ترکمن(1) ، قومی ترکزبان عمدتاً در آسیای میانه. این قوم بازماندة ترکمانان غُز/ اُغُز هستند. ترکمانان غز در قرون اولیة اسلامی در شبهجزیرة منقشلاغ/ منقشلاق، در ساحل شرقی دریای مازندران، و نواحی اطراف آن استقرار یافته بودند.قوم ترکمن از اختلاط قبایل گوناگون ترکمان غُز در منقشلاغ و اُوسِتیورت (فلاتی در مشرق منقشلاق) و رشتهکوههای بَلْخان و خوارزم و بعضی قبایل بیگانه، در قرن هشتم و نهم بهوجود آمد ( رجوع کنید به لاگاشووا، ص 18). اکثر مردم جمهوری ترکمنستان (آکینر ، ص 387؛ دوردییف و قدیروف ، ص 24)، اهالی دشت ترکمن (ترکمن صحرا) در شمال استان گلستان، جماعاتی از ساکنان شمال استان خراسان (دوردییف و قدیروف، ص 74ـ75؛ لاگاشووا، ص 13) و ساکنان بخشی از شمال افغانستان (کلیفورد ، ص60؛ فیض محمد، ص 155ـ 156؛ دوردییف و قدیروف، ص 72ـ73) ترکمناند. گروههای بزرگی از ترکمنها در جمهوریهای تاجیکستان و ازبکستان و قزاقستان و گروههایی از آنان در آستاراخان (هشترخان/ حاجیطرخان) و استاوروپل روسیه سکونت دارند (آکینر، ص380ـ381؛ دوردییف و قدیروف، جاهای متعدد). در استان تسنهانِ چین نیز دهها هزار ترکمن زندگی میکنند ( رجوع کنید بهدوردییف و قدیروف، ص 68ـ71).بجز ترکمنهای آسیای میانه، بسیاری از ترکزبانان عراق (سلطانمحمد میرزاقاجار، ص 185؛ ادموندز، ص 8، 300ـ304؛ دوردییف و قدیروف، ص 76ـ79)، سوریه، اردن، لبنان (وصفیزکریا، ج 2، ص 677ـ 678؛ دوردییف و قدیروف، ص 82) و ترکیه (دوردییف و قدیروف، ص80 ـ81) ترکمان نامیده میشوند (قس د.اسلام ، چاپ دوم، ذیل مادّه). میان آنان و قوم ترکمن آسیای میانه پیوند مستقیمی، از نوع پیوند قبایل ترکمن ایران و افغانستان و ترکمنستان و ازبکستان، وجود ندارد. اینان اعقاب آن دسته از ترکمانان غُز یا سلاجقهاند که در قرن پنجم و ششم، پس از مهاجرت به خاورمیانه، تدریجاً هویت قومی خود را از دست دادند (آکینر، ص 381ـ382). بجز دشت ترکمن و شمال خراسان، در مناطق گوناگون ایران نیز صدها هزار تن از بازماندگان ترکمنهای آقاجری/ آغاجری و افشار و ایوائی و بایندر و بیات و بیگدلی و پُرناک/ پورناک و خَلَج سکونت دارند که نام قدیمی و شباهتهای ظاهری با اجداد خود را از دست دادهاند. از آن نامگذاری قدیمی بعضی نشانههای جغرافیایی باقی مانده (نظیر ناحیة تراکمة لارستان فارس) که یادگار ترکمنهای ساکن لارستان در قرن هشتم است ( رجوع کنید به ابنبطوطه، ج 1، ص 285؛ فسائی، ج 2، ص 1517).قلمرو ترکمنهایی که در آسیای میانه زندگی میکنند، بهطور تقریبی، از شمال به دریاچة آرال و فلات اُوسِتیورت، از جنوب به رودخانة گرگان و کوههای شمال خراسان و مرزهای شمالی افغانستان، از مشرق به آمودریا و از مغرب به دریای مازندران منتهی میشود ( رجوع کنید بهتفصیل احوالتراکمه ، ص 144ـ147).قوم ترکمن از چند ایل بزرگ به نامهای آتا، آلعلی (علیایلی/ آلیلی)، اِرساری (ایرساری، ارزاری، ارسالی)، تَکَه، چاودور/ چُودُور، ساریق/ ساریک، سالور، سقر (ساقار، قره)، یمیرلی/ ایمیرلی/ یمرهلی و یموت و کوکلان/ گوکلان تشکیل شده است که هرکدام شامل دهها تیره و طایفة کوچک و بزرگاند (میرزاابراهیم، ص 57؛ سارای، ص10ـ15؛ تفصیل احوال تراکمه ، ص 165؛ وامبری، ص 384ـ393). بعضی از ایلات ترکمن در قرون گذشته، بهسبب رشد یکجانشینی و زراعت به دو گروه بزرگ چَمُور/ چومِر (زارع و دامدار و صیاد و بازرگانِ یکجانشین) و چاروا (دامدار و شترچران کوچگر) تقسیم شده بودند ( تفصیل احوالتراکمه ، ص 152ـ156؛ قورخانچی، ص 34، 40).زبان ترکمنی شعبهای از ترکی اُغزی است و دو گروه اصلی دارد: گروه گویشهای قبایل بزرگ و گروه گویشهای قبایل کوچک. زبان ادبی جدید ترکمن، ترکیبی از گویشهای اصلی است (هیئت، ص 279؛ آکینر، ص 391). ادبیات قومی ترکمن، در قرن دوازدهم با تلاش شاعرانی نظیر نورمحمد عندلیب و دولتمحمد آزادی و مخدومقلی فراقی (فرزند دولتمحمد و شاعر ملی ترکمنها، از بانیان ادبیات ترکمنی) شکل گرفته است (هیئت، ص 280ـ281؛ رحیمی داشلیبرون، ص 12ـ13).ترکمنها عمدتاً حنفیمذهباند و طریقت نقشبندیه در میان آنها پیروان فراوانی دارد ( رجوع کنید به آکینر، ص 395؛ لاگاشووا، ص 102ـ107؛ بنیگسن و ویمبوش ، ص 8 ـ9).اغلب ترکمنها هنوز لباس قومی خود را میپوشند (لاگاشووا، ص 64؛ شریف کمالی و عسکری خانقاه، ص 117ـ124). زیورآلات طلایی و نقرهای از قدیم مورد توجه زنان ترکمن بوده است و ساخت اینگونه زیورآلات هنوز در میان ترکمنها رواج دارد (لاگاشووا، ص 74). آنان از گذشتههای دور، ابریشمبافی ونمدمالی و قالیبافی میکردند و قالی و نمد از تولیدات معروف ترکمنهاست (همان، ص 48ـ53؛ شریف کمالی و عسکری خانقاه، ص 172ـ180). این قوم در پرورش اسب مهارت فراوان داشتند و اسب ترکمن همچنان از نژادهای اصیل بهشمار میآید ( تفصیل احوالتراکمه ، ص 176ـ177). دامداری که در گذشته از مشاغل اصلی قوم ترکمن بود، امروزه جای خود را به زراعت و صنعت و تجارت داده و در بسیاری از مناطق ترکمننشین به شغلی جانبی تبدیل شده است (لاگاشووا، ص 39ـ45). تعلیموتربیت کودکان آنها، بویژه ترکمنهای یکجانشین، از گذشته برعهدة روحانیان بوده است (همان، ص 103). ترکمنها موسیقی مخصوصی دارند که با دوتار نواخته میشود. خوانندگان ترکمن را، که اغلب نقالان اشعار مخدومقلیاند، «بخشی» مینامند. این واژه از مغولی وارد ترکی شده است (برای آگاهی بیشتر رجوع کنید بهاقبال آشتیانی، ص 87؛ مصطفایی، ص 25). بهرغم تحولاتِ سدة اخیر، یکی از ویژگیهای قوم ترکمن وفاداری به قبیله است (بوهر ، ص 267). مقابر بزرگان قبایل ترکمن در جمهوری ترکمنستان همچنان زیارتگاه است (بنیگسن و ویمبوش، ص 139ـ141).پیشینه. تاریخ قوم ترکمن بسیار مبهم است. واژههای ترکمان، ترکمن، و تراکمه تا قرن چهارم در منابع فارسی و عربی بهکار نمیرفت و نویسندگان مسلمان آنان را با نام «ترک» میشناختند. در فاصلة پیروزیهای قُتَیْبةبن مسلم باهلی، از 86 تا 96، در خراسان و ماوراءالنهر ( رجوع کنید به ابناثیر، ج 4، ص 523 به بعد، ج 5، ص 5) و سقوط دولت قُرلُقان مسیحیِ شهر طراز بهدست امیراسماعیل سامانی در 280 (نرشخی، ص 118؛ ابناثیر، ج 7، ص 464)، سیردریا مرز ترکان و مسلمانان بود. از اقصای فرغانه تا اسفیجاب/ اسپیجاب، قرلقها سکونت داشتند و از اسفیجاب تا رودخانة امپا و سواحل و جزایر دریای مازندران، ترکان غز میزیستند ( رجوع کنید بهجیهانی، ص 177، 179؛ حدودالعالم ، ص 14، 24، 143ـ144؛ ابنحوقل، ص 467).قرنها پیش از اسلام، گروههایی از این اقوام، بویژه غزها، به علت آمیختگی با ایرانیان آسیای میانه و اقوام تخاری و سُغدی، با آنها شباهتهای ظاهری بسیاری یافته بودند (رشیدالدین فضلاللّه، ج 1، ص 54 ـ 55؛ استرآبادی، 1374 ش، ص 114؛ بارتولد، 1376 ش، ص 91). کاشغری ( رجوع کنید به ج 1، ص 73، 360ـ361، ج 3، ص 111) از تأثیرات ایرانیان بر زبان ترکان و افزایش جمعیت ایرانیان در شهرهای آنان سخن گفته، اما تاریخ آن را تعیین نکرده است. این تأثیرات پس از اسلام نیز ادامه داشت ( رجوع کنید به بارتولد، 1376 ش، ص 56). مجاورت غزان و قرلقانِ تغییریافته با اعراب و ایرانیان مسلمان، متضمن رویدادها و تحولاتی بود که نتایج آن در اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم آشکار گردید: شهر طراز به محل بازرگانی ترکان و مسلمانان تبدیل شد (جیهانی، ص 193؛ ابنحوقل، ص 511)، غزان نومسلمان پدیدار گردیدند ( رجوع کنید به جیهانی، ص 193ـ194؛ ابنحوقل، همانجا؛ گروسه، ص 247) و دولت ترکان مسلمان قراخانی در فرغانه و ترکستان شرقی و دولت بلغارهای مسلمان ولگا بهوجود آمدند ( رجوع کنید به باسورث، ص 349ـ355؛ بارتولد، 1376 ش، ص 82 ـ93). واژة ترکمان نیز تقریباً از همین زمان متداول شده است. بر خلاف تصور رایج که قدیمترین کاربرد شناخته شدة این واژه را به ابوعبداللّه مقدسی ( رجوع کنید بهص 274ـ 275) و تقریباً به میانة نیمة دوم قرن چهارم نسبت میدهد، معروفی بلخی، شاعر فارسیزبان نیمة اول قرن چهارم و مداح امیرعبدالملکبن نوح سامانی (حک : 343ـ350)، در یکی از اشعارش تعبیر «نمد پارهای ترکمانی سیاه» را آورده است ( رجوع کنید بهاشعار پراکندة قدیمترین شعرای فارسیزبان ، ج 2، ص 135).ریشة واژة ترکمان نامعلوم است. کاشغری ( رجوع کنید به ج 1، ص 294) به ترکیب ترک + من اشاره کرده است. ابوریحان بیرونی واژة ترکمان را به اعتبار جنبه اجتماعی آن برای ترکانی بهکار میبرد که مسلمان شده بودند ( رجوع کنید به ص 333). اما معانی برتریدهنده و تزایدی بعضی کلمات ترکی، که مرکّب از جزء مان و صورتهای دیگر آن است (مانند دیزمان : بهمعنای خیلی بزرگ، بزرگی؛ تومن : د به معنای ده هزار)، این تلقی را بهوجود آورده که واژة ترکمان با مضمونی که نشانة عظمت است، پیش از قرن چهارم و پنجم نیز متداول بوده است ( رجوع کنید بهقفساوغلو، یاپراق ، ش 4ـ7، ص 9ـ10، ش 10، ص 13ـ14)، هرچند فقدان این اصطلاح در نخستین مکتوبات ترکی، مانند سنگنوشتههای اورخون و نیز منابع قدیمی سدههای نخستین اسلامی، در صحت این فرض تردید بهوجود میآورد.اصطلاح ترکمان در قرون بعد شمول بیشتری یافت و بر قبایل قپچاق و خلج و قنقلی/ قانقلی و آقاجری و حتی خزرها اطلاق شد (رشیدالدین فضلاللّه، ج 1، ص 52 ـ 55؛ ابنخلدون، ج 2، ص 13). این اصطلاح در نیمة اول قرن پنجم و همزمان با ترکتازیهای سلاجقه در خراسان و خوارزم رواج فراوان یافت و بیهقی و گردیزی آن را برای ترکان غز بهکار بردند. پیش از سلاجقه، ترکمانان دیگری در حدود 420 از خراسان گذشته و تا آذربایجان و ارمنستان پیش رفته بودند ( رجوع کنید بهابناثیر، ج 9، ص 381ـ391). تقریباً در همین زمان گروههای دیگری نیز در خراسان و رشتهکوههای بلخان در قلمرو غزانِ شرق دریای مازندران پراکنده شده بودند ( رجوع کنید به گردیزی، ص 189ـ192؛ بیهقی، ص 77). ترکمانان عراقی نیز از غزانی بودند که پیش از سلاجقه وارد قلمرو غربی دولت غزنوی شده و مصائب فراوانی بهبار آورده بودند ( رجوع کنید به بیهقی، ص610ـ612).ترکمانان سلجوقی در 426، پس از ناامیدی از اقامت در خوارزم و بخارا، با هفتصد سوار از آمودریا گذشتند. با پیوستن ترکمانان خوارزم و ترکمانان ساکن در رشتهکوههای بلخان و دهستان به آنان، نیرویی بزرگ پدید آمد. سلطانمسعود برای کاستن از خطر آنان و به امید ممانعت ایشان از شرارتهای ترکمانان خوارزم و رشتهکوههای بلخان و ترکمانان عراقی، سه تن از نوادگان سلجوقبن دقاق را با عنوان دهقان به حکومت دهستان و فسا و فراوه منصوب کرد ( رجوع کنید به همان، ص610ـ614، 641، 938ـ939). نام غز پس از این دوران بتدریج متروک شد و اصطلاح ترکمان جای آن را گرفت. این تغییر نام شامل آن دسته از قبایل غز که در سمت راست سیردریا، از دریاچه قراگول پامیر تا ولایت جَند، سکونت داشتند نیز میشد (جوینی، ج 2، ص 15).راوندی (ص 177) در بیان پیروزی غزان ختلان بر سلطانسنجر و قتل و غارت هولناک خراسان در 548، آنان را «خیلی از ترکمانان» خوانده است. در قرن پنجم و ششم، ترکمانان از آمودریا عبور کردند و تا کنار دریای مدیترانه پیش رفتند و در طول پنج قرن دهها دولت کوچک و بزرگ بهوجود آوردند که اولین آنها سلاجقة بزرگ و آخرین آنها امپراتوری عثمانی بود ( رجوع کنید به باسورث، ص 359ـ 365، 409ـ412).خوارزم و نواحی شرقی دریای مازندران بخشی از قلمرو اردوی زرّین بود و در اختیار فرزندان باتوخان ملقب به صاینخان قرار داشت (خواندمیر، ج 3، ص 57 ـ 58؛ باسورث، ص 483). در اواخر قرن نهم و اوایل قرن دهم، مورخان ایرانی از ترکمانان خوارزم و منقشلاغ و رشتهکوههای بلخان با عناوین جدیدی، نظیر «ترکمان صاینخانی» و «ترکمانیقه» (یقه ترکمان)، یاد کردهاند که حاکی از تفاوت این مردم با سایر اقوام ترکمان خاورمیانه است ( رجوع کنید بهفضلالله بنروزبهان، ص 189؛ خواندمیر، ج 4، ص 395ـ396؛ روملو، ج 12، ص 141، 146؛ اسکندرمنشی، ج 1، ص 103، 106). این اصطلاحات تا دورة قاجار متداول بود ( رجوع کنید بهساروی، ص 25؛ اعتمادالسلطنه، 1367ـ 1368 ش، ج 1، ص 65، 853).قوم ترکمن تا قرن اخیر وحدت و دولت واحد نداشتند (بوهر، ص 266ـ267). قبایل بزرگ ترکمن از قرن دهم، غالباً تابع دولتهای ایران و خانات خیوه و بخارا بودند (همان، ص 267). ظاهراً هجوم اقوام بیگانه و دشمنیهای قبیلهای تا قرن سیزدهم، موجب جابجاییهای بزرگ ترکمنها و مانع از پیدایی دولتی واحد میشد. ترکان نوغای در نیمة دوم قرن دهم طوایف سالور را از شبهجزیرة منقشلاغ اخراج کردند. پس از آنها، چادرنشینان قلموق/ قالموق/ کالموک به منقشلاغ حمله بردند و بسیاری از طوایف چودور و ایگدیر/ ایگدر و سونجی/ سویوناجی/ سونیاجی را به شمال قفقاز فرستادند (بارتولد، 1358 ش، ص 88؛ دوردییف و قدیروف، ص 57). بسیاری از بازماندگان ترکمنهای منقشلاغ پس از مدتی همزیستی و همدستی با قلموقها، سرانجام تحت فشار آنان، که به تحریک و تشویق پنهانی دولت صفوی صورت میگرفت، به جنوب مهاجرت کردند و گروههایی از آنان تا استرآباد پیش آمدند (نصیری، ص 91؛ لاگاشووا، ص 18ـ19). چند طایفه نیز به آستاراخان گریختند و از دولت روسیه درخواست حمایت کردند (سارای، ص 24؛ دوردییف و قدیروف، ص60).در قرن سیزدهم طوایف قزاق به اوستیورت و منقشلاغ حمله کردند و بازماندگان ترکمنها را بیرون راندند (بارتولد، 1358 ش، ص 89). در جنوب نیز دولت صفوی با سرکوبی طوایف مهاجم ازبک و ترکمن و جلوگیری از تجاوز آنان به خراسان و استرآباد و مازندران، مانع توسعة قلمرو آنان شد. شاهعباس اول با انتقال طوایف پرجمعیت کردان چَمُشگَزَکلو به شمال خراسان و استقرار بخشیدن به آنان در مناطق بزرگآخال و اتک، پیشروی ترکمنها و ازبکها را متوقف کرد ( رجوع کنید بهاسکندرمنشی، ج 2، ص 533، 569؛ شادلو، ص 52). در اواخر دورة صفوی، بار دیگر ازبکها و ترکمنها، به مناطق آخال و اتک رفتند و کردان را به جنوب کوههای شمالی خراسان راندند ( رجوع کنید بهمروی، ج 1، ص 47، 52). تکهها تقریباً در همین سالها در اطراف نسا مستقر شدند ( رجوع کنید به همان، ج 1، ص 35؛ استرآبادی، 1341 ش، ص 39).در نیمة قرن دوازدهم، خانات آسیای میانه و اقوام ازبک و ترکمن به اطاعت نادرشاه در آمدند (هدایت، 1373 ش، ص 254ـ 255)، اما قتل نادر در 1160 و حکومت متزلزل اولاد او در خراسان برای حملة مجدد اقوام ازبک و ترکمن به خراسان فرصت مناسبی فراهم آورد. در 1200، شاهمرادخان، حاکم بخارا، به کمک ازبکها و ترکمنها شهر مرو را تسخیر کرد و پس از قتل بیرامعلیخان (حکمران مرو) گروه کثیری از مردم را به بخارا تبعید کرد (بخارایی، ص 114).دولت روسیه که از زمان پترکبیر (تزار روسیه از 1093 تا 1137/ 1682ـ1725) مترصد نفوذ در آسیای میانه بود، پس از وقفهای چهل ـ پنجاه ساله به درخواست سران بعضی قبایل ترکمن، که مخالف حکومت خیوه بودند، بار دیگر متوجه خانات آسیای میانه شد ( رجوع کنید بهسارلی، ج 1، ص 23، 31، 37). مأموران روسی از نیمة دوم قرن دوازدهم، در حکومت بخارا نفوذ کرده و بهمناصب عالی رسیده بودند؛ مثلاً، مهندس برناشوف، مربی نظامی ارتش بخارا و از فرماندهان ارتش شاهمرادخان شد (بخارایی، ص 111). کوششهای دولت روسیه برای نفوذ در آسیای میانه پس از انعقاد معاهدة ترکمانچای (1243/ 1828) سرعت بیشتری گرفت. دولت روسیه که تعهد کرده بود ایران را در تنبیه اشرار ترکمن یاری دهد، بدون درخواست دولت ایران، ارتش خود را به خیوه فرستاد و بهرغم اعتراض دولت محمدشاه قاجار، که نگران پیشروی بیشتر روسیه در قلمرو ایران بود، از تخلیة خیوه خودداری کرد ( رجوع کنید بهاسنادی از روابط ایران با مناطقی از آسیای مرکزی ، ص 129ـ130).دولت روسیه، تا جنگ معروف گوکتپه در 1299/ 1881 و شکست نهایی قبایل تکه، بیوقفه به تصرف مناطق ترکمننشین ادامه داد و پیروزیهای خود را، با انعقاد قرارداد مرزی آخال در همان سال، بهصورت قطعی و قانونی در آورد ( رجوع کنید به سارلی، ج 1، ص 305ـ 315؛ اسنادی از روابط ایران با مناطقی از آسیای مرکزی ، ص 132ـ209). این اقدامات روند تدریجی پیدایی دولت واحد ترکمن، و در رأس آن تلاشهای ترکمنهای تکه، را متوقف ساخت. ترکمنهای ایران که در اوایل دورة قاجار از متحدان ایل قاجار بودند ( رجوع کنید به غفاریکاشانی، ص 100، 103؛ میرپنجه، ص 100ـ101؛ وامبری، ص 418ـ419)، در دورة ناصرالدینشاه (1264ـ1313) عامل بسیاری از جنگ و ستیزهای نواحی استرآباد و خراسان بهشمار میآمدند و دامنة حملات آنان، که گاه با غارت کاروانهای مسافران همراه بود، تا طبس و قاینات و حدود میامی و مزینان کشیده میشد ( رجوع کنید بهتفصیل احوال تراکمه ، ص 169ـ172؛ خدابندهلو، ص 128؛ مستوفی، ج 1، ص 81). این حملات منجر به درگیریهای نظامیان دولتی و ترکمنها در 1277 در حدود سرخس و مرو ــ که مرکز ترکمنها شده بود ــ گردید ( رجوع کنید به مستوفی، ج 1، ص 93ـ94). بهنوشتة اعتمادالسلطنه (1363 ش، ص 64ـ81)، در چهل سال از سلطنت ناصرالدینشاه، دهها جنگ میان ترکمنها و حکومتهای خراسان و استرآباد صورت گرفت.صرفنظر از عواملی چون ستمگری و مطامع حکام خراسان و خوانین همسایة ترکمنها (میرپنجه، همانجا؛ هدایت، 1356 ش، ص 72) و حکام و مأموران دولتی استرآباد که وانمود میکردند قبایل ترکمن دشمن دولت ایراناند (رابینو، ص 151ـ152، به نقل از نصیرالکتّاب)، چادرنشینی و اوضاع نامساعد معیشتی، گرایش قبایل ترکمن را به غارتگری تقویت میکرد ( رجوع کنید به کستنکو کاپیتن اتاماژور، ص 206؛ تفصیل احوالتراکمه ، ص 167ـ170). پس از تسلط دولت روسیه بر خیوه و بخارا بردهفروشی در آن مناطق ممنوع شد (کستنکو کاپیتن اتاماژور، همانجا) و حملات ترکمنهای آخال و اتک به خراسان و مازندران قطع گردید، اما توسعهطلبیهای دولت روسیه در مناطق ترکمننشین ایران متوقف نشد ( رجوع کنید به اسنادی از روابط ایران با مناطقی از آسیای مرکزی ، ص210 به بعد).روسیه پس از تعیین مرزهای قطعیاش با ایران نیز به تصرف اراضی حاصلخیز دشت ترکمن ادامه داد و از 1325 تا 1335/ 1907ـ1917 چند هزار دهقان روس را در اراضی میان رودخانههای گرگان و قرهسو اسکان داد ( رجوع کنید به همان، ص 354ـ 385؛ لاگاشووا، ص 134). پس از انقلاب اکتبر 1917 و سقوط روسیة تزاری، جماعتهای استعماری روسی بهدست ترکمنها برچیده شدند ( رجوع کنید به مقصودلو، ج 1، ص 513 ـ 514، ج 2، ص 589، 591 ـ592). ترکمنهای ایران در انقلاب مشروطه، طرفدار محمدعلیشاه (حک : 1324ـ1327) بودند و در جنگهای میرسعداللّهخان، حاکم موروثی فندرسک و ایلخانِ دولتیِ دستهای از قبایل ترکمن، علیه مشروطهخواهان شرکت داشتند ( رجوع کنید به همان، ج 1، ص 93ـ94، 104ـ105 و جاهای دیگر؛ لاگاشووا، ص 125ـ132).دولت روسیه در زمان جنگ جهانی اول (1914ـ 1918) درصدد انتقال هزاران ترکمن آخال و اتک به پشت جبهههای جنگ برآمد؛ بااینحال، مقاومت وسیع ترکمنها، سبب لشکرکشی خونین ارتش روسیه به مناطق ترکمننشین و قتل و آوارگی هزاران ترکمن شد، بهطوری که دامنة این حملات به ترکمنهای ایران رسید و ویرانیهای بسیار به همراه آورد ( رجوع کنید بهمقصودلو، ج 1، ص480ـ516؛ لاگاشووا، ص 133ـ136؛ اسنادی از روابط ایران با مناطقی از آسیای مرکزی ، ص340ـ 411). در 1336/ 1918، سرداران ترکمن و منشویکها و نظامیان انگلیسی دولت بلشویک ترکمنستان را بر انداختند و پس از آنها دولتی روی کار آمد که تدریجاً به شعبهای از سازمان نظامی روسهای سفید تبدیل شد ( رجوع کنید به آکینر، ص 384؛ الیس ، ص 41ـ 49، 211). این دولت در 1338/1920 سقوط کرد و در 1303 ش/ 1924 جمهوری شوروی سوسیالیستی ترکمنستان، تأسیس گردید (آکینر، همانجا؛ بوهر، ص 269). پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در 1370 ش/ 1991، کشور ترکمنستان * نیز مستقل شد و به عضویت کشورهای مستقل مشترکالمنافع در آمد.در ایران نیز روند قهرآمیز ادغام ترکمنها در ملت و کشور ایران، پس از وقفهای که انقلاب مشروطه و موافقت مجلس اول با حقوق سیاسی و اجتماعی ترکمنها بهوجود آورد، بار دیگر در زمان رضاخان سردار سپه ادامه یافت. رضاخان در 1302 ش برای تثبیت اقتدار دولت مرکزی و دریافت مالیاتهای معوقه، نیروهای نظامی را روانة دشت ترکمن کرد ( رجوع کنید به ادامة مقاله). جنگ بین نظامیان و ترکمنها حدود دو سال ادامه داشت و در 1304 ش به سود ارتش خاتمه یافت، ولی حملات ترکمنها در دورة رضاشاه (1304ـ1320 ش) باز هم ادامه یافت و بیشتر در ناحیة میاندشت (میان شاهرود و سبزوار) روی میداد (برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به غنی، ج 1، ص 73ـ84). در همین زمانها مظالم جانمحمدخان سرتیپ، فرمانده لشکر شرق، در مناطق ترکمننشین، مانند کشتار دستهجمعی و غارت اموال، بحدی رسیده بود که رضاشاه مجبور به عزل وی شد (بهار، ج 2، ص 231ـ256). دشت ترکمن از آن پس بهصورت اردوگاهی بزرگ در آمد و زندگی مردم تحتنظر نظامیان قرار گرفت ( رجوع کنید بهلاگاشووا، ص 139ـ147). در این دوره اسکان چادرنشینان ترکمن که از گذشته و بهصورت طبیعی با تقسیم آنان به «چمور» و «چاروا» آغاز شده بود، شدت بیشتری گرفت و در کمتر از ده سال به پایان رسید؛ بهگونهای که در اواخر سلطنت رضاشاه، تعداد اندکی چادرنشین کوچگر در دشت ترکمن وجود داشت (همان، ص 149). همچنین در این دوره بخش وسیعی از اراضی دشت ترکمن به تملک رضاشاه در آمد؛ این تصرفات، با فراز و نشیبهایی، تا سقوط رژیم پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی در 1357 ش ادامه داشت (همان، ص 84؛ گرگانی، ص 184ـ 188).پس از انقلاب اسلامی، مصادرة املاک و اراضی دربار پهلوی و بزرگْمالکانِ وابستة رژیم پهلوی از سوی بعضی گروههای سیاسی در دشت ترکمن، موجب منازعاتی، بویژه در 1358 ش، شد این منازعات با حل شدن مسائل ارضی از سوی دولت و اقدامات گوناگون خاتمه یافت ( رجوع کنید به رضوی، ص 329ـ335). در 1376 ش با جدا شدن محدودة شرقی استان مازندران و تشکیل استان گلستان، مناطق ترکمننشین شرق مازندران در این استان قرار گرفت ( رجوع کنید به ایران. قوانین و احکام، ص 1106ـ1107).منابع: شیرین آکینر، اقوام مسلمان اتحاد شوروی ، ترجمة علی خزاعیفر، مشهد 1366 ش؛ ابناثیر؛ ابنبطوطه، رحلة ابنبطوطة ، چاپ محمد عبدالمنعم عریان، بیروت 1407/1987؛ ابنحوقل؛ ابنخلدون؛ ابوریحان بیرونی، الجماهر فیالجواهر ، چاپ یوسفالهادی، تهران1374 ش؛ سیسیل جان ادموندز، کردها ، ترکها ، عربها ، ترجمة ابراهیم یونسی، تهران 1367 ش؛ محمدمهدی بنمحمدنصیر استرآبادی، جهانگشای نادری ، چاپ عبداللّه انوار، تهران 1341 ش؛ همو، سنگلاخ: فرهنگ ترکی به فارسی از سدة دوازدهم هجری ، چاپ روشن خیاوی، تهران 1374 ش؛ اسکندر منشی؛ اسنادی از روابط ایران با مناطقی از آسیای مرکزی ، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، 1372 ش؛ اشعار پراکندة قدیمترین شعرای فارسی زبان: از حنظلة بادغیسی تا دقیقی ( بغیر رودکی )، با تصحیح و مقابله و ترجمه و مقدمه بزبان فرانسوی ژیلبرلازار، ج 2، تهران: انستیتو ایران و فرانسه، 1341 ش؛ محمدحسن بنعلی اعتمادالسلطنه، المآثر و الآثار ، در چهل سال تاریخ ایران ، چاپ ایرج افشار، ج 1، تهران 1363 ش؛ همو، مرآةالبلدان ، چاپ عبدالحسین نوائی و میرهاشم محدث، تهران 1367ـ 1368 ش؛ عباس اقبال آشتیانی، تاریخ مغول: از حملة چنگیز تا تشکیل دولت تیموری ، تهران 1364 ش؛ چارلز هوارد الیس، دخالت نظامی بریتانیا در شمال خراسان: 1919ـ 1918 ، ترجمة کاوه بیات، تهران 1372 ش؛ ایران. قوانین و احکام، مجموعه قوانین سال 1376 ، تهران: روزنامة رسمی کشور، 1377 ش؛ واسیلی ولادیمیروویچ بارتولد، تاریخ ترکهای آسیای مرکزی ، ترجمة غفار حسینی، تهران 1376 ش؛ همو، گزیدة مقالات تحقیقی ، ترجمة کریم کشاورز، تهران 1358 ش؛ کلیفورد ادموند باسورث، سلسلههای اسلامی جدید: راهنمای گاهشماری و تبارشناسی ، ترجمة فریدون بدرهای، تهران 1381 ش؛ میرزا شمس بخارایی، تاریخ بخارا، خوقند و کاشغر ، چاپ محمداکبر عشیق، تهران 1377 ش؛ آنت بوهر، «ترکمنها»، در ملیتهای شوروی: مجموعة 21 مقاله ، زیر نظر گراهام اسمیت، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1375 ش؛ محمدتقی بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران ، تهران 1323ـ1363 ش؛ بیهقی؛ تفصیل احوال تراکمه ، در گرگاننامه ، به کوشش مسیح ذبیحی، چاپ ایرج افشار، تهران: بابک، 1363 ش؛ جوینی؛ ابوالقاسم بناحمد جیهانی، اشکالالعالم ، ترجمة علی بن عبدالسلام کاتب، چاپ فیروز منصوری، تهران 1368 ش؛ حدودالعالم ؛ محمدابراهیم خدابندهلو، روزنامة سفرخراسان و سیستان ، چاپ ایرج افشار، در فرهنگ ایران زمین ، ج 12 (1343 ش)؛ خواندمیر؛ مراد دوردییف و شهرت حاجکوویچ قدیروف، ترکمنهای جهان: تحقیقی پیرامون وضعیت تاریخی و جمعیتی ترکمنها ، ترجمة امانگلدی ضمیر، تهران 1379 ش؛ یاسنت لوییرابینو، مازندران و استرآباد ، ترجمة غلامعلی وحید مازندرانی، تهران 1365 ش؛ محمدبنعلی راوندی، کتاب راحةالصدور و آیةالسرور در تاریخ آل سلجوق ، چاپ محمد اقبال، تهران 1333 ش؛ یعقوب رحیمی داشلی برون، «احوال و آثار مختومقلی فراغی»، یاپراق ، سال 3، ش 8 ـ9 (بهار 1379)؛ رشیدالدین فضلاللّه؛ مسعود رضوی، هاشمی و انقلاب: تاریخ سیاسی ایران از انقلاب تا جنگ ، تهران 1376 ش؛ روملو؛ محمدسارای، ترکمنها در عصر امپریالیسم: پژوهشی دربارة مردم ترکمن و انضمام کشورشان به امپراطوری روسیه ، ترجمة قدیر ویردی رجائی، تهران 1378 ش؛ اراز محمدسارلی، تاریخ ترکمنستان ، تهران 1373ـ 1378 ش؛ محمد فتحاللّهبن محمدتقی ساروی، تاریخ محمدی ( احسنالتواریخ )، چاپ غلامرضا طباطبائی مجد، تهران 1371 ش؛ سلطانمحمد میرزا قاجار، سفرنامة سیفالدوله: معروف به سفرنامة مکه ، چاپ علیاکبر خداپرست، تهران 1364 ش؛ یارمحمدبن یزدانقلی شادلو، سفرنامههای سهامالدوله بجنوردی ، چاپ قدرتاللّه روشنی زعفرانلو، تهران 1374 ش؛ محمدشریف کمالی و اصغرعسکری خانقاه، ایرانیان ترکمن: پژوهشی در مردمشناسی و جمعیتشناسی ، تهران 1374 ش؛ ابوالحسن غفاری کاشانی، گلشنمراد ، چاپ غلامرضا طباطبائی مجد، تهران 1369 ش؛ قاسم غنی، یادداشتهای دکتر قاسم غنی ، بهکوشش سیروس غنی، تهران 1367 ش؛ حسنبن حسن فسائی، فارسنامة ناصری ، چاپ منصور رستگار فسائی، تهران 1367 ش؛ فضلاللّهبن روزبهان، مهماننامة بخارا: تاریخ پادشاهی محمد شیبانی ، چاپ منوچهر ستوده، تهران 1355 ش؛ فیض محمد، نژادنامة افغان ، مقدمه، تحشیه و تعلیقه از کاظم یزدانی، چاپ عزیزاللّه رحیمی، قم 1372 ش؛ ابراهیم قفس اوغلو، «نام ترکمن: مفهوم و اهمیت آن»، ترجمة بیبیمریم شرعی، یاپراق ، سال 2، ش 4ـ7 (پاییز1378)، سال 3، ش 10 (تابستان 1379)؛ محمدعلی قورخانچی، نخبة سیفیّه: در تاریخ و جغرافیای استرآباد ، چاپ منصوره اتحادیه (نظام مافی) و سیروس سعدوندیان، تهران 1360 ش؛ محمودبن حسین کاشغری، کتاب دیوان لغاتالترک ، [ استانبول ] 1333ـ 1335؛ کستنکوکاپیتن اتاماژور، «طوایف آسیای مرکزی» (فصلی از کتاب شرح آسیای مرکزی )، ترجمة مادروس داود خانف، چاپ میرهاشم محدث، در یادیار: مجموعة مقالات در بارة آسیای مرکزی ، دفتر اول، به کوشش مسعود مهرابی، تهران: مؤسسة مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1372 ش؛ مریلوئیس کلیفورد، سرزمین و مردم افغانستان ، ترجمة مرتضی اسعدی، تهران 1371 ش؛ عبدالحی بن ضحاک گردیزی، زینالاخبار ، چاپ عبدالحی حبیبی، چاپ افست تهران 1347 ش؛ منصور گرگانی، اقتصادگرگان و گنبد و دشت ، تهران 1350 ش؛ رنهگروسه، امپراطوری صحرانوردان ، ترجمة عبدالحسین میکده، تهران 1365 ش؛ بیبیرابعه لاگاشووا، ترکمنهای ایران: پژوهشی تاریخی ـ مردمشناسی ، ترجمة سیروس ایزدی و حسین تحویلی، تهران 1359 ش؛ محمدکاظم مروی، عالم آرای نادری ، چاپ محمدامین ریاحی، تهران 1364 ش؛ عبداللّه مستوفی، شرح زندگانی من، یا، تاریخ اجتماعی و اداری دورة قاجاریه ، تهران 1360 ش؛ نظر محمد مصطفایی، «واژة بخشی و وجه تسمیة آن»، یاپراق ، سال 3، ش 10 (تابستان 1379)؛ مقدسی؛ حسینقلی مقصودلو، مخابرات استرآباد ، چاپ ایرج افشار و محمدرسول دریاگشت، تهران 1363 ش؛ اسماعیل میرپنجه، خاطرات اسارت: روزنامة سفر خوارزم و خیوه ، چاپ صفاءالدین تبرّائیان، تهران 1370 ش؛ میرزاابراهیم، سفرنامة استرآباد و مازندران و گیلان... ، چاپ مسعود گلزاری، تهران 1355 ش؛ محمدبن جعفر نرشخی، تاریخ بخارا ، ترجمة ابونصراحمد بن محمدبن نصرقباوی، تلخیص محمدبن زفربن عمر، چاپ محمد مدرس رضوی، تهران 1363 ش؛ محمدابراهیمبن زینالعابدین نصیری، دستور شهریاران: سالهای 1105 تا 1110 ه . ق پادشاهی شاه سلطان حسین صفوی ، چاپ محمدنادر نصیری مقدم، تهران 1373 ش؛ آرمین وامبری، سیاحت درویشی دروغین در خانات آسیای میانه ، ترجمة فتحعلی خواجه نوریان، تهران 1365 ش؛ احمد وصفی زکریا، عشائرالشام ، دمشق 1403/1983؛ رضاقلیبن محمدهادی هدایت، سفارت نامة خوارزم ، چاپ علی حصوری، تهران 1356 ش؛ همو، فهرسالتواریخ ، چاپ عبدالحسین نوائی و میرهاشم محدث، تهران 1373 ش؛ جواد هیئت، سیری در تاریخ زبان و لهجههای ترکی ، تهران 1366 ش؛