ترخون (یا، به صورت عربینما، طرخون) ، گیاه کوچک خوشبویی از جنس آرتمیزیا (تیرة مرکّبان ) با نام علمی آ. دراکونکولوس ، از سبزیهای خوردنی معروف، که در گذشته خواصی درمانی نیز برای آن ذکر کردهاند.واژگان. منشأ یا ریشة واژة ترخون/ طرخون دانسته نیست. معمولاً طرخون را معرّبِ ترخون فارسی دانستهاند، مثلاً ابوحاتِم سِجِستانی [ متوفی 250 ] (به نقل ابوریحان بیرونی [ 362ـ440 ] ؛ ص 408، ش 668؛ شیر، ص112؛ تحفة الاحباب ، شرح رنو و کلن ، ش 200، ص 90؛ ابن میمون، شرح مایرهوف ، ش173، ص86). مایرهوف محتمل دانسته که طرخون از آ یونانی مأخوذ باشد، اما رنو و کلن، با طرح این اشتقاق احتمالی، میگویند که این واژه در یونانی به گیاهان دیگری گفته میشده است. به هر تقدیر، انصاری شیرازی (729ـ806؛ ص 281ـ282) نوشته که «طرخون را به شیرازی طرخونی خوانند» و حکیم مؤمن در تحفة خود (تألیف در 1080) این را به گونة «به فارسی طرخونی نامند» تکرار کرده است (ص 177).در منابع قدیم دو نام فارسی (؟) دیگر برای ترخون یافت میشود، که املا و اِعراب آنها مسلّم نیست: انیبیز/ انبیز و غرمانوش ، به نوشتة زَمَخْشَری (467ـ 538؛ قسم 1، ص 89؛ نیز رجوع کنید به برهان، واژة غرمانوش و ابوریحان بیرونی، همانجا، که چنین میخوانیم: «طرخون... به زبان بلخی، غریاوس [ کذا؛ ظاهراً محرّف همان غرمانوش ] »).ماهیت. در بارة ماهیت طرخون، که امروزه فقط به گیاه موصوف در بالا گفته میشود، خَلطی روی داده است: 1) بعضی آن را عاقِر قَرحا دانستهاند (قدیمترینِ ایشان شاید مسیح بن الحَکَم دمشقی، از پزشکان هارون الرشید، زنده در 225؛ رجوع کنید بهابن بیطار، ج3، مقالة «طرخون»، ص100ـ101) و بعضی (مثلاً، ابن سینا، [ 370ـ 428 ] ، ج1، کتاب دوم، ص 536، و انطاکی [ متوفی 1008 ] ، ص 329) عاقر قرحا را «ریشة طرخون (کوهی)» پنداشتهاند، چنانکه انطاکی حتی دعوی میکند که «هر که جز این بگوید، حواس [ آن را ] رد میکند» و حکیم مؤمن نیز، به تَبَع انطاکی و انصاری شیرازی (729ـ806؛ ص 292)، میگوید که «بیخ برّی او عاقر قرحاست» (ص180). ابن بیطار، خود این گمان را نادرست دانسته است. 2) بعضی آن را کَرَفس یا نوعی کرفس دانستهاند، مثلاً: مؤلف تحفة الاحباب (سدة دوازدهم؟؛ ش 200، ص 21: «نوعٌ مِن الکَرافِس»)، و ابن میمون (530 ـ601؛ ش 173، ص 21) به این دوگانگی در تشخیص ماهیت اشاره کرده میگوید: «گفته میشود که طرخون برگهای عاقر قرحاست، اما مؤلفان متأخر این را تأیید نکردهاند؛ بالعکس، اینان میگویند که [ طرخون ] نوعی کرفس است.» 3) غَسّانی در حدیقة الازهار (تألیف در 994) دعوی میکند (ش 139، ص130) که طرخون نه نوعی کرفس و نه عاقر قرحاست بلکه رأی «مشهور و درست که جمهور [ فاضلان روزگار ] بر آن اتفاق دارند این است که [ طرخون ] مَقْدونِس، گیاهی شبیه به کرفس، است». در بارة این گیاهانی که با ترخون مُشتبه شدهاند توضیحی لازم است. عاقر قرحا (نام آن، سُریانی است) گیاهی از همان تیرة مرکّبان، شبیه به بابونه * ، ولی از جنسی متفاوت ( آنْتِمیس )، ناخوردنی، و دارای خواص متفاوتی است ( رجوع کنید به مثلاً، از پیشینیان، انصاری شیرازی، ص292، و از معاصران، زرگری، ج 3، ص 127ـ131). کَرَفس * که امروزه به گیاهِ خوردنی معروف، آپیوم گراوِاُلِنس (از تیرة چتریان )، گفته میشود، در قدیم، مانندِ معادل عبری خود، کَرْپَس، «اسم جنس گیاهان تیرة چتریان و متناظر با [ اسم جنس ] سلینُن یونانی بوده است» (ابن میمون، شرح مایرهوف، ش 196، ص 97ـ 98). ابن میمون (ش 196، ص 23) از شش نوع/ گونه «کرفس» یاد کرده است، از جمله، کرفس به مفهوم امروزی آن، و کرفس رومی/ سَرَخْسی یا مقدونِس، معادل سبزی خوشبویی که در ایران به آن جعفری میگویند (مَقدونسْ معرّبِ محرّفِ مَکِدُنیون یونانی، به معنای «مَقدونی، منسوب به مقدونیّه [ در یونان ] »، است، زیرا میپنداشتند که جعفری از آنجا خاسته است؛ ابن میمون، شرح مایرهوف، همانجا).از سوی دیگر، به نوشتة ابن وَحشیّه (سدة چهارم)، مؤلف یا مترجم (؟) کتاب الفِلاحة النَّبَطیَّة * ، که عمدتاً آرای کشاورزی بعض دانشمندان نَبَطی باستان را ذکر میکند، دو نوع باشطا (= ترخون به زبان نبطی) هست (ج 2، ص 815 ـ 817): بابلی، دارای برگهای دراز، و رومی، دارای برگهای گِرد، با این گمان که این دومی «در روزگار قدیم از بلاد روم برای ما [ ساکنان بینالنهرین ] آورده شده است [ اما ] طبع/ مزاج هر دو برابر است». این «طرخونِ» گِردْ برگ محتملاً گیاه دیگری شبیه به ترخون حقیقی بوده است. ابن بیطار از قول نویسندهای مجهول وصف ترخون سرخی را آورده است (همانجا): طرخون «ساقههای سرخ به بلندی یک وجب یا بیشتر و برگهایی سرخ مانند برگهای ' حَماحِم ، [ = ریحان * ] دارد» (!).مصارف، طبع و خواص. از میان دانشمندان قدیم دورة اسلامی، یک تن در منابع ما، علی بن محمد (؟)، ترخون را فقط به عنوان یکی از «بُقول المائدة» (سبزیهای سَرِ سُفره) یاد کرده میافزاید (به نقل ابن بیطار، همانجا): «برگها و ساقههای تازه و نرم آن با نعناع و غیره خورده میشوند [ زیرا ] شهوت [ طعام ] را برمیانگیزند و بوی دهان را خوش میکنند... .» دانشمندان مزبور ترخون را عمدتاً یکی از «عقاقیر» (گیاهان دارویی) میدانستند، دارای سودها و زیانهایی. به سبب اختلاط دو یا چند گیاه بالتَّبَع اختلاف و حتی تضادی در بارة طبع/ مزاج، خواص و مصارف ترخون روی داده که تفکیک آنها دشوار است. در اینجا آرای چند تن از قدیمترین پزشکان مزبور را در این باره ذکر میکنیم: «سرد، سنگین و خشک است» (طبری، در فردوس الحکمة ، نخستین «کُنّاش» به عربی، تألیف آن در 235، ص 378؛ اما بیشتر پزشکان طبع آن را «گرم و خشک» دانستهاند)؛ «گرم و خشک در میان در درجة سوم است و دیرگوار؛ در معده دیر میپاید» (ابن ماسویه، متوفی 244؛ به نقل رازی، ج 21، بخش 1، ص 161ـ162)؛ «دیرگواری و دیرپایی آن [ در معده ] به سبب دُهْنیّتِ بسیار آن است؛ لذا باید برگها و ساقههای تازة آن را که دهنیّت کمتری دارند، خورد، آن هم با کرفس که... به گوارش آن کمک میکند (اسحاق بن عِمران، نیمة دوم سدة سوم؛ به نقل ابن بیطار، همانجا)؛ «بادانگیز است؛ سودمند برای قُلاع [ برفک، آفْت ] ... حدّت [ تیزی، جوشش ] خون را آرام میکند؛ شهوت باه را از میان میبرد» (رازی، متوفی 303؛ به نقل ابن بیطار، همانجا؛ این منقولات دلالت میکند بر اینکه طبع ترخون مانند کافور بسیار «سرد» است). ابوعبد اللّه محمد تمیمی (متوفی 380) تناقض میان «گرمی» و «سردی» طرخون را به نحوی توجیه کرده چنین نوشته است (به نقل ابن بیطار، همانجا): «طرخون، به سبب حَرافَت [ تندی، تیزی ] کافوری لطیف خود، لُهات [ ' زبان کوچک ، ] و زبان را کِرِخ میکند؛ لذا بَلع داروهای [ مایع ] بدمزه و زننده را آسان و از بروز دلْآشوبه جلوگیری میکند. آب طرخون مانع از [ بروز ] آبله و حصبه و برای رفع ' فساد هوا ، سودمند است. [ بدین منظور ] آن را با آب رازیانة سبز به شربتی هندی موسوم به ' شراب الکدر ، [ ؟؛ قرائت لوکلرک ،تعلیقات بر ترجمة فرانسوی الجامع ابنبیطار، ج 2، ص 408: شراب الکادی ] میآمیزند، که از مطلوبترین نوشیدنیهای شاهان هند و خراسان است.»جرجانی [ متوفی 531 ] این کنش تخدیری طرخون را چنین توضیح داده (ص592ـ593)، که مانند توجیه پیشین خردپذیر نیست: «ظاهر آن است که [ طرخون ] گرم و خشک است به درجة دوم و در وی قوّتی است بیخبرکُننده [ مخدّر، بیهوش/ بیحسکننده ] . فیالجمله، خشک است و رطوبتها را نیست کُند، بدین سبب گویند در وی قوّتی سردکننده است از بهر آنکه مادّة حرارت رطوبت معتدل است و چون رطوبت نیست گردد، سردی به عِوَض پدید آید. او را بخایند، دَمیدگی دهان را سود دارد.» برای توضیحی و نَبَطیانه ، و خردناپذیر در بارة این دوگانگی در مزاج ترخون رجوع کنید به ابن وحشیّه، همانجا؛ برای اوصاف کمابیش تکراری از ترخون رجوع کنید به مثلاً، هروی، ص 219ـ220؛ انطاکی؛ غسّانی؛ حکیم مؤمن، همانجاها؛ و، از همه مفصّلتر، به فارسی، عقیلی علوی شیرازی (سدة دوازدهم)، ص 584 ـ 585.منابع: ابن بیطار؛ ابنسینا، القانون فیالطب ، چاپ ادوار قش، بیروت 1408/ 1987؛ ابن میمون، شرح اسماء العقار ، چاپ ماکس مایرهوف، قاهره 1940؛ ابو ریحان بیرونی، کتاب الصیدنة فی الطب ، چاپ عباس زریاب، تهران 1370ش؛ علی بن حسین انصاری شیرازی، اختیارات بدیعی (قسمت مفردات)، چاپ محمدتقی میر، تهران 1371ش؛ انطاکی؛ محمدحسین بن خلف برهان، برهان قاطع ، چاپ محمد معین، تهران 1342 ش؛ تحفة الاحباب فی ماهیة النبات و الاعشاب ، مع ترجمته بالفرنساویة و حل مشکلاته لرنو و کلن، پاریس 1934؛ اسماعیل بن حسنجرجانی، کتاب الاغراض الطبیة و المباحث العلائیة ، عکس نسخة مکتوب در سال 789 هجری محفوظ در کتابخانة مرکزی دانشگاه تهران، تهران 1345ش؛ محمد مؤمن بن محمد زمان حکیم مؤمن، تحفة حکیم مؤمن ، چاپ سنگی تهران 1277، چاپ افست 1378؛ محمد بن زکریا رازی، کتاب الحاوی فی الطب ، حیدرآباد دکن 1374ـ1390/ 1955ـ 1971؛ علی زرگری، گیاهان داروئی ، ج3، تهران 1368ش؛ محمود بن عمر زمخشری، پیشرو ادب، یا، مقدمة الادب ، چاپ محمد کاظم امام، تهران 1342ـ1343 ش؛ ادی شیر، کتاب الالفاظ الفارسیة المعربة ، بیروت 1908؛ علی بن سهل طبری، فردوس الحکمة فیالطب ، چاپ محمد زبیر صدیقی، برلین 1928؛ عقیلی علوی شیرازی؛ ابوالقاسم بن محمد غسّانی، حدیقة الازهار فی ماهیة العشب و العقّار ، چاپ محمد عربی خطابی، بیروت 1410/ 1990؛ الفلاحة النبطیة ، الترجمة المنحولة الی ابن وحشیة، چاپ توفیق فهد، دمشق 1993ـ 1998؛ هروی؛