تَوَّج (یا تَوَّز/ تَوَّه)، ویرانههای شهر و ناحیهای قدیمی در بیابانهای مغرب فارس، نزدیک گناوه، بر سر جادة شیراز ـ گناوه. ویرانههای این شهر در دهستان زیرراه، نزدیک رود شاپور * ، کنار آبادیهای زیرراه (حدود 21 کیلومتری شمال شهر برازجان)، سعدآباد (حدود پانزده کیلومتری شمالغربی شهر برازجان) و اردشیرآباد (حدود نوزده کیلومتری شمال غربی شهر برازجان) کشف شده است (اقتداری، ص 102). ظاهراً نام کهن آن تَوَهْ بوده و در سدة پنجم همین نام بهکار رفته است ( رجوع کنید به ابوریحان بیرونی، ج 2، ص 559؛ ناصرخسرو، ص 136) و بهصورت تَوَز و تَوَج (بدون تشدید) نیز ضبط شده است (نولدکه، ص 118، تعلیقات، ص 137). تبدیل «ه » به «ج» در فارسی متداول است، مانند تبدیل ساوه به ساوج.از پیشینة توج در دورة پادشاهی شاپور دوم (یا شاپور ذوالاکتاف؛ حک : 309 یا 310ـ379 میلادی) اطلاعاتی در دست است، اما قدمت شهر باید پیش از دورة او باشد. ظاهراً تَوَه از شهرهای تجاری پسکرانههای دریای پارس (خلیجفارس کنونی) بوده و با پارس (یا اصطخر) و شهرهای آنسوی دریای پارس پیوند اقتصادی داشته و احتمالاً محل مبادلات تجاری شهر هَجَر (بعداً احساء) با فارس بوده است.ابنخرداذبه که منابع خود را از دورة ساسانی گرفته است، در قرن سوم توج را از رساتیق (جمع رستاق، معادل دهستان امروزی مشتمل بر چند آبادی) کورة اردشیرخُرّه ضبط کرده (ص 44) که در دورة اسلامی نیز مدتها چنین بوده است، و این امر نشان میدهد که توج ناحیه هم بوده است. بر طبق منابعی از دورة ساسانیان، شاپور دوم پس از جنگ با رومیان با اعراب آشتی کرد و بعضی از قبایل تَغلِب و عبدالقیس و بکربن وائل را در توج و شهرهای دیگر سکونت داد (نولدکه، ص 118). معلوم نیست که این قبایل عرب در فتوحات دورة اسلامی چه سهمی داشتهاند. در زمان عمر، خلیفة دوم، حَکَمبن ابیالعاص با سپاهی بزرگ از قبایل عبدالقیس، اَزْد، تمیم، بَنوناجیه و دیگران، از بحرین از راه دریایی به ایران یورش آورد و پس از گرفتن جزیرة اَبَرکاوان در سال 18 یا 19 توج را فتح کرد (بلاذری، ص 539). به روایتی، عثمانبن ابیالعاص، برادر حَکَم و یکی از اصحاب پیامبر اکرم، از دریا گذشته وارد فارس شده بود. او پس از گشودن توج، در آنجا مساجدی ساخت و آنجا را دارالمسلمین قرار داد و طایفة عبدالقیس را در آنجا ساکن کرد. او توج را مرکز ورود به بلاد فارس قرار داد (ابنبلخی، ص 114). در جریان فتح توج، شهرک/ سُهرک ــ که از جانب یزدگرد مرزبان فارس بود ــ به مقابله با اعراب شتافت. فرمانده آنان، مجاشعبن مسعود بود. سپاه ایران در راشهر/ ریشهر (در جنوب بوشهر کنونی) ــ که بخشی از کورة شاپور و نزدیک توج بود ــ با اعراب جنگید. اعراب این جنگ را بهسبب غنایم فراوان در حد جنگ قادسیه میدانند (بلاذری، ص 539ـ540؛ ابنبلخی، همانجا). پس از کشته شدن شهرک، توّج به مصر (کلانشهر) تبدیل شد (بلاذری، ص 540).ابنبلخی احتمال میدهد که آب و هوای گرم توج مکان مناسبی برای ماندگار شدن اعراب در آن ناحیه بوده است (ص 135)، به طوری که در سه قرن بعد هم دومین پادشاه سلسلة آلبویه، عضدالدولة دیلمی (حک : 338ـ372) «قومی از عرب شام بیاورد و در آنجا بنشاند» (همانجا).در قرن چهارم، به نوشتة اصطخری، فاصلة توج تا شهر شیراز 32 فرسنگ، و تا جنابه (گناوه) دوازده فرسنگ بود (ص 130). مقدسی فاصلة توّز را تا خَشت ــ که امروزه در شمال گناوه قرار دارد ــ یک مرحله ذکر میکند (ص 453). جغرافینویسان مسلمان در بارة جامة کتانی توج و صدور آن در قرن چهارم مطالبی آوردهاند (از جمله مقدسی، ص 435، 443).مؤلف حدودالعالم مینویسد: «توز شهریست اندرمیان دو رود نهاده و مردم بسیار و توانگر و همه جامهای [ = جامههای ] توزی از اینجا برند» (ص 132). در میانة قرن پنجم، ناصرخسرو در سفرنامة خود توه و کازرون را «ناحیه» نوشته است (ص 136).ابنبلخی در قرن ششم نوشته است که توج در قدیم شهری بزرگ بود و در آنجا اعراب اقامت داشتند. در زمان دیدار او، این شهر ویران بوده است. در این دوره، شهر توج دارای منبر و مسجدجامع بود (ابنبلخی، ص 135). در اوایل قرن هفتم یاقوت حموی ــ که بیشتر مطالب خود را از مقدسی و ابنبلخی گرفته است ــ نقل میکند که بناهای این شهر از گل است و نخلستان دارد. او از منسوبان مشهور توز از عبداللّهبن محمدبن هارون (متوفی 238)، که به تسلط بر علم لغت و ادب عربی معروف بوده، نام برده است. او همچنین مینویسد: در توز جامة کتانی میبافند که در کازرون نیز بافته میشود اما به اسم توز معروف است، برای اینکه اهل توج ماهرترند. آن پارچه، ظریف و رنگارنگ و زیباست و به عدد فروخته میشود. مردم خراسان از آن وارد میکنند (ج 1، ص 890 ـ891، 894). نام پارچة تَوَزی در ادبیات فارسی نیز آمده است ( رجوع کنید به دهخدا، ذیل «توزی»).در نیمة قرن هشتم، دیگر اثری از شهر به جا نمانده بود، به طوری که حمداللّه مستوفی مینویسد: «توج در قدیم شهر [ ی ] بزرگ بوده است و عربنشین و گرمسیر عظیم در بیابانی است که درو آب روان نیست و اکنون خراب است.» (ص 116).منابع: ابنبلخی؛ ابنخرداذبه؛ ابوریحان بیرونی، کتاب القانون المسعودی ، حیدرآباد دکن 1373ـ 1375/ 1954ـ 1965؛ اصطخری؛ احمد اقتداری، آثار شهرهای باستانی سواحل و جزایر خلیجفارس و دریای عمان ، تهران 1375؛ احمدبن یحیی بلاذری، فتوحالبلدان ، ترجمه و مقدمه از محمد توکل، تهران 1367 ش؛ حدودالعالم ؛ حمداللّه مستوفی، نزهةالقلوب ؛ دهخدا؛ مقدسی؛ ناصرخسرو، سفرنامة ناصرخسرو علوی ، برلین [ تاریخ مقدمه 1341 ] ، چاپ افست تهران [ بیتا. ] ؛ تئودور نولدکه، تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان ، ترجمه عباس زریاب، تهران [ تاریخ مقدمه 1358 ] ؛ یاقوت حموی.