توت ، میوة ستة مرکّب خوراکی نوعهایی از درختان جنس مروس ( تیرة توتیان ) که معروفترین آنها توت سفید با نام علمی مروس آلبا و شاهتوت با نام علمی م. نیگرا هستند (برای شرح ریختشناختی و داروشناختی اینها رجوع کنید به زرگری، ج 4، ص 438ـ440). توت همیشه درخت نیست بلکه گاه به صورت درختچه است و برخی از انواع آن یکپایه و برخی دیگر دو پایهاند (بروویچ ، ص 1).گونهها. از میان گونههای توت در جهان، دو گونه در ایران معروفترند: توت سفید (و زیرگونة آن «توت مجنون») و شاهتوت/ شاتوت.الف) توت سفید درختی است به بلندی ده تا پانزده متر (برای انواع توت سفید رجوع کنید به ادامة مقاله). آن را بومی آسیا ( بریتانیکا ، 1985، ذیل "mulberry" ؛ وینبرن ، 1962)، بومی آسیا و احتمالاً چین ( آمریکانا ، ذیل "mulberry" ) و بومیچین (ثابتی، ص226؛ کروسمان، ص310؛ تِسِفن و ژوکوفسکی ، ص 35) دانستهاند. ثابتی (همانجا) به وجود گونههای وحشی توت سفید در جنگلهای شمال ایران اشاره کرده، ولی آن را بومی چین دانسته است. بنا بر د. جودائیکا (ذیل "mulberry" )، خاستگاه درخت توت، ایران است و از آنجا به خاورمیانه راه یافته است. برگ درخت توت و بویژه توت سفید، به عنوان تنها غذای کرم ابریشم، اهمیت اقتصادی دارد و گاه درخت توت را اساساً به همین منظور میکارند.پراکندگی جغرافیایی توت سفید در همة نقاط معتدل و نیمه گرمسیری جهان است و در منطقة گیاهْ جغرافیایی ایران، در این مناطق دیده میشود: ایران (تهران، گیلان، مازندران، آذربایجان، اراک، تفرش، کرمانشاه، خراسان، بلوچستان، خوزستان، فارس، دامغان و سمنان)، کردستان عراق، ترکمنستان، افغانستان و پاکستان (برای شرح این پراکندگی در نواحی مذکور رجوع کنید به بروویچ، ص 2ـ3).توت مجنون ( مُروس پندولا [ لفظاً= آویخته، آویزان ] )، معروفترین زیرگونة توت سفید، به دلیل شباهت شکلِ چتریِ زیبای آن با شاخههای آویزانِ بید مجنون و داشتن برگهای سبز بزرگ، اغلب به عنوان درختی زینتی کاشته میشود و میوة آن، که سرانجام سیاهرنگ و نسبتاً شیرین میشود، خوراکی است.ب) شاهتوت یا توت سیاه . ارتفاع درخت آن به سه تا پانزده متر یا بیشتر میرسد. توت سیاه را بومی غرب آسیا ( آمریکانا ؛بریتانیکا ، 1973، ذیل "mulberry" )، ایران، عراق و افغانستان (قهرمان، ج 4، ش 455؛ بروویچ، همانجا) و به طور کلی گیاهی «شرقی» دانستهاند (کروسمان، ص 310). تا قرن پانزدهم میلادی درخت شاهتوت را برای استفاده از برگ آن در صنعت پرورش کرم ابریشم، به طور گسترده در ایتالیا میکاشتند، اما از آن پس، درخت توت سفید جایگزین آن شده است ( بریتانیکا ، 1973، همانجا).پراکندگی جغرافیایی توت سیاه در آسیا، اروپا و افریقاست و در منطقة گیاهْ جغرافیایی ایران: ایران (کرمانشاه، اراک، لرستان، کرمان، تهران، آذربایجان، بلوچستان)، کردستان عراق، افغانستان و منطقة تالش در جمهوری آذربایجان (مبیّن، ج 2، ص 40؛ قهرمان، همانجا؛ بروویچ، ص 2) یافت میشود. آبادیباویل انواع توتهای معروف ایران و محل رویش آنها را به تفصیل یاد کرده است (از جمله، ص 95، 197، 433)، مثلاً توت سفید شمیران (مشهور به توت شمرانی) که درشت و بیدانه است.واژگان. اصل و منشأ (ایرانی یا سامی؟) واژة توت و دیگر صورتهای قدیم آن ( توث ، تود و توذ ) معلوم نیست و به صورت ¦tuta در سریانی و آرامی، tut در عبری و tuta در مَندایی به کار رفته است (مشکور، ج 1، ص 108). در بعضی مآخذ عربی واژة توت را معرب توث فارسی دانستهاند ( رجوع کنید به اَصمعی به نقل دینوری [ سدة سوم ] ، ج 1، ص 71، ش 127؛ جوالیقی [ 465ـ 540 ] ، ص 138). ابنسکّیت (متوفی 244) به نقل ابوریحان بیرونی، ترجمة کاسانی (سدة ششم)، میگوید (ج 1، ص 188): « [ توت ] به تاء که دو نقطه دارد، توت شامی را گویند و پارسیان او را خَرتوت و تود نیز گویند». دینوری (همانجا) لفظ توث را رایجتر از توت و این هر دو را کم کاربرد و لفظ رایج نزد عربزبانان را در آن زمان فِرصاد / فَرصاد ذکر کرده است. وی همچنین به نقل از راویانی ناشناس مینویسد که اهل بصره لفظ فِرصاد را در بارة درخت توت به کار میبرند و میوة آن را توث (= توت قرمز) مینامند. ابنبیطار (متوفی 646) در تفسیر خود بر کتاب دیوسکوریدس (ص 155، ش 137) واژة یونانی «موراا» (مذکور در ترجمة عربی قدیم این کتاب، ش 142، ص 119ـ120) را به صورت «مُوْرَّا» ضبط کرده و معادل توت یا فرصاد عربی دانسته است. به نوشتة ابوالخیر اشبیلی (سدة ششم؛ ج 1، ص 120، ش 321) نام رایج این میوه در حجاز بَشْکَل، و در بصره فِرصاد بوده است. حکیم مؤمن (سدة یازدهم؛ ص 65) میگوید: «شیرین او را نَبَطی و ترش او را شامی مینامند». انطاکی (متوفی 1008؛ ص 142) نوشته: «ما توت سفید را « حلبی » میخوانیم و توت سیاه به شامی معروف است». نفیسی (ج 3، ص 2019) واژة ناآشنای شَخرور / شَخروز را به معنای توت سیاه یا شاهتوت ذکر کرده، که در منبع دیگری یافت نشد. توت در زبانها و گویشهای ایرانی به این صورتها آمده است: پهلوی [ bun ] t ¦tu / d ¦tu (= [ درخت ] توت؛ بهار، ص 159؛ فرهوشی، ذیل «توتبن»)؛ کُردی، تُو/ تُووْ ، تفیْ (ابراهیمپور، ذیل واژه؛ شرفکندی، ذیل «تفیْ»؛ خالدی مقدسی، ذیل «تُو»)؛ لری، ¦ t (ایزدپناه، ذیل «تی») یا tit (سرلک، ذیل «تیت»)؛ سیستانی tutt (محمدی خُمَک، ذیل «توتّ»)؛ مازندرانی و گیلکی t ¦tu (نجفزادة بارفروش، ص 130؛ سرتیپپور، ذیل «توت کله»؛ مرعشی، ذیل «توته باغ»، «توتهدار»، «توته وَلْکْ»)؛ در نواحی ترکزبان t ¦t/du ¦tu (سامی، ذیل «دوت»؛ پیفون، ذیل واژه) و t ¦aradu ¤k (= شاهتوت؛ ردهاوس ، ذیل "mulberry" ).پیشینة شناخت. در طبقهبندی مشهور بندهش (ص 88)، از میوهها به سی نوع، توت جزو ده میوهای است که درون و بیرون آن خوردنی است (یعنی فاقد پوست و هستة سخت است). در منابع اسلامی آمده است که خداوند هنگام راندن آدم از بهشت، سی نوع میوه، از جمله توت، را همراه او فرستاد تا آنها را در زمین بنشاند (محمدبن جریر طبری، ج 1، ص 128؛ بلعمی، ص59 ـ60). در ترجمة عربی قدیم کتاب دیوسکوریدس (همانجا) در ازای واژة یونانی «موراا» (کذا؛ مُرِآ)، «توت شامی» (= شاهتوت) و نیز «سوقامینس» (سوکامینس ) آمده است. به نوشتة ابوریحان بیرونی (متوفی 440؛ ص 156، ش 228) «توت سرخی که به سیاهی میزند منسوب به شام است. کلمة توت شامل این نوع و نوع سفید میشود؛ لذا برای تمییز این دو از یکدیگر کلمة خَر (= بزرگ) به نوع شامی اضافه میشود». ابنسینا (متوفی 428) نوشته است: «توت دو نوع است: یکی از آن دو، فرصاد، شیرین است... و نوع ترش [ در متن اصلی: مُرّ ] به توت شامی معروف است» (ج 1، ص 760).طبع و خواص درمانی. قدیمترین وصف خواص توت سیاه در منابع غربی، از آنِ دیوسکوریدس (سدة اول میلادی؛ ترجمة قدیم عربی اصطفن بن بسیل، همانجا) و خلاصة آن چنین است: «معده را لینت میدهد و بسرعت در معده فاسد میشود. اگر در ظرفی مسی پخته شود قابضیت آن بیشتر میشود. آماس دهان را بهبود میبخشد. توت خشک را به جای سماق در طعام به کار میبرند و این برای کسانی که دچار اسهال مزمن هستند، سودمند است. جوشاندة پوست ریشة درخت توت برای روان کردن شکم، دفع کرم کدو و به عنوان پادزهر اقونیطون ( رجوع کنید به بیش * )؛ ضماد برگ توت و روغن زیتون برای درمان سوختگی؛ جوشاندة برگ توت و برگ مو و برگ انجیر سیاه برای سیاه کردن موی و مضمضة جوشاندة پوست و برگ توت برای تسکین دندان درد خوب است...». جالینوس (متوفی 199 میلادی؛ به نقل رازی، ج 20، ص 192) در توضیح این تناقض میگوید، میوة این درخت اگر رسیده باشد شکم را روان میکند و اگر پیش از آنکه برسد خشک شود، شکم را میبندد، تا جاییکه برای زخمهای روده و شکمروش و بیماریهایی از این دست سودمند است... عصارة توت برای دهان و ربّ توت برای درمان شکمروش مفید است. ابن ماسویه (متوفی 243؛ به نقل همو، ص 193) در بارة طبع و خواص توت میگوید، حرارت توت شیرین اندک و برای طبیعت بدن مسهل و توت ترش سرد و یبوستآور است. قی را دفع و رودهها را منقبض میکند و اشتها آور است. علیبن سهل طبری (سدة سوم؛ ص 382) توت را سرد و مرطوب و رطوبت آن را کمتر از زردآلو دانسته که اگر پس از آن شراب یا سکنجبین بنوشند مضر نخواهد بود. یَنْبوشاد بنا بر کتاب الفلاحة النبطیة ، تألیف یا ترجمة ابنوحشیه (سدة سوم؛ ج 2، ص 1222)، نخستین کسی است که به تنوع این میوه اشاره کرده: «... در طعم و رنگ با یکدیگر متفاوتاند... و از آن جمله، کبود، سیاه، زرد، سفید و خاکی رنگ که دارای طعمهای شیرین، ترش و بیمزهاند و همة انواع آن برای حلق و سینه سودمند است. طبع آن به سردی میل دارد. توت کال برای حلق و سینه مضر است و سبب بیخوابی و سردرد و نفخ میشود. توت ترش نفاخ نیست و سردرد نمیآورد، صفرا را فرو مینشاند و مانع از حدّت خون میشود...». ابنبطلان بغدادی (متوفی ? 458؛ ترجمه از مترجمی نامعلوم، ص 12) در وصف خواص توتشامی میگوید توت هر چه بزرگتر و سیاهتر باشد بهتر است، برای گلودرد سودمند و برای شکم درد مضر و برای زاجهای دَمَوی نافع است، اما خوردن توتکال مطلوب نیست. ابنبیطار (سدة هفتم)، به نقل از شریف ادریسی (493ـ 560) و سفیان اندلسی (سده ششم)، برای ضماد برگ توت خواصی ذکر کرده است (1291، ج 1، ص 142). حکیم مؤمن (همانجا) طبع توت شیرین را گرم و تر، مدرّ بول و مولد خون صالح و جهت آبله و حصبه نافع، و ترش او را خشک و قابض و مسکّن عطش دانسته است (نیز رجوع کنید به ابنسینا، همانجا؛ هروی، ص 76؛ انطاکی، همانجا؛ عقیلی علوی شیرازی، ص 27ـ 279).خواص درمانی توت سفید امروزه دیگر در مدنظر نیست، اما شیرة رقیقشدة شاهتوت ملیّن است و غرغرة آن در درمان آنژین، آفْت و التهاب مخاط دهان مؤثر است. آب شاهتوت تازه صفرا بُر است (زرگری، ج 1، ص 676). همچنین از توت سفید خشک به عنوان نوعی خشکبار در چند نوع آجیل از جمله آجیل دوازده رنگ و آجیل مشکلگشا و آجیل چهارشنبهسوری، استفاده میشود (شکورزاده، ص 48، 67، 82).در ادبیات فارسی نیز به میوة توت اشاراتی شده است، از جمله: «کرم قَز تود بریشم کند ار نیست عجب/ چه عجب از زمی ار دُر دهد و گوهر بر» (فرخی سیستانی، ص 171)؛ «آن خون کسی ریختهای یا می سرخست/ یا توت سیاهست که بر جامه چکیدست» (سعدی، ص 434).تاریخچة توتکاری و صنعت ابریشم. تاریخ دقیق آغاز توتکاری و تولید ابریشم در ایران دانسته نیست. در تاریخ اساطیری ایران آمده است که پیدایش کرم و قَز (معرّب کَژ، قسمی ابریشم فرومایه و کم قیمت؛ برهان، ج 3، ص 1528 و پانویس 3) در زمان پادشاهی جمشید بود (لافون و رابینو ، مقدمة خمامیزاده، ص 14). چانک کیین، فرستادة چین به ایران در زمان سلطنت مهرداد دوم اشکانی (87 ـ23 ق م)، در گزارش سفر خود نوشته است در ایران بازرگانان زیرکی بودند که ابریشم درست میکردند (همان مقدمه، ص 15). گروهی از مورخان عقیده دارند که پارچههای ابریشمی دست کم از اوایل سدة چهارم میلادی، یعنی در زمان شاپور دوم (309ـ379 میلادی)، در ایران تولید میشده (همان مقدمه، ص 16) اما به نظر میرسد که تربیت کرم ابریشم، کلاف کردن ابریشم و به کار بردن پیله، پیش از سدة ششم میلادی، در ایران معمول نبوده است. به هر حال احتمالاً تا سدة دوم/ هشتم صنعت نوغان در ایران اهمیت چندانی نداشت و از این زمان در تمام قلمرو اسلامی، از جمله ایران، توسعه یافت (لافون و رابینو، ص 49ـ50).در منابع دورة اسلامی، ابن عوّام اشبیلی (اواخر سدة ششم؛ ج 1، ص 270) و پس از وی زکریای قزوینی (متوفی 682 ؛ ص 286) شاید نخستین مؤلفانی باشند که به کاربرد برگ درخت توت برای تغذیة کرم ابریشم اشاره کردهاند. رشیدالدین فضلاللّه (ح 645ـ 718، ص 34) در بارة انواع توت و کاربرد برگ آن برای پرورش کرم ابریشم نوشته است: «برگ درخت [ توت ] سفید مطلقاً بهتر از برگ [ توت ] سیاه بود و برگ درخت خرتوت به کرم ندهند مگر به نادر...» و «آنکه بعضی درختها باشد که اکثر غرض و فایده از آن درخت، برگ بود نه ثمره، مانند درخت توت جهت ابریشم که چون ثمرة آن بسیار باشد برگ آن کمترو بیقوّتتر باشد... پیوند کنند تا ثمرة آن کم شود و برگ آن پهنتر...» (ص 93). ابونصری هروی که شیوة سنّتی عمل آوردن فیلچه (= پیله) را بتفصیل نوشته، میگوید: «چون خواهند که تخم را بر دارند، در شب نوروز یک عدد مروارید و یک عدد فیروزه و یک عدد اسفنج جهت میمنت و آنکه بذر [ کرم ابریشم ] زود و خوب بیرون آید در میان بذر باشد و از صباح تا پیشین که هوا خنک باشد در بغل نگاه دارند و بعد از آنکه هوا گرم شود در میان پنبه هرجا خواهند گذارند...» (ص 273ـ 275).در دوران حکومت مغول در ایران (616ـ733) پرورش کرم ابریشم و صنایع وابسته به ابریشم به طور محسوسی پیشرفت کرد، به طوری که الجایتو به طمع ثروت گیلان، بخصوص ابریشم آن، به این سرزمین حمله کرد (همان، مقدمة خمامیزاده، ص 20). به گفتة مارکو پولو، جهانگرد مشهور ونیزی (متوفی ? 724/ ? 1324) در یزد نوعی پارچه ابریشمی بافته میشد که به پارچة یزدی معروف بود (ج 1، ص 88). کار تولید ابریشم در دورة سلطنت شاهعباس اول رونق بسیار یافت. پیترو دلا واله ، جهانگرد ایتالیایی (1062/ 1652) ضمن اشاره به توجه او به پرورش کرم ابریشم نوشته که به دستور او گرجیها، مسیحیان و یهودیانی را که با این کار آشنا بودند، وادار به فعالیت در این زمینه کردند و شاه برای جلوگیری از هرگونه اهمالی در این مورد، فروش برگ درختان توتی را که در زمین این افراد قرار داشت، ممنوع کرد (ص 171). به نوشتة اولئاریوس ، جهانگرد و دانشمند آلمانی (متوفی 1082/ 1671)، یکی از ویژگیهای اقتصادی ایران در زمان شاهصفی، گسترش تولید و تجارت ابریشم بود. وی با اشاره به کثرت درختان توت و کاربرد برگ درخت توت سفید و سرخ برای تغذیة کرم ابریشم، شیوة پرورش کرم ابریشم را به تفصیل بیان کرده و ابریشم را یکی از فرآوردههای ایران و منبع درآمد ایرانیان دانسته است (ص 265ـ267). تاورنیه ، سیاح فرانسوی (متوفی 1100/ 1689) در زمان نگارش سفرنامة خود، یعنی 1070/ 1660، مالالتجارة عمدة ایران را ابریشم ذکر کرده (ص 600) و رافائل دومان (نیمة دوم سدة هفدهم)، نیز ضمن شرح تولید و صدور ابریشم گیلان، مینویسد که معمولاً خرید و فروش ابریشم در انحصار ارمنیها بود و آنان ابریشم را با کالاهای ونیزی ــ از جمله آیینه، عینک و شیشههای رنگی برای پنجره ــ مبادله میکردند و از این معامله سود زیادی نصیب آنان میشد (ص 181). شاردن ، جهانگرد فرانسوی (متوفی 1125/ 1713)، نیز ضمن شرح انواع ابریشم ایران و تجارت و صادرات آن به اروپا، کالای عمدة تجاری ایران را در عهد شاهعباس دوم ابریشم ذکر کرده، چنانکه در جایی محصول سالانة ابریشم ایران را 000 ، 22 هزار عدل (هر عدل برابر 150 تا 215 کیلوگرم) نوشته است (ج 4، ص 162ـ165).در اواخر حکومت کریمخان زند (متوفی 1193) یک من ابریشم خام نتابیده، به وزن شاه (= تقریباً شش کیلوگرم)، دو تومان خرید و فروش میشد، در حالی که همان مقدار گندم پنجاه دینار ارزش داشت. گملین ، طبیعیدان آلمانی، در گزارش سفر خود به گیلان در سدة دوازدهم/ هجدهم میگوید که برای تغذیة کرم ابریشم از برگ هر دو نوع توت استفاده میشد (لافون و رابینو، ص 90ـ91). در دورة قاجار صنعت ابریشم از رونق افتاد (لافون و رابینو، مقدمة خمامیزاده، ص26). خودزکو (1804ـ 1891)، کنسول روسیه در رشت در زمان سلطنت محمدشاه قاجار نیز، به تفصیل در بارة پرورش کرم ابریشم در گیلان سخن رانده، از جمله میگوید که برگ توت سیاه و سفید هر دو به مصرف غذای کرم ابریشم میرسد (ص 87) ولی لافون و رابینو کاربرد برگ درخت توت سیاه را در گیلان و مازندران به این منظور بعید دانسته و احتمال دادهاند که خودزکو در تشخیص گونهای از توت سفید که میوههای سیاه دارد [ احتمالاً توت مجنون ] از نوع درخت توت سیاه دچار اشتباه شده باشد (ص 91ـ92). با شروع جنگ جهانی اول صنعت ابریشم گیلان به شدت تنزل کرد، ولی پس از جنگ احیا شد (همان، مقدمة خمامیزاده، ص 29).جمالزاده در گنج شایگان، یا، اوضاع اقتصادی ایران ، صادرات روزافزون پیلة ابریشم و واردات پارچههای ابریشمی خارجی را یکی از علل اصلی کاهش بافت پارچههای ابریشمی در ایران دانسته (ص 79) و ضمن شرح شیوههای اصلاح پرورش کرم ابریشم و تولید ابریشم ( رجوع کنید به ص 83)، ارزش مالی صادرات ابریشم و پیلة ابریشم ایران را به کشورهایی مانند فرانسه و ایتالیا بین سالهای 1323 تا 1329 در جدولهایی آورده است ( رجوع کنید به ص 26)؛ مثلاً، در 1325ـ1326 ارزش صادرات ابریشم ایران به کشور فرانسه 355 ، 806 ، 9 قران بود.منابع: محمد آبادیباویل، ظرایف و طرایف، یا، مضاف و منسوبهای شهرهای اسلامی و پیرامون ، تبریز 1357 ش؛ محمدتقی ابراهیمپور، واژهنامة فارسی ـ کردی ، تهران 1373 ش؛ ابنبطلان، تقویمالصحة ، ترجمة فارسی از مترجمی نامعلوم (اواخر قرن پنجم/ اوایل قرن ششم، چاپ غلامحسین یوسفی، تهران 1366 ش؛ ابنبیطار، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة ، بولاق 1291، چاپ افست بغداد[ بیتا. ] ؛ همو، تفسیر کتاب دیاسقوریدوس فیالادویة المفردة ، چاپ ابراهیمبن مراد، بیروت 1989؛ ابنسینا، القانون فیالطب ، چاپ ادوار قش، بیروت 1408/1987؛ ابوالخیر اشبیلی، عمدةالطبیب فی معرفة النبات ، چاپ محمد عربی خطابی، بیروت 1995؛ ابوریحان بیرونی، کتاب الصیدنة فیالطب ، چاپ عباس زریاب، تهران 1370 ش؛ همان، ترجمة فارسی نیمة اول قرن هشتم هجری از ابوبکربن علیبن عثمان کاسانی، چاپ منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران 1358 ش؛ قاسمبن یوسف ابونصری هروی، ارشادالزراعه ، چاپ محمد مشیری، تهران 1346 ش؛ انطاکی؛ آدام اولئاریوس، سفرنامة آدام و الئاریوس: بخش ایران ، ترجمة احمد بهپور، تهران 1363 ش؛ حمید ایزدپناه، فرهنگ لری ، تهران 1363 ش؛ محمدحسینبن خلف برهان، برهان قاطع ، چاپ محمد معین، تهران 1361 ش؛ محمدبن محمد بلعمی، تاریخ بلعمی: تکمله و ترجمة تاریخ طبری ، به تصحیح محمدتقی بهار، چاپ محمد پروین گنابادی، تهران 1380 ش؛ بندهش [ گردآوری ] فرنبغ دادگی، ترجمة مهرداد بهار، تهران 1369 ش؛ مهرداد بهار، واژهنامة بندهش ، تهران 1345 ش؛ محمد پیفون، فرهنگ آذربایجانی ـ فارسی ، تهران 1361 ش؛ ژان باتیست تاورنیه، سفرنامة تاورنیه ، ترجمة ابوتراب نوری، چاپ حمید شیرانی، تهران1363 ش؛ حبیباللّه ثابتی، درختان و درختچههای ایران ، تهران 1344 ش؛ محمدعلی جمالزاده، گنج شایگان، یا، اوضاع اقتصادی ایران ، برلین 1335، چاپ افست تهران 1362 ش؛ موهوببن احمد جوالیقی، المعرّب من الکلام الاعجمی علی حروف المعجم ، چاپ احمد محمدشاکر، قاهره 1942، چاپ افست تهران 1966؛ حکیم مؤمن؛ یوسف ضیاءالدینپاشا خالدی مقدسی، الهدیة الحمیدیة فیاللغة الکردیة ، چاپ محمد مکری، بیروت 1408/1987؛ آلکساندر خودزکو، سرزمین گیلان ، ترجمة سیروس سهامی، تهران 1354 ش؛ پیترو دلاواله، سفرنامة پیترو دلاواله: قسمت مربوط به ایران ، ترجمة شعاعالدین شفا، تهران 1348 ش؛ احمدبن داوود دینوری، کتاب النبات ، ج 1: حروف ا ـ ز، چاپ ب. لوین، اوپسالا 1953؛ دیوسکوریدس، هیولی الطبّ فیالحشائش و السموم ، ترجمة اِصْطِفَنبن بَسیل و اصلاح حنینبن اسحاق، چاپ سزار ا. دوبلر و الیاس تِرِس، تطوان 1952؛ محمدبن زکریا رازی، کتاب الحاوی فیالطب ، حیدرآباد دکن 1374ـ1390/ 1955ـ1971؛ رشیدالدین فضلاللّه، آثار و احیاء ، چاپ منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران 1368 ش؛ علی زرگری، گیاهان داروئی ، تهران، ج 1، 1368 ش، ج 4، 1369 ش؛ شمسالدینبن خالدسامی، قاموس ترکی ، چاپ احمد جودت، استانبول 1317؛ جهانگیر سرتیپپور، ویژگیهای دستوری و فرهنگ واژههای گیلکی ، رشت 1369 ش؛ رضا سرلک، واژهنامة گویش بختیاری چهارلنگ ، تهران 1381 ش؛ مصلح بن عبداللّه سعدی، کلیات سعدی ، چاپ محمدعلی فروغی، تهران 1363 ش؛ عبدالرحمان شرفکندی، فرهنگ کردی ـ فارسی = هه نبانه بورینه ، تهران 1369 ش؛ ابراهیم شکورزاده، عقاید و رسوم مردم خراسان ، تهران 1363 ش؛ علیبن سهل طبری، فردوس الحکمة فیالطب ، چاپ محمد زبیر صدیقی، برلین 1928؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ (بیروت)؛ محمدحسینبن محمدهادی عقیلی علوی شیرازی، مخزنالادویه ، کلکته 1844، چاپ افست تهران 1371 ش؛ علیبن جولوغ فرخی سیستانی، دیوان ، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران 1371 ش؛ بهرام فرهوشی، فرهنگ فارسی به پهلوی ، تهران 1358 ش؛؛ الفلاحة النبطیة ، الترجمة المنحولة الی ابن وحشیه، چاپ توفیقفهد، دمشق 1993ـ 1998؛ زکریا بن محمد قزوینی، عجائب المخلوقات و غرائب الموجودات ، چاپ فاروق سعد، بیروت 1978؛ احمد قهرمان، فلور ایران ، ج 4، تهران 1362 ش؛ ف. لافون و یاسنت لویی رابینو، صنعت نوغان در ایران ، ترجمه و تدوین جعفر خمامیزاده، تهران 1372 ش؛ صادق مبیّن، رستنیهای ایران: فلور گیاهان آوندی ، ج 2، تهران 1358 ش؛ جواد محمدی خُمَک، واژهنامهی سکزی: فرهنگ لغات سیستانی ، تهران 1379 ش؛ احمد مرعشی، واژهنامة گویش گیلکی، به انضمام اصطلاحات و ضربالمثلهای گیلکی ، رشت 1363 ش؛ محمدجواد مشکور، فرهنگ تطبیقی عربی با زبانهای سامی و ایرانی ، تهران 1357 ش؛ ولیاللّه مظفریان، فرهنگنامهای گیاهان ایران: لاتینی ـ انگلیسی ـ فارسی ، تهران 1375 ش؛ محمدباقر نجفزادة بارفروش، واژهنامة مازندرانی ، تهران 1368 ش؛ علیاکبر نفیسی، فرهنگ نفیسی ، تهران 1355 ش؛ هروی؛K. Browicz, Moraceae (= K. H. Rechinger, ed., Flora Iranica , no. 153), Graz 1982; Jean Chardin, Voyages du Chevalier Chardin en Perse et autres lieux de l'Orient , new ed. by L. Langlةs, Paris 1811; Raphaحl Du Mans, Estat de la Perse en 1660 , ed. Ch. Schefer, Paris 1890; Encyclopaedia Britannica , Chicago 1973; Encyclopaedia Judaica , Jerusalem 1978- 1982, s.v. "mulberry" (by Jehuda Feliks); Encyclopedia Americana , Danbury 1984, s.v. "mulberry" (by Frank G. Lier); Ibn `Awwa ¦m, Le livre de l'agriculture d'Ibn-al-Awam ) Kitab al-felahah ), tr. J.-J. Clإment-Mullet, Paris 1864-1867, repr. Tunis 1983; Gerd Krدssmann, Manual of cultivated broad-leaved trees and shrubs , Hongkong1986; The New Encyclopaedia Britannica , Chicago 1985, Micropaedia ; Marco Polo, The book of Ser Marco Polo the Venetian concerning the kingdoms and marvels of the East , translated and edited, with notes by Henry Yule, 1871, 3rd. ed. by Henri Cordier, 1903-1920, repr. London 1975; Sir James Redhouse, Redhouse bدyدk elsخzlدg §د: I ngilizce-Tدrkµe, Tدrkµe-I ngilizce , Istanbul 2001; John N. Winburne, A dictionary of agricultural and allied terminology , Michigan 1962; A. C. Zeven and P. M. Zhukovsky, Dictionary of cultivated plants and their centers of diversity , Michigan 1975.