تِکفور (یا تَکفور/ تکوور/ نقفور/ تقفور)، نام چند تن از امپراتوران رومشرقی و بعدها در منابع اسلامی لقب فرمانروایان روم و ارمنستان صغیر و حاکمان برخی شهرهای آناطولی. این واژه به احتمال بسیار از تَگَوُر ( tagavor ) ارمنی به معنای «حملکنندة تاج، دارندة تاج» و تاگآواره ( ra ¦wa ¦g-a ¦ta ) فارسی میانه ( رجوع کنید به هوبشمان، ذیل «تاج»؛ د. اسلام ، چاپ دوم، ذیل واژه)، تاجوَر فارسی (جوینی، ج 3، حاشیة قزوینی، ص 487؛ نیز رجوع کنید به فردوسی، دفتر یکم، ص90، 99؛ خاقانی، ص 359)، یا به احتمال ضعیفتر از نام یونانی نیکفوروس ( نیکفور ( تکفور (تسنکر ، ذیل واژه؛ د. اسلام ، همانجا) گرفته شده است.مورخان مسلمان این واژه را به صورتهای نقفور ( رجوع کنید به طبری، ج 8، ص 307ـ 308؛ مسعودی، ص 167ـ 168؛ ابوالفرج اصفهانی، ج 18، ص 214، 239ـ240؛ ابناثیر، ج 6، ص 184ـ 186؛ ذهبی، ج 9، ص 335)، نقفوروس ( رجوع کنید بهابوریحان بیرونی، ص 96)، تقفور ( رجوع کنید بهخطیببغدادی، ج 5، ص 401؛ ابنجوزی، ج 7، ص 51)، تکور ( رجوع کنید بهددهقورقود کیتابی ، ص 166؛ ابنبیبی، ص 42ـ43، 66ـ67)، تاگْوَر ( رجوع کنید بهجوینی، ج 1، ص 205، 212) و تکفور (عُمَری، ص80؛ قَلْقَشَنْدی، ج 8، ص 31) ضبط کردهاند.در منابعاسلامی، نخستینبار در شرح جنگهای هارونالرشید (حک : 170ـ193) با امپراتوری روم، از نقفور (نیکفوروس اول؛ حک : 186ـ 195/ 802 ـ811) یاد شده که پس از ملکه رینی/ ایرنه بر تخت نشسته بود (خلیفهبن خیاط، ص 375؛ مسعودی، همانجا؛ قس ابناثیر، ج 1، ص 336). بنا بر بیشتر این منابع، نقفور اول از اولاد جَفْنه و از اعراب غَسّانی بوده است (طبری، ج 8، ص 307؛ مسعودی، ص 167؛ ابناثیر، ج 6، ص 184ـ 185؛ ابنکثیر، ج10، ص 193ـ194؛ ابنعماد، ج 1، ص310). با اینکه برخی مورخان غیرمسلمان نیز به این نکته اشاره کردهاند ( رجوع کنید به فیصل جری سامر، ص 293، بهنقل از میخائیل سیروس مورخ)، در بارة صحت یا سقم این مطلب نمیتوان با اطمینان سخن گفت. برخی شاعران عرب، هارونالرشید را بهسبب پیروزیهای پیدرپی وی بر نقفور ستودهاند ( رجوع کنید به خطیببغدادی، ج 5، ص 401ـ402؛ ابنعدیم، ج 4، ص 1869).همزمان با دومین مرحله از سلسله جنگهای مسلمانان و رومشرقی، در زمان حمدانیان و بویژه در زمان سیفالدوله حمدانی (333ـ356)، مورخان مسلمان از امپراتوری بهنام نقفورفوکاس ملقب به دُمسُتُق (جانشین فرماندهی کل قوای امپراتور علیه مسلمانان در ثغور رجوع کنید به فیصلجری سامر، ص 276) یا نقفور دوم که در 352/ 963 بر تخت نشست، یاد کردهاند ( رجوع کنید بهابنجوزی، ج7، ص16؛ سبکی، ج 3، ص 204، 213؛ ابنعماد، ج 3، ص 13). برخی نام او را نقفوربن الفَقّاس/ الفقاص نوشتهاند ( رجوع کنید به یاقوت حموی، ج 1، ص 337؛ ابنعدیم، ج 1، ص 193، ج10، ص 4363). نقفور فوکاس، رئیس خاندانی اشرافی از زمینداران آسیای صغیر و نخستین مبلّغ شعار افراطی اشغال بیتالمقدّس بود. به همینمنظور حوزة متصرفات خود را تا شام و ارمینیه گسترش داد و بسیاری از شهرهای مهم، مانند حلب و طرسوس و انطاکیه و عین زربه، را به قلمرو خود افزود (ابنجوزی، همانجا؛ ابنعدیم، ج10، ص 4363؛ ابنعماد، ج 3، ص 27) و شاید از همینروست که برخی مورخان مسلمان از او با عنوان «ملکالارمن» یاد کردهاند (از جمله رجوع کنید به ابنکثیر، ج 11، ص 243). ظاهراً از آن پس، در منابع اسلامی، بویژه منابع قرن هفتم تا نهم، نقفور یا تکفور به عنوان لقب عموم ملوک ارمینیة صغیر (حک : 473ـ776/ 1080ـ 1375؛ ارمینیة صغیر یا ارمنستان غربی یا کیلیکیه، در ساحل شمالشرقی مدیترانه قرار داشت و پایتخت آن ابتدا «عین زربه» و سپس «سیس» بود)، بهکار رفته است ( رجوع کنید به عمری، همانجا؛ حمداللّه مستوفی، ص 218؛ آقسرایی، ص 205؛ قلقشندی، همانجا).جوینی (ج 1، ص 205، ج 3، حاشیة قزوینی، ص 484ـ 485) ضمن صحبت از قوریلتایِ (شورای سلطنتیِ) جلوس گیوکخان در قراقروم، از شرکت سلطانِ «تاگْوَر» در این جشن سخن گفته است. ابنعبری در مختصرالدول (ص 256) نظیر مطالب جوینی را با اندکی اختلاف آورده، ولی لقب مذکور را تکفور نوشته است. جوینی در جای دیگر (ج 1، ص 212) واژة تاگور را به جای «بلادِ اَرمَن» بهکار برده است (قس ابنعبری، ص 256ـ257).برخی مورخان مسلمان، بویژه مورخان مصری، به جهت دوستی و همپیمانی تکفورانِ سیس با ایلخانان علیه ممالیک، از ایشان با عنوان تحقیرآمیز «متملّکان سیس» یاد کردهاند ( رجوع کنید بهعمری، همانجا؛ قلقشندی، ج 8، ص 32؛ ابنتغری بردی، ج 8، ص 154).مورخان مسلمان از خانواده تکفورهای سیس، به سبب اینکه نام بسیاری از ایشان لئون/ لاون بوده، با لفظ ابنلاؤن/ لیفون نیز یاد کردهاند ( رجوع کنید به ابناثیر، ج10، ص 493؛ ابنبیبی، ص 42؛ ابنعبری، ص 287؛ ابنواصل، ج 3، ص 233؛ ابوالفداء، ج 4، ص 36).در برخی منابع اسلامی، لقب تکفور به فرمانروایان بعضی ایالات مسیحی، مانند قسطنطنیه و طرابزون، نیز اطلاق شده است. مثلاً، ابنبیبی (ص 9، 54) علاوه بر اینکه حاکم ارمینیة صغیر را تکفور خوانده، از اولین فرمانروای یونانی طرابزون، آلکسیوس اول (آلکسیوس کومننوس، حک : 601ـ619/ 1204ـ1222)، با عنوان کرآلکس، تکووُرِ جانت (یا جانیک/ جانیق/ پونتوس)، نام برده است. در حماسة ددهقورقود نیز آلکسیوس سوم (حک : 750ـ792/ 1349ـ1390)، تکفور جانت نامیده شده است ( رجوع کنید بهص 166ـ167). ابنبطوطه (ص 336، 349) حاکم قسطنطنیه را «سلطان تکفور» خوانده است (نیز رجوع کنید بهرشیدالدین فضلاللّه، ج 2، ص 933). در اواخر قرن هفتم از «تکفورسرایی قسطنطنیه» (قصر امپراتور) یادشده است ( ) فرهنگ بیزانس آکسفورد ( ، ذیل «تکفورسرایی»). دربرخی اسناد و منابع قرن نهم نیز از تکفوران قسطنطنیه و طرابزون سخن رفته است ( رجوع کنید به اسناد و مکاتبات تاریخی ایران ، ص 181، 190).در اندک منابع موجود عثمانی، به امپراتوران روم غالباً با لفظ تکفور اشاره شده و لقب قیصر کمتر بهکار رفته است ( رجوع کنید بهد. اسلام ، چاپ دوم، ذیل «روم»). همچنین حاکمان بسیاری از شهرها، مانند استانبول، بورسه، ادرنه و گلیبولی/ گالیپولی، را تکفور میگفتهاند (عاشق پاشازاده، ص 21، 29، 50، 54؛ صولاقزاده، ص 64ـ 65؛ د. اسلام ، چاپ دوم، ذیل «بورسه»، «ادرنه»). میان این تکفورها و سلاطین عثمانی نزاع دائمی بود، تا اینکه سلطانمحمد دوم (فاتح)، در 857/ 1453 قسطنطنیه را تصرف کرد. به نوشتة کمال پاشازاده (به نقل از د. اسلام ، چاپ دوم، ذیل «تکفور»)، محمد فاتح درصدد بر آمد تا در میان یونانیان بیزانس کسی را با عنوان تکفور باقی نگذارد. او حکومت تکفور طرابزون را در 865/ 1461، ایالتهای نیمهمستقل یونانی را بین سالهای 858 تا 874/ 1454ـ1470، و اپیروس را در 884/ 1479 سرنگون کرد.عثمانیها، زمینداران بزرگ محلی بالکان را نیز تکفور میگفتند (همان، ذیل «رومایلی»). وجود برخی نواحی جغرافیایی در آناطولی با نامهایی نظیر تکفورداغی/ تکیرداغی/ تکیرداغ * / تکفورطاغی ( رجوع کنید به نوریپاشا، ج 3، ص 89)، تکفورگولی ( رجوع کنید به د. اسلام ، چاپ دوم، ذیل «دوبروجه») و تکفورچیری (همان، ذیل «گبزه») نشان میدهد که به احتمال زیاد پیش از تسلط عثمانیها بر این مناطق، حاکمان محلی این مناطق به تکفور شهرت داشتهاند.منابع: محمودبن محمد آقسرایی، مسامرة الاخبار و مسایرة الاخیار ، چاپ عثمان توران، آنکارا 1944؛ ابناثیر؛ ابنبطوطه، رحلة ابنبطوطة ، بیروت 1384/1964؛ ابنبیبی، اخبار سلاجقة روم ، چاپ محمدجواد مشکور، تهران 1350 ش؛ ابنتغری بردی، النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة ، قاهره ?[ 1383/1963 ] ؛ ابنجوزی، المنتظم فی تاریخالملوک و الامم ، حیدرآباد دکن 1357ـ1359/ 1938ـ1940؛ابنعبری، تاریخ مختصر الدول ، بیروت: دارالمسیرة، [ بیتا. ] ؛ ابنعدیم، بغیة الطلب فی تاریخ حلب ، چاپ سهیل زکار، بیروت ?[ 1408/1988 ] ؛ ابنعماد؛ ابنکثیر، البدایة و النهایة ، بیروت 1411/1990؛ ابنواصل، مفرّج الکروب فی اخبار بنیایّوب ، ج 3، چاپ جمالالدین شیال، قاهره ?[ 1379/1960 ] ؛ اسماعیلبن علی ابوالفداء، المختصر فی اخبار البشر: تاریخ ابیالفداء ، بیروت: دارالمعرفه، [ بیتا. ] ؛ ابوالفرج اصفهانی؛ ابوریحان بیرونی، آثار الباقیة ؛ اسناد و مکاتبات تاریخی ایران: از تیمور تا شاه اسماعیل ، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1341 ش؛ جوینی؛ حمداللّه مستوفی، نزهةالقلوب ؛ بدیلبن علی خاقانی، دیوان ، چاپ ضیاءالدین سجادی، تهران 1368 ش؛ خطیب بغدادی؛ خلیفهبن خیاط، تاریخ خلیفةبن خیاط ، چاپ سهیل زکار، بیروت 1414/1993؛ دده قورقود کیتابی ، بازنگاری و تحقیق حسین محمدخانی (گونئیلی)، تهران 1378 ش؛ ذهبی؛ رشیدالدین فضلاللّه؛ عبدالوهاببن علی سبکی، طبقات الشافعیة الکبری ، چاپ محمود محمد طناحی و عبدالفتاح محمدحلو، قاهره 1964ـ1976؛ محمد همدمی صولاقزاده، صولاقزاده تاریخی ، استانبول 1297؛ طبری، تاریخ (بیروت)؛ درویش احمد عاشق پاشازاده، عاشق پاشازاده تاریخی ، چاپ عالیبیگ، استانبول 1332؛ احمدبن یحیی عمری، التعریفبالمصطلحالشریف ، چاپ محمدحسین شمسالدین، بیروت 1408/ 1988؛ ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه ، چاپ جلال خالقی مطلق، با مقدمة احسان یارشاطر، نیویورک 1366ـ1369 ش؛ فیصل جریسامر، دولت حمدانیان ، ترجمة علیرضا ذکاوتی قراگزلو، قم 1380 ش؛ قلقشندی؛ مسعودی، تنبیه ؛ مصطفی نوریپاشا، نتایج الوقوعات ، ج 3، [ استانبول ] : مطبعه عامره، [ بیتا. ] ؛ یاقوت حموی؛EI 2 , s.vv. "Bursa", "Dobrudja" (by Halil I nalc âk), "Edirne" (by M. Tayyib Gخkbilgin), "Gebze" (by Fr. Taeschner), "Malk ¤ara" (by C.J. Heywood), "Ru ¦m. 2: Relations between the Islamic powers and the Byzantines" (by C.E. Bosworth), "Ru ¦meli" (by H. I nalc âk), "Tekfur" (by A. Savvides); H. Hubschman, Armenische grammatik , vol. 1: Armenische Etymologie ,Leipzig1897; The Oxford dictionary of Byzantium ed. Alexander P. kazhdan et al ., Oxford 1991, s.v. "Tekfur saray â" (by Cyril Mango); J. Theodor Zenker, Turkisch- arabisch- persisches Handwخrterbuch , Leipzig 1866.