ترجمة تفسیر طبری ، تفسیری کهن از قرآن به فارسی، تألیف گروهی از علمای ماوراءالنهر در نیمة دوم قرن چهارم. این کتاب با آنکه از نظر ساختار و واژگان، ارزشی همسنگ با شاهنامة فردوسی در ادب فارسی دارد، به عللی ( رجوع کنید به ادامة مقاله) مهجور مانده است. مقدمة کتاب ثابت میکند که این اثر، اگر نخستین تفسیر فارسی نباشد، از نخستین ترجمههای رسمی قرآن است. بنا به گزارش مذکور در ترجمة تفسیر طبری (ج1، مقدمه، ص 5)، منصوربننوح سامانی (حک : 350ـ366) از علمای ماوراءالنهر نخستین بار در بارة جوازِ به فارسی برگرداندن این کتاب استفتا کرد و ایشان ــ که گویا هجده یا نوزده تن بودند ــ گفتند که خواندن و نوشتن تفسیر قرآن به فارسی برای کسی که عربی نمیداند رواست. این پشتوانة دینی و علمی و نیز اعتبار ادبی کتاب موجب شد که ترجمة آن انتشاری گسترده یابد و اینک کمتر کتابی به فارسی میشناسیم که این اندازه نسخه از آن بهجا مانده باشد.مقدمة کوتاه کتاب، اگرچه منبعی مهم و منحصر به فرد است، چندان قابل اعتماد نیست. آنچه به چاپ رسیده،ترکیبی از دو نسخة گلستان و پاریس است و بیتردید ناسخان در آن تغییراتی دادهاند. اشکال عمده بر سر کلمات «تفسیر» یا «ترجمة» کتاب به فارسی است؛ اگر «تفسیر» در معنای امروزی به کار رود، موجب نارسایی در متن مقدمه میشود، زیرا نوشتن تفسیر قرآن به فارسی ( رجوع کنید به طبری، همانجا) هیچ منعی نداشته است و شاید پیش از آن هم تفسیرهایی به فارسی نوشته بودهاند. اما اگر کلمة تفسیر به معنای «ترجمه» گرفته شود، این عنوان مفهوم مییابد، زیرا پیوسته انبوهی از فقیهان ترجمة قرآن را به زبان دیگر ناروا و بلکه حرام میدانستند؛ ازینرو امیر سامانی برای ترجمه به فتوای همة فقیهان ماوراءالنهر نیاز داشت. لفظ ترجمه پنج بار در این مقدمه به کار رفته و گویی بیشتر به معنای امروزی آن آمده است، بویژه در آغاز مقدمه که سخن از آوردن کتاب طبری و ترجمة آن به فارسی است؛ اما این امر از تحریفات ناسخان است، زیرا کلمة ترجمه در قرن چهارم و ابتدای قرن پنجم منحصراً در معانی شرح و بیان و توضیح و گاه تلخیص به کار میرفته است (برای تفصیل رجوع کنید بهآذرنوش، 1375 ش، ص52 ـ60؛ همو، 1370 ش، ص 555 ـ 560). دو دلیل عمده در اثبات این مدعا وجود دارد: 1) در این کتاب، هرجا که تفسیر و ذکر داستانها و قصص انبیا آمده، با عنوان «ترجمة سوره» آمده که 92 بار تکرار شده است. هرگاه متن قرآن را با وسواس و دقت ترجمه کردهاند، آن را فقط «سوره» نامیدهاند، مگر هفت بار که به آن ترجمهها عنوان «تفسیر» دادهاند. 2) نمونة دوم متعلق به آغاز قرن پنجم است. در ترجمة بسیار دقیق حیّبن یقظان ابنسینا، در سراسر کتاب، هرجا سخنان ابنسینا کاملاً ترجمه شده، قطعه را با «تفسیرش» آغاز کردهاند و هرجا تفسیر آن سخنان آمده، عنوان «شرحش» دارد (برای شواهد و دلایل دیگر رجوع کنید به آذرنوش، 1370 ش، ص556 ـ 557).اگر لفظ ترجمه در مقدمة کتاب نابجا یا به معنای تفسیر بکار رفته باشد، این کتاب ترجمة تفسیر طبری یعنی ترجمة جامعالبیان نمیتواند باشد؛ زیرا با مقایسة داستانها و روایات بسیاری در این دو کتاب، درمییابیم که میان آن دو هیچ شباهتی وجود ندارد و وجه اشتراکشان همان وجه اشتراک همة تفاسیر است (برای تفصیل رجوع کنید به آذرنوش، 1375 ش، ص50ـ54؛ همو، 1370 ش، ص551 ـ 555). همچنین مؤلفان این تفسیر ــ که بهتر است آن را «ترجمه و تفسیر رسمی» بخوانیم ــ بارها به استفاده از آثار طبری ( تفسیر طبری * و تاریخ طبری * ) اشاره کردهاند؛ مجموعاً سیزده بار به او ارجاع داده شده و در چهار مورد چنان است که گویی براستی تفسیر طبری را ترجمه کردهاند. اما گاه خودِ عبارت این پندار را نقض میکند، مثلاً در داستان خضر میگویند که ابنمقفع و اصمعی آن حکایت را در کتاب سِیَر آوردهاند، اما طبری در این کتاب آن را به وجه دیگری نقل کرده و ما این را از کتاب سِیـَر بیرون آوردهایم ( رجوع کنید به طبری، ج2، ص400). در مجموع میتوان گفت که این اثر نه ترجمة تفسیر طبری و نه کتاب معیّن دیگری است، بلکه دو اثر طبری، تاریخ و تفسیر ، از منابع اصلی مؤلفان بوده و در عین حال ایشان از کتابهای متعدد دیگری نیز بهره گرفتهاند.نکتة مهم دیگر آنکه مؤلفان کتاب ظاهراً هیچگاه منابع خود را دقیقاً ترجمه نمیکردهاند، بلکه مفهوم روایت یا داستان را گرفته به میل خود بازنویسی میکردهاند. حبیب یغمائی، مصحح کتاب، هنگام چاپ آن در 1339 ش، سیزده نسخه (تقریباً همه ناقص) را شناسایی کرده بود (طبری، ج1، مقدمة یغمائی، ص 6ـ11). با اینهمه، هنوز نسخههای متعدد دیگری در ایران و خارج از ایران موجود است، اما چون همة آنها ناقصاند و آغاز و انجامشان افتاده است، و چون ناسخان متن را غالباً دستکاری کردهاند، بازشناسی آنها آسان نیست (برای نمونههایی از آنها رجوع کنید بهآذرنوش، 1375 ش، ص63، 69، 73). هیچیک از این نسخهها بیانگر متن کهن تدوین شده در ماوراءالنهر نمیتواند باشد.واژگان کهن و سرشار از معنی، اسلوب ساده و بیپیرایه اما مطمئن و قائم به ذات، این کتاب را اثری دلانگیز و کممانند در ادبیات فارسی کرده است. استواری نثر کتاب نشان میدهد که نثر دری در قرن چهارم به قدری توان یافته بوده که توانسته از عهدة ترجمة کلام معجز و شرح حکایات و روایاتی که با سنّتهای باستانیاش بیگانه بوده، برآید. شیوة بیان و نحوة جملهپردازی در آن به کلی با نثر ترجمههای قرآنی متفاوت است؛ عبارات غالباً کوتاهاند و جملههای مرکّب نیز اغلب از دو فراگرد تشکیل یافتهاند. گویی ذهن نویسندگان هنوز به جملات مرکّب پیچ در پیچ خو نگرفته بوده است، اما ارکان جمله، متعلقات نهاد و گزاره به شیوة یگانهای نظام نیافتهاند؛ در برخی جاها، عبارات به فارسی دوران متأخر شبیهاند و هر کلمه و ترکیب با نقش دستوری خود، تقریباً در همان جایی قرار گرفته که خوانندة امروزی انتظار دارد. از سوی دیگر، با انبوهی متن مواجهیم که در آنها ترکیب جمله به شیوة دیگر است: گاه قیدها و متممها به آخر جمله انتقال یافتهاند که معمولترین شیوه است. همچنین گاه جمله به ترتیبی شگفت (فعل + فاعل + مفعول + قید) نظام یافته است. این ساختار ــ که در همة متون قرن چهارم دیده میشود ــ بیتردید تحتتأثیر زبان عربی بوده است که مبدأ همة آثار آن قرن است. این ساختارها در همة نسخههای کتاب یکسان نیست. گاه یک عبارت با ذوق فارسی و گاه با نحو عربی همساز گشته است؛ ازینرو تا هنگامی که تاریخ نگارش نسخهها تعیین نشده، نمیتوان در بارة تحول جملات نظر قاطع داد. این پریشانی در واژگان کتاب نیز مشهود است؛ مثلاً در بخشهایی بلند، هرگز الفاظ «ایدر، ایدون، ایدون همی...» به کار نرفته، و در قطعاتی دیگر مکرر آمده است (برای تفصیل بیشتر رجوع کنید به آذرنوش، 1375 ش، ص 25ـ32؛ صباغیان، ص587 به بعد؛ تقیزاده طوسی، ص561 به بعد؛ محقق، ص737 به بعد).شیوة کار در این کتاب چنین است که نخست، تعدادی از آیات را، جدا از تفسیر، ترجمه کردهاند و بهدنبال آن، تفاسیر و بیشتر حکایات مربوط به آن را آوردهاند. بدینسان قرآن کریم، ترجمهای مستقل یافته است. نثر این ترجمه، با نثر متن کتاب، کاملاً تفاوت دارد؛ زیرا اگرچه مترجمان مؤیَّد به فتوای فقیهان بودهاند، در برابر متن مقدّس قرآن کریم چنان دچار تزلزل شدهاند که یکباره زبان معمول خود را فرو نهادهاند و برحسب نحو قرآنی جملاتی ساختهاند که هیچگاه در فارسی به کار نرفته است. به عبارت دیگر، به گام اول ترجمه که معادلیابی و واژهپردازی است، بسنده کردهاند. شیوة نگارش آنان نیز پرمعناست، زیرا برخلاف آنچه در متن چاپی دیده میشود، ظاهراً مترجمان هیچگاه ترجمة قرآن را جدا از متن قرآن نقل نمیکردهاند، بلکه زیر هریک از واژگان قرآن، معادل آن را مینهادهاند و بدینسان نشان میدادهاند که از ترجمه به همین مقدار کفایت کردهاند. این شیوه، بیتردید رایجترین شیوة ترجمه طی هزار سال بوده است. اما نکتة مهم در بارة این تفسیر این است که مترجمان هنگام نقل حکایات و روایات به فارسی، گاه ناگزیر شدهاند که آیه یا آیاتی از قرآن را نیز ترجمه کنند؛ در این موارد، ترجمه بسیار شیوا، به دور از نحو عربی و حتی اندکی آزاد است. مقایسة این ترجمه و آنچه در آغاز تفسیرها آوردهاند، احوال روانی مترجم را باز مینماید (آذرنوش، 1375 ش، ص36ـ39).در این کتاب سه گونه معادلگذاری کردهاند: 1) به کار بردن عین کلمة عربی؛ اینگونه کلمات یا معادل فارسی نداشتهاند یا در فارسی رایج بودهاند. اینگونه لغات در این کتاب بیشتر از چهار یا پنج درصد نیست و برخورد معقول با آنها، به عنوان نمونه جمع نبستن به شیوة عربی، میتوانست فارسی را از تأثرات ناصواب مصون دارد. 2) گزینش واژههای فارسی در مقابل واژههای عربی، که گسترشی درخور دارد و شاهکار حقیقی این کتاب به شمار میآید. در انتخاب واژههای فارسی گویی انطباق دوایر معنایی کلمات عربی ـ فارسی را گاه چندان ملحوظ نمیداشتهاند، و شاید پیشزمینههای فرهنگ زردشتی در واژهگزینی بیتأثیر نبوده است. بدینسان مثلاً «شیطان» به «دیو»، و «جن» به «پری» تبدیل شد. دو سه قرن طول کشید تا این واژههای قرآنی در بیشتر آثار فارسی، دوباره به صورت عربی به کار رفتند. 3) گرتهبرداری یا ترجمة لفظ به لفظ ترکیبها و اصطلاحات عربی، که در فارسی بسیار رایج بوده است ( رجوع کنید بهفرشیدورد، 1355 ش، ص6ـ14؛ همو، 1358 ش، ص 162ـ 166)، اما از آنجا که در قرنهای متمادی دیگران از این کتاب تقلید کردهاند، ناچار همان برگردانهای غریب و گاه ناهنجار، در ادب ترجمه و تفسیر فارسی تأثیری عمیق و بدخیم بهجا گذاشته است. ترجمة مفعول مطلقها، قیدهای تمیز، حال و غیره که در سراسر ادبیات کهن و معاصر فارسی به چشم میخورد، احتمالاً زاییدة آن شیوة نخستین است.منابع: آذرتاش آذرنوش، «آیا ترجمة تفسیر طبری براستی ترجمة تفسیر طبری است؟»، در یکی قطره باران: جشننامة استاد دکتر عباس زریاب خوئی ، به کوشش احمد تفضّلی، تهران 1370 ش؛ همو، تاریخ ترجمه از عربی به فارسی: از آغاز تا عصر صفوی ، ج1، ترجمههای قرآن ، تهران 1375 ش؛ فریدون تقیزاده طوسی، «برخی نکات دستوری و واژگانی در ترجمة تفسیر طبری »، در یادنامة طبری ، ویرایش محمد قاسمزاده، تهران 1369 ش؛ محمدجاوید صباغیان، «زبان ترجمه در ترجمة تفسیر طبری »، در یادنامة طبری ؛ محمدبن جریر طبری، ترجمة تفسیر طبری: فراهمآمده در زمان سلطنت منصوربن نوح سامانی، 350 تا 365 هجری ، چاپ حبیب یغمائی، تهران 1367 ش؛ خسرو فرشیدورد، «تأثیر ترجمه در زبان فارسی»، فرهنگ و زندگی ، ش23 (پاییز 1355)؛ همو، عربی در فارسی ،تهران 1358 ش؛ مهدی محقق، « ] در بارة [ ترجمة تفسیر طبری »، در یادنامة طبری .