توغ (یا تُغ/ تق/ توق/ طوغ/ طوق)، میلهای که در قدیم بر سر آنمنگولهای از دم اسب میآویختند و برایتعیین مکان گرد آمدنِ سپاه از آن استفاده میکردند. واژة توغ از تغ ترکی جغتایی و آن نیز از اصل چینی تو به معنای درفش گرفته شده است (دورفر ، ج 2، ص 621). پادشاهان سلسلة هان (202 ق م ـ ح 220 میلادی) تو را در مراسم تشییع جنازه پیشاپیش تابوت حرکت میدادند. در ترکی امروز آذربایجان توک به معنای «مو» است (پورداود، ص 302). تُخ/ تُق به معنای پرچم نبرد به زبانهای پامیری، پشتو، تبتی و تونگوزی نیز راه یافته است (دورفر، همانجا). کاشغری در دیوان لغاتالترک (تألیف در 466) معانی مختلفی برای آن ذکر کرده است، از جمله گرد وغباری که از سم اسبان برخیزد، کوس، طبل، بندآب، درپوش، درفش و عَلَم (ذیل واژه).توغ ابتدا میلهای بود که بر سر آن دم گاو نر آسیایی (گاو تبتی، یاق/ یاک، قُطاس) نصب میشد (دورفر، ج2، ص618؛ پورداود، ص288ـ290؛ پاکالین، ذیل " §"Tug ؛ شاد، ذیل واژه) اما با انتقال این نشان از آسیای مرکزی و سرزمینهای مجاور تبت ــ که زیستگاه این نوع گاو بود ــ به نواحی غربیتر آسیا، دم اسب یا منگولة پشمی یا ابریشمی جای آن را گرفت (دهخدا؛ د. اسلام ، چاپ دوم، ذیل واژه). گاه پنجه یا گروههای زرین یا علامتی سهگوش یا هلال مانند بر سر آن نصب میشد (دهخدا؛ دورفر؛ پاکالین، همانجاها؛ د. ازبکستان شوروی ، ج 11، ص 430).حامل توغ را توغچی (استینگاس ؛ دهخدا، ذیل «توغچی») یا توغ بگی ( د. اسلام ، چاپ اول، ذیل واژه) میگفتند. ترکیباتی از این کلمه مانند تومانتوغ ، چارتوغ ( د. ازبکستان شوروی ، همانجا)، سَرتوغ (شاد، همانجا)، پاتوق و پاتوقدار در فارسی و ترکی معمول شده است (نیز رجوع کنید بهادامة مقاله).ظاهراً قدیمترین کاربرد توغ در چین بوده است که آن را در سمت چپ ارابة امپراتور قرار میدادند و شاید کاربرد ابریشم نارنجی در توغهای دورة اسلامی، مانند توغ ایلکخانیان که «آل» نامیده میشد، از منشأ چینی آن باشد، زیرا نارنجی، رنگ شاهان چین بوده است ( د. ا. ترک ، ج2، ص401ـ403 ؛ د. اسلام ، چاپ دوم، همانجا). در بین هونها نیز توغ به مثابه نشان حاکمیت اهمیت بسیار داشته است ( د. ا. ترک ، همانجا).پیشینة استفاده از توغ در میان ملتهای مسلمان به سدههای نخست باز میگردد. طبری (ج7، ص116،123،127) از «طوقات الترک» سخن گفته که اسدبن عبداللّه هنگام تحرکات نظامی در منطقة علیای سیحون در 119 آن را همراه داشته است.در روزگار مغولان کاربرد توغ کاملاً رواج یافت. توغ در آیین شَمَنی مظهر روح محافظ (سولده) و اهتزاز آن به معنای لشکرکشی بود ( د. ا. ترک ، ج2، ص412). در جامعالتواریخ رشیدالدین فضلاللّه (ج1، ص127) به توغ چنگیز که سفید و دارای نُه دنباله بوده، اشاره شده است. بر اساس نگاره (مینیاتور)های ایرانی و چینی، نُه دنباله زیر یکدیگر قرار میگرفتهاند ( د. ا. ترک ، همانجا). در هنگام نبرد، توغ را توغچی به جناح راست و چپ لشکر منتقل میکرد (ولادیمیرتسوف، ص 291، پانویس6). توغِ رئیسِ نظامیِ مغولان، سیاه (قرا توق) بود (همانجا). در متون تاریخی دورة ایلخانیان بارها به توغ و کاربرد آن اشاره شده است (برای نمونه رجوع کنید به رشیدالدین فضلاللّه، 1358، ص57؛ نظامالدین شامی، ج1، ص19، 30، 127، 132). برمت (ص100) به نقاشیهایی از سدة هشتم که تصویر توغ در آن دیده میشود، اشاره کرده است. از رواج توغ در این دوره شواهدی نیز در دست است. واژة تُغلُق که به عنوان لقب غیاثالدین تُغلُق (حک : 720ـ 725)، بنیانگذار سلسلة تغلقیه (720ـ 815)، از سلاطین دهلی، به کار رفته به معنای «مرد صاحب توغ» است ( د. اسلام ، چاپ دوم، همانجا؛ قس تغلقیه * ). جهانگیر سلطان بابری (حک : 1014ـ1037) و جانشین او شاهجهان (حک : 1037ـ 1068)، به کسانی که منصب میدادند، «طوغ و نقاره و طومان» اعطا میکردند (جهانگیر، ص 9؛ کنبو، ج 1، ص 266).رواج توغ در ایران در دورة صفوی نیز ادامه یافت (برای نمونه رجوع کنید بهاسکندرمنشی، ج1، ص595)، گرچه پیشتر و در دورة ترکمانان داشتن توغ برای فرمانروایان آققوینلو و قرهقوینلو امری مسلّم بودهاست (اوزون چارشیلی، ص40). در این دوره «توق و نقاره» همراه ملزوماتی از قبیل کمربند، شمشیر و جقه به نشانة رسیدن به منصب امیری به افراد اعطا میشد (روربورن ، ص40).در حکومت عثمانی، توغ نشانی برای مراتب نظامی و دیوانی بود: توغِ میرلوا و سنجق بیگی یک دُم، توغِ بیگلربیگی دو، وزیر سه، وزیر اعظم پنج و توغ سلطان هفت یا نُه دم داشت و هنگامی که پاشایی از منصب خود بر کنار میشد، گاه از داشتن توغ نیز محروم میگردید (پاکالین، همانجا). آغاز لشکرکشی نیز با برافراشتن تدریجی توغها در فضای کاخ سلطنتی در استانبول همراه بود. چنانچه وزیر اعظم فرماندهی لشکر را برعهده داشت، پس از گذشت شش هفته از بر افراشتن توغها، یکی از توغهای واگذار شده به وی که به قوناقتوغی (توغ ایستگاه) معروف بود، در مواقع جنگ با اروپا، به اولین لشکرگاه در داوود پاشای استانبول و در مواقعِ جنگ با آسیاییها، به اسکودار منتقل میشد (همانجا؛ د. اسلام ، چاپ دوم، ج3، ص191). سلطان محمود دوم (حک : 1223ـ 1225) همراه با دیگر نشانههای ینیچری، توغ را نیز منسوخ کرد ( د. اسلام ، چاپ اول، ذیل واژه). نمونة توغهای عثمانی در موزة طوپقاپی استانبول و مجموعه آثار هنری وول در کراکو نگاهداری میشود. اتریشیها پس از پیروزی بر سپاه عثمانی در جنگ وین، در شکل توغهای به غنیمت گرفته شدة عثمانی تغییراتی دادند که این اَشکال به نقاشیهای اروپایی راه یافت ( رجوع کنید بهبرمت، ص101، که به معرفی ) هنر عثمانی در خدمت امپراتوری ( اثر ژیگولسکی پرداخته است. فصلی از این اثر به توغهای عثمانی اختصاص دارد).واحدهایسوارهنظام تاتار در ارتش لهستانتادهههای نخست سدة بیستم، توغ داشتند ( د. اسلام ، چاپ دوم، ذیل «لپکه»).در ایران، دستکم از دورة صفویه به بعد، استفاده از نوعی توغ در مراسم عزاداری بویژه در ایام محرّم معمول بوده است (برای نمونة توغهایی که بنا بر کتیبة رویآنها، وقف امامحسین بوده و تاریخشان به 1020، 1095 و 1113 برمیگردد رجوع کنید به معتمدی، ج 1، ص 580 ـ583). سر این گونة توغ از ورق برنج یا مس و به شکل مَقطع طولی گلابی است که گاه حاشیة مشبککاری ظریفی دارد. در برخی توغهای عزاداری، سر توغ به صورت زبانهای بلند امتداد مییابد ( رجوع کنید بهمعتمدی، ج 1، ص 577، 595؛ ستوده، ص 328، 330). این توغ را افراد معیّنی از ساکنان محلهها با آداب و آیینهای خاص در شهر به حرکت در میآوردند و حمل آن از امتیازات هر محله محسوب میشد (میرشکرایی، ص 12). این توغها در گیلان و غرب مازندران، عَلَم خوانده میشود و سر آن (سَرْ توغ) که بر پایة چوبی نصب شده، در روزهایی غیر از ایام محرّم در صندوقی نگاهداری میشود (ستوده، ص 328).احتمالاً ریشة کاربرد توغ به عنوان نمادی مذهبی، به استفادة آن نزد صوفیان و فتیان میرسد. در فتوتنامة سلطانی از «توق» به عنوان یکی از علامتهای ویژة مداحان سخن به میان آمده و منشأ آن توقی دانسته شده که بهزعم صاحب این کتاب آن را حسّانبن ثابت به عنوان نماد وفاداری خود به حضرت علی علیهالسلام حمل میکرد (کاشفی، ص286، 288؛ نیز رجوع کنید بهآئین قلندری ، ص209). توغ مداحان همانند توغ لشکریان، نشاندهندة مکان مداحی ایشان بوده است (کاشفی، ص288).کلمة پاتُق/پاتوق/ پاتوغ در فارسی امروز به معنای قرارگاه و میعادگاه و محلی که کسی در اوقات معیّنی به آنجا میرود (نجفی، ذیل «پاتق») و معمولاً بخشی از وقت بیکاری خود را در آنجا میگذراند، از همین ریشه است (صدری افشار و دیگران، ذیل «پاتوق»؛ ستوده، ص327) و پاتوقدار کسی است که در پاتوق سِمت پیشوایی دارد و در معنای محدودتر، کارگردان عزاداریهای ماه محرّم است که علم و کتل و ملزومات عزاداری را نگه میدارد و غالباً از معتمدان اهل محل است (نجفی، ذیل «پاتق»). در تهران در دورة ناصری و مظفری، هر کدام از محلات تعدادی پاتوغ (محل گرد آمدن) داشتند که پاتوغداران آن از افراد سرشناس و ریشسفید محل بودند (برای اطلاع بیشتر از تعداد و اسامی آنها رجوع کنید بهستوده، ص329؛ آمار دارالخلافة تهران ، ص359، 375، 386 و جاهای دیگر).منابع: آمار دارالخلافة تهران: اسنادی از تاریخ اجتماعی تهران در عصر قاجار ، چاپ سیروس سعدوندیان و منصوره اتحادیه، تهران: نشر تاریخ ایران، 1368 ش؛ آئین قلندری: مشتمل بر چهار رساله در باب قلندری، خاکساری، فرقة عجم و سخنوری ، چاپ ابوطالب میرعابدینی و مهران افشاری، تهران: فراروان، 1374ش؛ اسکندر منشی؛ اسماعیل حقی اوزون چارشیلی، «نگاهی به تشکیلات دولتهای قراقوینلو و آققوینلو»، ترجمة وهاب ولی، مجلة تحقیقات تاریخی ، ش8 (بهار1372)؛ ابراهیم پورداود، هرمزدنامه ، تهران 1331ش؛ جهانگیر، امپراتور هند، جهانگیرنامه [ یا ] توزک جهانگیری ، چاپ محمدهاشم، تهران 1359ش؛ دهخدا؛ رشیدالدین فضلاللّه، جامعالتواریخ ، چاپ محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران 1373ش؛ همو، کتاب تاریخ مبارک غازانی: داستان غازانخان ، چاپ کارل یان، لندن 1358/1940؛ کلاوس میشائل روربورن، نظام ایالات در دورة صفویه ، ترجمة کیکاوس جهانداری، تهران 1357ش؛ منوچهر ستوده، «توغ و پاتوغ»، آینده ، سال10، ش4 و 5 (تیر و مرداد 1363)؛ محمد پادشاهبنغلام محییالدین شاد، آنندراج: فرهنگ جامع فارسی ، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران 1363ش؛ غلامحسین صدری افشار، نسرین حکمی و نسترن حکمی، فرهنگ زبان فارسی امروز ، تهران 1369ش؛ طبری؛ محمودبنحسین کاشغری، نامها و صفتها و ضمیرها و پسوندهای دیوان لغاتالترک ، ترجمه و تنظیم و ترتیب الفبایی محمد دبیرسیاقی، تهران 1375ش؛ حسینبنعلی کاشفی، فتوت نامة سلطانی ، چاپ محمدجعفر محجوب، تهران 1350ش؛ محمدصالح کنبو، عملصالح، الموسوم به شاهجهاننامه ، ترتیب و تحشیة غلام یزدانی، چاپ وحید قریشی، لاهور 1967ـ1972؛ حسین معتمدی، عزاداری سنتی شیعیان در بیوت علما و حوزههای علمیه و کشورهای جهان ، ج 1، قم 1378 ش؛ محمد میرشکرایی، «محرّم و نشانههای نمادین»، کتاب ماه هنر ، سال1، ش7 (فروردین 1378)؛ ابوالحسن نجفی، فرهنگ فارسی عامیانه ، تهران 1378ش؛ نظامالدین شامی، تاریخ فتوحات امیرتیمور کورکان معروف به ظفرنامه ، چاپ فلکس تاور، پراگ 1937ـ1956؛ باریس یاکوولیویچ ولادیمیرتسوف، نظام اجتماعی مغول ، ترجمة شیرین بیانی، تهران 1365ش؛Palmira Brummett, "]Review of[ Ottoman art in theservice of empire ", International journal of Middle East studies , vol. 26, no.1 (Feb. 1994); G. Doerfer, Tدrkische und mongolische Elemente im Neupersischen , Wiesbaden 1963- 1975; EI 1 , s.v. "Tu ¦g ¢h ¢" (by Cl. Huart); EI 2 , s.vv. "H ¤arb. IV : Ottoman empire" (by V. J. Parry), "Lipk ¤a" (by Z. Abrahamowicz and J. Reychman), " Tug ¢h ¢" (by C. E. Bosworth); I A , s.v. "Bayrak" (by M. Fuad Kخprدlد); Mehmet Zeki Pakal ân, Osmanl Tarih Deyimleri ve Terimleri Sخzlدg §د , Istanbul 1971-1972; F.Steingass, A Comprehensive Persian - English dictionary , London 1977; Uzbek Sa ¦vet Ensiklopediyasi , Tashkent 1971-1980.