تسلیم ، اصطلاحی در عرفان و اخلاق. تسلیم مأخوذ از سلام (از نامهای خداوند از آنرو که بری از عیب و نقص است)، گردن نهادن، راضی شدن، سلام کردن، عافیت طلبیدن و دوری جستن از آفت و بلاست (ابنمنظور؛ طریحی، ذیل «سَلَمَ»). تسلیم در اصطلاح، اطاعت از امر خدا، استقبال از قضا و اعتراض نکردن به مصائب و ناملایمات (جرجانی، ص84 ـ 85) و اخلاص در توحید است ( رجوع کنید به تفلیسی، ص20). این معنای اصطلاحی، برگرفته از قرآن کریم و احادیث ائمه علیهمالسلام است و با اصطلاحاتی از قبیل رضا و تفویض ( رجوع کنید به ادامة مقاله) قرابت دارد.در قرآن کلمة تسلیم دو بار به معنای گردن نهادن به امر خدا و رسول (احزاب: 22؛ نساء: 65) و یک بار به معنای تحیت و تعظیم (احزاب: 56) بهکار رفته است. همچنین این معانی در ترکیباتی از ریشة «سَلَمَ» فراوان بهکار رفته است (از جمله رجوع کنید بهزخرف: 69؛ قصص: 53؛ یونس: 84؛ اعراف: 46؛ نور: 61). در قرآن (به پروردگار جهانیان تسلیم شدم؛ بقره: 131) حضرت ابراهیم علیهالسلام نمادی از تسلیم است، چنانکه در پاسخ به خطاب خداوند که فرمود: «اَسْلِمْ»، گفت: «اَسْلَمْتُ لِرَبّالعالَمین» که مفسران این آیه را ناظر به استقامت بر اسلام و اخلاص در توحید دانستهاند (برای نمونه رجوع کنید به طبرسی، ج 1، ص 398؛ میبدی، ج 1، ص 370).تسلیم در احادیث اهلسنّت (از جمله رجوع کنید به ابنحنبل، ج1، ص 233) و پیش از آن در احادیث شیعی به معنای فرمانبرداری از خداوند آمده است. امام صادق علیهالسلام در حدیث معروف «جنودِ عقل و جهل» تسلیم را از لوازم عقل شمرده و ضد آن را شک دانسته است (کلینی، ج1، ص69ـ70). ملاصدرا در شرح این حدیث، تسلیم را به معنای اذعان و تصدیق قلبی ذکر کرده است (ج1، ص445). سخن امام علی علیهالسلام نیز مرجوع کنید بهید این معناست: «اسلام همان تسلیم و تسلیم همان یقین و یقین همان تصدیق و تصدیق همان اقرارو اقرار همان عمل کردن است» (کلینی، ج2، ص50). در حدیثی از امام علی علیهالسلام آمده است که «خداوند به داوود وحی کرد، میخواهی و میخواهم و فقط آنچه میخواهم میشود، پس اگر نسبت به آنچه میخواهم تسلیم گشتی، در آنچه میخواهی تو را کفایت میکنم و اگر نسبت به آنچه میخواهم نیز تسلیم نگردی، تو را در آنچه میخواهی در رنج میافکنم، پس جز آنچه میخواهم نمیشود» (مجلسی، ج 79، ص 136). حدیث دیگری نزدیک به همین مضمون از امام صادق علیهالسلام نقل شده است که چنانچه بنده به قدرت خداوند مُقِرّ و به خواست او تسلیم باشد، خداوند هم حاجتش را بر آورده میسازد ( رجوع کنید به همان، ج90، ص189).در عرفان تسلیم، پایداری و دگرگون نشدن ظاهر و باطن هنگام بلاست (جرجانی، ص 85؛ سلمی، ص 59). این واژه معمولاً در منابع متقدم جایگاه جداگانهای نداشته و بخشی از آن در مقام توکل و بخشی در مقام رضا آمده (کلاباذی، ص101؛ ابونصر سراج، ص 51 ـ53)، گاهی نیز همراه با رضا بهکار رفته است (اسنوی، ج 2، ص 231، 236). خواجه عبداللّه انصاری تسلیم را جزو برترین مراتب سلوک، پس از مقام «تفویض» و «ثقه»، و شامل سه درجه میداند: اول تسلیم شدن در برابر آنچه «مزاحم عقول» است (ص80 ـ83). در تفسیر این سخن، تلمسانی گفته است که اگر مقصود خواجه عبداللّه از تسلیم تجرید * باشد، آنگاه رهایی از تمام اسباب مادی لازم است و این امر مزاحم عقول است یعنی عقل چنین کاری را نهی میکند. به نظر او از موارد دیگر مزاحمت عقول معانی غیبی است که در مراتب بالاتر سلوک آشکار میشود و این معانی مخالف عقول و اوهام است (ج1، ص212ـ213). بهگفتة عبدالرزاق کاشی منظور از تسلیم در برابر مزاحمت عقول، تسلیم در برابر حوادث و بلایای طبیعی یا دگرگونیهای اجتماعیِ نامطلوب است که انسان به دلیل نادانی نسبت بهعوامل و اسباب آنها از درکشان عاجز است (ص 189ـ190)؛ دوم، تسلیم بهگونهای که سالک علوم ظاهری را رها کند و از طریق عوالمی که در سلوک برایش حاصل میشود به فنای نفس و کشف حقیقت نایل شود (انصاری، ص 82؛ نیز رجوع کنید به عبدالرزاق کاشی، ص191؛ تلمسانی، ج 1، ص214)؛ سوم، تسلیم هر چیزِ پایینتر از حق به حق، که در آن فنای همه چیز در حق مشاهده شود (انصاری، ص 83؛ نیز رجوع کنید بهشبستری، ص 311). سالک در این مرحله در مییابد که او نیست که خود را تسلیم حق کرده بلکه این حق است که سالک را تسلیم حق کرده است (تلمسانی، ج 1، ص 215؛ عبدالرزاق کاشی، ص192). در رسالة صد میدان منسوب به خواجه عبداللّه، حقیقتِ تسلیم نیز سه قسم ذکر شده است: تسلیمِ توحید، که پرستش خداوند بدون طلب چیزی از او، شناخت خداوند بدون دیدن او، و پذیرفتن وی بدون دریافتی ازوست؛ تسلیمِ اقسام، که عبارت است از اینکه بنده بر وکیلِ حق اعتماد کند، با گمان خوب حکم وی را بپذیرد و تلاش خود را در جهت بهرهگیری از نفس رها کند؛ تسلیمِ تعظیم، و آن است که بنده سعی خود را برای هدایت شدن کم شمارد و بداند که خداوند به هر که بخواهد یاری و هدایت میرساند و فضل خود را شامل حالش میکند (ص339).عرفا سه نوع تسلیم دیگر نیز ذکر کردهاند: 1) تسلیم شدن در برابر خداوند، به گونهای که بنده در مقابل مصائب راضی باشد (نجمرازی، ص285). این تسلیم را استسلام یا تسلیم در افعال گفتهاند و تسلیمِ به زبان را دعا دانستهاند (خوارزمی، ج 1، ص 43). 2) تسلیم شدن مرید به شیخ، به طوری که سالک در ظاهر و باطن تسلیم شیخ باشد، او را بیشتر دوست بدارد و به او به نظر ارادت بنگرد (نجمرازی، ص 285ـ286؛ نیز رجوع کنید بهعلاءالدولة سمنانی، ص 349). 3) تسلیم خداوند، که عبارت است از تجلی او بر پیامبر صلیاللّه علیهوآلهوسلم (خوارزمی، همانجا).تسلیم، فوق مرتبة توکل و رضاست؛ در توکل، بنده خداوند را وکیل خود قرار میدهد اما تعلق به امور دنیوی را کنار نمیگذارد و در مرتبة رضا سالک به آنچه خداوند مقرر کرده رضایت میدهد. اما تسلیم، ترکِ اعتراض در امورِ وارد بر شخص، با قطع تعلقِ کلی شخص به آنها و سپردن همة کارها به خداوند است (نصیرالدین طوسی، 1357 ش، ص 85 ـ 86). بهسبب نزدیکی مقام تسلیم و تفویض برخی این دو مقام را مترادف هم دانستهاند، چنانکه نراقی معنای اخیر تسلیم را تفویض نامیده است (ج 3، ص 213). برخی نیز بین تسلیم و تفویض فرق نهاده و گفتهاند که توکل صفت انبیاست، جز حضرت ابراهیم علیهالسلام که متصف به صفت تسلیم، و پیامبر صلیاللّهعلیهوآلهوسلم که متصف به صفت تفویض است (عطار، 1360ش، ص656). با توجه بهآیة «اُفَوِّضُ اَمری اِلَیاللّه...» (کار خود را بهخدا وا گذاشتم؛ مرجوع کنید بهمن: 44) و این سخن پیامبر بعد از اقامة نماز: «اَللّهُمَ اِنّی اَسْلَمْتُ نَفسی اِلیکَ وَفَوَّضْتُ اَمْری اِلیک» (پروردگارا نفس خود را بهتو تسلیم و کار خود را بهتو واگذار کردم؛ عبادی، ص115)، تفویض مرتبهای فوق تسلیم و فقط مختص به پیامبر اکرم است. همچنین گفته شده که توکل بدایت، تسلیم حد وسط، و تفویض نهایت است (عطار، همانجا).در ادبیات عرفانی، تسلیم به معنای قربان کردن نفس و ترک اختیار است (برای نمونه رجوع کنید به عطار، 1361ش، ص100؛ همو، 1366ش، ص548؛ مولوی، ج1، دفتر اول، بیت 916؛ حافظ، ص106، 352؛ سعدی، ص546) و در متون عرفانی ترکیباتی نظیر «جامة تسلیم» (جامة صوفیانة مردان کامل و اهلِ سلامت) و «سجادة تسلیم» بهکار رفته است (برای نمونه رجوع کنید به عطار، 1365ش، ص107؛ همو، 1375ش، ص146). مفهوم تسلیم نزد شاعران کمابیش نزدیک بهرضا بهکار رفته است (برای نمونه رجوع کنید به حافظ، ص27، 41).تسلیم نزد علمای اخلاق از جمله فضائلی است که ذیل مقولة «عدالت» میگنجد. نیز عبارت از آن است که بندهبه افعالِ خداوند یا کسانی که بر افعال آنها اعتراض جایز نیست، رضایت بدهد و آنها را بپذیرد، اگر چه موافق میل او نباشد (نصیرالدین طوسی، 1369ش، ص115ـ116). در برخی متون ادبی اخلاقی ( رجوع کنید به سعدی، ص61) نیز تسلیم در زمرة صفات درویشان آمده است.نیز رجوع کنید به تفویض * ؛ توکل * ؛ رضا *منابع: علاوه بر قرآن؛ ابنحنبل، مسندالامام احمدبن حنبل ، [ قاهره ] 1313، چاپ افست بیروت [ بیتا. ] ؛ ابنمنظور؛ عبداللّهبن علی ابونصر سراج، کتاب اللّمع فیالتصوّف ، چاپ رینولد آلن نیکلسون، لیدن 1914؛ محمدبن حسن اسنوی، حیاةالقلوب فی کیفیة الوصول الی المحبوب ، در هامش ابوطالب مکی، کتاب قوت القلوب فی معاملة المحبوب و وصف طریق المرید الی مقام التوحید ، ج1ـ2، قاهره 1310، چاپ افست بیروت [ بیتا. ] ؛ عبداللّهبن محمد انصاری، منازل السایرین، متن عربی با مقایسه به متن علل المقامات و صدمیدان ، ترجمة دری منازل السایرین و عللالمقامات و شرح کتاب از روی آثار پیر هرات از روان فرهادی، تهران 1361ش؛ حبیشبن ابراهیم تفلیسی، وجوه قرآن ، چاپ مهدی محقق، تهران 1359 ش؛ سلیمانبن علی تلمسانی، شرح منازلالسائرین الی الحق المبین ، چاپ عبدالحفیظ منصور، تونس 1988، چاپ افست قم 1371ش؛ علیبن محمد جرجانی، التعریفات ، چاپ عبدالرحمان عمیرة، بیروت 1407/1987؛ شمسالدین محمد حافظ، دیوان ، چاپ محمد قزوینی و قاسم غنی، تهران [ 1320ش ] ؛ حسینبن حسن خوارزمی، شرح فصوص الحکم محیالدّینبن عربی ، چاپ نجیب مایل هروی، تهران 1364ش؛ مصلحبن عبداللّه سعدی، متن کامل دیوان شیخ اجل سعدی شیرازی ، چاپ مظاهر مصفا، تهران 1340ش؛ محمدبن حسینسلمی، طبقات الصّوفیّة ، چاپ نورالدین شریبه، قاهره 1406/1986؛ محمودبن عبدالکریم شبستری، مجموعة آثار شیخ محمود شبستری ، چاپ صمد موحد، تهران 1371ش؛ محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازی، شرح اصول کافی ، ترجمه و تعلیق محمد خواجوی، تهران 1366ـ1370ش؛ طبرسی؛ فخرالدینبن محمدطریحی، مجمعالبحرین ، چاپ احمد حسینی، تهران 1362 ش؛ منصوربن اردشیر عبادی، صوفینامه: التصفیة فی احوال المتصوفة ، چاپ غلامحسین یوسفی، تهران 1368ش؛ عبدالرزاق کاشی، شرح منازل السائرین ، چاپ محسن بیدارفر، قم 1372ش؛ محمدبنابراهیم عطار، اسرارنامه ، چاپ صادق گوهرین، [ تهران ] 1361 ش؛همو، تذکرةالاولیاء ، چاپ محمد استعلامی، تهران 1360ش؛همو، دیوان ، چاپ تقی تفضلی، تهران 1366ش؛ همو، مختارنامه: مجموعة رباعیات ، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران 1375 ش؛ همو، منطقالطیر: مقامات الطیور ، چاپ صادق گوهرین، تهران 1365ش؛ احمدبن محمد علاءالدولة سمنانی، مصنفات فارسی ،چاپ نجیب مایل هروی، تهران 1369ش؛ ابوبکر محمدبن ابراهیم کلاباذی، التّعرف لِمذهب اهل التصوّف ، دمشق 1407/1986؛ محمدبن یعقوب کلینی، اصول الکافی ، چاپ محمدجواد، بیروت 1413/1992؛ مجلسی؛ جلالالدین محمدبن محمد مولوی، مثنوی معنوی ، تصحیح رینولد ا. نیکلسون، چاپ نصراللّه پورجوادی،تهران 1363ش؛ احمدبن محمد میبدی، کشفالاسرار و عدةالابرار ، چاپ علیاصغر حکمت، تهران 1361 ش؛ عبداللّهبن محمد نجمرازی، مرصادالعباد ، چاپ محمدامین ریاحی، تهران 1352ش؛مهدیبن ابیذرنراقی، جامعالسعادات ، چاپ محمد کلانتر، نجف 1387/1967، چاپ افست بیروت [ بیتا. ] ؛ محمدبنمحمد نصیرالدینطوسی، اخلاق ناصری ، چاپ مجتبی مینوی و علیرضا حیدری،تهران 1369ش؛ همو، اوصاف الاشراف ، چاپ نجیب مایل هروی، مشهد ?[ 1357ش ] .