تَکَلو (یا تکّهلو)، طایفهای ترک در ایران و عثمانی. این طایفه از طوایف بزرگ قزلباش * بودند که از تَکهایلی * واقع در جنوبغربی آسیای صغیر مهاجرت خود را به ایران در دهة دوم سدة دهم آغاز کردند ( تاریخ قزلباشان ، ص 27)؛ بنابراین نام تکلو با نام خاستگاه آنان در ارتباط است. واژة تَکَل ترکی به معنای قوچ جنگی، نوجوانی که تازه ریش در آورده، و وصلة لباس است (قدری، ذیل «تکل»). تَکَه نیز در ترکی آذری به معنای «بُز نر» است (همان، ذیل «تکه»)، اما از ارتباط این واژهها با نام طایفة تکلو در منابع سخنی نیست. در برخی منابع تاریخی عهد صفوی، نام دو طایفة «تکه یاخرلو» و «تکرمشلو» آمده است (برای نمونه رجوع کنید به روملو، ج 12، ص 168) که احتمال دارد با طایفة تکلو نسبتی داشته باشند. حَسن خلیفه تکلو معروف به قرابِیِق (هامر ـ پورگشتال، ج 1، ص 771)، از جانب شیخجُنَید و شیخحیدر صفوی از آذربایجان مأمور تبلیغ مذهب شیعه و خاندان شیخصفیالدین اردبیلی در تکهایلی شده بود ( جهانگشای خاقان ، ص 85؛ روملو، همانجا). در 906 صدها تن از مردم تکلو برای جنگ با فرخ یسار شروانشاه/ شیروانشاه، همراه سایر قزلباشان در اطراف ارزنجان به شاهاسماعیل اول پیوستند (خواندمیر، ص52؛ روملو، ج12، ص61) و تا پایان عمر او در اغلب جنگها یاریاش دادند ( رجوع کنید به جهانگشای خاقان ، ص138، 243، 543 ـ544 و جاهای دیگر؛ روملو، ج12، ص81 ، 121، 212 و جاهای دیگر؛ تاریخ قزلباشان ، همانجا؛ نویدی، ص50).بسیاری از مردمان تکلو در 917 پس از شورش وسیع مریدان و پیروان شاهاسماعیل صفوی، به ایران آمدند. رهبر این شورش شاهقلیبابا، پسر و جانشین حسن خلیفه تکلو، بود که مورخان عثمانی به وی لقب شیطانقلی دادهاند ( جهانگشای خاقان ، ص 405ـ 408؛ روملو، ج12، ص 164ـ166؛ هامر ـ پورگشتال، همانجا). شورشیان در مسیر خود به ایران، سپاه قرهگوزپاشا، بیگلربیگی عثمانی، را در هم شکستند و او را به طرزی فجیع کشتند و سپس سپاهیان علیپاشا، صدراعظم عثمانی، را مغلوب کردند. در این جنگ، شاهقلیبابا و علیپاشا نیز به قتل رسیدند. سپس حدود بیست هزار جنگجوی تکلو به رهبری میرعلی خلیفه، جانشین شاهقلیبابا، در اطراف آماسیه و قرهحصار به جنگ و گریز با سپاهیان عثمانی پرداختند (هامر ـ پورگشتال، ج1، ص773ـ774، 777ـ 778) و حدود پانزده هزار تن از تکلوها به رهبری صوفیان خلیفه روملو به سفر خود به ایران ادامه دادند و در مسیر خود کاروانی تجاری را غارت کردند و تمامی کاروانیان، از جمله شیخابراهیم شبستری معروف به سیبویه ثانی، را کشتند. آنان در حوالی شهریار به لشکرگاه شاهاسماعیل رسیدند. شاهاسماعیل که از قتل و غارت کاروانیان خشمگین بود، دستور داد که سرکردگان آنان را در دیگهای آبجوش بیندازند و اتباعشان را پراکنده کنند و آنها را میان سایر قزلباشان تقسیم نمایند ( جهانگشای خاقان ، ص407ـ 408؛ روملو، همانجا؛ نویدی، همانجا؛ هامر ـ پورگشتال، ج1، ص 771ـ 775). در پی همین شورشها، سلطان سلیم اول به شناسایی شیعیان ساکن در قلمرو عثمانی پرداخت و چهل هزار تن از آنان را کشت یا زندانی کرد (هامر ـ پورگشتال، ج 2، ص832 ـ833). با این حال، سران تکلو در دورة شاهاسماعیل از امرای بزرگ قزلباش شدند، از جمله ساروعلی مُهردار، بُرون سلطان حاکم مشهد، چوههسلطان حاکم کلهر و بعدها حاکم اصفهان، قراجهسلطان حاکم همدان، علیسلطان حاکم قزوین و یکانبیگ ( تاریخ قزلباشان ، ص 27، 29؛ جهانگشای خاقان ، ص 518، 569، 595 ؛ روملو، ج 12، ص 245، 252).بزرگان تکلو در نخستین سالهای سلطنت طهماسب اول (930ـ984) قدرت فراوانی یافتند. اینان در مراسم عرض سپاه شاهطهماسب در اطراف هرات در 936، پانزده هزار سوار به میدان آوردند ( رجوع کنید به منشی قمی، ج 1، ص 199ـ200) و در سرکوبی طوایف شورشی قزلباش، از جمله طایفة استاجلو، نقش مؤثری داشتند (اسکندرمنشی، ص39؛ روملو، ج12، ص 251ـ 253؛ نویدی، ص 62ـ63). چوههسلطان، متحد دیوسلطان، در شوال 933 شاهطهماسب را به قتل دیوسلطان تحریک کرد و خود وکیلالسلطنة شاه شد (روملو، ج12، ص268؛ اسکندرمنشی، ص 40؛ حسینی استرآبادی، ص 59). چوههسلطان در 937 در جنگ با حسینخان شاملو کشته شد و منصب او به پسرش، شاهقبادسلطان، رسید. قدرت سران تکلو و دستیابی آنان به مناصب بزرگ، خشم بزرگان قزلباش را بر انگیخت و در کمتر از یک ماه منجر به جنگ تکلوها و سایر قزلباشان شد. شاهطهماسب به قتلعام تکلوها فرمان داد. محمدخان شرفالدیناوغلی تکلو نیز شاهقبادسلطان و تعدادی دیگر از خوانین تکلو را که به عراق عرب گریخته بودند، به قتل رساند (روملو، ج 12، ص 308ـ310؛ نویدی، ص 67ـ70؛ اسکندرمنشی، ص 40ـ41). اولْمه سلطان تکلو، حاکم آذربایجان، پس از آگاهی از قتلعام تکلوها، به خیال تصرف مقام وکالت عازم قزوین شد، اما چون در قیدار زنجان با حملة سپاهیان شاهطهماسب روبرو شد، به تبریز بازگشت و پس از مدتی به عثمانی گریخت. او با حمایت سلطانسلیمان قانونی بارها به ایران تاخت و دشواریهای فراوانی برای شاهطهماسب ایجاد کرد (نویدی، ص 71ـ72؛ روملو، ج 12، ص 311ـ312؛ اسکندر منشی، ص 41). اولمه در سالهای بعد به حکومت بوسنی رسید و از جمله فاتحان بالکان شد (هامر ـ پورگشتال، ج 2، ص 1130، 1141، 1194).قتل سران تکلو و شورش اولمه و پیوستن بعضی از بزرگان تکلو به وی، سبب تنزل مقام این طایفه در دستگاه حکومت صفوی شد ( رجوع کنید به روملو، ج12، ص 322، 324، 328ـ330، 336، 431؛ اسکندر منشی، ص 41، 54، 110؛ بدلیسی، ص 541). در سلطنت طولانی شاهطهماسب شمار اندکی از تکلوها از بزرگان دستگاه صفوی بودند، که معروفترین آنان محمدخان و پسرانش قزاقخان و مصطفیخان و مسیبخان بودند. محمدخان در 940 در آستانة حملة سلیمان قانونی به عراق، بر خلاف بیشتر بزرگان تکلو که به سلطان عثمانی ابراز وفاداری کرده بودند، به لشکرگاه شاهطهماسب پیوست (روملو، ج 12، ص 330ـ331) و در 942 سرپرست سلطانمحمدمیرزا و حاکم هرات شد. او تا هنگام وفاتش در 964، حاکم هرات بود (همان، ج12، ص346، 514 ؛ اسکندرمنشی، ص54).پس از مرگ شاهطهماسب در 984، تکلوهای قزوین به طرفداران شاهاسماعیل دوم پیوستند و در قتلعام طرفداران حیدرمیرزا شرکت کردند (اسکندر منشی، ص 144ـ 145؛ حکیم، ص 720). شاهاسماعیل دوم نیز امارت بعضی نواحی مهم را به امیران تکلو واگذار کرد (اسکندر منشی، ص110، 156). اقتدار خوانین تکلو در عصر شاهمحمد خدابنده (985ـ 996) افزایش یافت (افوشتهیی، ص123). اینان از جمله کسانی بودند که به اتفاق گروهی دیگر از سران قزلباش قدرت خیرالنسا * بیگم (مهدعلیا)، همسر شاه، را تاب نیاوردند و او را کشتند (منشیقمی، ج2، ص 695ـ699؛ اسکندر منشی، ص 184ـ 186). بسیاری از سران تکلو در شورش طوایف ترکمان بر حمزهمیرزا، پسر سلطانمحمد خدابنده، در 994، شرکت داشتند. مسیبخان تکلو در همین سال چند روزی وکیلالسلطنة طهماسبمیرزا شد (منشیقمی، ج2، ص800 ـ 809، 821 ـ 828،833 ـ839؛ اسکندر منشی، ص 222ـ224، 244ـ 253). وی بعدها ظاهراً از طراحان قتل حمزهمیرزا بود (شاملو، ج1، ص114). گروههایی از تکلو پس از پیروزی حمزهمیرزا بر مخالفان، به عراق گریختند و در حملات ارتش عثمانی به همدان و اطراف آن شرکت کردند (منشیقمی، ج2، ص884). شاهعباس اول، که نقش امیران تکلو را در قتل مادر و برادرش فراموش نکرده بود، در 999 مسیبخان، حاکم سابق تهران، را کشت (همان، ج 2، ص 874، 919). همچنین در 1005 به بهانة همدستی گروههایی از سران تکلو با ملک بهمن (رستمداری)، حاکم شورشی آمل، به قتلعام آنان فرمان داد. در این کشتار بیست تا سی هزار خانوار تکلو، که بیشتر در اطراف همدان سکونت داشتند، کشته یا پراکنده شدند (اسکندر منشی، ص 393؛ مرعشی، ص 270). پس از آن، تنها امیر تکلو که در زمان صفویان به امارت رسید شاه نظر بیگتکلو بود که حاکم مشهد و از فرماندهان سپاه شاهعباس در جنگهای داغستان و آذربایجان شد (منجمیزدی، ص437؛ باکیخانوف، ص 117).پس از قتل نادرشاه افشار (1160) نام امیران تکلو بار دیگر به میان آمد. مِهرعلیخان تکلو که از طرف شاهرخ افشار به حکومت همدان منصوب شده بود، در 1162 از کریمخان زند خواست که به وی بپیوندد. پاسخ ناخوشایند کریمخان سبب شد که مهرعلیخان برضد او لشکر بکشد، اما سپاهیانش شکست خوردند و مهرعلیخان به قلعة وَلاشجِردِ (بلاشگرد) تویسرکان گریخت (آذربیگدلی، ص372؛ گلستانه، ص147ـ150، 162ـ169).اعقاب مهرعلیخان تکلو در عصر قاجار در شمار حکام و بزرگان بودند؛ از جمله علیمرادخانِ سرتیپ و پسر او خدایارخان شهابالسلطان (مقدمگلمحمدی، ج1، ص112). در این دوره خوانین تکلو در ولاشجرد ساکن بودند (ناصرالدین قاجار، ص180).از اوایل دورة قاجار به بعد طوایف تکلو عمدتاً در همدان و ملایر و تویسرکان سکونت یافتند. گروه کوچکی از طوایف تکلو نیز در بلوک اقطاع کرمان ساکن شدند. اینان تا اوایل قرن چهاردهم چادرنشین بودند. یکی از بزرگان این طایفه مدعی بود که تکلوهای کرمان، اعقاب چوههسلطاناند (وزیری کرمانی، ص143ـ144). جمعیت تکلوهای بلوک اقطاع کرمان در 1317ـ 1318 حدود سی خانوار بود (سایکس، ص423). از طایفة تکلو چند شاعر و موسیقیدان برخاستهاند که مشاهیر آنان عبارتاند از مسیبخان پسر محمدخان شرفالدیناوغلی، محمدبیگ مذاقی از اولاد قراجه سلطان، میرزا قلی میلی، شانیتکلو، خوشطبع بالی و مَشرَبی تکلو (صادقی افشار، ص 29، 34، 105، 112، 124ـ125؛ آذربیگدلی، ص 15، 21).منابع: لطفعلیبن آقاخان آذربیگدلی، آتشکدة آذر ، چاپ جعفر شهیدی، چاپ افست تهران 1337ش؛ اسکندر منشی، تاریخ عالم آرای عباسی ، چاپ اسماعیل برادران شاهرودی، چاپ سنگی تهران 1314، چاپ افست 1364ش؛ محمودبن هدایتاللّه افوشتهیی، نقاوة الا´ثار فیذکرالاخیار: در تاریخ صفویه ، چاپ احسان اشراقی، تهران 1373ش؛ عباسقلی آقا باکیخانوف، گلستان ارم ، چاپ عبدالکریم علیزاده و دیگران، باکو 1970؛ شرفالدینبن شمسالدین بدلیسی، شرفنامه: تاریخ مفصّل کردستان ، چاپ فرجاللّه زکی کردی، قاهره ?[ 1931 ] ، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران 1343ش؛ تاریخ قزلباشان ، چاپ میرهاشم محدّث، تهران 1361ش؛ جهانگشای خاقان: تاریخ شاهاسماعیل ، چاپ اللّه دتّا مضطر، اسلامآباد 1364ش؛ حسنبن مرتضی حسینی استرآبادی، تاریخ سلطانی: از شیخ صفی تا شاه صفی ، چاپ احسان اشراقی، تهران 1364ش؛ محمدتقیبن محمدهادی حکیم، گنج دانش: جغرافیای تاریخی شهرهای ایران ، چاپ محمدعلی صوتی و جمشید کیانفر، تهران 1366ش؛ محمودبن غیاثالدین خواندمیر، تاریخ شاهاسماعیل وشاهطهماسب صفوی ( ذیل تاریخ حبیبالسیر )، چاپ محمدعلی جراحی، تهران 1370ش؛ روملو؛ سرپرسی مولزورث سایکس، سفرنامه ژنرال سرپرسی سایکس ، ترجمة حسین سعادتنوری، تهران 1336ش؛ ولیقلیبن داودقلیشاملو، قصص الخاقانی ، چاپ حسن سادات ناصری، تهران 1371ـ1374ش؛ صادق صادقی افشار، تذکرة مجمعالخواص ، ترجمة عبدالرسول خیامپور، تبریز 1327ش؛ حسین کاظم قدری، تورک لغتی ، ج2، استانبول 1928؛ ابوالحسنبن محمدامینگلستانه، مجملالتواریخ ، چاپ مدرس رضوی، تهران 1356ش؛ میرتیمور مرعشی، تاریخ خاندان مرعشی مازندران ، چاپ منوچهر ستوده، تهران 1356ش؛ محمد مقدم گلمحمدی، تویسرکان ، ج1، تهران 1378ش؛ جلالالدین محمد منجمیزدی، تاریخ عباسی، یا، روزنامة ملاجلال ، چاپ سیفاللّه وحیدنیا، تهران 1366ش؛ احمدبن حسین منشیقمی، خلاصةالتواریخ ، چاپ احسان اشراقی، تهران 1359ـ 1363ش؛ ناصرالدین قاجار، شاه ایران، سفرنامة عتبات: سال 1287 قمری ، چاپ ایرج افشار، تهران 1363ش؛ زینالعابدین علیبن عبدالمؤمن نویدی، تکملة الاخبار: تاریخ صفویه از آغاز تا 978 هجری قمری ، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران 1369ش؛ احمدعلی وزیریکرمانی، «جغرافیای مملکت کرمان»، فرهنگ ایران زمین ، ش 14 (1345ـ 1346 ش)؛ یوزففون هامر ـ پورگشتال، تاریخ امپراطوری عثمانی ، ترجمة میرزازکی علیآبادی، چاپ جمشید کیانفر، تهران1367ـ 1369ش.