توقیع(2) ، عبارتی که سلطان یا وزیر یا کارگزارِ مخصوص به نشانة رسیدگی، بر فرمانها و عرضحالها مینوشت؛ همچنین سندِ دارای این عبارت، مُهر * و نشان * . توقیع ، از ریشة وقع ، در لغت به معنای پرتاب کردن تیر به هدفی نزدیک چنانکه گویی آن را بر هدف میگذارند (تُوَقِّعُه)، و نیز بهمعنای اثر جهاز شتر بر پشت حیوان است (فراهیدی، ج 2، ص 177؛ ابندرید، ج 2، ص 945). اصطلاح توقیع نیز از همین معنا گرفته شده است، زیرا توقیع نوشتهای بود بر حاشیه و پشت شکایات به خط خلیفه یا سلطان یا برخی از فرمانروایان که بر رسیدگی به شکایات تأکید میکرد (قلقشندی، ج 1، ص 52؛ مرتضی زَبیدی، ذیل «وقع»). جمع توقیع، توقیعات و تواقیع است و ترکیباتی از آن همچون منشی توقیع، صاحبالتوقیع، توقیعزن و توقیع کردن به کار رفته است (بیهقی، ص101، 156،470؛ دهخدا، ذیل واژهها).محمدبن عبدالخالق میهنی (ص29) در سدة ششم، توقیع را بر دو گونه دانسته است: «نشان» که عبارت کوتاهی است، و «فرمان» که مطلبی کوتاه مشتمل بر مضمون نامه است. در مجموع، توقیع چند معنی داشته است: 1) آنچه امروزه امضا نامیده میشود، یعنی نوشتن نام در پایانِ نامه برای تأییدصحت آن، و توقیع کردن نیز به معنای صحهگذاردن پادشاه یا حاکم بر نامه با نوشتن نام یا زدن مهر خود بوده است (برای نمونه رجوع کنید بهعنصرالمعالی، ص 222، 239؛ بیهقی، ص 165، 351ـ352). 2) فرمان شاهی (برای نمونه رجوع کنید بهعُتَبی، ص318). 3) دستخط و نوشتة کوتاه سلطان بر صدر یا ذیل یا پشت نامه (آقابزرگطهرانی، ج4، ص500 ـ501). 4) شکایتنامهها یا تقاضانامهها (برای نمونه رجوع کنید بهنَسَوی، ص72؛ قلقشندی، ج3، ص 263). به نامههای امام زمان عجلاللّهتعالی فرجهالشریف به یکی از نواب اربعه یا دیگران، نیز توقیع گفتهاند ( رجوع کنید بهتوقیع * ).توقیع، به معنای فرمان کوتاه حاکم یا کارگزار، شاید سنّتی بر جای مانده از نوشتههای انشایی و ترسّلی دورة ساسانی باشد؛ چنانکه، نوشتههایی از این دست را ــ که در منابع اسلامی به توقیعات مشهور است ــ به انوشیروان نسبت دادهاند (برای نمونه رجوع کنید بهآقابزرگطهرانی، ج 4، ص 501). ابنعَبدرَبّه (ج 4، ص 210ـ211) و ابناسفندیار (ج 1، ص 43) نمونههایی از توقیعات شاهان ساسانی را نقل کردهاند (نیز رجوع کنید بهاردشیرساسانی، ص 101ـ 102، 108، 111؛ مرزبانراد، ص 218ـ 229). نمونههایی از توقیعات خلفا نیز در دست است ( رجوع کنید به صفوت، ج 1، ص 606ـ 608).در دورة امویان، توقیع بتدریج به معنای تصمیمگیری خلیفه در باب شکایات در انظار عموم، رواج یافت (برای نمونه رجوع کنید به ابنعبدربّه، ج 4، ص 192ـ197؛ صفوت، ج 2، ص 574 ـ589). روند رسیدگی به شکایات در دورة عباسیان منجر به تشکیل «دیوان التوقیع و الدّار» شد (قُدامةبن جعفر، ص 53 ـ54؛ میچل ، ص187؛ بهمنیار، ص217). در این دوره رسیدگی به رقعهها یا نامههای اشخاص که از خلیفه درخواستی کرده بودند، تنها پس از توقیع خلیفه، پایان یافته تلقی میشد (قدامةبن جعفر، ص 53). در دورة عباسیان «توقیعنگاری» اهمیت ادبی یافت و مشتمل شد بر جملة کوتاه و زیبا و بلیغی که عموماً به بدیهه گفته میشد (برای نمونه رجوع کنید به ابناسفندیار، ج1، ص199 که از توقیع هوشمندانة مأمون بر نامة پادشاه روم یاد کرده است؛ ابنعبدربّه، ج4، ص197ـ209، مشتمل بر توقیعات عباسیان از سفّاح تا مأمون و سپس توقیعات امرا و بزرگانی چون حجّاجبنیوسف، ابومسلم خراسانی، جعفربنیحیی، فضلبن سهل و حسنبن سهل؛ حَمّاده، ص 156، 195، 200ـ201، 341؛ نظامی، ص17ـ 18 که توقیعی از صاحببنعَبّاد ذکر کرده است که جناس و ایجاز آن شهرت دارد؛ بهمنیار، ص218ـ221 که چهارده مورد از توقیعات صاحببنعباد را ذکر کرده است؛ صفوت، ج2، ص591 که از توقیعات ابومسلم خراسانی نمونه آورده است). در این دوره خلفا توقیعنگاری را به وزیران خود نیز میسپردند، که نشانة ارتقای قدرت وزیران بود (همانجاها).توقیعنگاری در دورة غزنویان نیز مرسوم بود (عتبی، ص25، 104، 318، 346). در مجملالتواریخ والقصص (ص428ـ429) جدولی از توقیعات سلاطین غزنوی و کارگزاران آنان آمده است. در این دوره گاه صفت «توقیعی» برای فرمانهایی که اجرای آن فوریت داشت به کار میرفت ( رجوع کنید به بیهقی، ص 57؛ قائممقامی، ص45) و از میان توقیعات وزیران غزنوی توقیعات خواجهابوالقاسم احمدبنحسن میمندی شهرت بسزایی داشت (عتبی، ص346؛ ناصرالدینمنشی کرمانی، ص42).از توقیعات سلجوقیان، فهرستی در مجملالتواریخ والقصص (ص429) آمده است که، همانند گذشته، عباراتی نظیر «توکلتعلیاللّه»، «اعتمادی علیاللّه» و «اعتصمتباللّه» در آن دیده میشود (نیز رجوع کنید به راوندی، ص117، 152، 203، 249ـ281؛ ناصرالدین منشی کرمانی، ص62؛ المختارات منالرسائل ، ص250 که به نمونهای از توقیعات وزیران سلجوقی اشاره دارد).در دورة خوارزمشاهیان همچنان توقیع رایج بوده ( رجوع کنید به بهاءالدین بغدادی، ص52، 116، 123؛ نسوی، ص69، 166، 190، 201، 281) و از وزرای ایشان توقیعاتی بر جای مانده است (نسوی، ص263ـ264)، اما استفاده از نشان و علامت * و تمغا * و طغرا * ، در ادامة سنّت کاربرد آنها در میان قبایل ترک، معمول شد (قائممقامی، ص175). در این دوره توقیع با دیگر علامات دیوانی مذکور، مترادف شد ( المختارات منالرسائل ، ص274)، چنانکه در برخی اسناد خوارزمشاهی، توقیع به معنای مهر آمده است ( د. اسلام ، چاپ دوم، ذیل واژه).زنان قدرتمند دربار خوارزمشاهی نیز صاحب توقیع بودند (برای نمونه رجوع کنید به نسوی، ص62 که به توقیع ترکانخاتون، مادر سلطان محمدخوارزمشاه، اشاره میکند). سلطان جلالالدین مهر توقیع خود را به دخترش، خانسلطان، سپرد (همان، ص73).از دورة ایلخانان مغول نیز توقیعاتی بر جا مانده است ( رجوع کنید به شمسمنشی، ج2، ص197؛ منشی، ص15، 29، 31). در سدههای نهم و دهم محل مهر سلطان را در فرمانهای ترکمانان، معمولاً توقیع مینامیدند. در اوایل عصر صفوی نیز توقیع به این معنی به کار میرفت، اما بتدریج در اواخر دورة صفوی، اصطلاح «مهر» معمول گردید (بوسه ، ص85، 128؛ برای نمونة توقیعات دورة ترکمانان و صفویان رجوع کنید به همان، ص235، 237، 244، 251، 404ـ 405؛ نیز رجوع کنید بهاوزون چارشیلی، ص 59، ش 15 که از وجود توقیع جهانشاه در مجموعة اسناد طوپقاپی خبر میدهد؛ برای توقیع شاهاسماعیل رجوع کنید بهد. اسلام ، چاپ دوم، ج 2، ص 311). به عقیدة قائممقامی (ص177) رسم توقیع پس از شاهطهماسب اول (حک : 930ـ984) منسوخ شد، اما اسکندرمنشی در تاریخ عالمآرای عباسی (ج3، ص 1089) به منصب «مهرداری توقیعات» اشاره کرده است. ظاهراً پس از صفویان توقیعنگاری متروک گردید.در دورة قاجار به جای توقیع، اصطلاح توشیح مرسوم شد؛ یعنی پس از آنکه نامه یا فرمانی نوشته و در پایان آن مهر زده میشد، پادشاه به خط خود بر حاشیة فرمان عبارت «صحیح است» را مینوشت و با این کار، بر مندرجات نوشته صحه میگذاشت (برای نمونه رجوع کنید بهفراستی، ص 238، 254، 258، 265، 269، 273، 281). اصطلاح توشیح در دورة پهلوی نیز رواج داشت و قوانین، پس از تصویب مجلسین، برای تأیید باید به توشیح شاه میرسید ( رجوع کنید بهقانون اساسی: اصلاحات و سیر تکامل آن ، ص130، 135، 140، 159).در سرزمینهای غربی خلافت، فاطمیان توقیع را از عباسیان اخذ کردند و در دیوانشان دفتری برای «توقیع علیالقصص» (توقیع بر شکایات) وجود داشت. با اینهمه فاطمیان، همانند حکومتهای غرب اسلامی، به کاربرد علامت بیش از توقیع گرایش داشتند.در دورة ممالیک، علاوه بر ضرب سکه و خواندن خطبه، داشتن توقیع نیز از لوازم رسمیت یافتن حکومت بود (قلقشندی، ج 3، ص 263). در این دوره، گونهای توقیع از دیوان انشا به ابواب سلطانی صادر میشد (همان، ج 9، ص 258) که در واقع حکم انتصاب حاکمان عالیرتبه (نواب) و کارگزاران پایین مرتبه بود (همان، ج 11، ص 351ـ361).نوشتن توقیع در قطعهای مختلف کاغذ یا آغاز کردن آن با عباراتی خاص، مرتبه و منصب صاحب توقیع را نشان میداد (همان، ج 11، ص 351ـ 362؛ برای اطلاع بیشتر رجوع کنید بههمان، ج 11، ص 316، 333).نمونههای موجود از توقیعات دورة ممالیک نشان میدهد که توقیعات این دوره نسبت به دورههای پیشین مفصّلتر بودهاند (برای نمونه رجوع کنید بههمان، ج 11، ص 351ـ361)؛ استفاده از نثر مسجع و انواع جملات دعایی متناسب با مشاغل و مراتب افراد در توقیع رواج داشت (همان، ج 11، ص 363ـ369) و در آغاز آن صنعت براعت استهلال رعایت میشد و در پایان آن ذکر عبارات دعایی برای موفقیت فرد در انجام دادن وظایف شغلی، ذکر تاریخ و سپاس خداوند معمول بود (همان، ج 11، ص 370ـ 376). برای انتصاب صاحبمنصبان دینی و روحانیان نیز توقیع صادر میشد. قلقشندی به توقیعات زیادی اشاره کرده است، از جمله توقیعاتی مربوط به انتصاب رؤسای یهود (ج 6، ص 174، ج 11، ص 385ـ390، 395ـ404، ج 12، ص 298)، مشیخة الشیوخ خانقاههای صلاحیه و ناصریه (ج11، ص370ـ 376 و جاهای دیگر)، والیان (ج4، ص230، ج11، ص33ـ 34)، صاحبان مشاغل و درجات علمی مانند رؤسای بیمارستانها و مدرسان طب و تفسیر و حدیث و فقه (ج11، ص227ـ231، 244ـ246، 253ـ256، 268ـ269، 377ـ383، ج12، ص 78ـ 80، 84 ـ 85)، صاحبان انواع مشاغل دیوانی نظیر کتابت سرّ، نظارت بر خزانه و سلاح و بیوت و جیش و جبه (ج 12، ص 96ـ100، 153ـ 155، 179ـ181، ج11، ص 37ـ 40، 66ـ67، 319ـ320، 323ـ354).از دورة مملوکان مصر توقیعاتی مانده است که مؤید ادامة سنّت توقیعنویسی ایرانی در جهان عرب است (مثلاً مقایسه کنید سندی به تاریخ 27 صفر 723 در باب یک ودیعة مالی در مصر را با سندی به تاریخ 30 جمادیالاولی 716 در ایران رجوع کنید به لیتل ، ص64 و تصاویر 6 و 7).در دورة عثمانی مفهوم دو اصطلاح توقیع و نشان تا حدی با یکدیگر در آمیخت؛ «مأمور توقیع» یا «توقیعی» مترادف «نشانجی» (مأمور نهادن نشان) بود ( د. اسلام ، چاپ دوم، ذیل «نشانجی»). در این دوره به گونهای از فرمان سلطانی، که عمدتاً حکم انتصاب به مقام نیز بود، توقیع یا برات میگفتند ( رجوع کنید به «برات * »).پژوهش در بارة توقیع، افزون بر اهمیت در حوزة ادبیات دیوانی، در تحقیقات تاریخی مربوط به مشاغل دیوانی، مذهبی، علمی و حکومتی و بالمآل تاریخ سیاسی و اجتماعی جوامع مسلمان ضروری به نظر میرسد.منابع: آقابزرگطهرانی؛ ابناسفندیار، تاریخ طبرستان ، چاپ عباس اقبال، تهران ?[ 1320 ش ] ؛ ابندُرید، کتاب جمهرةاللغة ، چاپ رمزی منیر بعلبکی، بیروت 1987ـ 1988؛ ابنعبدربّه، العقدالفرید ، چاپ علی شیری، بیروت 1408ـ1411/ 1988ـ1990؛ اردشیر ساسانی، شاه ایران، عهد أردَشیر ، چاپ احسان عباس، بیروت 1387/ 1967؛ اسکندرمنشی؛ اسماعیل حقی اوزون چارشیلی، «نگاهی به تشکیلات دولتهای قراقوینلو و آققوینلو»، ترجمة وهابولی، مجلة تحقیقات تاریخی ، ش 8 (بهار 1372)؛ هریبرت بوسه، پژوهشی در تشکیلات دیوان اسلامی: بر مبنای اسناد دوران آققوینلو و قراقوینلو و صفوی ، ترجمة غلامرضا ورهرام، تهران 1367 ش؛ محمدبن مؤید بهاءالدین بغدادی، التوسل الی الترسل ، چاپ احمد بهمنیار، تهران 1315 ش؛ احمد بهمنیار، صاحببن عبّاد: شرح احوال و آثار ، چاپ محمدابراهیم باستانی پاریزی، تهران 1344 ش؛ بیهقی؛ محمدماهر حماده، الوثائق السیاسیة والاداریة: العائدة للعصر العباسی الاول ، بیروت 1402/ 1982؛ دهخدا؛ محمدبن علی راوندی، کتاب راحةالصدور و آیةالسرور در تاریخ آل سلجوق ، چاپ محمد اقبال، تهران 1333 ش؛ محمدبن هندوشاه شمس منشی، دستور الکاتب فی تعیین المراتب ، چاپ عبدالکریم علیاوغلی علیزاده، مسکو 1964ـ1976؛ احمد زکی صفوت، جمهرة رسائل العرب فی عصور العربیة الزاهرة ، مصر 1356/1937؛ محمدبن عبدالجبار عتبی، ترجمة تاریخ یمینی ، از ناصحبن ظفر جرفادقانی، چاپ جعفر شعار، تهران 1345 ش؛ کیکاوسبن اسکندر عنصرالمعالی، قابوسنامه ، چاپ غلامحسین یوسفی، تهران 1364 ش؛ رضا فراستی، بررسی و تحلیل فرمانها و رقمهای دورة قاجاریه موجود در مؤسسة مطالعات تاریخ معاصر ایران ، تهران 1377 ش؛ خلیلبن احمد فراهیدی، کتاب العین ، چاپ مهدی مخزومی وابراهیم سامرائی، قم 1405؛ قانون اساسی: اصلاحات و سیر تکامل آن ، [ تهران: مجلس شورای ملی ] ، 1356 ش؛ جهانگیر قائممقامی، مقدمهیی بر شناخت اسناد تاریخی ، تهران 1350 ش؛ قدامةبن جعفر، الخراج و صناعة الکتابة ، چاپ محمدحسین زبیدی، بغداد 1981؛ قلقشندی؛ مجملالتواریخ و القصص ، چاپ محمدتقی بهار، تهران: کلالة خاور، 1318 ش؛ المختارات من الرسائل: مجموعة منشئات و فرامین و احکام دیوانی و شرعی و عرفی از قرون پنجم و ششم و هفتم هجری ، چاپ ایرج افشار، تهران: انجمن آثار ملی، 1355 ش؛ محمدبن محمد مرتضی زبیدی، تاجالعروس من جواهر القاموس ، ج 22، چاپ مصطفی حجازی، کویت 1405/ 1985؛ علی مرزبانراد، خسرو انوشروان در ادب فارسی ، تهران 1356 ش؛ محمدبن علی منشی، همایوننامه ، چاپ رکنالدین همایونفرخ، تهران 1356 ش؛ محمدبن عبدالخالق میهنی، دستور دبیری: متنی از قرن ششم هجری ، چاپ علی رضوی بهابادی، یزد 1375 ش؛ ناصرالدینمنشی کرمانی، نسائم الاسحار من لطائم الاخبار در تاریخ وزراء ، چاپ جلالالدین محدث ارموی، تهران 1338 ش؛ محمدبن احمد نسوی، سیرت جلالالدین مینکبرنی ، چاپ مجتبی مینوی، تهران 1344 ش؛ احمدبن عمرنظامی، کتاب چهار مقاله ، چاپ محمدبن عبدالوهاب قزوینی، لیدن 1327/ 1909، چاپ افست تهران [ بیتا. ] ؛EI 2 , s.vv. "Diplomatic. III : Persia" (by H. Busse),"Nisha ¦ndji" (by F. Babinger), Tawk ¦â¤` (by F. Babinger and C. E. Bosworth); Donald P. Little,"The H ¤aram documents as sources for the arts and architecture of the Mamluk period", Muqarnas , vol. 2 (1984); Colin Mitchell, "Safavid imperial tarassul and the Persian insha ¦ Ýtradition", Studia Iranica , vol. 26, fasc. 2 (1997).