن پس، بسیاری از منجمان دورة اسلامی بخشهایی از کتابهای خود را به تسییر و روشهای گوناگون محاسبة آن اختصاص دادند ( رجوع کنید بهادامة مقاله) و این موضوع در فرهنگ عامه نیز وارد شد ( رجوع کنید بهنظامی، ص 98ـ99، 120). بعدها حتی صفحة خاصی در اسطرلاب برای محاسبة تسییر ابداع گردید ( رجوع کنید به ادامة مقاله). تأثیر روش محاسبة تسییر به چین نیز راه یافت، چنانکه در ترجمة چینیِ کتاب المَدخل فی صناعة احکام النجوم اثر کوشیاربن لبان گیلانی (متوفی 420) این موضوع دیده میشود (یانو و ویلادریک، ص1ـ2).منجمان، کمانِ تسییر را میان نقطة متقدم یا هَیلاج و نقطة تالی یا ثانی با استفاده از معادلات ریاضی نجوم کروی محاسبه میکردند. شکلهای 1 و 2 وضع دو نقطة (متقدم) و (تالی) را نسبت به هم نشان میدهند. بر اساس وضع قرارگرفتن نقاط و نسبت به هم، دو گونه تسییر تعریف میشد: مستقیم و غیرمستقیم. در تسییر مستقیم، نقطة نسبت به در جهت توالی بروج، جلوتر فرض میشد؛ یعنی در شرق قرار میگرفت (شکل 1). اما در تسییر غیرمستقیم، نقطة نسبت به در جهت حرکت روزانة کرة آسمان، جلوتر بود و بدین ترتیب در غرب قرار میگرفت (شکل2). در شکل 1، کمان بخشی از دایرة عظیمة صفحة افقِ ناظر است که از نقطة (تالی) میگذرد. اگر دایرة میل نقطة (مسیر حرکت روزانة نقطة ) را که متقدم است ادامه دهیم، در نقطة با افق تلاقی میکند. نقطة نقطهای است که همزمان با غروب میکند (شکل 1). دایرههای بُعد گذرنده از نقطههای و در نقاط و با استوای سماوی برخورد میکنند؛ بدین ترتیب، کمان (شکل 1) و (شکل 2) اندازة کمان تسییر را نشان میدهد. به عبارت دیگر، در شکل 1 تسییر اختلاف بُعد نقاط و یااندازة کمان زاویة ساعتی بین و افق است.با اندازهگیری طول کمان تسییر، علاوه بر طول عمر افراد، زمان وقوع بسیاری از حوادث زندگی آنان نیز محاسبه میشد. دو نقطة متقدم و تالی را بیشتر بر یک ربع کرة آسمان در نظر میگرفتند. گاهی مسئله را به صورت معکوس نیز بررسی میکردند؛ بدین معنی که طول نقطهای با مشخص بودن طول نقطة دیگر و طول کمان تسییر به دست میآمد. با توجه به شکل 1 و معادلات ریاضی زیر، کمان تسییر محاسبه میشود:(که در اینجا ، میل دو نقطة است و زاویه َ برابر با متمم عرض جغرافیاییِ ناظر است. برخی منجمان دورة اسلامی، مانند بَتّانی * (متوفی 317؛ ص 224ـ 225) و ابوریحان بیرونی * (متوفی 440؛ ج 3، ص 1399ـ1400)، برای محاسبة کمان تسییر از روابط سادهتری استفاده میکردند. پس از محاسبه، منجمان هر ْ1 کمان تسییر را معادل یک سال خورشیدی در نظر میگرفتند ( د. اسلام ، همانجا؛ یانو و ویلادریک، ص 2ـ 8). بسته به اینکه انتهای کمان تسییر در کدامیک از بخشهای (حدود) چه برخی قرار میگرفت، یکی از سیارات پنجگانه، که «خداوند» آن بخش به شماری آمد، جان بختار/ جان بختان/ قاسمالحیاة خوانده میشد (بیرونی، 1362، ص 409ـ412، 525 ـ526؛ قمی، ص 240). بعدها کاربرد مفهوم تسییر گسترش یافت، چنانکه منجمان تسییر عالم را در چهارگونه با سرعتهای متفاوت تعریف میکردند: «تسییر صغیر» با حرکت ْ1 در سال، «تسییر وسط» با حرکت ْ1 در ده سال، «تسییر اکبر» با حرکت ْ1 در صد سال و «تسییر اعظم» با حرکت ْ1 در هزار سال (کندی ، ص 355). چهار تسییر دیگر مرتبط با تحویل سال موالید ( رجوع کنید بهتحویل ( 1 ) * ) را نیز با سرعتهای متفاوت تعریف میکردند: «تسییر اصغر» با حرکت سیزده برج در سال، «تسییر اوسط» با حرکت یک برج در سال، «تسییر اعظم» با حرکت ْ1 در سال، «تسییر اِدْلاء تحویل» که سرعت آن مانند سرعت متوسط ظاهری خورشید بوده است (کوشیاربن لبان، ص216ـ224).چون محاسبات تسییر وقتگیر بود، برخی اخترشناسان مسلمان روشهای سادهتری به کار میبردند که مبتنی بر رصد و با استفاده از صفحة خاص تسییر در اسطرلاب بود.بر روی صفحة خاص تسییر، دوایر مهم آسمانی مانند بُعد و میل و سمت و ارتفاع ترسیم میشد. کمان تسییر را با مشخص بودن طول و عرض دایرةالبروجی نقاط و و با استفاده از دو شاخص متحرک ــ که بسته به نیاز، رو یا پشت صفحههای فلزی بودند ــ اندازه میگرفتند ( د. اسلام ، همانجا).مهمترین اخترشناسان دورة اسلامی که در بارة تسییر یا صفحة تسییر مطالبی نوشتند، عبارتاند از: محمدبن عمربن فرّخان ( رجوع کنید به سوتر، ج 1، ص24)، بتّانی ( رجوع کنید به همانجا)، ابوجعفر خازن (متوفی بین 350 تا 360؛ رجوع کنید به سوتر، ج 1، ص 65)، ابوریحان بیرونی ( رجوع کنید به ج 3، ص1397ـ1400) و کوشیاربن لبان ( رجوع کنید به ص 230ـ 235). در تاریخ الحکماء از منجمانی چون حسن بن مصباح (حسن بن صبّاح) منجم و داود منجم و سِندبن علی بهسبب داشتن توانایی ویژه در محاسبة تسییر یاد شده است (قفطی، ص 163، 181، 206).منابع: ابوریحان بیرونی، کتابالتفهیم لاوائل صناعةالتنجیم ، چاپ جلالالدین همائی، تهران 1362 ش؛ همو، کتاب القانون المسعودی ، حیدرآباد دکن 1373ـ 1375/ 1954ـ1956؛ محمدبن جابر بتّانی، کتاب الزیجالصابی ، چاپ کارلوآلفونسو نالینو، میلان 1899؛ علیبن یوسف قفطی، تاریخالحکماء و هو مختصر الزوزنی المسمی بالمنتخبات الملتقطات من کتاب اخبار العلماء باخبار الحکماء ، چاپ لیپرت، لایپزیگ 1903؛ حسنبن علی قمی، ترجمة المدخل الی علم احکام النجوم: تألیف به سال 365 ه .ق از مترجمی ناشناخته، چاپ جلیل اخوان زنجانی، تهران 1357 ش؛ کوشیاربن لبان، کتاب المدخل فی صناعةاحکامالنجوم ، چاپ میچیویانو، توکیو1997؛ احمدبن عمرنظامی، چهار مقاله ، چاپ محمد قزوینی و محمد معین، تهران 1372 ش؛NNNتشبیب رجوع کنید به قصیدهNNNNتشبیه ، یکی از صنایع دانش بیان * . تشبیه در لغت به معنای «مانند کردن» است. تشبیه دارای چهار رکن است: مُشَبَّه: آنچه به چیزی مانند شود؛ مُشَبَّهٌبه: آنچه مشبّه را بدان مانند کنند؛ وَجهِ شَبَه: صفت مشترکِ مشبّه و مشبّهٌبه؛ ادات تشبیه: برخی از حروف اضافه از قبیل چو، همچو، چون، مانند در زبان فارسی و الفاظی مثل «ک َ » و «کَأنَّ» در زبان عربی. مشبّه و مشبّهٌبه را دو طرف تشبیه یا طرفین تشبیه مینامند. ذکر طرفین در تشبیه الزامی است، زیرا حذف هریک، تشبیه را به استعاره بَدَل میسازد، اما ذکر ادات تشبیه و وجهشبه اختیاری است. در باب ارکان چهارگانة تشبیه، تقریباً در تمام کتب بیانی عربی و فارسی بحث شده است (مثلاً رجوع کنید به خطیب قزوینی، الایضاح ، ص 222؛ تفتازانی، مطوّل ، ص 311؛ همو، شرحالمختصر ، ج 2، ص 10؛ رشید وطواط، ص 42).در این مقاله تشبیه از دو دیدگاه بررسی میشود: موضوعی و تاریخی.1) از دیدگاه موضوعی. بررسی تشبیه به عنوان یک موضوع، شامل سه مسئله است: تعریف تشبیه، اغراض تشبیه و طبقهبندی تشبیه.تعریف تشبیه. تشبیه به اعتبار وجهشبه گونهای دلالت است و آن عبارت است از دلالت بر مشارکت مشبّه با مشبّهٌبه در وجهشبه، بدان شرط که به صورت استعاره یا تجرید ظاهر نشود؛ مثل زیدٌ کَالاَسَدِ فِیالشَّجاعة (زید در شجاعت مانندشیر است؛ سکّاکی، ص 141ـ142؛ خطیب قزوینی، الایضاح ، ص 217؛ تفتازانی، مطوّل ، ص 310؛ همو، شرح المختصر ، ج 2، ص 8 ـ9). در کتب بیانی به زبان عربی، بحث علم بیان با طرح مسئلة دلالت و اقسام آن (مطابقه، تضمّن، التزام) آغاز میشود و تشبیه نیز همانند دیگر صنایع بیانی دلالت به شمار میآید و به اعتبار وجهشبه تعریف میشود (برای نمونه رجوع کنید بهسکّاکی، ص 140ـ141؛ تفتازانی، مطوّل ، ص 301ـ302؛ همو، شرح المختصر ، ج 2، ص 2ـ 5). تعریف تشبیه در کتب بلاغی فارسی آن است که چیزی را در صفتی به چیزی دیگر مانند کنند (رادویانی، ص 44؛ رشید وطواط، ص 42) و در این مانند کردن، میان مشبّه و مشبّهٌبه باید معنایی مشترک وجود داشته باشد (شمسقیس، ص 345)؛ بر طبق این تفسیر، تشبیه مانند کردن مشبّه است به مشبّهٌبه در وجه شبه (برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به رشید وطواط، ص 42؛ رادویانی؛ شمسقیس، همانجاها).اغراض تشبیه. تشبیه به اغراض خاصی صورت میگیرد. این اغراض، بیشتر عائد مشبّه و گاه عائد مشبّهٌبه میشود. اغراض عائد مشبّه عبارتاند از:الف) اثبات مشبّه یا بیان امکان مشبّه؛ یعنی، وجود مشبّه را که در عالم واقع ممتنع است، با استدلالی شاعرانه اثبات کنند. چنانکه عنصری (ص 41) به قصد اثبات این مدعا که ممدوح او (= مشبّه) فراتر از جنس مردم است، او را به یاقوت تشبیه میکند تا بگوید که از جنس مردم بودنِ ممدوح او مثل از جنس سنگ بودنِ یاقوت است: تو ای شاه ار زجنس مردمانی/ بوَد یاقوت نیز از جنس احجار.ب) بیان حال مشبّه؛ یعنی، حالِ (صفت) مشبّه را در قیاس با حال مشبّهٌبه که آشکار و روشن است، آشکار سازند، چنانکه در بیتِ «دل از وداع رفیقان چودیگ بر آتش/ تن از غریو عزیزان چو مرغ در مضراب» (ابوالفرج رونی، ص 23)، حال دل سوزان (مشبّه) در قیاس با دیگ بر آتش (مشبّهٌبه) و حال تن نالان (مشبّه) در قیاس با مرغ در مضراب (دام) آشکار میگردد.ج) بیان مقدار حال مشبّه، یعنی شدت و ضعف و زیاده و نقصان حالِ مشبّه را در قیاس با مشبّهٌبه نشان دهند، چنانکه کمالالدین اسماعیل (ص 407) شدت پوشیدگی کوهها از برف (مشبّه) را به پوشیدگی پنبهدانه در پنبه (مشبّهٌبه) مانندکرده است.د) تبیین حال مشبّه؛ یعنی، صفت مبهم مشبّهِ معقول را از طریق تشبیه آن به امری محسوس روشن سازند، مثل تشبیه «سعی بیفایده» (مشبّه معقول) به «نوشتن بر آب» (مشبّهٌبه محسوس). تشبیهِ تبیینکنندة حال مشبّه، بیشتر به طریق تمثیل * صورت میپذیرد (فقیر دهلوی، ص 18).ه ) ستایش مشبّه، که به دو صورت تحقق مییابد: آراستن مشبّه در نظر شنونده، بویژه آنجا که انکاری در کار است، مثل تشبیه لیلی سیهچرده به مُشک از قول مجنون با تأکید بر این معنا که گرانی مشک بهسبب سیاهی آن است (مازندرانی، ص 268)؛ و بزرگداشت مشبّه در نظر شنونده، مثل تشبیه ممدوح به خورشید و تشبیه شاهان دیگر به ستارگان و سنجش این دو با یکدیگر و چنین نتیجه گرفتن که چون خورشید بر آید، ستارگان ناپدید شوند (رجایی، ص 263).و) نکوهش مشبّه، با هدف زشت ساختن آن در نظر شنونده و بیزار کردن شنونده از او، مثل تشبیه زیر بغل بویناک شخص کریهالمنظر به مردار در آفتاب مرداد (سعدی، ص 68).ز) تازگی تشبیه (استطراف)؛ یعنی، مشبّه را به صورت امری در آورند که هرچند عقلاً ممکن است، عادتاً ممتنع نماید و بدین ترتیب به مشبّه تازگی بخشند، مثل تشبیه شراب در ساغر شیشهای (مشبّه) به آتش سیّال در آب منجمد (مشبّهٌبه) در سخن انوری (ج 1، ص 464): «ساغرش پربادة رنگین چنان آید به چشم/ کز میان آب روشن برفروزی آذری// آتش سیّال دیدستی در آب منجمد/ گر ندیدستی بخواه از ساقیانش ساغری»، تازگی مشبّه بر اساس نادرالحضور بودن مشبّهٌبه در ذهن توجیه میشود.اغراض عائد مشبّهٌبه شامل دو مورد است (در هر دو مورد وجهشبه در مشبّهٌبه اقـوی' و اشدّ نیست): 1) ادعای کمال مشبّهٌبه، و آنچنان است که با استفاده از تشبیه مقلوب، امری را مشبّهٌبه قرار دهند که در وجهشبه ناقصتر و ناتمامتر از مشبّه باشد تا ادعای کمال آن کنند و بیانی غلوآمیز به دست دهند، مثل تشبیه آتش به سنانِ ممدوح در سوزندگی در یک رباعی از ازرقی هروی: «آتش به سنان دیو بندت ماند» (ص 100). 2) اهتمام به شأن مشبّهٌبه؛ یعنی، امری را با هدف تأکید بر شأن آن، مشبّهٌبه قرار دهند و بدینترتیب مطلوب خود را اظهار دارند (= اظهار المطلوب)، چنانکه گرسنه، رخسار چونان بدر را در روشنی و گردی به گردة نان تشبیه کند و بدینسان مطلوب خود (درخواست نان) را اظهار دارد. بحث اغراض تشبیه، نخست در مفتاحالعلوم سکّاکی (ص 145ـ147) و سپس در تمام کتب بیان، بویژه کتب عربی، ذیل «غرض تشبیه» مطرح شده است (برای نمونه رجوع کنید به خطیبقزوینی، الایضاح ، ص240ـ247؛ همو، التلخیص ، ص 263ـ 268؛ تفتازانی، شرح المختصر ، ج 2، ص 35ـ41؛ همو، مطوّل ، ص330ـ 335).طبقهبندی تشبیه. تشبیه را به پنج اعتبار تقسیم کردهاند: به اعتبار طرفین، وجهشَبَه، ادات، غرض، و قوّت و ضعف در مبالغه.تشبیه به اعتبار طرفین. از سه جهت قابل تقسیم است:الف) از جهت محسوسیت و معقولیت. حسی یا محسوس آن است که خود و اجزا و مواد آن با حواس ظاهری (پنجگانه) دریافت شود، مثل دریا و باده. عقلی یا معقول آن است که خود و اجزا و مواد آن با حواس ظاهری دریافت نشود، مثل خِرَد و جان (تفتازانی، مطوّل ، ص 312ـ313؛ همو، شرحالمختصر ، ج 2، ص 18ـ20). تشبیه به لحاظ محسوس یا معقول بودن طرفین آن چهار قسم است: محسوس به محسوس، مانند تشبیه پیچیدن افعی به کمند در «پیچیدن افعی به کمندت ماند» (ازرقی، همانجا)؛ معقول به معقول، مانند تشبیه خرد به جان در «خرد همچو جان است زی هوشیار»؛ محسوس به معقول، مثل تشبیه خورشید به همت در «خورشید به همت بلندت ماند» (همانجا)؛ معقول به محسوس، مانند تشبیه اندیشه به حرکت اسب در «اندیشه به رفتنِ سَمَندت ماند» (همانجا؛ برای توضیحات رجوع کنید بهخطیبقزوینی، الایضاح ، ص 223؛ همو، التلخیص ، ص 243ـ 245؛ تفتازانی، مطوّل ، ص 311ـ312؛ همو، شرحالمختصر ، همانجا؛ طیبی، ص 144ـ147؛ شمسالدین آملی، ج 1، ص 92؛ مازندرانی، ص 250ـ251؛ فقیر دهلوی، ص 7ـ11). بر اساس تعریفی که از حسی و عقلی داده شد ( رجوع کنید بهتفتازانی، مطوّل ، ص 312ـ313)، امر خیالی، گونهای حسی و امر وهمی گونهای عقلی به شمار میآید؛ بنابراین، تشبیه به اموری مثل دریای باده که خیالی است، تشبیه حسی به شمار میآید و تشبیه به اموری مانند دندان غول که وهمی است، تشبیه عقلی محسوب میشود (تفتازانی، مطوّل ، ص 312ـ313؛ همو، شرح المختصر ، ج 2، ص 13؛ فقیر دهلوی، ص 9ـ10). تشبیه خیالی و وهمی را میتوان فاصلهای میان تشبیه حسی رایج در سبک خراسانی و تشبیه عقلی معمول در سبک عراقی به شمار آورد.ب) از جهت اِفراد و ترکیب. افراد آن است که مشبّه و مشبّهٌبه یک چیز است و با یک واژه بیان میشود، مانند قد و سرو؛ ترکیب آن است که مشبّه یا مشبّهٌبه یا هر دو، هیئتی منتزع از چند چیز است و در یک عبارت بیان میشود، مثل هیئت منتزع از شبنم بر گُل. از این دیدگاه، تشبیه چهار قسم است: تشبیه مفرد به مفرد، مرکّب به مرکّب، مفرد به مرکّب، و مرکّببه مفرد.ج) از جهت وحدت و تعدد. مراد از وحدت یکی بودن مشبّه و مشبّهٌبه، و مراد از تعدد، بیش از یکی بودن آن دو است. از این دیدگاه، تشبیه چهار گونه است: تشبیه چند مشبّه به چند مشبّهٌبه (تشبیه ملفوف)، مثل «قد و رخسار او چون سرو و ماه است»؛ یک مشبّه به یک مشبّهٌبه (تشبیه مفروق)، مثل «کوثر است الفاظ عذب او و معنی سلسبیل» (منوچهری، ص74)؛ یک مشبّه به چند مشبّهٌبه (تشبیه جمع)، مثل تشبیه اسب به نهنگ و پلنگ در شعر منوچهری (ص 136): «چون نهنگان اندر آب و چون پلنگان در جبال»؛ چند مشبّه به یک مشبّهٌبه (تشبیه تسویه)، مثل تشبیه موی معشوق و حال عاشق در سیاهی به شب (برای توضیحات رجوع کنید بهخطیبقزوینی، التلخیص ، ص 273؛ تفتازانی، شرح المختصر ، ج 2، ص 41ـ44؛ رشید وطواط، ص 46ـ47؛ تاج الحلاوی، ص 38).تشبیه به اعتبار وجهشبه. تشبیه به اعتبار ترکیب یا افرادِ وجهشبه بر دو قسم است: تشبیهِ تمثیل، که وجه شبهِ آن مرکّب و منتزع از امور متعدد است، مثل تشبیه خورشید به آیینهای که در دست لرزان است (خطیب قزوینی، التلخیص ، ص 274؛ تفتازانی، مطوّل ، ص 339؛ همو، شرح المختصر ، ج 2، ص 45) و تشبیه غیرتمثیل، که وجهشبه آن مفرد است. در این قسم تشبیه، وجهشبه از چهار لحاظ مورد توجه قرار دارد:الف) به لحاظ ذکر یا حذف، که خود بر دو گونه است: تشبیه مجمل و تشبیه مفصّل. در تشبیه مجمل، وجهشبه محذوف است، مانند زیدٌ اسدٌ (خطیبقزوینی، التلخیص ، ص 275) یا زیدٌ کالاسد (تفتازانی، مطوّل ، ص 339؛ همو، شرح المختصر ، ج 2، ص 46) و نیز تشبیه ابرو به محراب در مصراع «حافظا سجده به ابروی چو محرابش بر» (حافظ، ج1، غزل 471، بیت 7). در تشبیه مفصّل، وجهشبه ذکر میشود، مثل تشبیه کلام فصیح به عسل در شیرینی (خطیب قزوینی، التلخیص ، ص 277ـ 278؛ تفتازانی، مطوّل ، ص 340).ب) به لحاظ قربت یا غربت. در تشبیه قریب (مبتذل)، وجهشبه آشکار و نزدیک به ذهن است و به همین سبب انتقال از مشبّه به مشبّهٌبه بدون فکر و تأمل صورت میگیرد (تفتازانی، مطوّل ، ص 341؛ همو، شرح المختصر ، ج 2، ص 48). تشبیهات رایج در ادب فارسی غالباً از نوع تشبیه قریب است، مثل تشبیه چشم به نرگس با وجهشبهِ مستی و خماری. در غریب (بعید)، وجهشبه آشکار و نزدیک به ذهن نیست و به همین سبب انتقال از مشبّه به مشبّهٌبه با فکر و تأمل صورت میگیرد (خطیبقزوینی، التلخیص ، ص 283؛ تفتازانی، مطوّل ، ص 342؛ همو، شرحالمختصر ، ج 2، ص 49). غرابت وجهشبه یا اصلی است یا تَبَعی. غرابت اصلی آن است که وجهشبه ذاتاً دور از ذهن عامه است (همائی، ص 162) و غرابت عارضی یا تَبَعی آن است که ذاتیِ وجهشبه نیست، بلکه بهتَبَعِ تصرفاتی چند، عارض تشبیه شده است (همانجا). این تصرفات از طریق شرط، اضمار و تفضیل صورت میگیرد و در نتیجه سه گونه تشبیه پدید میآید:1. تشبیه مشروط یا شرطی، که در آن همانندی مشبّه و مشبّهٌبه، مشروط به شرطی میگردد و بدینصورت، تشبیه غرابت و تازگی مییابد، مانند تشبیه عزم به ستاره بدان شرط که ستاره افول نکند (تفتازانی، مطوّل ، ص 344؛ رشید وطواط، ص 44ـ 45؛ رادویانی، ص 52؛ شمسقیس، ص 351ـ352؛ رامی، ص 61؛ هدایت، ص 60ـ61).2. تشبیه مضمر یا اضمار، تشبیهی است پوشیده که از ظاهر کلام بر نمیآید و شنونده به دنبال تأمل در سخن بدان پی میبرد و همین امر موجب غرابت و تازگی آن میشود (رشید وطواط، ص 49؛ شمسقیس، ص 353؛ تاج الحلاوی، ص 37)، مثل تشبیه قامت به سرو در شعر حافظ (ج1، غزل 482، بیت 6)، بر خلاف ظاهر سخن: «به روز واقعه تابوت ما ز سرو کنید/ که میرویم به داغ بلند بالایی».3. تشبیه تفضیل، که در آن به گونهای پوشیده و هنرمندانه، بر خلاف قاعدة تشبیه، مشبّه را بر مشبّهٌبه برتری دهند و غرابت و تازگی پدید آورند (رشید وطواط، ص50؛ شمسقیس، ص354ـ 355؛ تاجالحلاوی، ص39)، مثل تشبیه رخ معشوق به لاله و قد معشوق به سرو، با توجیه هنرمندانة برتری رخ او بر لاله و بلندتر بودن قد او از سرو در سخن سعدی (ص707): «با رخش لاله ندانم به چه رونق بشکفت/ با قدش سرو ندانم به چه یارا برخاست».در کتب بلاغیِ عربی، تنها از تشبیه مشروط به عنوان تشبیه غریب عارضی تَبَعی سخن رفته است ( رجوع کنید به خطیب قزوینی، التلخیص ، ص 285ـ286؛ تفتازانی، مطوّل ، ص 344؛ همو، شرح المختصر ، ج 2، ص 52ـ53). چنین است وضع کتب فارسی، که گزارشی است بر اساس مطوّل و مختصر ( رجوع کنید بهمازندرانی، ص 265؛ فقیر دهلوی، ص 25). به نظر میرسد افزودنِ تشبیه مضمر و تفضیل، به عنوان تشبیه عارضی تبعی، ابتکار صاحب کتاب هنجار گفتار است ( رجوع کنید بهتقوی، ص 176ـ177). گفتنی است که مبحثِ تشبیه مشروط و مضمر و تفضیل در کتب بلاغی فارسی، مبحثی مستقل است و از اقسام تشبیه غریب عارضی به شمار نمیآید ( رجوع کنید به رشید وطواط، ص 44ـ45، 49ـ50؛ شمس قیس، ص351ـ 355؛ تاجالحلاوی، ص 37ـ39؛ کاشفی، ص 108؛ هدایت، ص 60ـ61، 72ـ74).ج) وجهشبه به لحاظ حقیقت و خیال، که شامل تشبیه حقیقی و خیالی است. تشبیه حقیقی یا تحقیقی، تشبیهی است که وجهشبه در طرفین تشبیه واقعی است و به تعبیر جرجانی (ص 88 ـ 89) مأخود از صفت موجود در طرفین است، مثل وجهشبه سرخی در تشبیه لب به لعل. تشبیه خیالی یا تخییلی، تشبیهی است که وجهشبه در طرفین تشبیه یا در یکی از آن دو، خیالی و ادعایی است، مانند وجهشبه مستی و خماری در تشبیه چشم به نرگس که وجهشبه در مشبّهٌبه خیالی و ادعایی است ( رجوع کنید به جرجانی، ص89 ـ90؛ خطیبقزوینی، الایضاح ، ص 224؛ همو، التلخیص ، ص 245ـ 246؛ تفتازانی، شرح المختصر ، ج 2، ص 15؛ همو، مطوّل ، ص 314ـ316).د) وجهشبه به لحاظ وحدت و تعدد. تشبیه واحد، یعنی تشبیهی که وجهشبه آن واحد (حسی یا عقلی) است، مانند وجهشبه سرخی در تشبیه لب به لعل (تفتازانی، مطوّل ، ص 319ـ320؛ همو، شرح المختصر ، ج 2، ص 21ـ23). تشبیه متعدد، یعنی تشبیهی که وجهشبه آن متعدد (دو یا بیشتر از دو؛ و حسی یا عقلی) است، مثل تشبیه شمع به عاشق با پنج وجهشبه حسی و عقلی: زردی گونه، اشک ریختن، گداختن، سوختن دل و بیداری در شب ( رجوع کنید به همائی، ص 163).تشبیه به اعتبار ادات. تشبیه از این حیث، دو گونه است: مرسل یا صریح (مذکورالادات)، و مرجوع کنید بهکد (محذوفالادات). تشبیه مرسل تشبیهی است که ادات در آن مذکور است، مثل حرف « ک » در آیة 24 سورة الرَّحمن: «وَلَهُ الجَوارِ الْمُنْشَآتُ فِی الْبَحرِ کَالْاَعْلام» و حرف چو در این مصراع: «حافظا سجده به ابروی چو محرابش بر» (حافظ، ج1، غزل471، بیت7). تشبیه مرجوع کنید بهکد تشبیهی است که در آن ادات ذکر نمیشود (خطیب قزوینی، التلخیص ، ص 286ـ 288؛ تفتازانی، مطوّل ، ص 344) و در آن، یا یکی از طرفین تشبیه به دیگری اضافه میشود (مثل لب لعل، محراب ابرو) که آن را تشبیه بلیغ نیز میگویند (آقاِوْلی، ص 152) یا مشبّه در نقش مسندٌالیه و مشبّهٌبه در نقش مسند ظاهر میشود و از آن معنای این همانی یا عینیت مشبّه و مشبّهٌبه دریافت میگردد، مثلِ «زلفِ او جیم است و جمشیدش کمینه بندهایست» (جهان خاتون، ص 397). اینگونه تشبیه را نیز تشبیه بلیغ خواندهاند (آقاولی، ص 156ـ157؛ هاشمی، ص 229). قدما از تشبیه بلیغ بروشنی سخن نگفتهاند، چنانکه تفتازانی در مطوّل (ص 343) و در شرح المختصر (ج 2، ص 51 ـ52) تشبیه بلیغ را، زمانی که از معنایی لطیف و دقیق برخوردار باشد یا رسیدن به آن نیازمند تأمل باشد، گونهای تشبیه بعید غریب به شمار آورده است.تشبیه به اعتبار اغراض تشبیه. دو قسم است: مقبول و مردود. تشبیه مقبول تشبیهی است که هریک از غرضهای هفتگانة عائد به مشبّه و غرضهای دوگانة عائد به مشبّهٌبه را در جای خود متحقق سازد. تشبیه مردود، تشبیهی است که هریک از غرضهای عائد به مشبّه و مشبّهٌبه را در جای خود متحقق نسازد (تفتازانی، شرح المختصر ، ج 2، ص 55 ـ56، نیز رجوع کنید بهسطرهای پیشین در بارة اغراض تشبیه).تشبیه به اعتبار قوّت و ضعف در مبالغه. قوّت و ضعف در مبالغه معلول ذکر یا حذف ارکان تشبیه است. بر این اساس، تشبیه را به سه گروه تقسیم کردهاند: برتر (عالی)، میانه (متوسط) و فروتر (دانی). هر چه از ارکان تشبیه بیشتر حذف شود، تشبیه از گروه دانی به متوسط و سرانجام به عالی ارتقا مییابد، چنانکه تشبیه مطلق در گروه دانی است و استعارة مصرحه در گروه عالی. از این طبقهبندی در کتب بلاغی عربی ذیل «خاتمه» بحث شده است ( رجوع کنید به سکّاکی، ص 151؛ خطیب قزوینی، التلخیص ، ص 289ـ291؛ همو، الایضاح ، ص 270ـ 271؛ تفتازانی، مطوّل ، ص 345ـ 348؛ همو، شرح المختصر ، ج 2، ص 56 ـ57) و متأخران بر اساس مندرجات شرح المختصر آن را گزارش کردهاند ( رجوع کنید به فقیر دهلوی، ص 27ـ 28؛ تقوی، ص 178ـ179؛ همائی، ص160).دو گونه تشبیه در کتب بیان هست که در طبقهبندیهای رایج نمیگنجد. این دو تشبیه عبارت است از:الف) تشبیه مغالطه. مانند کردن چیزی است به چیزی، بر خلاف عرف و سنّت ادبی، و به همین سبب نیازمند توجیهی مغالطهگونه و هنرمندانه است، مثل مانند کردن دهان معشوق به گل، و رخسار وی به غنچه، که خلاف سنّت ادبی است و توجیهی شاعرانه میطلبد مبنی بر اینکه رخسار معشوق، غنچهای است تمام شکفته و دهان وی گلی است ناشکفته: «دهانت به گل ماند ای دلنواز/ چو غنچه است رخسارت ای دلفروز// رخت غنچه لیکن شکفته تمام/ دهنْ گل ولی ناشکفته هنوز». تشبیه مغالطه ظاهراً ابتکار ادبای فارسیزبان است ( رجوع کنید بهکاشفی، ص 109؛ تقوی، ص 179).ب) تشبیه قلب یا مقلوب. قلب تشبیه (سکّاکی، ص 147) یا قلب در طرفین تشبیه (جرجانی، ص 202)، عبارت است از واژگون کردن تشبیه یا جابجا کردن مشبّه و مشبّهٌبه. این امر، که بر خلاف سنّت ادبی صورت میگیرد، موجب تحقق یکی از اغراض عائد به مشبّهٌبه در تشبیه میشود و آن ادعای کمال مشبّهٌبهی است که بر طبق سنّت ادبی مشبّه محسوب میگردد، چنانکه بر طبق سنّت ادبی روی معشوق یا ممدوح به ماه یا صبح تشبیه میشود. اگر صبح، چنانکه محمدبن وهیب سروده است، به روی ممدوح (خلیفه) تشبیه گردد، تشبیه مقلوب توأم با غلو و ادعای کمال مشبّهٌبه به بار میآید ( رجوع کنید به سکّاکی، ص 146ـ147؛ خطیب قزوینی، الایضاح ، ص 244؛ تفتازانی، مطوّل ، ص 334). تشبیه مغالطه و تشبیه قلب را بدانسبب که بر خلاف جریان عادی تشبیه شکل میگیرند میتوان زیرعنوان «به اعتبار خلاف آمد» طبقهبندی کرد.طبقهبندی تشبیه در کتب بلاغی فارسی. در کتب بلاغی فارسی، گاه از پنجگونه تشبیه ( رجوع کنید به رادویانی، ص 49ـ54، نیز رجوع کنید به ادامة مقاله) و غالباً از هفتگونه تشبیه ( رجوع کنید به رشید وطواط، ص 42ـ50؛ شمسقیس، ص 346ـ 355؛ رامی، ص 61ـ66؛ هدایت، ص 54؛ نیز رجوع کنید به ادامة مقاله) سخن به میان آمده است: تشبیه مطلق یا صریح، مشروط یا شرطی، مضمر یا اضمار، تفضیل، کنایت، عکس یا معکوس، تسویه. در طبقهبندیهایی که از تشبیه شده، از هفتگونه تشبیه، تنها دو گونه مورد بحث واقع نشده است: تشبیه مطلق و تشبیه عکس:الف) تشبیه مطلق یا صریح، آن است که بدون هرگونه قید و شرط، با ادات تشبیه چیزی را به چیزی مانند کنند ( رجوع کنید به رشید وطواط،ص42ـ43؛ شمسقیس،ص346؛ رامی، ص61؛ هدایت، همانجا)، مثل تشبیه قد معشوق به سرو در دلجویی: «دلم بجو که قدت همچو سرو دلجوی است» (حافظ، ج1، غزل 55، بیت5).ب) تشبیه عکس یا معکوس، مانند کردن دو چیز است به یکدیگر، مثل تشبیه پشت زمین به روی فلک و روی فلک به پشت زمین در بیتی از رشید وطواط (ص 48): «پشت زمین چو روی فلک گشته از سلاح/ روی فلک چو پشت زمین گشته از غبار» (نیز رجوع کنید به رادویانی، ص 52ـ53؛ شمسقیس، ص 352ـ 353؛ رامی، ص 63؛ هدایت، ص 70).2) از دیدگاه تاریخی. سیر تاریخی تشبیه و تحول این مقولة بیانی، از سیر تاریخی و تحول دانش بیان جدا نیست ( رجوع کنید بهبیان * )، با توجه به تفاوتهای کتب بلاغی عربی و فارسی میتوان بررسی تشبیه را از دیدگاه تاریخی به بررسی بر اساس کتب عربی و بررسی بر اساس کتب فارسی تقسیم کرد.بررسی بر اساس کتب عربی. در سیر تکاملی و در جریان تحول علوم بلاغی، بویژه با عنایت به سه کتاب برجستة بلاغی، یعنی اسرارالبلاغه و مفتاح العلوم و مطوّل ، چهار مرحله یا چهار دوره قابل تشخیص است: عصر وابستگی، عصر استقلال، عصر کمال، عصر تنقیح و تکمیل. در عصر وابستگی، صنایع گوناگون، از جمله تشبیه، به تبع طرح و تحلیل آیات قرآن کریم و اشعار عربی، مورد توجه و بحث قرار میگیرد و غالباً از مباحث نظری مگر در موارد استثنایی نشانی نیست. آثار بلاغی جاحظ (متوفی 255)، ابنمعتَز (متوفی 296)، ابن دُرَید (متوفی321)، قدامةبن جعفر (متوفی 337) از اینگونه است. بدیهی است که در جریان تحلیل آیات و اشعار، تشبیه جلوهای خاص دارد، از جمله میتوان این جلوه را در فصول التماثیل ابنمعتز، که رسالهای است در توصیف شراب، مشاهده کرد. برخی کتابها نیز موارد تشبیه در قرآن را به تفصیل بررسی کردهاند (برای نمونه رجوع کنید به حاجیخلیفه، ج 1، ستون 408؛ بیان * ؛ تلخیص البیان فی مجازات القرآن * ).در عصر استقلال، علوم بلاغی به استقلال میرسند و عبدالقاهر جرجانی (متوفی 471) با تألیف دلائل الاعجاز ، و بویژه اسرارالبلاغه ، در کار استقلال بخشیدن به این علوم نقشی ویژه ایفا میکند. بدینترتیب که در اسرارالبلاغه ، صنایع را اصل و شواهد، اعم از آیات قرآنی و اشعار عربی، را فرع این اصل قرار میدهد و از آنها در تبیین تعریف و تفسیر صنایع مدد میجوید. مباحث تشبیه و تمثیل و استعاره در اسرارالبلاغه غالباً به هم آمیخته است، بر تمثیل تأکیدی خاص میشود، فرق آن با تشبیه مورد بحث قرار میگیرد ( رجوع کنید به جرجانی، ص 84 ـ 88)، در بارة وجهشَبَه بتفصیل بحث میشود ( رجوع کنید به ص 90ـ92، 95) و از برخی طبقهبندیهای تشبیه سخن به میان میآید، نظیر تشبیه معقول به معقول (ص 67)، تشبیه متعدد و فرق آن با تشبیه مرکّب (ص 176ـ177) و تشبیه مقلوب (ص 187ـ 188).در عصر کمال، که عصر سکّاکی (متوفی 626) است، علوم بلاغی هم از جهت شکل و ظاهر هم از جهت معنا و محتوا به کمال رسید. سکّاکی در کتاب مفتاح العلوم با به کارگیری روش منطقی و نگرش از منظر حِکْمی، به طرح و طبقهبندی مباحث بلاغی پرداخت (خطیبقزوینی، التلخیص ، مقدمة برقوقی، ص 3). وی مباحث این علم را به سه بخش تقسیم کرد: تشبیه ( رجوع کنید بهسکّاکی، ص 141ـ151)، مجاز ( رجوع کنید بههمان، ص 151ـ169) که شامل استعاره نیز هست، و کنایه (همان، رجوع کنید بهص 169ـ174). اگر گزارش تفتازانی را از تشبیه در مطوّل و در شرح المختصر در نظر گیریم، برخی از مباحث در مفتاح العلوم موجود است و برخی موجود نیست. مباحث موجود نظیر حسی و عقلی بودن طرفین تشبیه (ص 142)، واحد و غیرواحد بودن وجهشبه (ص 143)، اغراض عائد به مشبّه و مشبّهٌبه (ص 145ـ147)، تشبیه تمثیل (ص 148ـ149)، تشبیه قریب و بعید (ص 149)، علل غرابت تشبیه (ص 150ـ151) و مراتب تشبیه (ص 151)، که در مطوّل (ص 345) از آن به طبقهبندی به اعتبار قوّت و ضعف در مبالغه، تعبیر شده است. مباحث غیرموجود، مانند تشبیه مجمل و مفصّل، اقسام تشبیه به اعتبار ادات، غریبسازی تشبیه، و تشبیه مقبول و مردود.در عصر تنقیح و تکمیل، خطیبقزوینی (متوفی 739) آرای سکّاکی را در الایضاح فی علوم البلاغه ، و بویژه در تلخیص المفتاح * ، تلخیص و تهذیب کرد و آرای بنیادی جرجانی را نیز بدانها افزود (خطیبقزوینی، التلخیص ، مقدمة برقوقی، ص 4) و بدینسان به تکمیل نظریههای بلاغی توفیق یافت. الایضاح و التلخیص جلوهگاه سیر علوم بلاغی و نتیجة تحول و تطور این علوم و مبنای تألیفات بعدی است؛ چنانکه معروفترین کتاب بلاغی یعنی مطوّل تفتازانی (متوفی 791) و سودمندترین کتاب در این فن، یعنی شرح المختصر این دانشمند، شرحهای التلخیص اند. مباحث غیرموجود در مفتاح العلوم در زمینة تشبیه را در التلخیص و شروح مطوّل و مختصر آن میتوان باز یافت؛ از جمله، تشبیه مجمل (خطیب قزوینی، التلخیص ، ص 274ـ 275؛ تفتازانی، مطوّل ، ص 339؛ همو، شرح المختصر ، ج 2، ص 46)، تشبیه مفصّل (خطیب قزوینی، التلخیص ، ص 277ـ 278؛ تفتازانی، مطوّل ، ص 340؛ همو، شرح المختصر ، ج 2، ص 47)، تشبیه مرجوع کنید بهکد و مرسل (خطیب قزوینی، التلخیص ، ص 286ـ 288؛ تفتازانی، مطوّل ، ص 344؛ همو، شرح المختصر ، ج 2، ص 53 ـ54)، تشبیه مقبول و مردود (خطیب قزوینی، التلخیص ، ص 288ـ289؛ تفتازانی، مطوّل ، ص 345؛ همو، شرحالمختصر ، ج2، ص 55 ـ56) و غریبسازی تشبیه (خطیب قزوینی، التلخیص ، ص 285ـ286؛ تفتازانی، مطوّل ، ص 343ـ344؛ همو، شرح المختصر ، ج 2، ص 52).بررسی بر اساس کتب فارسی. کتب فارسی بلاغی دو گونه است:الف) کتب تألیفگونه که در آنها صنایع بدیعی و بیانی در کنار یکدیگر مطرح میشوند. در این کتابها غلبه با صنایع بدیعی است و از میان صنایع بیانی، غالباً تنها از صنعت تشبیه ( رجوع کنید بهرادویانی، ص 44 به بعد؛ رشید وطواط، ص 42 به بعد؛ رامی، ص 60 به بعد) و گاه از تشبیه و استعاره و کنایه سخن در میان است ( رجوع کنید به شمسقیس، ص 345 به بعد، 365 به بعد؛ هدایت، ص 12ـ13، 53 به بعد). شواهد در اغلب این کتابها شعر فارسی است و گاه، مثل حدائقالسحر و مدارج البلاغه ، شواهد هم عربی است هم فارسی. در این آثار غالباً از هفت نوع تشبیه سخن میرود: مطلق یا صریح، مشروط یا شرطی، اضمار یا مضمر، تفضیل و به تعبیر رادویانی مرجوعٌ عنه (ص 51)، و تسویت، یا تسویه و به تعبیر رادویانی (ص 53 ـ54)، مزدوج (همانجاها). از آنجا که هر دو گونه آثار، اعم از عربی و فارسی، حاصل تلاش فرزانگان و ادیبان مسلمان ایرانی یا تربیت شدگانِ فرهنگ اسلامی ـ ایرانی است، و چون زبان عربی، نخستین زبان اسلام در اکثر سرزمینهای اسلامی بوده است (بجز شبهقاره که این نقش از آنِ زبان فارسی بوده) همّ دانشمندان، بیشتر صرف تألیف و تکمیل کتب بلاغی به زبان عربی شده و آثار بلاغی به فارسی، نسبت به عربی، کمتر است.ب) کتب ترجمهگونه، یعنی آثاری که در نیم قرن اخیر در ایران و از سدههای دهم ـ یازدهم در شبهقاره و نیز در ایران عصر صفوی، بر اساس کتب عربی، بویژه مطوّل و شرح المختصر تفتازانی و خاصه بر اساس شواهد شرح المختصر ، به زبان فارسی نوشته شده و ضمن ذکر و شرح شواهد عربی با شواهدی از شعر فارسی آمیخته گردیده و در خدمت آموزش علوم بلاغی به زبان فارسی قرار گرفته است. از جمله آثاری که در ایران عصر صفوی و در شبهقاره پدید آمده، انوارالبلاغه تألیف محمدهادیبن محمدصالح مازندرانی و حدایق البلاغت نوشتة میرشمسالدین فقیر دهلوی است و از جمله آثاری که در ایران نوشته شده است، میتوان از هنجار گفتار تألیف نصراللّه تقوی، دررالادب تألیف حسام العلماء آقاولی، معالم البلاغه تألیف محمدخلیل رجایی، معانی و بیان تألیف جلالالدین همائی، و دهها اثر دیگر از این دست، نام برد.منابع: علاوه بر قرآن؛ عبدالحسین آقاِوْلی، دررالادب: در فنمعانی، بیان، بدیع ، [ شیراز 1336 ش، چاپ افست قم، بیتا. ] ؛ابوالفرج رونی، دیوان ، چاپ محمود مهدوی امغانی، مشهد 1347ش؛ ابوبکربن اسماعیل ازرقی، دیوان ، چاپ سعید نفیسی، تهران 1336ش؛ محمدبن محمد(علی) انوری، دیوان ، چاپ محمدتقی مدرسرضوی، تهران 1364ش؛ علیبن محمد تاجالحلاوی، دقایقالشعر ، چاپ محمدکاظم امام، تهران ?[ 1341 ش ] ؛ مسعودبن عمر تفتازانی، شرح المختصر ، چاپ عبدالمتعال صعیدی، مصر [ بیتا. ] ، چاپ افستقم [ بیتا. ] ؛ همو، کتاب المطوّل فی شرح تلخیص المفتاح ، [ استانبول ] 1330، چاپ افست قم 1407؛ نصراللّه تقوی، هنجار گفتار: در فن معانی و بیان و بدیع فارسی ، تهران 1317ش؛ عبدالقاهربن عبدالرحمان جرجانی، کتاب اسرارالبلاغة ، چاپ هلموت ریتر، استانبول 1954؛ جهان خاتون، دیوان کامل جهان ملک خاتون ، چاپ پوراندخت کاشانیراد و کامل احمدنژاد، تهران 1374ش؛ حاجیخلیفه؛ شمسالدین محمد حافظ، دیوان ، چاپ پرویز ناتل خانلری، تهران 1362 ش؛ محمدبن عبدالرحمان خطیب قزوینی، الایضاح فی علومالبلاغة: المعانی و البیان و البدیع ، بیروت: دارالکتب العلمیه، [ بیتا. ] ؛ همو، التلخیص فی علومالبلاغة ، چاپ عبدالرحمان برقوقی، [ قاهره ? 1350/1932 ] ؛ محمدبن عمر رادویانی، ترجمانالبلاغه ، چاپ احمد آتش، استانبول 1949، چاپ افست تهران 1362 ش؛ حسنبن محمد رامی، حقایق الحدائق ، چاپ محمدکاظم امام، تهران 1341 ش؛ محمدخلیل رجایی، معالم البلاغه در علم معانی و بیان و بدیع ، شیراز 1340 ش، چاپ افست 1359ش؛ محمدبن محمد رشید وطواط، حدایقالسحر فی دقایق الشعر ، چاپ عباس اقبال، تهران 1362 ش؛ مصلحبن عبداللّه سعدی، کلیات سعدی ، چاپ محمدعلی فروغی، تهران 1363 ش؛ یوسفبن ابیبکر سکّاکی، کتاب مفتاحالعلوم ، [ قاهره ] 1348، چاپ افست قم [ بیتا. ] ؛ محمدبن محمود شمسالدین آملی، نفائسالفنون فی عرایس العیون ، ج 1، چاپ ابوالحسن شعرانی، تهران 1377؛ محمدبنقیس شمسقیس، کتاب المعجم فی معاییر اشعارالعجم ، تصحیح محمدبن عبدالوهاب قزوینی، چاپ مدرسرضوی، تهران ?[ 1338 ش ] ؛ حسینبن محمد طیبی، التبیان فیالبیان ، چاپ توفیق فیل و عبداللطیف لطفاللّه، کویت 1406/ 1986؛ حسنبن احمد عنصری، دیوان ، چاپ محمددبیرسیاقی، تهران 1363 ش؛ میرشمسالدین فقیر دهلوی، حدائق البلاغة ، چاپ سنگی پتیاله 1290/ 1873؛ حسینبن علی کاشفی، بدایعالافکار فی صنایع الاشعار ، چاپ میرجلالالدین کزّازی، تهران 1369 ش؛ اسماعیلبن محمد کمالالدین اسماعیل، دیوان ، چاپ حسین بحرالعلومی، تهران 1348 ش؛ محمدهادیبن محمدصالح مازندرانی، انوارالبلاغه: در فنون معانی، بیان و بدیع ، چاپ محمدعلی غلامینژاد، تهران 1376 ش؛ احمدبن قوص منوچهری، دیوان ، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران 1347 ش؛ احمد هاشمی، جواهرالبلاغة فی المعانی و البیان و البدیع ، مصر 1354/ 1935؛ رضاقلیبن محمدهادی هدایت، مدارجالبلاغه ، چاپ سنگی شیراز 1331؛ جلالالدین همائی، معانی و بیان ، چاپ ماهدخت بانو همایی، تهران 1370 ش.