تیمور گورکان ، بنیانگذار سلسلة تیموریان. وی در 25 شعبان 736 در شهر کِش * در نزدیکی سمرقند به دنیا آمد.برخی از مورخان عهد تیموری بر مصادفشدن ولادت او با سال درگذشت سلطان ابوسعید ایلخان (متوفی 736) تأکید کردهاند ( رجوع کنید به شرفالدین علی یزدی، ج 1، ص 8؛ عبدالرزاق سمرقندی، ج 1، ص 101ـ102). در د. اسلام (چاپ دوم، ذیل r Lang" ¦mu â¦T " ) به احتمالِ ساختگی بودن این تاریخ تولد اشاره شده است. پدر تیمور، امیرطُرَغای/ ترغای، از بزرگان قبیلة بَرلاس بود. وی با اینکه در اولوس (قبیله، جماعت، طایفه) احترام خاصی داشت، از پیشوایی آن صرفنظر کرد. شرفالدین علی یزدی (ج 2، ص 518 ـ519) و عبدالرزاق سمرقندی (ج 1، ص120)، نسب وی را به تومنای خان، از خاندان چنگیز، رساندهاند، هرچند خود تیمور به چنین پیوندی اشاره نکرده است (نیز رجوع کنید به رومر، ص 44).از زندگی تیمور تا سال 762 اطلاعات پراکندهای در دست است. به گفتة حافظ ابرو (متوفی 833) وی در نوجوانی علم و ادب آموخت و به تیراندازی و کمانداری سرگرم بود (1380 ش، ج 1، ص 45). در این زمان ماوراءالنهر جزو اولوس جغتای محسوب میشد که این اولوس دارای دو خاننشین بود: یکی مغولستان، در ساحل رود ایلی واقع در مشرق ترکستان و با سنّت مغولی و دیگری ماوراءالنهر که جمعیت آن را مغولانِ قراوناس/قروناس تشکیل میدادند و بیشتر آنان مسلمان بودند (رومر، ص 52 ـ53؛ برای اطلاع بیشتر از اوضاع آنجا رجوع کنید به حافظ ابرو، 1380 ش، ج 1، ص 184؛ معینالدین نطنزی، ص 197).امیران ماوراءالنهر، همیشه بر سر قدرت در جنگ و کشمکش بودند تا اینکه در 761 تُغلق تیمور * ، پادشاه مغولستان، به ماوراءالنهر لشکر کشید؛ حاجی برلاس، حاکم کشکهدریا و کش، از روی بیم گریخت، لیکن تیمور به استقبال پادشاه مغولستان شتافت. دیری نگذشت که تُغلُق تیمور ناگزیر شد به دشت قپچاق باز گردد، ازینرو ماوراءالنهر را به تیمور سپرد (تیمورگورکان، ص 14، 18، 22). تیمور در این زمان حدود 25 سال داشت. حکومت تیمور در ماوراءالنهر بیش از یک سال نپایید. در 762، تغلقتیمور دوباره به ماوراءالنهر لشکر کشید و آنجا را به پسرش، الیاسخواجه اوغلان، داد و تیمور را سپهسالار و ملازم وی کرد (همان، ص 24؛ شرفالدین علی یزدی، ج 1، ص 46) اما الیاس خواجه نتوانست بر اوضاع ماوراءالنهر مسلط شود، و اهالی از کارهای او در عذاب بودند؛ ازینرو، تیمور تصمیم گرفت با او مقابله کند، اما چون از طرف سمرقندیان حمایت نشد، با عدهای کمشمار به بدخشان رفت.در راه گرفتار لشکریان الیاسخواجه شد و با اینکه توانست آنان را شکست دهد، همان نیروی اندک را نیز از دست داد (تیمورگورکان، ص 266).تیمور چندی نیز زندانی علیبیک بود، تا اینکه توانست به ترفندی خود را آزاد سازد (همانجا). از این زمان وی سرگردان بود تا اینکه والی سیستان، ملکفخرالدین، از او و امیرحسین، نوة امیرقَزْغَن، درخواست کمک کرد. تیمور و امیرحسین دشمنان ملک فخرالدین را سرکوب کردند، اما والی سیستان خلف وعده نمود و از پرداخت مالی که قرار بود به آنها بدهد، خودداری کرد. افزون بر آن، سیستانیها به آنها حمله کردند و تیمور که بسختی مجروح شده بود، توانست از مهلکه بگریزد (نظامالدین شامی، ص 21ـ22). ظاهراً از همین تاریخ، بهسبب شدت جراحات در دست و پایش، «تیمور لنگ» نامیده شد ( رجوع کنید بهشرفالدین علی یزدی، ج 1، ص 56ـ57؛ معینالدین نطنزی، ص 215؛ رومر، ص 54).این اقدامات تیمور برای ارضای جاهطلبی یا نوعی چپاول بود (رومر، ص 55). بعد از چندی، تیمور و امیرحسین، با جلب حمایت بزرگان برلاس، از قبیل تغلقخواجه برلاس و امیرسیفالدین، بر لشکریان الیاسخواجه پیروز شدند و بر ماوراءالنهر و ترکستان استیلا یافتند. سپس با همسایگان و مدعیان جنگیدند و اقتدارشان را در منطقه تثبیت کردند. تیمور تا 765 ادعای حکومت نکرد و با صلاحدید امیرحسین، کابلشاه اُغلان (یکی از افراد خاندان جغتای) را اسماً بر تخت نشاندند اما قدرت در دست تیمور و امیرحسین باقی ماند (شرفالدین علی یزدی، ج 1، ص 57 ـ73) تا اینکه کابلشاه به دست امیران سُلدوز و ظاهراً برای خوشآمد تیمور کشته شد (تیمورگورکان، ص 324). پس از این رویداد، تیمور و امیرحسین به شراکت،در ماوراءالنهر حکومت کردند و کامیابیهای آنان موجب شهرتشان گردید، اما اتحاد آنان پس از ده سال از بین رفت ( رجوع کنید به همان، ص 84ـ94). تیمور، بهگفتة خودش (ص 66ـ 88)، تا حد امکان از درگیری با امیرحسین اجتناب میکرد، زیرا همسرش، اولجای ترکان آغا، خواهر امیرحسین بود، اماعاقبت دشمنی آن دو آشکار شد و در جنگی که روی داد، امیرحسین متواری و کشته شد. تیمور نیز با سرای ملکخاتون، از خاتونهای حرمسرای امیرحسین که از دختران قزان سلطان، خان جغتای بود، ازدواج کرد (شرفالدین علی یزدی، ج 1، ص 155) و عنوان گورکان (داماد) یافت. در 771 حاکم ماوراءالنهر شد و سمرقند را تختگاه خود قرار داد (همان، ج 1، ص 157ـ 158).تیمور، طی سه جنگ، قلمرو وسیعی (از چین تا مدیترانه) را تسخیر کرد؛ نخستین جنگ برای استقرار حکومتش در ماوراءالنهر، دیگری برای جلوگیری از حملة مغولان و جنگ سوم برای غارت و دستیابی به کشورهای آباد آسیا، مانند ایران، ماورای قفقاز، آسیای صغیر و هند (هولکم ، ص 928؛ نیز رجوع کنید بهادامة مقاله).تیمور در 771 مجمع قوریلتای * را تشکیل داد تا برای مطیع کردن ماوراءالنهر آماده شود؛ ازینرو، امرای تومانات و هزارجات به فرمان او در بارگاهش گرد آمدند. نخستین اقدام او لشکرکشی به شبورغان (شِبَرغان) و تصرف آن بود، سپس به تِرْمِذ و بلخ دست یافت (شرفالدین علی یزدی، ج 1، ص 163، 166ـ 168). در 772 از سیحون عبور کرد و به مغولستان تاخت و آنجا را تسخیر کرد و کپِکْ تیمور را به ضبط آنجا برگماشت. چون کپکخان تمرد آغاز کرد، تیمور بار دیگر به آنجا لشکر کشید و مغولان را مغلوب ساخت (همان، ج 1، ص 169ـ171). تیمور در 773 با لشکر اولوس جغتای به خوارزم لشکر کشید. تصرف خوارزم در چهار نوبت صورت گرفت که آخرین آن در 780 بود. وی پس از تصرف خوارزم، دانشمندان و پیشهوران آنجا را به شهر کش فرستاد (همان، ج 1، ص 216، 220). در اثنای این دهه که تیمور مشغول لشکرکشی به خوارزم و مغولستان بود، در 777 به حمایت از توقتمش * بر آمد و در 778 او را در رسیدن به قدرت یاری کرد (نظامالدین شامی، ص 74ـ 78؛ شرفالدین علی یزدی، ج 1، ص 204). سپس تصمیم گرفت به شرق ایران حمله کند. در آن زمان سه قدرت در آنجا بر سر کار بودند: آلکَرْت * (حک : 643ـ791) به رهبری ملک غیاثالدین پیرعلی در هرات، سربداران * به رهبری خواجه علیمؤید در سبزوار و بخشی از خراسان، و جانیقربانیها به رهبری علیبیک در طوس و کلات (شرفالدین علی یزدی، ج 1، ص 225). تیمور در پاییز 782، میرانشاه * ، فرزند چهارده سالهاش، را به حکومت خراسان نامزد کرد و عدهای از امیران و لشکریان خویش را ملازم او نمود. چندی بعد خود نیز به آنها پیوست و در نیشابور بر لشکریان ملک غیاثالدین پیرعلی کرت چیره شد و سپس هرات را گرفت (حافظ ابرو، 1958، ص 62ـ65؛ شرفالدین علی یزدی، ج 1، ص 225، 229). در خراسان، امیرعلی مؤید سربدار و امیرولی، که صاحب متصرفات تغا تیمورخان در گرگان و استرآباد شده بودند، به اطاعت تیمور در آمدند. تیمور در 784 علیبیک جانیقربانی را هم مغلوب کرد (شرفالدین علی یزدی، ج 1، ص 232ـ235، 249).شیوة تیمور در سرکوبی حاکمان مناطق بر تسلیم و ابقا استوار بود. حاکمی که تسلیم میشد، به عنوان حاکم دستنشانده در منصب خویش ابقا میگردید و اگر سرکشی میکرد، بشدت سرکوب و تنبیه میشد؛ مثلاً، امیرولی، که بر حکومت گرگان و استرآباد ابقا شده بود، هنگامیکه سرکشی کرد تیمور به آن نواحی لشکر کشید و او را سرکوب کرد (همان، ج 1، ص 257).تیمور در طول سه سال (787ـ790)، که به یورش سه ساله معروف است، آذربایجان، گرجستان، شروان و ارمنستان تا ارزنجان را تسخیر کرد، اصفهان را غارت نمود و بسیاری از اهالی آنجا را کشت (همان، ج 1، ص 313ـ314؛ ابنعربشاه، ص 48ـ49). سپس عازم شیراز شد. زینالعابدین، از امرای آلمظفر (حک : ح 713ـ795)، از ترس به شوشتر پناه برد. تیمور در اواخر 789 وارد شیراز شد و چندی بعد، با شنیدن خبر عصیان توقتمشخان، به سمرقند بازگشت (شرفالدین علی یزدی، ج 1، ص 315ـ316). در 793 به دنبال توقتمشخان به دشت قپچاق لشکر کشید و وی را شکست داد (نظامالدین شامی، ص120ـ125) سپس به سمرقند بازگشت و آمادة دومین یورش به ایران شد، که به یورش پنج ساله معروف است (794ـ799).تیمور پیش از یورش پنج ساله، حکومت خراسان را به پسرش میرانشاه، و کابل را به نوادة خود پیرمحمدِ جهانگیر * ، واگذار کرد و در رمضان 794 برای خواباندن شورشها عازم ایران شد. او نخست به مازندران، قلمرو سلسلة مرعشیان، حمله کرد (شرفالدین علی یزدی، ج 1، ص 409، 413ـ414؛ مرعشی، ص 237) و پس از غلبه بر آنجا به شوشتر رفت. سپس در پی شاهمنصور مظفری عازم شیراز شد و در جنگی سخت در نزدیکی شیراز، حکومت آلمظفر ( رجوع کنید به مظفریان * ) را بر انداخت و تمامی افراد خاندان آنها را کشت و فارس را در اختیار فرزندش، عمرشیخ، قرار داد (شرفالدین علی یزدی، ج 1، ص 441ـ442). سپس در 795 بهقصد جنگ با سلطاناحمد جلایر و قراقوینلوها راهی آذربایجان و عراق شد. قرامحمد قراقوینلو سرکوب گردید و سلطاناحمد جلایر به مصر گریخت. تیمور بغداد و قلعة تکریت و واسط و بصره را گرفت و در 796 برای فتح ارمنستان و گرجستان به آن نواحی رفت (همان، ج 1، ص 449، 458، 469، 500ـ502) و از آنجا برای سرکوبی توقتمشخان به دشت قپچاق اردو کشید و بار دیگر توقتمش را در کنار نهر تِرِک * در قفقاز شکست داد و تا روسیه نفوذ کرد و مسکو را نیز گرفت. تیمور، پس از گرفتن ممالک دشت خزر و مطیع کردن اولوسجوجی، در 798 به دربند و آذربایجان رفت، آنجا را به میرانشاه سپرد و خود در شوال 798 به سمرقند بازگشت (همان، ج 1، ص 529 ـ531، 541 ـ542، 553، 564).او که ابتدا قصد داشت به چین حمله کند، حمله به هند را مقدّم شمرد و در ذیحجة 800 به بهانة جهاد با کفار به کابل رفت (غیاثالدین علی یزدی، ص 59؛ شرفالدین علی یزدی، ج 2، ص 29ـ32) و پس از سرکوب کردن افغانان، از تنگة خیبر گذشت و در 801 پس از بستن پل بر روی سند، از آن عبور کرد. در این ایام سلاطین تُغْلُقیه * (حک : 720ـ815) در هند حکومت میکردند و سلطان محمود دوم در دهلی مستقر بود. تیمور، پس از گذشتن از سند و پنجاب و گرفتن بعضی از قلعهها، سرانجام قلعة بطنیر را در 27 صفر 801 تصرف کرد و بسیاری از هندوان را کشت (غیاثالدین علی یزدی، ص90، 95؛ نظامالدین شامی، ص 182ـ187). لشکریان تیمور در 7 ربیعالثانی 801 در پانیپت * در نزدیکی دهلی با هندیان جنگیدند که در این جنگ چندین هزار هندو کشته شدند. لشکریان تیمور، پس از پیروزی، وارد دهلی شدند و آنجا را غارت کردند. سلطان محمود دوم نیز گریخت (غیاثالدین علی یزدی، ص120ـ122؛ نظامالدین شامی، ص 191). تیمور قلعة میرُت را هم ــ که از قلاع معتبر هند بود ــ گشود (نظامالدین شامی، ص 194ـ195) و پس از تاختوتازهای مکرر در هند و غارت و چپاول اموال هندوان، در 22 شعبان همان سال به سمرقند بازگشت و در آنجا فرمان بنیان مسجدجامع را، که به مسجد بیبیخانم * شهرت یافت، صادر کرد (همان، ص 211ـ212).وی سپس آمادة یورش هفت ساله به ایران شد (802 ـ807) و همزمان خبر طغیان گرجستان و آذربایجان و اختلال دماغ پسرش میرانشاه، حاکم آذربایجان، بر اثر سقوط از اسب، به او رسید. تیمور در این یورش، گرجیان را سرکوب نمود، میرانشاه را بر کنار کرد و طرفداران او را کشت و حکومت آنجا را به امیرزاده عمر، فرزند میرانشاه، داد (شرفالدین علی یزدی، ج 2، ص 147، 149ـ152، 163ـ164). سپس برای سرکوبی سلطان بایزید اول، سلطان عثمانی، به روم لشکر کشید. نخست شهر سیواس را در 803 گشود، سپس در صفر همان سال حَلَب و مَلَطیه را گرفت و پس از غارت حلب، به دمشق رفت (نظامالدین شامی، ص 231، 237؛ ابنعربشاه، ص 122، 124ـ125، 138). با اینکه اردوی ملکناصر در دمشق مستقر بود، پس از اندکی زدوخورد، ملکناصر از شام به مصر گریخت و مردم دمشق ناگزیر تسلیم تیمور شدند، اما تیمور به بهانههایی شهر را غارت کرد و آتش زد (نظامالدین شامی، ص230ـ236؛ ابنعربشاه، ص 147، 160ـ162).او پس از فتح شام به عراق بازگشت تا کار سلطان احمد جلایر و همدست او، قرایوسف قراقوینلو، را یکسره کند. در 27 ذیقعدة 803 بغداد را گرفت و فرمان قتلعام مردم آنجا را صادر و شهر را ویران کرد (شرفالدین علی یزدی، ج 2، ص 264ـ266). سپس برای گذراندن زمستان، به قراباغ رفت و آمادة جنگ با بایزید * اول شد. جنگ او با سلطان عثمانی در 19 ذیحجة 804 در نزدیکی شهر انگوریه/ آنقره (آنکارای کنونی) در گرفت. سپاه تیمور پیروز شد، بایزید تا هنگام مرگ (شعبان 805) در اسارت تیمور بود (نظامالدین شامی، ص 171، 256ـ260؛ شرفالدین علی یزدی، ج 2، ص 314؛ برای اطلاع از پیامد این جنگ رجوع کنید بهروابطِ خارجیِ تیمور).تیمور، پس از فتح آناطولی، تا کنارههای مدیترانه پیش رفت و ملکناصر ناگزیر به نام تیمور خطبه خواند و سکه زد. تیمور پس از این فتوحات به قراباغ بازگشت و پس از گذراندن زمستان به مازندران رفت و شورشهای آنجا را بار دیگر سرکوب کرد و در محرّم 807، پس از هفت سال، به سمرقند برگشت (نظامالدین شامی، ص 274، 292ـ295).در اواخر پاییز 807 ، او با لشکریان بسیار آمادة حمله به چین شد. زمستان را در اُتْرار گذراند، اما بشدت بیمار شد و در 17 شعبان همان سال در آنجا درگذشت. جسد او را در سمرقند به خاک سپردند، گور وی بهنام گور امیر شهرت دارد (شرفالدین علی یزدی، ج 2، ص 469، 474). تیمور در اواخر عمر، پیرمحمدِ جهانگیر را به جانشینی انتخاب کرده بود.تیمور، هستة اصلی لشکریانش را از ترکان جغتایی برگزیده بود. وی در تزوکات (ص 268) از 313 تن از خواصش یاد کرده است که در جنگاوری، صداقت، شجاعت و وفاداری سرآمد بودند. او از میان آنان به صد نفر منصب اونباشی (فرمانده ده تن) و به صد نفر منصب یوزباشی (فرمانده صد تن) و به صد نفر دیگر منصب مینباشی (فرمانده هزار تن) داد (همان، ص 272) که هر دسته عَلَم و پوششی به رنگِ خاص خود داشت (شرفالدین علی یزدی، ج 2، ص 295). ترکیب لشکریان تیمور بر اساس نیاز و ضرورت منطقه فرق میکرد؛ از مناطق فتح شده سرباز میگرفت و از آنان برای لشکرکشی به مناطق نزدیک شهرهایشان استفاده میکرد ( د. اسلام ، همانجا). وی هنرمندان و صنعتگران و علما را نیز به ماوراءالنهر میفرستاد. لشکرکشیهایش با وحشیگری و غارت همراه بود، اما اغلب دستور میداد که زمینهای زراعی را احیا کنند (همانجا). او هیچگاه مقصد لشکرکشیهایش را از پیش اعلام نمیکرد (تیمور گورکان، ص220؛ ابنعربشاه، ص60). وی در جنگهای بزرگ، مثل جنگ انگوریه/ آنقره، از فیلهایی استفاده میکرد که از هند آورده بود و بر بالای هریک کمانداری مینشست (شرفالدین علی یزدی، ج 2، ص 294ـ295، 303، 305). برخی از سپاهیان تیمور، زنان بودند و به گفتة ابنعربشاه (ص 324) آنان به سختترین کشتارها دست میزدند.تیمور به بازرگانی و دادوستد علاقهمند بود و از هنرمندان حمایت میکرد (کلاویخو، ص 285). وی پیش از هر اقدام مهمی با بزرگان قومش مشورت میکرد (تیمورگورکان، ص10، 12). در شطرنج مهارت داشت و حکمت و منطق نیز میدانست. با اینکه سنگدل، نیرنگباز و خونریز بود، با علما مصاحبت میکرد، چنانکه در علم حدیث، صحیح بخاری را استماع کرده بود، و در بحث و جدل تیزهوشی خاصی داشت (ابنخلدون، ج 7، ص 741؛ ابنعربشاه، ص 293).در بارة اعتقادات و گرایش مذهبی تیمور اختلافنظر وجود دارد؛ هرچند که بر سنن اسلامی پافشاری میکرد ( رجوع کنید بهعبدالرزاق سمرقندی، ج 1، ص 107)، ابنعربشاه (ص 298) او را معتقد به یاسای چنگیزی دانسته است. با اینکه در تزوکات تیموری * و برخی منابع آن دوره از گرایش تیمور و اعتقاد او بهتصوف و ملاقاتهای او با عارفان مطالبی نقل شده، چنین مینماید که برخورد تیمور با مذهب از روی مطامع سیاسی و فرصتطلبانه بوده است تا جاییکه برای توجیه جنگهای ویرانگرش، آنها را «غزو» میخواند و خود را در زمرة غازیان اسلام به حساب میآورد و بقیه را کافر مینامید ( رجوع کنید به صفا، ج 4، ص 45؛ رومر، ص 88ـ90؛ ثبوت، ص 98ـ102؛ برای اطلاع بیشتر رجوع کنید بهنقشبندیه * ).تیمور خواندن و نوشتن فارسی را نمیدانست و از عربی بهرة کافی نداشت، وی لغتهای فارسی و ترکی و مغولی را در گفتار بهکار میبرد (ابنعربشاه، ص 297ـ 298). در سفر و حضر به شنیدن تاریخ و قصص پیامبران و سیرت پادشاهان و اخبار گذشتگان میپرداخت که همة آنها به فارسی بود (همان، ص 297). تیمور، از تاریخنگاری ( رجوع کنید به تاریخ/ تاریخنگاری * ، بخش 6: تاریخنگاری ایران، در دورة تیموریان و ترکمانان) حمایت میکرد و یک بار هم با ابنخلدون ملاقات و مباحثه کرد ( رجوع کنید بهابنخلدون، ج 7، ص 735ـ736). نظامالدین شامی ظفرنامه را به توصیة تیمور نوشت ( رجوع کنید به ص10ـ11). تیموربه برپایی جشن همراه با خنیاگری و موسیقی و بادهگساری، علاقة بسیار داشت ( رجوع کنید به ابنعربشاه، ص220ـ225؛ کلاویخو، ص 265ـ269).ساختار تشکیلات دیوانی در زمان تیمور بر اساس دو نظام ترکی ـ مغولی و ایرانی قرار داشت که در واقع وارث نظام تشکیلاتی ایلخانان بود. تیمور، برای حفظ اقتدارش، میکوشید نظامی ایجاد کند که کاملاً به او وابسته باشد و چون ساختار اولوس جغتای، قدرت او را محدود میکرد، با حفظ آن کارکرد اجزای آن را تغییر داد و از این طریق در قواعد سنّتی اولوس تزلزل ایجاد کرد. وی برای محدود کردن قدرت اشراف قبیله، طبقة جدیدی تشکیل داد که از ملازمان وفادار و افراد خاندانش بودند و مناصب لشکری را به آنان واگذار کرد. دیوانسالاری تیموری بر اساس دو دیوان مرکزی استوار بود: یکی دیوان اعلی، که دیوانسالاران ایرانی در آنجا مشغول بودند و به امور مالی و جمعآوری مالیات میپرداختند، دیگری دیوان جغتای یا دیوان بزرگ، که امیران جغتایی در آنجا بر امور لشکری و جنگی نظارت میکردند. با اینکه زبان اولیة دیوانی فارسی بود، کارگزاران ایرانی در دیوان اعلی' قدرتی نداشتند و امیران جغتایی بر کار آنها نظارت و در کار آنها دخالت میکردند. در آن دوره، قدرت جغتاییان بیشتر از سایر گروهها بود. سیاست تیمور این بود که همواره محل حکومت حاکمانش را تغییر دهد (مانتس، ص 151ـ154، 209ـ213). در واقع، وی مایل به برقراری نظام منسجم دیوانسالاری نبود. او در 805 قلمرو خود را به چهار بخش تقسیم کرد و ادارة هریک را به یکی از پسران یا نوادگانش سپرد. میرانشاه در غرب، عمرشیخ در جنوب و ایران مرکزی، شاهرخ در خراسان و مناطق شرقی و شمالی، و پیرمحمد در جنوبشرقی مستقر شدند (شرفالدین علی یزدی، ج 2، ص 466).نظامی که تیمور بنا کرد با اینکه در دوران حیات او کارایی داشت، پس از مرگش ادامه نیافت، چون جانشینانش، اقتدار او را نداشتند و نتوانستند مانند او، حکومتی متمرکز ایجاد کنند ( رجوع کنید به مانتس، ص 213ـ214؛ تیموریان * ).منابع: ابنخلدون؛ ابنعربشاه، زندگانی شگفتآور تیمور ، ترجمة کتاب عجایب المقدور فی اخبار تیمور ، ترجمة محمدعلی نجاتی، تهران 1356 ش؛ تیمور گورکان، تزوکات تیموری ، تحریر ابوطالب حسینی تربتی به فارسی، آکسفورد 1773، چاپ افست تهران 1342 ش؛ اکبر ثبوت، «نگاهی به حرکتهای فکری و اجتماعی گذشته، 1: حروفیه»، فلق: نشریة دانشجویی دانشکدة ادبیات دانشگاه تهران ، کتاب 2 ( [ زمستان 1357 ] )؛ عبداللّهبن لطفاللّه حافظ ابرو، پنج رسالة تاریخی در بارة حوادث دوران امیر تیمورکورکان ، چاپ فلکس تاور، رسالة 5: «تاریخ انتهای احوال ملوک کرت»، پراگ 1958؛ همو، زبدةالتواریخ ، چاپ کمال حاج سیدجوادی، تهران 1380 ش؛ شرفالدین علی یزدی، ظفرنامه: تاریخ عمومی مفصّل ایران در دورة تیموریان ، چاپ محمد عباسی، تهران 1336 ش؛ ذبیحاللّه صفا، تاریخادبیات در ایران و در قلمرو زبان پارسی ، ج 4، تهران 1378 ش؛ عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین ، ج 1، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران 1353 ش؛ غیاثالدین علی یزدی، سعادتنامه ، یا ، روزنامة غزوات هندوستان در سالهای 800 ـ801 هجری ، چاپ ایرج افشار، تهران1379 ش؛ روی گونثالث د کلاویخو، سفرنامة کلاویخو ، ترجمة مسعود رجبنیا، تهران 1344 ش؛ بئاتریس فوربز مانتس، برآمدن و فرمانروایی تیمور ، ترجمة منصور صفتگل، تهران 1377 ش؛ ظهیرالدینبن نصیرالدین مرعشی، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران ، چاپ برنهارد دورن، پترزبورگ 1850، چاپ افست تهران 1363 ش؛ معینالدین نطنزی، منتخبالتواریخ معینی ، چاپ ژان اوبن، تهران 1336 ش؛ نظامالدین شامی، ظفرنامه ، چاپ پناهی سمنانی، تهران 1363 ش؛ هولکم، «تیمور: امیربزرگ»، ترجمة علی محمد عامری، سخن ، دورة 10، ش 9 (آذر 1338)؛EI 2 , s.v. "T ¦âmu ¦r Lang" (by Beatrice F. Manz); H. R. Roemer, "T ¦âmu ¦r in Iran", in The Cambridge history of Iran , vol. 6, ed. Peter Jackson and Laurence Lockhart, Cambridge 1986.مناسبات خارجی تیمور. در آغاز سدة نهم، گسترش روز افزون قلمرو دولت نوپای عثمانی به سوی اروپا، بویژه شبهجزیرة بالکان، و احتمال فروپاشی قریبالوقوع امپراتوری رومشرقی (بیزانس)، دول اروپایی را بشدت نگران ساخته بود، تا اینکه بایزید * اول در نبرد نیکوپولی اتحاد نیروهای مسیحی را درهم شکست و قدرت مسلمانان را در شبهجزیرة بالکان تثبیت کرد ( رجوع کنید به هامر ـ پورگشتال ، ج 1، ص 244ـ245؛ شاو ، ج 1، ص 33ـ34). حضور بایزید در روم ایلی (بخش اروپایی قلمرو عثمانی) نگرانی اروپاییان را افزونتر کرد؛ازینرو، آنان در پی متحدی بودند که بتواند از عهدة بایزید بر آید و خطر گسترش نفوذ عثمانیان را در اروپا کاهش دهد و حتی آن را دفع کند.در همین هنگام تیمور در صحنة سیاست شرق ظاهر شد. وی که قلمروش را از مشرق به چین، از شمال به روسیه، از مغرب تا دریای مدیترانه و از جنوب تا مصر رسانده بود (هامر ـ پورگشتال، ج 1، ص 264)، در صدد گسترش نفوذ خود در مصر و قلمرو عثمانی بر آمد (اوزتونا ، ص 338ـ340). او که در ظاهر نمیخواست نشان دهد با سلطان مسلمانی که با مسیحیان در نبرد است، سرِ جنگ دارد، نخست با ارسال نامههایی بایزید را نصیحت کرد ( رجوع کنید به اسناد و مکاتبات تاریخی ایران ، ص90ـ93، 95ـ100، 104ـ111) اما بایزید به خواستهای او تن نداد.پس از آن، تیمور پیشروی به سوی آسیای صغیر را ادامه داد و سیواس را تصرف کرد (شرفالدین علی یزدی، ج 2، ص 191؛ شاو، ج 1، ص 34). سرانجام جنگ میان او و بایزید در 804 در نزدیکی آنقره (آنکارا) روی داد که به شکست و اسارات بایزید انجامید (شرفالدین علی یزدی، ج 2، ص 298ـ307، 314؛ هامر ـ پورگشتال، ج 1، ص 513 ـ514). آنگاه تیمور فتحنامههایی به اطراف فرستاد (شرفالدین علی یزدی، ج 2، ص 321). وی پس از نبرد آنقره، سلطان فرج (فرمانروای مصر و شام)، پسر برقوق، را مطیع ساخت و در مصر و شام به نام تیمور خطبه خواندند و سکه زدند. مانوئل پالایولوگوس ، امپراتور روم شرقی، نیز با پرداخت خراج، اطاعتش را از تیمور اعلام کرد (همان، ج 2، ص 331، 356ـ 357). در این بین، اروپاییان که از رقیب نیرومندی چون بایزید آسوده شده بودند، کارهای تیمور را با دقت تعقیب میکردند تا جایی که هانری سوم، پادشاه کاستیل ، پیش از شروع جنگ آنقره، کسانی را برای ارزیابی قدرت تیمور و بایزید به آسیای صغیر فرستاده بود. پس از پیروزی تیمور در این جنگ، فرستادگان هانری با تیمور به مذاکره پرداختند و تیمور دستور آزادی تعدادی از زندانیان مسیحی را داد و محمد القاضی را همراه با هدایایی به دربار کاستیل فرستاد (جوادی، ص 160ـ161). پس از آن، پادشاه کاستیل هیئتی به سمرقند گسیل کرد که یکی از اعضای آن روی گونثالث د کلاویخو (متوفی 815/1412)، سیاح مشهور، بود. این هیئت همراه محمد القاضی به سوی ایران حرکت کرد و پس از طی مسافتی طولانی، در سمرقند به حضور تیمور رسید (کلاویخو، ص 222ـ225؛ جوادی، همانجا). سپس سایر پادشاهان اروپایی، از جمله هنری چهارم (پادشاه انگلستان) و شارل ششم (پادشاه فرانسه)، نامههایی برای تیمور فرستادند. تیمور نیز در پاسخ به شارل، نامهای بهتاریخ 805 توسط جاندوم، سر اسقف سلطانیه، فرستاد و خواستار گسترش مناسبات بازرگانی گردید (جوادی، ص 177؛ نیز رجوع کنید به اسناد و مکاتبات تاریخی ایران ، ص 126ـ 128). اصل این نامه در کتابخانة اسناد رسمی پاریس موجود است (قزوینی، ج 1، ص 146ـ 148). جان دوم، سفیر تیمور به دربارهای انگلستان و جنووا نیز بود. هدف تیمور از تماس با دربارهای اروپایی، بیشتر برقراری مناسبات تجاری بود تا نظامی (جوادی، ص 178).در زمان تیمور مناسبات چین و ایران، که در دورة ایلخانان بسیار عالی بود، رو به تیرگی گذاشت تا آنجا که تیمور تصمیم گرفت به چین لشکرکشی کند. به نوشتة کلاویخو (ص 287ـ 288) هنگامی که تیمور در سمرقند بود هیئتی از جانب خاقان چین به ایران آمد و خراج معوَّقه را طلب کرد، لکن تیمور از پرداخت آن خودداری کرد. با اینهمه، دادوستد با بازرگانان چینی رونق داشت، چنانکه کالاهای چینی در بازارسمرقند گرانبهاتر از سایر کالاها بود (همان، ص 286). در زمان جانشینان تیمور نیز مناسبات با چین با فراز و فرودهایی ادامه یافت، چنانکه سفیران چین برای آنکه درگذشت تیمور را به شاهرخ تسلیت بگویند، در هرات به خدمت شاهرخ رسیدند و او نیز نمایندهای به چین فرستاد و سعی کرد آنها را به اسلام دعوت کند (عبدالرزاق سمرقندی، ج 2، جزء 1، ص 129ـ133). در دورة شاهرخ و بایسنغر نیز هیئتهایی به چین فرستاده شد که در یادداشتهای آنها اطلاعات سودمندی در باب آداب و سنن چینی وجود دارد ( رجوع کنید بههمان، ج 2، جزء 1، ص 288). علاءالدوله، پسر بایسنغر، نیز نامهای به پادشاه چین نوشت و خواستار رفت و آمد اتباع و نمایندگان دو دولت شد ( رجوع کنید بهاسناد و مکاتبات تاریخی ایران ، ص 279ـ280).منابع: اسناد و مکاتبات تاریخی ایران: از تیمور تا شاهاسماعیل ، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1356 ش؛ حسن جوادی، «ایران از نظر سیاحان اروپائی: عصر تیموری»، بررسیهای تاریخی ، سال 8 ، ش 3 (مرداد ـ شهریور 1352)؛ شرفالدین علی یزدی، ظفرنامه: تاریخ عمومی مفصّل ایران در دورة تیموریان ، چاپ محمد عباسی، تهران 1336 ش؛ عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین ، ج 2، چاپ محمد شفیع، لاهور 1365ـ 1368؛ محمد قزوینی، مقالات علامه قزوینی ، گردآورنده عبدالکریم جربزهدار، مقالة 7 : «نامة امیرتیمور گورگان به شارل ششم پادشاه فرانسه»، تهران 1362ـ1366 ش؛ روی گونثالث د کلاویخو، سفرنامة کلاویخو ، ترجمة مسعود رجبنیا، تهران 1344 ش؛Joseph von Hammer-Purgstall, Geschichte des osmanischen Reiches , Graz 1963; Y âlmaz عztuna, Bدyدk Tدrkiye tarihi , Istanbul 1983; Stanford J. Shaw, History of the Ottoman Empire and modern Turkey , Cambridge 1985.