تَلَّعُکْبَری ، ابومحمدهارونبن موسیبن احمد ، از محدّثان نامور امامیه در قرن چهارم (متوفی 385). وی از قبیلة بنیشیبان و به مکانی به نام تَلّ، در شهرک عُکْبَرا، در ده فرسخی شمال بغداد، منسوب است (سمعانی، ج 1، ص 474، ج 4، ص 221؛ یاقوت حموی، ج1، ص 868، ج 3، ص 705؛ قس علامه حلّی، 1415، ص 315). نام وی را گاه بدون تشدید «ل» و معمولاً با تشدید ضبط کردهاند ( رجوع کنید به منابع پیشین؛ شهید ثانی، ج 2، ص 1068). نام اجداد وی، پیش از احمد، دو گونه ثبت شده است ( رجوع کنید به نجاشی، ص 439، و به نقل از وی علامه حلّی، 1402، ص180؛ همو، 1415، ص 314؛ جزائری، ج 2، ص 332؛ قهپائی، ج 6، ص 210؛ تفرشی، ج 5، ص 39؛ مازندرانی حائری، ج 6، ص 410؛ قس دلائل الامامة ، ص 91). تاریخ ولادت وی معلوم نیست، ولی با توجه به اینکه از احمدبن ادریس اشعری (متوفی 306)، محدّث معروف قمی، حدیث شنیده ظاهراً در اواخرقرن سوم بهدنیا آمده است.زندگی و مشایخ. از زندگی تلعکبری اطلاعات چندانی در دست نیست. بیشتر آگاهیهای ما در این زمینه، گزارشهایی است که به استادان وی و اخذ حدیث وی از ایشان اشاره دارد. وی در خانة محمد بنهَمّام (متوفی 336) از احمدبن ادریس اشعری روایاتی شنیده بوده است (طوسی، 1415، ص 411). محمدبن همّام رئیس محدّثان شیعه در بغداد بود و احمدبن ادریس، احتمالاً در راه حج، که با مرگش در میانة راه به انجام نرسید، در بغداد مهمان وی شده بود (نجاشی، ص 92؛ ابنحجر عسقلانی، ج 1، ص 202 به نقل از منتجبالدین رازی در تاریخ الری ).در دلائل الامامة (ص 478)، روایتی از حضرت علی علیهالسلام در بصره، و ظاهراً در بارة جنگ جمل، آمده که تلعکبری آن را از محمدبن جریر طبری روایت کرده است. مقایسة این سند با دو سند مشابه در تاریخ طبری (ج4، ص533) دربارة وقایع جنگ جمل نشان میدهد که استاد تلعکبری، مؤلف تاریخ طبری است، نه محمدبن جریر طبری صاحب کتاب المسترشد فی الامامة . از دیگر استادان اوائل عمر تلعکبری، ابوبکر محمدبن محمدبن سلیمان باغَنْدی (متوفی 312) است (خطیب بغدادی، ج 3، ص 213؛ ذهبی، 1963ـ 1964، ج 4، ص 287؛ نیز رجوع کنید به خَزّاز رازی، ص 146). وی نیز ساکن بغداد و پیرو مذهب اهل سنّت بود (خطیب بغدادی، همانجا). بیشتر استادان اوایل عمر تلعکبری در بغداد بودهاند و ظاهراً تلعکبری در دهههای نخستین عمر در بغداد میزیسته است (در بارة سکونت او در بغداد رجوع کنید به طوسی، 1415، ص426؛ شبیری، 1380ش، ص252ـ254). استاد دیگر وی محمدبن جعفر اسدی (متوفی 312) است که تلعکبری کتاب وی را روایت کرده است (طوسی، 1420، ص 426؛ نیز رجوع کنید به همو، 1411 الف ، ص 141). اسدی هر چند ساکن ری بوده (ابنبابویه، 1363ش، ص442، 488؛ نجاشی، ص373؛ طوسی، 1411 الف ، ص 415ـ417) ولی باتوجه به منصب وکالت امام عصر عجلاللّهتعالیفرجه، احتمال حضورش در بغداد برای ملاقات با حسینبن روح نوبختی، وکیل اصلی و نایب سوم امام عصر، بسیار است.به نوشتة شیخطوسی (1415، ص 442) در 313، محمدبن محمدبن اشعث محدّث معروف و مؤلف کتاب اشعثیات که در مصر میزیسته، به تلعکبری و پدر و برادر وی اجازة روایت داده و این اجازه را محمدبن داودبن سلیمان به تلعکبری رسانده است (بر اساس نسخة مکتوب به خط محمدبن سراهنگ، به تاریخ 533، موجود در کتابخانة بریتانیا، ش 7965 or ) و تلعکبری از محمدبن داود روایات الاشعثیات را که به پیامبر اکرم میرسد، شنیده و نقل کرده، ولی دیگر روایات این کتاب را ــ که اندک میباشد ــ نقل نکرده است (همان، ص 444).به گزارش ابننجّار (ج 17، ص 31)، ابومحمدهارونبن موسی عکبری (ظاهراً مصحّف تلعکبری)، از عبیداللّهبن حسینبن علویة بزاز، در 315 حدیث شنید. محمدبن حسینبن حفص خَثْعَمی (متوفی 317)، دومین استاد تلعکبری است که به او اجازة روایت داد (ابنرازی، المسلسلات ، ص 243ـ244؛ ابنشاذان، ص 112؛ طوسی، 1415، ص 442؛ همو، 1420، ص 308؛ در بارة تاریخ وفات وی رجوع کنید به خطیب بغدادی، ج 2، ص 235). تلعکبری از ابوالقاسم بَغوی * (متوفی 317) روایت کرده (ذهبی، 1963ـ1964، ج4، ص287) و از احمدبن موسیبن العباسبن مجاهد در 318 اخذ حدیث کرده است (خزاز رازی، ص 146). به گزارش شیخطوسی در رجال (ص 450)، در همین سال تلعکبری یحییبن زکریا کَتَنْجی را، که بیش از 120 سال داشته، دیده و از وی حدیث شنیده بوده است (قس همو، 1414، ص 245). در 322 از احمدبن محمدبن ابیالغریب (یا العریب) حدیث شنیده (همو، 1415، ص410؛ نیز رجوع کنید به دلائل الامامة ، ص 81) وی در همین سال تا هنگام وفات ابنابیالثلج در سال 325 از وی حدیث شنیده (طوسی، 1415، ص 443) و به گزارش رجال طوسی (ص 432)، وی از علیبن حسینبن بابویه قمی، در 323 هنگامی که ابنبابویه وارد بغداد شد حدیث شنید و اجازة تمام روایاتش را دریافت داشت (نیز رجوع کنید به ابنطاووس، 1371 ش، ص 182). در 323 و پس از آن، تلعکبری از حسنبن محمدبن احمد زیدی ــ ساکن رُمَیْلَة بغداد ــ حدیث شنید و از وی اجازة روایت گرفت (طوسی، 1415، ص 422).مهمترین استاد تلعکبری محمدبن هَمّام بغدادی است که نخستین بار در 323 از او حدیث شنید (همان، ص 439). نکتة شایان تأمل آن است که تلعکبری هفده سال قبل از آن، در خانة ابنهمّام، از احمدبن ادریس حدیث شنیده بوده است. شاید علت این تأخیر هفده ساله بحران شلمغانی * در جامعة شیعة بغداد بوده و برای ابنهمّام که ریاست شیعة بغداد را برعهده داشته، مجال روایت حدیث وجود نداشته است.تلعکبری در دهلیز منزل محمدبن همّام، به پیشنهاد ابنهمّام با خدمتکار امام حسن عسکری علیهالسلام هم صحبت شد و ماجراهایی از زندگی آن حضرت را از وی شنید ( دلائلالامامة ، ص 428ـ 431؛ طوسی، 1411 الف ، ص 215؛ همو، 1415، ص 444ـ 445). این ماجرا نشاندهندة نزدیکی تلعکبری به ابنهمّام است. وی بیش از همه از این استادش روایت نقل کرد، این مطلب در 22 طریق شیخطوسی به مؤلفان کتب دیده میشود ( رجوع کنید به 1420، ص 21، 111، 116 و جاهای دیگر؛ نیز رجوع کنید به زید زراد، ص 2؛ عصفری، ص 15؛ عاصمبن حمید، ص 21؛ جعفر حَضرَمی، ص60؛ محمد حضرمی، ص 83، ذیل، ص93). در اسناد فراوانی نیز روایت تلعکبری از محمدبن همّام مشهود است (برای نمونه رجوع کنید به ابنقُولُویه، ص 185؛ خزاز رازی، ص 69، 224؛ کَراجِکی، ج 1، ص 182، 184؛ نجاشی، ص 79؛ طوسی، 1378ـ1382، ج 3، ص 87؛ همو، 1404، ص 265؛ همو، 1411 الف ، ص135، 261؛ همو، 1411 ب ، ص 411؛ همو، 1414، ص300، 643، 697؛ دلائلالامامة ، ص 62، 104؛ ابنطاووس، 1371ش، ص 315؛ همو، 1367 ش، ص 11، 322؛ همو، 1377 ش، ص 52، 191، 241، 355، 385؛ مجلسی، ج 1، ص 43، ج 37، ص 201، ج 84، ص 271).دیگر استاد مهم تلعکبری، ابوالعباس احمدبن محمدبن سعید معروف به ابنعُقْدَه (متوفی 332) است که سه بار، از جمله در 330، به بغداد آمد و علیالقاعده در همان سال تلعکبری از وی حدیث شنید (شبیری، 1380 ش، ص 253؛ نیز رجوع کنید به خطیب بغدادی، ج 5، ص 19). روایت تلعکبری از ابنعقده در دوازده طریق الفهرست شیخطوسی دیده میشود ( رجوع کنید به طوسی، 1420، ص 36، 83، 149، 167، 175، 231، 281، 291، 303، 316، 328، 543؛ همو، 1378ـ1382، ج 1، ص 26، 122؛ نیز رجوع کنید به ابنرازی، نوادرالاثر ، ص 297، 311؛ خزاز رازی، ص33، 44؛ دلائلالامامة ، ص95، 109؛ ابنطاووس، 1377ش، ص228، 427، 456؛ خوئی، ج19، ص236؛ زیدنرسی، ص43؛ عبدالملکبن حکیم، ص 98؛ مثنیبن ولید، ص 102؛ خلاد سُدّی، ص 106؛ حسینبن عثمان، ص 108؛ کاهلی، ص 114؛ سلامبن ابیعمره، ص 117؛ علیبن اسباط، ص 121).تلعکبری از مشایخ بسیار دیگری هم روایت کرده است و شمار مشایخ وی تقریباً به 130 تن میرسد، از جمله: احمدبن محمدبن سلیمان باغَنْدی (متوفی 326؛ خزاز رازی، ص 146)، سعیدبن احمدبن موسیالعرّاد (متوفی 326؛ نجاشی، ص 180: الغرّاد)، احمدبن محمدبن اسماعیل مقری (متوفی 327؛ طوسی، 1415، ص 412)، ابنابیالیابِس (متوفی 341؛ طوسی 1415، ص 426)، ابنحُجام (جُحام؛ همان، ص443ـ444) و ابوغالب زراری (متوفی 368؛ همان، ص 410).تلعکبری یکی از راویان محمدبنیعقوب کلینی (متوفی 328 یا 329) و کتاب کافی است (کلینی، ج 6، ص 202؛ طوسی، 1420، ص 395؛ همو، 1390، ج 1، ص 73، ج 4، مشْیِخَه، ص308ـ309؛ همو، 1378ـ1382، ج10، مشیخه، ص13، 23). برخی محدّثان در 327 از کلینی در بغداد حدیث شنیدهاند (طوسی، 1378ـ1382، ج10، مشیخه، ص 29؛ همو، 1390، ج4، مشیخه، ص310)، شاید تلعکبری هم در همین سال یا حدود آن از شیخ کلینی حدیث دریافت کرده باشد. گفتنی است که وی از سایر کتابهای کلینی (مثلاً رسائلالائمة ) نیز روایت کرده است.یکی از مشایخ تلعکبری، احمدبن محمدبن جعفر صولی است ( دلائلالامامة ، ص 91، 94) که در 352 یا 353 وارد بغداد شده و برای مردم حدیث نقل کرده است (مفید، 1403، ص164؛ نجاشی، ص84؛ طوسی، 1420، ص 76). علیالقاعده تلعکبری هم در یکی از این سالها از وی حدیث آموخته است. یکی از مشایخ وی امام رضا علیهالسلام را درک کرده و در 340 که تلعکبری وی را دیده، بیش از 150 سال داشته است ( رجوع کنید به طوسی، 1415، ص 451، ش 6411). در میان مشایخ او نام یک زن نیز دیده میشود: فاطمه دختر هارونبن موسیبن الفرات که از طریق جد خود کتاب عبیداللّه حلبی را روایت کرده است (همان، ص 452). تلعکبری از شیخصدوق (متوفی 381) ــ احتمالاً در سفر وی به بغداد ــ روایت کرده است (همان، ص 439).وی بیشتر عمر خود را در بغداد بوده، ولی در 326 ظاهراً در حلب، در 329 و 333 در کوفه، در 340 و 341 در مصر و در 344 در کوفه حدیث شنیده است. در سامرا نیز از محمدبن احمدبن عبیداللّه منصوری حدیث شنیده است ( دلائلالامامة ، ص474).شیخطوسی 103 تن را، که شماری از آنان از مشایخ نامدار شیعهاند، نام برده و به روایت تلعکبری از آنها، مکان و زمان روایت، روش روایت (اجازه یا سماع یا هر دو) و روایت یا روایاتی که از آنها نقل نموده اشاره کرده است. این اطلاعات غالباً در شرححالهای پیدرپی ذکر شده که نشانة بر گرفتن آنها از مصدری مختص به ذکر استادان تلعکبری میباشد که همان مشیخة تلعکبری بوده است ( رجوع کنید به طوسی، 1415، ص 409ـ 412، 419، 422ـ424، 426ـ427، 431ـ 433، 441ـ 445، 450، 451ـ452؛ نیز رجوع کنید به قهپائی، ج 6، ص 205ـ 209).علاوه بر اشاره به مکان دریافت روایت تلعکبری از مشایخ، ذکر مذهب استادان از دیگر اطلاعات مشیخة وی بوده است. وصف «خاصی» (برای معرفی رجال شیعه)، یازده بار در رجال شیخطوسی فقط در ضمن شرححال مشایخ تلعکبری آمده و از تعابیر اختصاصی مشیخة وی بوده است (ص 411، ش 5957، ص423، ش6092،6095،6096، ص431، ش6185، ص432، ش6188، 6189، 6193، ص 443، ش 6314، 6318، 6319). در یک جا نیز به زیدی بودن یکی از مشایخ او (ص 432، ش 6194) تصریح شده است. در رجال به اهلسنّت بودن هیچیک از استادان تلعکبری اشاره نشده، هرچند برخی از آنها ظاهراً از اهلسنّت بودهاند (برای نمونه رجوع کنید به ص 422، ش 6088، ص 433، ش 6196، ص 442، ش 6312؛ نیز رجوع کنید به خطیب بغدادی، ج 2، ص 234، ج 8، ص 181ـ183، ج10، ص 363).در میان مشایخ وی نام حسینبن حمدان خَصیبی، از غالیان شیعی، نیز دیده میشود (خزاز رازی، ص 236؛ طوسی، 1415، ص 423؛ نیز رجوع کنید به نجاشی، ص 67؛ ابنغضائری، ص 54).روایت طرفینی تلعکبری و احمدبن ابراهیم صیمری (اصطلاحاً: مُدَبَّج رجوع کنید به مامقانی، ج 1، ص 301ـ303) جالبتوجه است ( رجوع کنید به طوسی، 1415، ش 5960). نظیر این نسبت بین تلعکبری و ابنقولویه نیز وجود داشته است ( رجوع کنید به ابنقولویه، ص 185؛ طوسی، 1415، ص 418؛ ابنطاووس، 1377ش، ص 128).تلعکبری در کتب رجال به جلالت قدر و بلندی مرتبت ستوده شده است، ابنطاووس از وی با عنوان «الشیخالصدوق» یاد کرده است (1377 ش، ص 52، 228، 236؛ همو، 1370، ص 18). شیخمفید در کتاب لمحالبرهان (تألیف363)، تلعکبری را در شمار «فقهای عصر و روات و فضلا» آورده است (به نقل ابنطاووس، 1367 ش، ص 5). در این میان، ابننجّار وی را راوی مطالب نادرست معرفی کرده (ابنحجر عسقلانی، ج 7، ص 241) که این امر ناشی از اختلاف مذهبی وی با تلعکبری بوده است.آثار. احمدبن علی نجاشی، تلعکبری را صاحب کتب دانسته ولی تنها نام یک کتاب وی را ذکر کرده است. آثار شناخته شدة تلعکبری،کههیچیک از آنهابهطورمستقلباقینمانده، عبارتانداز:1) الجوامع فی علوم الدین (نجاشی، ص 439) که از محتوای آن اطلاع درستی نداریم.2) مشْیِخَه . به نقل ابنحجر عسقلانی از ابننجّار، تلعکبری در مشیخة خود از احمدبن عباس نجاشی روایت کرده (ج 1، ص 289)، این متن با اندک تفاوتی و به شکل صحیحتر در رجال شیخطوسی (ص 412، ش 5964) وارد شده است. بهنظر میآید شیخطوسی اطلاعات دقیق و گستردة خود را در بارة مشایخ تلعکبری در شرححالهای پیدرپی، از همین مشیخه گرفته است. البته در فهرست شیخطوسی (بویژه رجوع کنید به ص 542 ـ544، ش 893 ـ 898) نام استادان تلعکبری آمده که در رجال طوسی نیامده و احتمالاً بر گرفته از مشیخة مذکور است. ابننجار (ج 17، ص 31، ش 298) به مشیخه اشاره کرده است. روشن نیست که ذکر افراد در مشیخة تلعکبری همراه با نقل حدیث از مشایخ بوده است یا نه. سیدکمالالدینبن حیدر حسینی با بهرهگیری از رجال کبیر میرزای استرآبادی (= منهج المقال ) مشیخة تلعکبری را مشتمل بر 104 مرد و یک زن تنظیم کرده است (آقابزرگ طهرانی، الذریعة ، ج 21، ص 71).3) کتابی در ادعیه و مستحبات. ابنطاووس در کتب دعای خود اسناد بسیاری را با نام تلعکبری آغاز کرده که متن احادیث به اعمال مستحبی و دعا تعلق دارد. بهسبب کثرت اینگونه موارد و مشابهت مضمونی آنها، احتمالاً این احادیث از کتابی نوشتة تلعکبری در بارة دعا و مستحبات گرفته شده است (برای نمونه رجوع کنید به ابنطاووس، 1367 ش، ص 11، 24، 47؛ همو، 1411، ص 175؛ همو، 1377 ش، ص 192، 478ـ479، 501 ـ 502؛ نیز رجوع کنید به طوسی، 1411 ب ، ص 411، 752، 838؛ همو، 1378ـ1382، ج 3، ص 66، 87). این کتاب غیر از کتاب مجموع دعوات است که فرزند تلعکبری، ابوالحسین محمدبن هارون، نگاشته است ( رجوع کنید به ادامة مقاله؛ آقابزرگ طهرانی، الذریعة ، ج20، ص 28، 54؛ قس کولبرگ، ص 388).در کتب حدیث روایات بسیاری از تلعکبری دیده میشود که لزوماً بر گرفته از کتب وی نیست و ممکن است تلعکبری تنها راوی این احادیث بوده باشد، مثلاً موارد نقلِ الغیبة طوسی از تلعکبری از محمدبن همّام ممکن است بر گرفته از کتاب الانوار فی تاریخ الائمة تألیف ابنهمّام باشد ( رجوع کنید به نجاشی، ص 380). در عین حال، باتوجه به برخی قرائن میتوان منقولات بر گرفته از کتب تلعکبری را تا حد قابل قبولی شناسایی کرد (طوسی، 1411 الف ، ص215، 391،397،409،413؛ نیز رجوع کنید به همو، 1414، ص 643ـ 648؛ شبیری، 1419، ص 195ـ196، 221ـ223).شاگردان. به گفتة نجاشی، مردم به خانة تلعکبری میآمدند و بر وی حدیث میخواندند (ص 439). این تعبیر حاکی از بسیاریِ شاگردان وی است. اما ابننجّار ادعا کرده است که راویان اندکی از تلعکبری روایت کردهاند (به نقل ذهبی، 1963ـ 1964، ج 4، ص 287؛ ابنحجر عسقلانی، ج 7، ص 241)؛ احتمالاً وی در این ادعا ناظر به راویان اهل تسنن است.شیخطوسی، با واسطة «جماعةٌ من اصحابنا»، از تلعکبری روایت کرده است. در بارة مراد از این تعبیر توضیحاتی داده شده است ( رجوع کنید به محقق حلّی، ص 191؛ نوری، ج 1، ص 75). مفید از وی با تعبیر «شیخنا» نام برده و ابنطاووس به شاگردی مفید نزد تلعکبری تصریح کرده است (1370، ص 18).بیش از همه پسر تلعکبری، ابوالحسین محمدبن هارون، از وی نقل کرده است ( رجوع کنید به ادامة مقاله). شیخطوسی، سلامةبن ذکاء حَرّانی را صاحب التلعکبری خوانده (1415، ص 427) که ظاهراً به معنای شاگرد ویژه است. شاگردان دیگر تلعکبری عبارتاند از: سیدمرتضی علمالهدی (همان، ص 434، ش 6209)؛ سیدرضی (شریف رضی، ص 57، 64، 72)؛ محمدبن محمدبن خالد مُذاری که در صفر 383 از تلعکبری حدیث اخذ کرده است (عمادالدین طبری، ص 9)؛ علیبن حسینبن محمدبن مَنْده که در صفر و ربیعالاول 381 از تلعکبری حدیث شنیده است (خزاز رازی، ص 69، 294، نیز رجوع کنید به ص 33، 44)؛ ابوالحسن علیبن محمد قزوینی (ابنطاووس، 1410، ص 188؛ نیز رجوع کنید به کولبرگ، ص 575 ـ 576)؛ محمدبن احمدبن شاذان، مؤلف مائةُ منقبةٍ ( رجوع کنید به ابنشاذان، ص 108ـ 109، 112)؛ حسنبن ابیطاهر جاوانی مؤلف نورالهدی ( رجوع کنید به ابنطاووس، 1410، ص 605)؛ ابوالقاسم علی، فرزند شیخمفید (حلوانی، ص 147؛ نیز رجوع کنید به شبیری، 1372 ش، ص 119)؛ محمدبن حسنبن حسینبن ایوب قمی (عاصمبن حمید، ص 21)، مؤلف اختصاص که به اشتباه به شیخ مفید نسبت داده شده است ( رجوع کنید به شبیری، 1372 ش، ص 209ـ264)؛ جعفربن احمدبن علی قمی معروف به ابنرازی ( رجوع کنید به ابن رازی، جامع الاحادیث ، ص 98، 116؛ همو، مسلسلات ، ص 243، 246)؛ ابوعبداللّه حسینبن عبداللّه حرمی ( دلائلالامامة ، ص 58، 343)؛ ابوعبداللّه حسینبن عبیداللّهبن علی معروف به ابنواسطی (کراجکی، ج 1، ص 386 و با تبدیل عبیداللّه به عبداللّه در ص 182، 184، 198، ج 2، ص 42) که گویا همان حسینبن عبیداللّه غضائری است (زُراری، ص 111، مقدمة حسینی، ص 97ـ99؛ ابنحجر عسقلانی، ج 2، ص 533، 546، 549). راوی پیشین هم احتمالاً همان غضائری است. برخی نعمانی را از شاگردان تلعکبری دانستهاند که درست نیست (نوری، ج 3، ص 268؛ آقابزرگ طهرانی، طبقات: نوابغ ، ص 329؛ نیز رجوع کنید به شبیری، 1381 ش، ص 178).آرا. به سبب موجود نبودن کتابهای تلعکبری، نمیتوان آرای خاص وی را به دست آورد. فقط دو نظریة فقهی و حدیثی وی ذکر شده است.به گزارش شیخمفید، وی از اصحاب عدد بود و ماه رمضان را همیشه سی روز میدانست (به نقل ابنطاووس، 1367 ش، ص 5). این دیدگاه فقهی در دورههای بعد متروک گردید، ولی در قرن چهارم و پنجم بسیاری بدان معتقد بودند و در بارة آن بحث میکردند (همانجا؛ نیز رجوع کنید به مفید، 1413؛ نجاشی، ص124، 401؛ طوسی، 1420، ص290، ص398؛ علمالهدی، ج2، ص17ـ63).تلعکبری، استعمال «اخبرنی» را هنگام نقل حدیث به روش اجازه، مجاز میدانسته و بر همین اساس از ابنولید ــ که به تصریح شیخطوسی (1415، ص 439، ش 6273؛ نیز رجوع کنید به ابنطاووس، 1377 ش، ص 144) از او اجازة حدیث داشته و وی را دیدار نکرده ــ با عبارت «اخبرنی» نقل کرده است (محمد حضرمی، ذیل، ص 96؛ خزاز رازی، ص256؛ دلائلالامامة ، ص 242، 253ـ254؛ نیز رجوع کنید به ابنطاووس، 1377 ش، ص 408؛ در بارة این بحث از جمله رجوع کنید به ابنصلاح، ص 96ـ 98؛ مامقانی، ج 3، ص 146ـ151). وی به احادیث مسلسله هم علاقهمند بوده است (ابنرازی، مسلسلات ، ص 243، 247، 263).خاندان. بهگزارش رجال شیخطوسی (ص442، ش6313)، در 313 از ابناشعث برای تلعکبری و پدر و برادر وی اجازة حدیث گرفته شده است. این گزارش نشان میدهد که پدر و برادر تلعکبری هم دستکم علاقهمند به دانش حدیث بودهاند. نجاشی (ص 439)، در شرححال هارونبن موسی تلعکبری، اشاره میکند که با پسر تلعکبری (ابوجعفر) در خانة او حاضر میشده است درحالیکه مردمان بر پدرش حدیث میخواندهاند. همچنین به نوشتة شیخطوسی در رجال (ص 427) تلعکبری در 370 از سهل دیباجی حدیث شنیده و او و پسرش از سهل اجازة روایت حدیث داشتهاند. مراد از پسر تلعکبری ظاهراً همان فرزند مشهور وی محمدبن هارون است. محدّث نوری در شمار مشایخ شیخطوسی از حسینبن هارونبن موسی تلعکبری نام برده است (ج 3، ص430) ولی این نام از سندی تحریفشده در امالی شیخطوسی (ص300) گرفته شده و عبارت صحیح «حسینبن عبیداللّه عن هارونبن موسی تلعکبری» است و مراد همان حسینبن عبیداللّه غضائری، استاد معروف شیخ طوسی، است (قس آقابزرگ طهرانی، طبقات: النابس ، ص 68، 188).ابوالحسین محمدبن هارون تلعکبری ــ که نامش در دلائل الامامة و کتب دعای ابنطاووس فراوان ذکر شده ــ از پدر خود روایت بسیار دارد. روایات وی از شیخصدوق هم بسیار است ( دلائلالامامة ، ص 66، 71، 74) و اگر این امر در سال ورود صدوق به بغداد (352 یا 355) رخ داده باشد، باید ولادت وی را قبل از 350 دانست. این احتمال نیز وجود دارد که روایت وی از صدوق به طریق اجازة کتبی بوده، بویژه اگر وی همان کسی باشد که با نجاشی (متولد 372) همدرس بوده و نباید تفاوت سنی چندانی با وی داشته باشد. دریافت اجازة نقل حدیث از سهل دیباجی در 370 نیز میرساند که وی قبل از این سال بهدنیا آمده و به احتمال زیاد هنگام اخذ اجازه خردسال بوده است.ابنطاووس ( فرج المهموم ، ص 236) محمدبن هارونبن موسی را استادِ شیخمفید خوانده که در کتابهای موجود شاهدی بر آن نیافتیم و احتمال دارد با پدرش، که از استادان مفید بوده، اشتباه شده باشد ( رجوع کنید به 1370، ص 18). بر اساس این گزارش، محمدبن هارون در 410 زنده بوده و در کرْخ بغداد حدیث نقل کرده است. همچنین بههمراه گروهی از اصحاب پدرش نزد صاعد نصرانی رفته تاحدیثی راکه ویاز پدرش در بارة امامحسن عسکری علیهالسلام در اختیار داشته بشنود. بنا بر گزارش دیگری از ابنطاووس (1371ش، ص 532 با اصلاح یک تحریف)، محمدبن هارون در سال 400 کتابی را از محدّثی بهنام خلفبن محمد ماوردی در حرم امام هادی و امامعسکری گرفته و از آن دعایی را رونویسی کرده است.ابنطاووس در کتاب جمال الاسبوع ، احادیث بسیاری را در موضوع ادعیه و آداب مستحبی از محمدبن هارون نقل کرده است (از جمله ص 149، 151، 162؛ نیز رجوع کنید به همو، 1370، ص 204). این احادیث باید مجموع دعوات منسوب به وی باشد (کولبرگ، ص 388). مجلسی (ج 1، ص 16، 33، نیز رجوع کنید به ج 77، ص 118) از کتابی قدیمی با نام الکتاب العتیق یا العتیق الغروی یاد کرده و معتقد است این کتاب همان مجموع دعوات تلعکبری است و ظاهراً بین این نسخه و نسخة ابنطاووس تفاوتهایی وجود داشته است. ابوالفتح غازیبن محمد طرائفی، راوی کتاب مجموع دعوات ، در 399 در دمشق، دعاهای ایام هفته را برای تلعکبری نقل کرده است (همان، ج 87، ص 142؛ در بارة این کتاب رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی، الذریعه ، ج20، ص 28؛ ابنطاووس، 1411، ص 184).منابع: محمدمحسن آقابزرگ طهرانی، الذریعة الی تصانیفالشیعة ، چاپ علینقی منزولی و احمد منزوی، بیروت 1403/ 1983؛ همو، طبقات اعلامالشیعة: النابس فیالقرنالخامس ، چاپ علینقی منزوی، بیروت 1391/ 1971؛ همان: نوابغالرواة فیرابعةالمئات ، چاپ علینقی منزوی، بیروت 1390/ 1971؛ ابنبابویه، عیوناخبارالرضا، چاپ حسین اعلمی، بیروت 1404/ 1984؛ همو، کمالالدین و تمام النعمة ، چاپ علیاکبر غفاری، قم 1363 ش؛ ابنحجر عسقلانی، لسان المیزان ، چاپ محمد عبدالرحمان مرعشلی، بیروت 1415ـ1417؛ ابن رازی، جامع الاحادیث ویلیهالعروس، الغایات، المسلسلات، الاعمال المانعة منالجنة و نوادر الاثر فی علی خیرالبشر ، چاپ محمد حسینی نیشابوری، مشهد 1413؛ ابنشاذان، مائة منقبة من مناقب امیرالمؤمنین علیبن ابیطالب و الائمة من ولده علیهمالسلام ، چاپ نبیل رضا علوان، بیروت 1409؛ ابنصلاح، علومالحدیث ، چاپ مصطفی دیب البغا، [ بیجا ] 1404/ 1984؛ ابنطاووس، الاقبال بالاعمال الحسنة ، چاپ فضلاللّه نوری، چاپ سنگی تهران 1312، چاپ افست 1367ش؛ همو، جمال الاسبوع بکمال العمل المشروع ، چاپ جواد قیومی اصفهانی، [ بیجا ] 1371 ش؛ همو، فتحالابواب بین ذویالالباب و بین ربالارباب فی الاستخارات ، چاپ حامد خفاف، قم 1409؛ همو، فرجالمهموم ، قم: دارالذخائر، [ بیتا. ] ؛ همو، فلاحالسائل و نجاحالمسائل فی عملالیوم و اللیلة ، چاپ غلامحسین مجیدی، قم 1377 ش؛ همو، کشفالمحجة لثمرة المهجة ، نجف 1370/1951؛ همو، مهج الدعوات و منهج العبادات ، قم 1411؛ همو، الیقین باختصاص مولانا علی ( ع ) بامرةالمومنین ، چاپ انصاری، بیروت 1410/1989؛ ابن غضائری، الرجال لابن الغضائری ، چاپ محمدرضا حسینی جلالی، قم 1422؛ ابنقولویه، کاملالزیارات ، چاپ عبدالحسین امینی، نجف 1356؛ ابن نجّار، ذیل تاریخ بغداد ، در احمدبن علی خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، او، مدینة السلام ، چاپ مصطفی عبدالقادر عطا، ج 16ـ20، بیروت 1417/1997؛ تستری؛ مصطفیبن حسین تفرشی، نقدالرجال ، قم 1418؛ عبدالنبی جزائری، حاویالاقوال فی معرفةالرجال ، قم 1418؛ حسین بنعثمان، اصل حسینبن عثمان ، در کتاب الاصولالستة عشر من الاصول الاولیة فی الروایات و احادیث اهلالبیت علیهمالسلام ، قم: دارالشبستری للمطبوعات، 1363 ش؛ جعفربن محمد حضرمی، اصل جعفربن محمدالحضرمی ، در همان منبع؛ محمدبن مثنی حضرمی، اصل محمدبن المثنیالحضرمی ، در همان منبع؛ حسینبن محمد حلوانی، نزهةالناظر و تنبیهالخاطر ، قم 1408؛ علیبن محمد خزاز رازی، کفایةالاثر فی النص علیالائمة الاثنی عشر ، چاپ عبداللطیف حسینی کوه کمری خوئی، قم 1401؛ خطیب بغدادی؛ خلاد سدّی، اصل خلاد السندی (السُدّی)، در کتابالاصول الستة عشر ، همان؛ خوئی؛ درستبن ابیمنصور، کتاب درست بن ابی منصور ، در کتابالاصول الستة عشر ، همان؛ دلائلالامامة ، منسوب به محمدبن جریر طبری آملی، قم: موسسه البعثه، 1413؛ محمدبن احمد ذهبی، تاریخالاسلام و وفیات المشاهیر والاعلام ، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، حوادث و وفیات 351ـ380 ه ، بیروت 1409/1989؛ همو، میزانالاعتدال فی نقدالرجال ، چاپ علیمحمد بجاوی، قاهره 1963ـ1964، چاپ افست بیروت [ بیتا. ] ؛ احمدبن محمد زراری، رسالة ابیغالب الزراری الی ابنابنه فی ذکر آلاعین ، چاپ محمدرضا حسینی، قم 1411؛ زید زراد، اصل زید الزراد ، در کتابالاصول الستة عشر ، همان؛ زید نرسی، اصل زیدالنرسی ، در همان منبع؛ سلامبن ابیعمره، اصل سلامبن ابیعمره ، در همان منبع؛ سمعانی؛ محمد جواد شبیری، چهارمقاله ، در مقالات فارسی ، ش 55، قم: کنگرة جهانی هزاره شیخ مفید، 1372 ش؛ همو، «الکاتب النعمانی و مصادر کتابه الغیبة »، علومالحدیث ، سال 2، ش 3 (محرّم ـ جمادیالا´خره1419)؛ همو، «نعمانی و مصادر غیبت»، انتظار ، ش 2 (زمستان 1380)، ش 3 (بهار 1381)؛ محمدبن شریف رضی، خصائصالائمة علیهمالسلام ، چاپ محمدهادی امینی، مشهد 1406؛ زینالدینبن علی شهیدثانی، رسائلالشهیدالثانی ، رسالة 33: حاشیة خلاصةالاقوال ، قم 1379ـ1380 ش؛ طبری، تاریخ (بیروت)؛ محمدبن حسن طوسی، الاستبصار ، چاپ حسن موسوی خرسان، تهران 1390؛ همو، الامالی ، قم 1414؛ همو، تهذیبالاحکام ، چاپ حسن موسوی خرسان، نجف 1378ـ1382؛ همو، رجالالطوسی ، چاپ جواد قیومی اصفهانی، قم 1415؛ همو، الرسائلالعشر ، چاپ محمد واعظزاده خراسانی، رسالة 9: رسالة فی تحریم الفقاع ، قم 1404؛ همو، کتاب الغیبة ، چاپ عباداللّه طهرانی و علیاحمد ناصح، قم 1411 الف ؛ همو، فهرست کتب الشیعة و اصولهم و اسماء المصنفین و اصحاب الاصول ، چاپ عبدالعزیز طباطبائی، قم 1420؛ همو، مصباحالمتهجد ، بیروت 1411 ب ؛ عاصمبن حمید، اصل عاصمبن حمیدالحناط ، در کتاب الاصول الستة عشر ، همان؛ عبدالملکبن حکیم، اصل عبدالملکبن حکیم الخثعمی ، در همان منبع؛ محمدبن محمد عبیدلی، تهذیبالانساب و نهایةالاعقاب ، استدراک و تعلیق ابوعبداللّه حسینبن محمدالمعروف به ابن طباطبا، چاپ محمدکاظم محمودی، قم 1413؛ ابوسعید عباد عصفری، اصل ابیسعید عبادالعصفری ، در کتابالاصول الستة عشر ، همان؛ حسنبن یوسف علامه حلّی، ایضاح الاشتباه ، چاپ محمد حسون، قم 1415؛ همو، رجال العلامة الحلّی ، چاپ محمدصادق بحرالعلوم، نجف 1381/1961، چاپ افست قم 1402؛ علیبن حسین علمالهدی، رسائلالشریف المرتضی ، چاپ مهدی رجائی، رسالة 10: رسالة فیالرد علی اصحاب العدد ، قم 1405ـ 1410؛ علیبن اسباط، نوادر علیبن اسباط ، در کتابالاصول الستة عشر ، همان؛ محمدبن ابوالقاسم عمادالدین طبری، بشارةالمصطفی لشیعةالمرتضی ، نجف 1383/1963؛ حسینبن عبیداللّه غضائری، تکملة رسالة ابیغالب ، در احمدبن محمد زراری، همان منبع؛ عنایةاللّه قهپائی، مجمعالرجال ، چاپ ضیاءالدین علامه اصفهانی، اصفهان 1384ـ1387، چاپ افست قم [ بیتا. ] ؛ عبداللّه بن یحیی کاهلی، اصل عبداللّهبن یحییالکاهلی ، در کتابالاصول الستة عشر ، همان؛ محمدبن علی کراجکی، کنزالفوائد ، چاپ عبداللّه نعمه، قم 1410؛ اتان کولبرگ، کتابخانه ابنطاووس و احوال و آثار او ، ترجمة علی قرائی و رسول جعفریان، قم 1371 ش؛ کلینی؛ محمدبن اسماعیل مازندرانی حائری، منتهیالمقال فی احوال الرجال ، قم 1416؛ عبداللّه مامقانی، مقباسالهدایة فی علیالدرایة ، چاپ محمدرضا مامقانی، قم 1411ـ 1413؛ مثنیبن ولید، اصل مثنیبنالولیدالحناط ، در کتابالاصول الستة عشر ، همان؛ مجلسی؛ جعفربن حسن محقق حلّی، الرسائل التسع ، چاپ رضا استادی، رسالة1: المسائلالعزّیة ، قم 1371 ش؛ مسعودی، تنبیه ؛ همو، مروج (بیروت)؛ محمدبن محمد مفید، جوابات اهلالموصل فیالعدد و الرؤیة ، چاپ مهدی نجف، قم 1413؛ همو، کتابالامالی ، چاپ حسین استاد ولی و علیاکبر غفاری، قم 1403؛ احمدبن علی نجاشی، فهرست اسماء مصنّفیالشیعة المشتهر ب رجالالنجاشی ، چاپ موسی شبیری زنجانی، قم 1407؛ حسینبن محمدتقی نوری، خاتمة مستدرک الوسائل ، قم 1415ـ1420؛ یاقوتحموی.