تَرخان ، منصب و عنوانی تشریفاتی در میان ترکان بویژه در دورة مغول. این واژه در منابع به صورتهای طَرخان، طرخون (دینوری، ص 60؛ یعقوبی، تاریخ ، ج2، ص252؛ خوارزمی، ص120)، طلخند، طلخان، طلخون (فردوسی، ج9، ص348، پانویس 9)، طُرخان، تورخان (سامی، ذیل «طرخان») و دَرخان (خاتمی، ص98؛ دورفر، ج2، ص460) ضبط شده است. در بارة ریشة این واژه اختلافنظر وجود دارد. برخی ( د.اسلام ، چاپ دوم، ذیل مادّه؛ قریب، ص390ـ391) اصل آن را سُغدی یا فارسی میانه و گروهی (سامی، همانجا؛ دورفر، ج2، ص467؛ شریک امین، ص89) ترکی دانستهاند. به نوشتة کاشغری (ذیل مادّه)، ترخان در اَرغویی (از لهجههای ترکی گروه شرقی) به معنای «امیر» است. ظاهراً این واژه از ترکی اَرغویی/ اُرگویی به زبان مغولی و عربی وارد شده است (دولتآبادی، ص 31).در دورة ساسانیان (ح 226ـ ح 652 میلادی) به امرای ترکستان و نیز شاهان محلی سمرقند، ترخان میگفتند (ابوریحان بیرونی، ص101؛ دولتآبادی، همانجا). در منابع تاریخی و جغرافیاییِ قرون نخستین اسلامی، امرای بلخ و سمرقند و بادغیس و نیز حاکم خزران، طرخان نامیده شدهاند (برای نمونه رجوع کنید به یعقوبی، البلدان ، ص287؛ ابنخرداذبه، ص40ـ41، 163؛ طبری، ج6، ص403ـ404، 406، 462ـ463، 473؛ مقدسی، ص362؛ حدودالعالم ، ص193؛ بلعمی، ج 2، ص937؛ ابناثیر، ج4، ص 506، 509 ـ510، 512، 543، 553 ـ 554، ج 5، ص 356، ج 6، ص 459). این عنوان به برخی از عارفان (ابنکربلائی، ج1، ص493) و روحانیان نیز (لمتون، فهرست، ص760) اطلاق میشده است. در شاهنامه سرداری چینی (ج2، ص181، پانویس 19)، سرداری تورانی (ج6، ص200ـ201) و نیز پادشاه ترکستان (ج 9، ص348) عنوان ترخان دارند. از دورة چنگیزخان (متوفی 624)، ترخان لقب و مقامی تشریفاتی شد که پادشاه آن را به برخی شاهزادگان، حاکمان، امیران نظامی و مقربان درگاه و نیز به کسانی اعطا میکرد که خدمت شایستهای انجام میدادند، مثلاً راهزنان را سرکوب میکردند یا خبری سرّی و مهم را میرساندند یا پرندهای برای سلطان شکار میکردند ( رجوع کنید بهرشیدالدین فضلاللّه، 1358، ص 99، 149ـ150، 280، 341؛ وصاف الحضره، ص 453؛ میرخواند، ج 5، ص 182). ظاهراً اولین بار این عنوان را چنگیزخان به دو کودک داد که وی را از توطئة اُوَنگخان برای به قتل رساندن او آگاه کرده بودند (جوینی، ج 1، ص 27؛ استرآبادی، ص 102). نوادگان این دو، تا مدتها در ماوراءالنهر عنوان ترخان داشتند و در دورة حیات میرخواند (838 ـ903) نیز کسانی از آنان با همین عنوان در هرات میزیستند (میرخواند، ج 5، ص 39ـ40).صاحب لقب ترخان، در دورة مغول حقوق و امتیازات فراوانی داشت و گاه ممکن بود شخصی با دستیابی به این مقام از ثروت و اعتبار فراوان برخوردار گردد (همان، ج 5، ص182). بهطورکلی، در منابع تا نُه امتیاز برای دارندة عنوان ترخان ذکر شده است: معافیت از مالیات و عوارض دیوانی تا نُه نسلِ بعد، بخشودگی جرم و مجازات تا نه بار، معافیت غنایم جنگی از «عُشر دیوانی»، رفت و آمد به بارگاه سلطان بدون کسب اجازه، اجازة نشستن در حضور سلطان، بردن دختر هر کس (بجز دختر سلطان) به حرمسرای خویش بدون اجازه گرفتن از اولیای وی، پیشاپیشِ سلطان حرکت کردن در سفر، داشتن استحقاق گرفتن نُه جام شراب از دست سلطان، و این امتیاز که صاحب لقب هر بار از دست سلطان جایزه میگرفت نباید از نه عدد کمتر میبود (جوینی، ج1، ص27ـ 28؛ سیفی هروی، ص 185؛ تاریخ شاهی قراختائیان ، ص 44؛ میرخواند، ج 5، ص 39ـ40؛ استرآبادی، ص 101ـ102؛ ابنکربلائی، ج 1، حواشی سلطان القرائی، ص 607 ـ 608؛ دورفر ، ج2، ص462، 465؛ دولتآبادی، ص 31ـ 32). با وجود این امتیازات، گاه ممکن بود ترخان به سبب ستم و تعدی به مردم، محاکمه و مجازات شود ( رجوع کنید بهرشیدالدین فضلاللّه، 1358، ص149ـ150). در این دوره امرای برخی ولایات نیز عنوان ترخان داشتند ( رجوع کنید به همان، ص23)، اما مشخص نیست که از همان امتیازات برخوردار بودند یا نه.بنا بر برخی اسناد و مدارک، مقام ترخانی در ماوراءالنهر و ترکستان تا قرن دهم و در ایران تا اواخر دورة صفوی (ح 906ـ 1135) وجود داشت؛ چنانکه بر اساس حکمی به تاریخ 1111، شخصی به نام عباسقلی به ترخانی شروان منصوب شد. با دادن این سِمَت به او، برخی امتیازات به او اعطا گردید و وظایفی نیز به عهدة او گذاشته شد (دولتآبادی، ص 34ـ 38؛ هیئت، ص354). بنا بر گزارش قلقشندی (ج 13، ص 48ـ53)، داشتنِ مقامولقب ترخان در مصرِ دورة ممالیک (ح 648ـ922) نیز مرسوم بود و دارندة آن از برخی امتیازات نُهگانه برخوردار میشد. به گفتة وی، در این دوره هر گاه یکی از نظامیان یا دیوانیان به سن پیری میرسید از سلطان مقام ترخانی دریافت میکرد. این مقام گاه به صورت موروثی به فرزندان وی منتقل میشد.در روم شرقی نیز لقب ترخانی وجود داشت و به سپاهیانی که فرماندهی پنج هزار سرباز را بر عهده داشتند اطلاق میشد (خوارزمی، ص 129).واژة ترخان به معنای «شریف» ( رجوع کنید به همان، ص 120)، «آزاد و رها ساختن» ( رجوع کنید به رشیدالدین، 1373 ش، ج 1، ص 200؛وصافالحضره، ص 669؛ افلاکی، ج 1، ص 175؛ عبدالرزاق سمرقندی، ج 2، جزء 3، ص932) و نیز به معنای مجازیِ «مسخرگی» (آرزو، ذیل «ترخانی»؛ غیاثالدین رامپوری، ذیل مادّه) آمده است. به نوشتة ابنبطوطه (ج 1، ص379) این واژه را ترکان اردوی زرّین به منطقهای اطلاق میکردند که از مالیات و عوارض دیوانی معاف بود. ترخان همچنین عنوان سلسلهای بود که پس از تجزیه ارغونیانِ سند * از 962 تا حدود 1021 در تتّه * حکومت میکردند (برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به تتوی، 1965).منابع: سراجالدین علیبن حسامالدین آرزو، چراغ هدایت ، در محمدبن جلالالدین غیاثالدین رامپوری، غیاثاللغات ، چاپ منصور ثروت، تهران 1375 ش؛ ابناثیر؛ ابنبطوطه، رحله ( تحفةالنظّار فی غرائب الامصار و عجائب الاسفار )، تحقیق علی منتصر کتّانی، بیروت 1395/1975؛ ابنخرداذبه؛ ابنکربلائی، روضاتالجنان و جناتالجنان ، چاپ جعفر سلطانالقرائی، تهران 1344ـ1349 ش؛ ابوریحان بیرونی، آثار الباقیه ؛ محمدمهدیبن محمدنصیر استرآبادی، سنگلاخ: فرهنگ ترکی به فارسی از سدة دوازدهم هجری ، چاپ روشن خیاوی، تهران 1374 ش؛ احمدبن اخیناطور افلاکی، مناقبالعارفین ، چاپ تحسین یازیجی، آنکارا 1959ـ1961؛ محمدبن محمدبلعمی، تاریخنامة طبری ، چاپ محمد روشن، تهران 1366 ش؛ تاریخ شاهی قراختائیان ، از مؤلفی ناشناخته در قرن هفتم، چاپ محمدابراهیم باستانی پاریزی، تهران: بنیاد فرهنگ ایران، 1355 ش؛ میرمحمدبن جلال تتوی، ترخاننامه: تاریخ سند در زمان ارغون و ترخان ، چاپ حسامالدین راشدی، حیدرآباد سند 1965؛ جوینی؛ حدودالعالم ؛ احمد خاتمی، شرح مشکلات تاریخ جهانگشای جوینی: شامل معانی لغات و ترکیبات، شرح اعلام، ترجمة آیات و احادیث و اشعار و امثال عربی ، تهران 1373 ش؛ محمدبن احمد خوارزمی، کتاب مفاتیح العلوم ، چاپ فانفلوتن، لیدن 1968؛ عزیز دولتآبادی، «ترخان»، مجلة دانشکدة ادبیات دانشگاه تبریز ، سال 39، ش 1ـ2 (بهار و تابستان 1375)؛ احمدبن داوود دینوری، الاخبار الطوال ، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره 1960، چاپ افست قم 1368 ش؛ رشیدالدین فضلاللّه، جامعالتواریخ ، چاپ محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران 1373 ش؛ همو، کتاب تاریخ مبارک غازانی: داستان غازانخان ، چاپ کارل یان، لندن 1358/ 1940؛ شمسالدینبن خالدسامی، قاموس ترکی ، چاپ احمد جودت، استانبول 1317؛ سیفبن محمد سیفی هروی، تاریخ نامة هراة ، چاپ محمد زبیر صدیقی، کلکته 1362/ 1943، چاپ افست تهران 1352 ش؛ شمیس شریک امین، فرهنگ اصطلاحات دیوانی دوران مغول ، تهران 1357 ش؛ طبری، تاریخ (بیروت)؛ عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین ، ج 2، چاپ محمد شفیع، لاهور 1365ـ 1368؛ محمدبن جلالالدین غیاثالدین رامپوری، غیاثاللغات ، چاپ منصور ثروت، تهران 1375 ش؛ ابوالقاسم فردوسی، شاهنامة فردوسی ، چاپ برتلس و دیگران، مسکو 1963ـ1971؛ بدرالزمان قریب، فرهنگ سغدی ، تهران 1374 ش؛ قلقشندی؛ محمودبن حسین کاشغری، کتاب دیوان لغات الترک ، [ استانبول ] 1333ـ 1335؛ آن کاترین سواین فورد لمتون، مالک و زارع در ایران ، ترجمة منوچهر امیری، تهران 1345 ش؛ مقدسی؛ میرخواند؛ عبداللّهبن فضلاللّه وصافالحضره، تاریخ وصاف ، چاپ سنگی بمبئی 1269؛ جواد هیئت، سیری در تاریخ زبان و لهجههای ترکی ، تهران 1365 ش؛ یعقوبی، تاریخ ؛ همو، البلدان ؛