تیسفون (طیسفون)، ویرانههای پایتخت زمستانی اشکانیان و ساسانیان، واقع در مشرق عراق، در حدود 35 کیلومتری جنوب شرقی بغداد و در کرانة چپ رود دجله. تیسفون همراه با شش شهر کهنِ همجوار به نامهای وه اردشیر (بَهُرَسیر * )، اَسفابور (اَسْبَانْبُر، اسفانِبْر/ اسپانَبْر)، وِه جندیوخُسْره (وِه آنتیوخ خسرو / رومگان رُومیَّه)، بلاشاباد/ بلاشگرد * (ساباط)، نونیافاذ و درزنیدان/ درزیجان، مداین * نامیده میشود.حوادث و تحولات تاریخی موجب تبدیلشدن بینالنهرین به مرکز شاهنشاهی مشرق شد. با انتقال پایتخت اشکانیان از شهر هِکْتام پولیس (صد دروازه، قومس) به کنار چپ دجله(کریستنسن، ص 17)، تیسفون به وجود آمد و پایتخت شد. منطقهای از بینالنهرین که در آن دجله و فرات به هم نزدیک میشوند، محل مناسبی برای برپایی پایتختهایی چون بابل، در 85 کیلومتری جنوب بغداد، سلوکیه در 35 کیلومتری جنوب بغداد، تیسفون و بالاخره بغداد شد. پایتختهای مذکور همه در ناحیة سواد (قلب ایرانشهر، واقع در عراق امروزی) بودند (ابنخرداذبه، ص 5؛ نیز رجوع کنید به د. اسلام ، چاپ دوم، ج 2، ص 579). در بخشی از سدة ششم میلادی، ناحیة سواد را خسرو شادکَواد (فرای ، ص 121) و نیز سورستان مینامیدند که ترجمة فارسی بیتاَرمایه / بیثارمایه آرامی، به معنای سرزمین سریانیان و آرامیان است. مورخان ارمنی آن را آسورستان مینامیدند (نولدکه، تعلیقات، ص 65؛ مارکوارت، ص 50).در باب نامگذاری تیسفون، روایاتی نقل شده است: هوشنگ آن را کِرْدبَنداز (مقدسی، ج4، ص 98)، طهمورث آن را گِردآباد، جمشید آن را طیسفون (حمداللّه مستوفی، نزهةالقلوب ، ص 44) و عرب آن را عتیقه (یعقوبی، البلدان ، ص 321) و مداین (حمداللّه مستوفی، تاریخ گزیده ، ص 109) نامیدهاند. به گمان لسترنج (ص 33 و پانویس) نام تیسفون در تورات، کسفیا/ کاسِفْیا آمده که همان کتیسفون است (نیز رجوع کنید بهکتاب عزرا 8:17؛ هاکس، ذیل «کسفیا») و نَبَطیان آن را طَیْسَفونج میگفتند (دینوری، ص73). در زبان پهلوی به آن تیسپون میگفتند (کریستنسن، ص 384). نام فارسی آن توسفون بوده و در عربی به صورت طیسفون و طیسفونج ثبت شده است (یاقوت حموی، ذیل «مدائن»). مصنفان چینی تیسفون را سوپین یا سولی نوشتهاند (کریستنسن، ص 384، پانویس 6). تیسفون و شهرهای مجاور آن را در زبان سریانی ماحوزِه (شهرها)، ماحوزهملکا (شهرهای پادشاه) و گاهی نیز مَذیناثا یا مدینه (شهر) مینامیدند که عرب همین واژه را به صورت المداین پذیرفتِ (همان، ص 385). این ناحیه محل تلاقی راههای بازرگانی و در نتیجه انباشت ثروت بود ( رجوع کنید بههوف، ص10). جادة ابریشم از چین شروع و به تیسفون منتهی میگشت ( ) تاریخ ایران کیمبریج ( ، ج 3، بخش 1، مقدمة یارشاطر، ص LXIII ). راه بازرگانی دیگری از سوریه آغاز میشد، از تیسفون میگذشت و تا چین ادامه مییافت (پیگولوسکایا، ص 252).به نظر میرسد سرزمینی که تیسفون در آن قرار داشت به سبب رسوبات ناشی از طغیان دو رود دجله و فرات، نهر عیسی/ نهر مَلِک که آن را از فرات جدا کرده بودند و شبکة گستردة آبیاری، غنی و حاصلخیز بوده است ( رجوع کنید به حمداللّه مستوفی، نزهةالقلوب ، ص46؛ یعقوبی، البلدان ، ص 321) تا جایی که به قول ابنخرداذبه (ص172)، قباد اول (حک : 488 ـ 531 میلادی) گفته است بهترین چیزهای کشور من میوة تیسفون (در منابع اسلامی: مداین) است. آب چاههای آن تلخ و شور بود و در آن حدود، جز چاهی که با آب آن پیکر سلمان فارسی را غسل دادند، چاه دیگری آب شیرین نداشت (حمداللّه مستوفی، نزهةالقلوب ، ص 45). یعقوبی در قرن سوم، از قول منجمان و پزشکان، سلامت و اعتدال و برتری آب و هوای تیسفون را نسبت به سایر شهرهای کشور میستاید ( تاریخ ، ج 1، ص 176). ابنفقیه (ص 212) به بادهای شدید این ناحیه اشاره کرده است که در موقع بنای شهر تیسفون به خرابی دیوارهای کاخ میانجامید.به نوشتة استرابون (متوفی ح 63 ق م؛ ج 7، ص 219) هنگام رونق سلوکیه به عنوان کلان شهر آشور، در نزدیکی آن دهکدة وسیعی به نام تیسفون وجود داشت که سلسة پارت (ح 250 قم ـ ح 226 قم) آن را برای اقامتگاه زمستانی خود بر گزیدند. بر اساس حفاریهای باستانشناختی، احداث تیسفون را به پارتها/اشکانیان/فرثیون در حدود قرن دوم پیش از میلاد نسبت میدهند (طارق عبدالوهاب مظلوم، ص130). پلینیوس اکبر (ج 1، ص 260) نیز در نیمة دوم قرن اول میلادی نوشته است که پارتها برای غیر مسکون کردن سلوکیة دجله، تیسفون را در کنار آن بنیان گذاشتند که اکنون تختگاه مملکت آنهاست. هوف (ص 11)، با قید احتمال میگوید استحکامات تیسفون را پاکُر اول پارتی در 38 قم بنا کرد و پایتخت شدن رسمی آن در زمان گودرز دوم (حک : 41ـ51 میلادی) بود. هرمان (ص 39) انتقال پایتخت اشکانیان را از قومس به تیسفون، در قرن اول پیش از میلاد ذکر میکند. ضمناً گفته شده است که شاید وَرْدان (حک : 39ـ 45 میلادی)، شاه اشکانی، آن را پایتخت کرد (فی ، ص 10). نویسندگان مسلمان بنای تیسفون را به پیشدادیان و کیانیان نسبت دادهاند؛ به نوشتة حمزة اصفهانی (ص33) حدود تیسفون را جمشید تعیین کرد و بر دجله پلی از سنگ و آجر ساخت. مطهربن طاهر مَقدِسی (ج 4، ص 98) بانی آن را هوشنگ دانسته است. به گفتة حمداللّه مستوفی ( نزهةالقلوب ، ص44) طهمورث دیوبندِ پیشدادی تیسفون را ساخت و جمشید آن را به اتمام رساند. وی در جای دیگر (همان، ص 109) مینویسد تیسفون را شاپور دوم (310ـ379) ساخت. در متنِ پهلوی شهرستانهای ایران آمده است که شهرستان تیسفون، در زمان کیخسرو و کیکاووس به فرمان توس (شاید نام آن ترکیبی از توس + فون باشد) و به وسیلة گرازة گیپگان/ گرازة گیوگان/ وَراژَکِ ویپَکان بنا شده است (هدایت، ص 420ـ421 و پانویس 1؛ مارکوارت، ص 51). خواندمیر (ج1، ص32) اَسْوَد را سازندة تیسفون معرفی کرده و ابنفقیه (ص 212) ساختن آن را به قبادبن فیروز نسبت داده است.در 129 قم، با پیروزی فرهاد دومِ اشکانی (حک : 137ـ 128 قم) بر آنتیوخوس هفتم (حک : ح 139 ـ ح 129 قم)، سلوکیان (312ـ64 قم) شکست خوردند و اشکانیان اراضی واقع در شرق دجله را فتح کردند ( رجوع کنید به گیرشمن، ص 248). آنان که مایل نبودند لشکریان خود را وارد شهرِ یونانیِ سلوکیة دجله کنند، در کرانة چپ دجله، اردوگاه و اقامتگاهی زمستانی ساختند تا از مردم سلوکیه به دور باشند (استرابون، همانجا). در سال 17 میلادی، اردوان سوم (حک : 12ـ40 میلادی) وارد تیسفون شد و 23 سال در آنجا سلطنت کرد. رواج فراوان سکههای وی دلیل شکوفایی دوران سلطنت اوست (هرمان، ص 55). سلوکیة دجله خودمختاریش را که در زمان مبارزة قدرت بین وَردان / بردان و گودرز دوم، پسران اردوان سوم، حفظ کرده بود، از دست داد و احتمالاً تیسفون رسماً پایتخت پارتها شد (هوف، ص11). این شهر در 116 میلادی به دست امپراتور ترایانوس/تراژان (حک : 98ـ117 میلادی) افتاد (بیوار ، ص 89 ـ 90)؛ در 162 میلادی، وروس آن را فتح کرد (آیلرس ، ص490؛ قس ) تاریخ ایران کیمبریج ( ، ج 3، بخش 1، ص L ) و در دسامبر 165 میلادی به دست رومیان افتاد (بیوار، ص 93)، ولی در همین سال طاعون همهگیری که در تیسفون شایع بود، موجب عقبنشینی رومیان از تیسفون و به جا گذاشتن غنایم گردید (هرمان، ص 83). در 197 میلادی سپتیموس سوروس (حک : 193ـ211 میلادی)، امپراتور روم، آنجا را غارت کرد (آیلرس، همانجا).با کشته شدن اردوان پنجم در جنگی که از 224 تا 226 میلادی طول کشید، اردشیر در تیسفون تاجگذاری کرد (کالج، ص 155). نبرد شاپور اول (حک : 241ـ274 میلادی) با رومیها نیز که گزارش آن در کتیبة سه زبانة کعبة زردشت آمده، در 244 میلادی، در محلی نزدیک تیسفون صورت گرفته است (هرمان، ص106). در 283 میلادی کاروس، امپراتور روم (حک : 282ـ283 میلادی)، تیسفون را غارت کرد (همان، ص110). تیسفون از زمان شاپور دوم یا شاپور ذوالاکتاف (310ـ379 میلادی) به اوج عظمت، زیبایی و شکوه رسید. شاپور دوم را در کودکی در تیسفون به تخت نشاندند. شاه معمولاً در کاخ سلطنتی نزدیک شط اقامت میکرد و به سبب ازدحام مردم روی تنها پل روی شط و سر و صدا، دستور ساختن پل دیگری بر روی دجله داد تا یکی برای آمدگان باشد و دیگری برای روندگان (نولدکه، ص 108). او پس از پیروزی بر روم به ساماندهی این شهر مشغول شد ( رجوع کنید بهشمسالدین آملی، ج2، ص 215). در 589 میلادی خاقان ترک، پس از جنگهای بسیار با بهرام چوبین، از او شکست خورد و پسر خاقان، در تیسفون با هرمز چهارم (حک : 579 ـ590 میلادی) پیمان صلح امضا کرد (کالسنیکوف، ص 126).در زمان پادشاهی هرمز چهارم، به تحریک بهرام چوبین ( رجوع کنید به بهرام * ، بخش 2)، میان سپاهیان هرمز اختلاف افتاد. با شورش بزرگان و نجیبزادگان در پایتخت، شخصی به نام بسطام هرمز را کور کرد و پسرش خسرو (خسرو پرویز، خسرو دوم، حک :590 ـ 628 میلادی)، به تخت نشست (همان، ص 135). بهرام چوبین به محض اطلاع از سرنگونی هرمز، از ری عازم تیسفون شد. سپاهیان آن دو در کنار رود نهروان اردو زدند. در جنگ میان آنها خسرو شکست خورد و به تیسفون و از آنجا به روم گریخت و تخت شاهی بدون صاحب ماند (همان، ص 142 ـ 145، 147). بهرامچوبین در 590 میلادی در تیسفون به تخت نشست و به نام خود سکه زد و این رویداد را آغاز سال نو ایرانیان خواند (همان، ص 148 ـ 149). وی همة هزینههای سپاه را از گنجهای تیسفون پرداخت، شهر را به آتش کشید و کاخ خسرو را ویران کرد (همان، ص 150). پس از رفتن بهرام از پایتخت، یکی از سرداران خسرو توانست تیسفون را بگیرد و خزانة شاهی را به دست آورد (همان، ص 155). در 628 میلادی هراکلیوس (هرقل، حک : 610 ـ 641 میلادی)، امپراتور بیزانس، آنجا را تاراج کرد (آیلرس، ص 490). سرانجام، تیسفون که تا قبل از سقوط ساسانیان، تمام شهرهای بینالنهرین را تحتالشعاع خود قرار داده بود، در سال 14 یا 16، در دورة خلافت عمر (13ـ23)، به دست سعدبنابیوقاص گشوده شد (یعقوبی، البلدان ، ص 321؛ طبری، ج4، ص 5). از این تاریخ تیسفون و شهرهای مجاور آن مداین خوانده شد. در جریان فتح مداین، خزاین گرانبهای شهر، از جمله تاج خسرو پرویز، دیبای زربفت و مرصع به جواهر، جامه، زره و شمشیر وی که همه جواهر نشان بودند و نیز قالی معروف به بهار کسری * (بهارستان) به دست فاتحان افتاد و آن را نزد خلیفه فرستادند (طبری، ج4، ص 18، 22). پس از فتح مداین، اراضی کنار چاههایی که صاحبانشان جلای وطن کرده بودند، به مسلمانان واگذار شد و به اقطاع آنها در آمد (بلاذری، ص 292) ولی چون آب و هوای شهر را ناسازگار و بیماریزا یافتند، به دستور عمر به مکان امروزی کوفه منتقل شدند (همان، ص 271). نخستین مسجدجامعی که مسلمین، پس از فتح ناحیة سواد ساختند، مسجدجامع تیسفون بود که سازندة آن در 36 درگذشت (همان، ص 284). محمد منتصر (حک : 247ـ 248)، خلیفة عباسی، پس از رسیدن به خلافت، به سامرا نقل مکان کرد و به مردم دستور داد که از ماحوزه/مداین منتقل شوند و منازل را ویران کنند و مصالح شکسته را به سامرا ببرند. با این کار، منازل و مساکن و بازارهای تیسفون در مدتی اندک ویران گشت، گویی که ساکنی در آن وجود نداشته است (یعقوبی، البلدان ، ص 267).تیسفون حدود ششصد سال تختگاه ایران بود و از گودرز دوم (حک : 41 ـ51 میلادی) تا اردوان پنجم (حک : 259ـ 226 میلادی)، اشکانیان؛ و از اردشیر اول (حک : 226ـ 241 میلادی) تا یزدگرد سوم (حک : 11ـ31/ 632ـ651)، ساسانیان در تیسفون حکومت کردند. پس از اسلام نیز سلمان فارسی (متوفی 36) در عهد خلافت عمر حاکم مداین شد و تا هنگام مرگ در این منصب بود ( رجوع کنید به مسعودی، ج 3، ص 49).ساختار جمعیت و مذهب. کلان شهر تیسفون علاوه بر داشتن کاخها، خزانه و نهادهای نظامی و سیاسی، مرکز بازرگانی نیز بود (هوف، ص 12) و همانند شهر نَسا، شامل قلعه (کهندژ یا اقامتگاه شاهانه)، شارستان وسیع با بازار و معابد و غیره، ربض و روستاها و املاک زمینداران بزرگ (دهقانان) بود (همان، ص 17). بازار یونجهفروشان شهر، میدان اعدام آن نیز بود (پیگولوسکایا و دیگران، ص 124).به نظر میرسد هرم جمعیتی آن را اقوام مختلف، اقلیتهای مذهبی گوناگون و قشرهای اجتماعی آن زمان، یعنی شاهزادگان، روحانیان، سرداران و جنگاوران، دهقانان، هنرمندان و صنعتگران و بالاخره کشاورزان و رعایا کامل میکردند. ابنفقیه مینویسد تیسفون، یکی از ده جای کشور قباد بوده است که مردمان آن از جاهای دیگر کاملتر بودهاند (ابنفقیه، ص 210).در تیسفون، پایگاه اجتماعی بیگانگان (غیرپارتیان) به قشر فقیر یا فرودست جامعه محدود نمیشد، بلکه آنان بدون هیچ مانعی به محافل درباری راه مییافتند و میتوانستند بر سیاست دولت اثر بگذارند.پزشکی در دربار تیسفون بهطور نیمه انحصاری در دست مسیحیان بود و ازینرو مسیحیان بسیاری به دربار ایران آمدو شد میکردند. حضور همسران مسیحی در دربار شاهنشاه و پناهدادن خسرو یکم به فیلسوفانی که در 529 میلادی، پس از بسته شدن آکادمی افلاطون به فرمان یوستینیانوس (527 ـ 565 میلادی) امپراتور بیزانس، از آتن رانده شدند، یکی از زمینههای رشد فرهنگ و علوم در تیسفون بود ( رجوع کنید بهگارسویان ، ص570 ـ 571).پیروان ادیان گوناگون در این شهر ساکن بودند. تعدادی از شاگردان معتبر مانی و جماعتی از مانویان در آن زندگی میکردند (کریستنسن، ص 119). یهودیان نیز در تیسفون میزیستند و در دورة پارتیان مناسبات دوستانهای با یهودیان بر قرار بود ( ) تاریخ ایران کیمبریج ( ، ج 3، بخش 1، ص LXVI ). قصر یهودیان تبعیدی در زمان یزدگرد اول (399ـ421 میلادی)، در ماحوزا، یعنی در تیسفون بود (آیلرس، ص 499). این شاه با قوم یهود خوشرفتاری میکرد (کریستنسن، ص 272). رئیس جامعة کلیمیان بابل در شهر ماحوزا اقامت داشت (همان، ص 388). ارامنه جایگاه ویژهای داشتند، چنانکه وقتی سواره نظام ارمنی وارد تیسفون میشدند، شاهنشاه شخصاً از آنها سان میدید (همان، ص210). در زمان شاپور دوم ساسانی، تیسفون از مراکز عمدة مسیحیت در قلمرو ساسانی بود (هرمان، ص 113). از آغاز قرن چهارم میلادی، اسقفنشین سلوکیه ـ تیسفون در رأس کلیساهای ایران قرار گرفت و قدرت فراوان یافت (کریستنسن، ص 267). شاپور دوم با احساس خطر از جانب مسیحیان، دستور داد کلیساهای آنان را ویران کنند (پیگولوسکایا، ص 346) ولی به فرمان یزدگرد اول کلیساهای خراب شده را مجدداً بنا کردند و رعایایی را که به جرم عیسویت به زندان افتاده بودند، آزاد نمودند. در 410 میلادی، مجمع دینی عیسویان تحت ریاست اسحاق، اسقف سلوکیه و تیسفون و ماروثا، منعقد شد. اسقف سلوکیه ـ تیسفون، خلیفة اعظم یا جاثَلیقِ (رئیس مذهبی) کل عیسویان ایران به شمار میرفت، پنج مَطْران (اسقف اعظم) در پنج بلاد ایران داشت که سی اسقف تحت فرمان هر یک از آنها بود (کریستنسن، ص270ـ271). صومعة پِثیون در تیسفون واقع بود. به فرمان خسرو دوم کلیساهای مریممقدّس و ژرژقدیس بنا شد (همان، ص 388). ساسانیان، به فرماندهی شَهْروَراز (متوفی 630 میلادی، یکی از سرداران خسروپرویز)، در 614 میلادی اورشلیم (بیتالمقدّس) را گشودند و نیمی از صلیب اصلی را که در این شهر نگهداری میشد، برای خسرو پرویز به تیسفون فرستادند (پورداود، ص 350، 372) و پوراندخت، دختر خسرو پرویز، در 14 سپتامبر 629 میلادی، آن را به همان حالتی که از اورشلیم آورده بودند، بدون اینکه مُهر غلاف نقرهای آن شکسته شود، به توسط جاثلیقی برای امپراتور هراکلیوس فرستاد (پورداود، ص 372؛ نولدکه، ص 547، قس تعلیقات، ص 589 ـ590). کشتار مزدکیان در زمان قباد اول در نزدیکی تیسفون، میان نَهْرَوان و جازِر نشان از حضور آنان در تیسفون دارد ( رجوع کنید بهمسعودی، ج 1، ص 305).تیسفون امروز. اشترک اولین سیاحی است که در 1218ـ1219/1900ـ1901 و 1336/1917 اطلاعاتی در بارة تیسفون منتشر کرده است ( ایرانیکا ، ذیل "Ctesiphon" ). نخستین بار هرتسفلد از 1321 تا 1330/ 1903ـ1911 تحقیقات باستانشناختی منظمی در ویرانههای تیسفون انجام داد (همانجا). با کشف بستر خشک و قدیمی رود دجله در حدود شرق شهر کهن سلوکیه، یک حلقه استحکامات مدور وسیع در مشرق بستر قدیمی این رود نیز کشف شد. این باروی کمابیش مدور تیسفون را، که در دارابگرد و مرو نیز دیده میشود، خاص پارتیان میدانند (هرمان، ص67). در حال حاضر این استحکامات با قطری در حدود سه کیلومتر به دو بخش نامساوی تقسیم شدهاند. ویرانههای پراکندهای تا حدود هفت کیلومتر در قسمت شرقی در امتداد شمال ـ جنوب دیده میشود که کم و بیش به موازات رودخانه گسترده شدهاند (هوف، ص13). وسعت زمینی که بین شط و حصار نیمدایره وجود دارد و آثار آن هنوز دیده میشود، تقریباً به 58 هکتار میرسد و این زمین همان است که آن را مدینةالعتیقه یا شهرقدیم میگویند (کریستنسن، ص 384ـ385). در حال حاضر از شهر قدیم فقط دیواری هلالی باقیمانده است (هوف، ص 14).نیز رجوع کنید به مداین * ؛ بَهُرَسیر *منابع: علاوه بر کتاب مقدّس. عهد عتیق؛ ابنخرداذبه؛ ابنفقیه؛ بلاذری؛ ابراهیم پورداود، آناهیتا: پنجاه گفتار پورداود ، چاپ مرتضی گرجی، تهران 1343 ش؛ نینا ویکتوررونا پیگولوسکایا، شهرهای ایران: در روزگار پارتیان و ساسانیان ، ترجمة عنایتاللّه رضا، تهران 1367 ش؛ نینا ویکتوروونا پیگولوسکایا و دیگران، تاریخ ایران: از دوران باستان تا پایان سدة هیجدهم میلادی ، ترجمة کریم کشاورز، تهران 1363 ش؛ حمداللّه مستوفی، تاریخ گزیده ؛ همو، نزهةالقلوب ؛ حمزةبن حسن حمزة اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء علیهم الصلاة والسلام ، بیروت: دارمکتبة الحیاة، [ بیتا. ] ؛ خواندمیر؛ احمدبن داوود دینوری، الاخبار الطوال ، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره 1960، چاپ افست قم 1368 ش؛ محمدبن شمسالدین آملی، نفائس الفنون فی عرایس العیون ، ج 2، چاپ ابراهیم میانجی، تهران 1379؛ طارق عبدالوهاب مظلوم، «المدائن (طیسفون): 1970ـ1971»، سومر ، ج 27، ش 1ـ2 (1971)؛ طبری، تاریخ (بیروت)؛ مالکوم کالج، پارتیان ، ترجمة مسعود رجبنیا، تهران 1355 ش؛ الی ایوانوویچ کالسنیکوف، ایران در آستانة یورش تازیان ، ترجمة م. ر. یحیایی، تهران 1357 ش؛ یوزف مارکوارت، ایرانشهر: بر مبنای جغرافیای موسی خورنی ، ترجمة مریم میراحمدی، تهران 1373 ش؛ مسعودی، مروج (بیروت)؛ مطهربن طاهر مقدسی، کتاب البدء والتاریخ ، چاپ کلمان هوار، پاریس 1899ـ1919، چاپ افست تهران 1962؛ تئودور نولدکه، تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان ، ترجمة عباس زریاب، تهران ?[ 1358 ش ] ؛ جیمز هاکس، قاموس کتاب مقدس ، بیروت 1928، چاپ افست تهران 1349 ش؛ صادق هدایت، نوشتههای پراکنده : «شهرستانهای ایران»، تهران [ 1331 ش ] ؛ جورجینا هرمان، تجدد حیات هنر و تمدن در ایران باستان ، ترجمة مهرداد وحدتی، تهران 1373 ش؛ دیتریش هوف، «نظری اجمالی به پایتختهای ایران از آغاز تا ظهور اسلام»، در پایتختهای ایران ، چاپ محمدیوسف کیانی، تهران 1374 ش؛ یاقوت حموی؛ یعقوبی، البلدان ؛ همو، تاریخ ؛A. D. H. Bivar, "The Political history of Iran under the Arsacids", in The Cambridge history of Iran , vol.3, pt.1, ed. Ehsan Yarshater, Cambridge 1983; The Cambridge history of Iran , ibid; Arthur Emanuel Christensen, L'Iran sous les Sassanides , Osnabrدck 1971; Wilhelm Eilers, "Iran and Mesopotamia", in The Cambridge history of Iran, ibid ; Encyclopaedia Iranica , s.v. "Ctesiphon" (by Jens Krخger); EI 2 , s.v. "Djughra ¦fiya ¦. IV: the classical period" ( by S. Maqbul Ahmad); J. M. Fiey, "Topography of A l-Mada'in: Seleucia- Ctesiphon area", Sumer , XXIII , nos. 1-2 (1967); R. N. Frye, "The political history of Iran under the Sasanians", in The Cambridge history of Iran , ibid; Nina Garsoفan, "Byzantium and Sasanians", in ibid; Roman Ghirshman, Iran: from the earliest times to the Islamic coquest , Baltimore 1965; Guy Le Strange, The lands of the Eastern Caliphate , London 1966; Pliny ]the Elder[, Histoire naturelle de Pline , avec la traduction en Franµais par M. E ¨. Littre ¨, Paris 1848-1850; Strabo, The geography of Strabo , with an English translation by Horace Leonard Jones, vol. 7, London 1966.