تِنّیس ، شهری در بخش شرقی دلتای نیل مصر که در دوران باستان تنسّوس نامیده میشد. شهر قرون وسطایی تنّیس بر اساسِ منابع جغرافیدانان مسلمان در اقلیم سوم قرار داشت (ابوالفداء، ص 118) و تقریباً تمامی جزیرة کوچک واقع در دریاچة مَنْزَلَه یا دریاچة تنّیس را در محل تلاقی آبهای شاخة تانایتیک رود نیل با شاخههای منشعب از مدیترانه و حدود پنجاه کیلومتری پشت زنجیرة مردابها در بر میگرفت.در روزگار گسترش اسلام، تنّیس تابع روم شرقی بود و عربی مسیحی به نام ابوثور بر آن حکومت میکرد اما در 20/641، درست پس از تصرف دِمیاط * ، نیروهای عمرو بن عاص، به قَهر (عَنْوَةً) تنّیس را تصرف کردند و همین امر، احتمالاً تبدیل کلیسای اصلی شهر را به مسجد توجیه میکند. جمعیت شهر، طبق ارقامی که وقایعنگاران ارائه کردهاند ــ هر چند که ممکن است در این ارقام اغراق شده باشد ــ تا قرن پنجم/ یازدهم به طور مداوم در حال رشد بوده است. هنگامی که شهر فتح شد، فرماندار رومی بیست هزار مرد جنگی برای مقابله با مسلمانان در اختیار داشت. دیونوسیوس ، اسقف انطاکیه از مردم تلّمَحری، که در 217/832 از تنّیس گذشت، مسیحیان آنجا را سی هزار تن ذکر کرد (لمبارد، ص 156). در 440 ناصرخسرو نفوس مذکر آن را پنجاه هزار تن بر آورد کرد (ص 65). این شهر دستکم تا قرن چهارم/ دهم اساساً شهری مسیحی قبطی باقی ماند اما تعدادی پیرو فرقة مَلکائیه نیز در آنجا زندگی میکردند. تنّیس، در واقع، یکی از نادر نقاطی بود که اسقفهای ملکائیه پس از فتوحات اسلام نیز در آنجا پایگاه خود را حفظ کردند، هر چند که ظاهراً تنشهایی میان دو کلیسا وجود داشته است. حضور نیرومند مسیحیان در یک شهر ساحلی مشکلاتی برای حاکمان مسلمان به وجود آورد. آنها پس از یکی از حملات روم شرقی به دمیاط که منجر به تصرف موقتی این شهر در 238/ 853 شد، تصمیم گرفتند که عنصر اسلامی جمعیت شهر را تقویت کنند. گذشته از این، مسیحیان با زجر و آزار الحاکم، خلیفة فاطمی، نیز روبرو بودند که در 403/ 1012ـ1013 دستور داد بیشتر کلیساهای این شهر را ویران کنند [ طبق گزارش ابنبسام 72 کلیسا ویران گردید و به جای آنها مسجد ساخته شد، ص 36 ] . این امر موجب مهاجرت بیشتر مسیحیان شد، از جمله جمعی از کارگران صنایع پارچهبافی به نواحی روم شرقی مهاجرت کردند. شاخص اسلامی شدن فزایندة تنّیس احداث مساجد متعدد بود؛ ابنبسام (همانجا) از وجود یک مسجدجامع و 160 مسجد در قرن ششم/ دوازدهم خبر داده است. ظاهراً تعداد یهودیان شهر بسیار کم بوده؛ بنیامین تُطَیْلی (تودلایی) آنها را حدود چهل تن ذکر کرده است(تطیلی، ص 180).مشکل اصلی شهر، همواره تأمین غذا بوده است؛ مواد غذایی جزیره، برای ساکنان آن ــ که بیشتر از ماهی، پرندگان دریایی و شیر معدودی گاو تغذیه میکردند ــ کفایت نمیکرد. مواد غذایی دیگر از بیرون میآمد. [ بنا به نوشتة ناصرخسرو، به علت موقعیت جزیرهای تنّیس، کلیه مایحتاج مردم شهر، از طریق معاملات دریایی، با کشتی [ قایقها ] به شهر آورده میشد و به همین منظور همیشه تعداد زیادی کشتی [ قایق ] متعلق به بازرگانان و نیز سلطان، در پیرامون جزیره بسته میشد (ناصرخسرو، ص65ـ66) ] . به نظر میرسد که تأمین آب آشامیدنی دشوارتر بوده، زیرا آب دریاچه تنها در بخشی از سال (در تابستان) قابل شرب بوده، یعنی هنگامی که آبهای مرتفع نیل آبهای شور دریا را پس میرانده است. در زمستان، آب آشامیدنی در مخازن زیرزمینی («حوضهای عظیم») ذخیره میشد (ناصرخسرو، ص 65) که آنها را «مخازن امیر» مینامیدند، زیرا پس از دیدار احمدبن طولون از تنّیس در 269/882 ـ 883 آنها را ایجاد کرده بودند (رمزی، ج1، ص 197). برخی از این مخازن، در حفریات «ادارة باستانشناسی مصر» در دهة 1360 ش/ 1980 کشف شد.در دوران جنگهای صلیبی، تنّیس پس از اسکندریه و دمیاط، سومین بندر برای تجارت مصر در مدیترانه بود و پیوندهای تجاری نیرومندی با بندرهای شام و سپس با ایالات سوداگر شمال ایتالیا داشت. تنّیس مواد خام لازم برای صنایع نساجی (نظیر پشم و ابریشم و تارهای طلا و نقره) را وارد میکرد اما در عین حال واردکنندة موادی مهم و ارزشمند نظیر چوب، آهن و قیر نیز بود. ظاهراً صنایع نساجی تنّیس از دوران باستان رونق داشته، اما در دورة اسلام این شهر همراه با دمیاط، دَبیق و حدود پانزده ناحیة کم اهمیتتر دیگر در دلتای نیل، مرکز اصلی تولید پارچة کتانی در قلمرو اسلام گشت. تولید کتان در دلتا، با وجود آبهای راکد برای نمزدن و خیساندن گیاهکتان و بخصوص آب و هوای مرطوبی که نرمی و انعطافپذیری نخ و در نتیجه رشتن و بافتن آن را آسان میکرد، براحتی میسر شد. مادّة خام اصلی مورد استفاده در این ناحیه، گیاه کتان بود که زنان آن را میرشتند و مردان میبافتند. دلتای مصر بویژه به سبب داشتن پارچة کتانی ظریفی که «قَصَب» نامیده میشد، شهرت داشت. قصبهای تنّیس رنگین اما قصبهای دمیاط سفید بود (ناصرخسرو، ص 64). نخ ابریشم نیز احتمالاً از شام وارد شهر میشد و از تار و پود طلا و ابریشم بویژه در بافتن پارچة «دَبیقی» استفاده میکردند که در اصل از کتان ساخته میشد و غالباً با کوک طلا یا ابریشم روی آن نقش میزدند. این محصول، که شهرت جهانی داشت، در آغاز تنها در شهر مجاور دبیق بافته میشد اما تولید آن بتدریج به دیگر مراکز همسایة دلتا نیز گسترش یافت. تنّیس جایگاه ویژهای میان این مراکز تولید منسوجات داشت، زیرا در آن یک کارگاه ویژة دربار خلافت به نام «طِراز * » وجود داشت که اساساً برای دربار عباسیان در بغداد و بعدها، یعنی از پایان قرن چهارم / دهم، برای دربار فاطمیان در قاهره تولید میکرد. میان رداهایی که در این مکان برای خلفای فاطمی تولید میشد، وقایعنگاران از ردایی یکپارچه به نام «بَدَنَه» یاد میکنند که از تار کتان و پود طلا بافته میشد. کارگاههای تنّیس همچنین پارچههایی تولید میکردند که دربار قاهره توجه ویژهای بدان داشت ( رجوع کنید به ناصرخسرو، ص 64ـ65). این پارچه که «بوقلمون» نامیده میشد، رنگین (بنفش و قرمز و سبز) و به صورت ابریشم موجدارِ سایه روشن بود و از الگوهای روم شرقی بهره گرفته بود [ رجوع کنید به بوقَلَمون * ] . سرانجام باید از پوشش کعبه، «کِسوَه»، یاد کرد ( رجوع کنید به کعبه * ) که در بیشتر دوران سدههای میانه در کارگاههای دلتا، بویژه در تنّیس، تولید میشد و در بارة تولید آن در 159 و 162/ 776 و 779 در این شهر، شرح مفصّلی وجود دارد.ظاهراً در قرن سوم / نهم سواحل شرقی دلتا آماج حملات دریایی شد. در زمان حکومت واثق در 230/ 844 ساخت استحکامات شهر شروع شد و در 239/ 853 ـ854 در زمان حکومت متوکل به پایان رسید. متوکل همچنین دستور داد که برای شهرهای دمیاط و پلوسیوم [ فَرَما ] استحکامات ساخته شود. تنّیس در قرن ششم/ دوازدهم، نوزده دروازه داشت. از نیمة دوم این قرن حملات کشتیهای مسیحی به بندرهای مصری مدیترانه افزایش یافت. نورمانها در 546/1151 و بار دیگر در 548/1154 به تنّیس حمله بردند و طی سه روز شهر را غارت کردند و بسیاری از ساکنان را به بردگی بردند. در 571/1175 چهل کشتی نورمانها حملة تازهای را به شهر آغاز کردند اما پس از دو روز جنگ عقب نشستند. هرچند دو سال بعد آنان به تنّیس شبیخون زدند و پادگان شهر را تصرف کردند و شهر را چندین روز در دست گرفتند و آن را غارت کردند و سوزاندند. در 577/ 1181 ـ 1182 صلاحالدین، ناگزیر، دستور داد که یک دژ نظامی برای شهر بسازند و دیوارهای شهر را مرمت کنند. در جنگ صلیبی سوم، ناوگان صلاحالدین ضعیف شد و بیم اعزام نیروهای مهاجرِ تازهنفس به سواحل مصر افزایش یافت؛ ازینرو، سلطان در 588/1192 شهر را از مردم غیرنظامی تخلیه کرد و تنها سربازان دژ را در آنجا باقی گذارد. تهدیدات فرانکها تا نخستین دهههای قرن هفتم / سیزدهم ادامه یافت و در دوران جنگ صلیبی پنجم با اشغال دمیاط شکل جدّی به خود گرفت. ملککامل، سلطان ایوبی، از این واقعه درس گرفت و در 624/ 1227 در صدد بر آمد که برای جلوگیری از بروز حملة ناگهانی دیگر و اشغال منطقه به دست فرانکها، تنّیس را نابود کند. با وجود این، ظاهراً برای مدتی شهری کوچک در میان ویرانههای شهر اصلی به حیات خود ادامه میداد اما ابنبطوطه در 726/ 1326 شهر را ویران یافت (ج1، ص50) و ژیلبر دولانوا ، سیاح فرانسوی، نیز که در دهة 830/1420 میلادی از آنجا دیدن کرد، با همین وضع روبرو شد.منابع: [ ابنبسام محتسب تنیسی، انیس الجلیس فیاخبار تنیس ، چاپ جمالالدین شیّال، پورت سعید 1420/ 2000؛ ابنبطوطه، رحلة ابنبطوطة ، چاپ محمد عبدالمنعم عریان، بیروت 1407/ 1987؛ اسماعیلبن علی ابوالفداء، کتاب تقویمالبلدان ، چاپ رنو و دسلان، پاریس 1840؛ بنیامینبن یونه تطیلی، رحلة بنیامین ، ترجمها عنالاصل العبری و علق حواشیها و کتب ملحقاتها عزرا حداد، بغداد 1364/1945 ] ؛ محمد رمزی، القاموس الجغرافی للبلاد المصریّه ، ج1، قاهره 1994، ص 197ـ 198؛ جابر سلامالمصری، «مدینة تنّیس فیالتاریخ الاسلامی»، مجلة کلیة الا´داب (دانشگاه اسکندریه)، ج 35 (1987)، ص 89 ـ142؛ [ احمدبن علیمقریزی، کتاب المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الا´ثار، المعروف بالخطط المقریزیة ، قاهره بیتا.، ج1، ص 176ـ182؛ ناصرخسرو، سفرنامة حکیم ناصرخسرو قبادیانی مروزی ، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران 1363ش ] ؛Cl. Cahen, "Douanes et commerce dans les ports mإditerranإens de l'Egypte mإdiإvale d'aprةs le Minha ¦dj d'al-Makhzu ¦m ¦â ", Journal of the economic and social history of the Orient , VII (1964), 217-314; idem, Makhzu ¦miyya ¦t , Leiden the 1977, 57-154; A.S. Ehrenkreutz, "The place of Saladin in the naval history of the Mediterranean Sea in the Middle Ages", Journal of the American Oriental Society , LXXV (1955), 100-116; Maurice Lombard, Les textiles dans le monde musulman du VII e au XII e siةcle , Paris 1978; R. B. Serjeant, Material for a history of Islamic textiles up to the Mongol conquest , Beirut 1972, index; S. Timm, Das christliche-koptische طgypten in arabischer Zeit, VI , Wiesbaden 1992, 2686-2694.