جذوة المقتبس رجوع کنید به حُمیدی، محمد بن فتوحNNNNجَذِیمة الابرش ، از مشهورترین فرمانروایان حِیَره و مؤسس دولت تَنوخیان. نسب جذیمةالابرشبن مالک/ مَلکبن فَهْمبن غَنْم اَزدی، به مالکبن نَصْربن أَزْد میرسد (ابنحبیب، 1393، ص 112؛ حمزه اصفهانی، ص 63؛ ازدی، ص 97ـ 98؛ ابنکَلبی، ج 2، ص 487ـ 488).برخی مورخان او را از عربهای بائده (از میان رفته) و از نسل سامبن نوح دانستهاند ( رجوع کنید به طبری، ج 1، ص 613؛ ابن سعید مغربی، ج 1، ص 219)؛ اما بنا به گفتة ابنحَزْم (ص 8 ـ9)، چنین انتسابی صحیح نیست. برخی نیز او را از عَمالقه شمرده و کنیهاش را ابومالک ذکر کردهاند (مسعودی، ج 2، ص 213؛ عسکری، قسم 1، ص 101).بر خلاف دیگر مورخان، ابنحائک (ج 2، ص140)ادعا دارد که دو جذیمه وجود داشته است، یکی جذیمة الابرشبن مالک ازدی و دیگری جذیمة الوَضّاحبن حارث حِمیری.در پی شکسته شدن سد مأرِب و حادثة سیل عَرِم در یمن، که به گفتهای در اواخر سدة اول یا اوایل سدة دوم میلادی اتفاق افتاد (غَنیمه، ص 115، پانویس 1)، پدر جذیمه با گروهی از قبیلة ازد، از یمن خارج شدند و مدتی در سَراة، عمان و بحرین اقامت گزیدند و از اینرو به تنوخ (به معنای مقیم) معروف شدند. بنا بر برخی روایات، نخستین سکونتگاه جذیمه، یَبرِین در اطراف بحرین بود ( رجوع کنید به طبری، ج 1، ص 614؛ اَخفَش اصغر، ص 719). در پی اوضاع آشفتة دورة ملوکالطوایف، یعنی دورة پس از مرگ بلاش چهارم اشکانی (191ـ209 میلادی) تا تأسیس دولت ساسانی در حدود 226 میلادی ( رجوع کنید به پیرنیا، ص 169ـ170)، خاندان جذیمه راهی عراق شدند و در سیاهچادرهایی در کنار رود فرات (از حیره تا اَنبار) مستقر گردیدند (یعقوبی، ج 1، ص 208؛ ازدی، ص 96ـ97؛ حمزه اصفهانی، ص 63ـ64؛ جوادعلی، ج 3، ص 166ـ167).قبایل یمنی کنار رود فرات، نخست مالکبن فهم را فرمانروای خویش کردند و پس از کشته شدن وی، برادرش عمروبن فهم و به روایتی پسرش جذیمةبن مالک را به فرمانروایی خود برگزیدند ( رجوع کنید به طبری، ج 1، ص 612؛ مسعودی، ج 2، ص 213ـ214؛ ابنرَشیق، ج 2، ص 229).جذیمه، که بزرگترین فرزند پدرش بود (ازدی، ص 98)، به اختلاف روایات، یازده ( رجوع کنید به همان، ص 98ـ99) تا چهارده برادر ( رجوع کنید بهابنکلبی، ج 2، ص 488) و یک خواهر به نام رَقاش (امعمرو) داشت که نزد مورخان اخباری از شهرت خاصی برخوردار بود ( رجوع کنید به ادامة مقاله).جذیمه با لَمیس، دختر زُهَیربن عمرو قُضاعی (از رؤسای قبایل یمنی)، ازدواج کرد و مدتی در بحرین مقیم شد و بعد به همراه پدرش به عراق رفت (طبری، ج 1، ص 610؛ یاقوت حموی، ج 2، ص 377).در بارة زمان فرمانروایی او نیز اختلافنظر هست؛ برخی گفتهاند که او در دورة ملوکالطوایف ( رجوع کنید به ابندُرَید، ج 2، ص 543؛ نَشوانبن سعید حِمیَری، ص300) یا سی سال پس از ظهور حضرت عیسی علیهالسلام ( رجوع کنید به ابنخلّکان، ج 6، ص 18) به حکومت رسید که این گفته، با توجه به برخی تناقضها و قرائن تاریخی ( رجوع کنید بهدینَوَری، ص 54 ـ 55؛ مسعودی، ج 2، ص 213؛ یاقوت حموی، ج 2، ص 379) و نیز سنگنوشتة کشف شده در اُمَّالجمال واقع در اردن ( رجوع کنید بهعبدالغنی، ص 151ـ152، 155) نمیتواند صحیح باشد.بنا بر روایاتی، که منطقیتر به نظر میرسند و با دیگر حوادث تاریخی هماهنگی دارند، جذیمه در حدود سال 208 میلادی و به روایتی در 215 میلادی ( رجوع کنید به غنیمه، ص 118 و پانویس 4)، به عنوان نخستین فرمانروای عرب، بر حیره و حومهاش مسلط گردید و عربهای منطقه به وی پیوستند و از او حمایت کردند ( رجوع کنید به مفضَّلضبی، ص 144؛ اخفش اصغر، ص 718؛ ازدی، ص 98؛ بغدادی، ج 11، ص 408) و آنگاه اردشیر بابکان (حک : 226ـ241 میلادی)، سر سلسلة ساسانیان (حک : ح 226ـ ح 652 میلادی)، به پاس خدماتش، وی را فرمانروای عربها در منطقة مرزی حیره کرد (عسکری، قسم 1، ص 101؛ غنیمه، ص 122؛ عبدالغنی، ص 152).جذیمه را پادشاه مَعَدّ (جدّ اعلای اعراب) و دومین فرمانروای آلنصر یا لَخمیان عراق (ابنحبیب، 1361، ص 299؛ خوارزمی، ص 110) و آخرین حاکم قضاعی حیره (آلوسی، ج 2، ص 338) نیز دانستهاند.در بارة مدت حکومت جذیمه اختلافنظر وجود دارد. برخی مورخان اخباری، مدت فرمانرواییش را 118 یا 120 سال ( رجوع کنید بهابندرید، ج 2، ص 378، 543؛ مسعودی، ج 2، ص 213) گفتهاند که درست به نظر نمیرسد. بیشتر مورخان معتقدند که وی از 208 تا 268 میلادی حکومت کرد (برای نمونه رجوع کنید بهابنقُتَیبه، ص 646؛ حمزه اصفهانی، ص 65؛ نشوانبن سعید حمیری، همانجا؛ غنیمه، ص 118). قلمرو حکومت جذیمه در سرزمین عراق، از حیره تا انبار بود (اخفش اصغر، همانجا؛ بغدادی، ج7، ص293، ج11، ص409).بیشتر مورخان بر این باورند که جذیمه به نوعی بیماری پوستی (بَرَص، خوره یا جذام) دچار شده بود و اعراب، از بیم خشم وی و نیز برای احترام، به جای أَبْرَص (خورهدار یا جذامی) از او با لقب أبْرَش (خالدار یا لکهدار) یا وَضّاح (تابناک، روشن، درخشان) یاد کردهاند (برای نمونه رجوع کنید به جاحظ، 1410، ص 106ـ107، 116؛ طبری، ج 1، ص 613؛ ازدی، همانجا). با این حال، برخی گفتهاند که جذیمه از زیباروترین مردم بود (مفضّل ضبی، همانجا؛ عسکری، قسم 1، ص 102).گفتهاند که او پادشاهی با عظمت (نشوانبن سعید حمیری، همانجا) و در حکمت و خطابت سرآمد (جاحظ، 1380ـ1381، ج 1، ص 362) و دارای طبع شعر بود و از وی اشعاری نقل شده است که نحویان به برخی از آنها استشهاد کردهاند ( رجوع کنید بهسیبویه، ج 3، ص580؛ طبری، ج 1، ص613ـ615؛ اخفش اصغر، همانجا؛ مسعودی، ج2، ص215).مورخان، جذیمه را برترین پادشاه عرب از نظر ژرفنگری، سرسختترین آنان بر دشمنان، دوراندیشترین آنان در مسائل، و با استقامتترینآنان در امور دشوار دانستهاند و هیئتهایی با هدایا از اطرافقلمروش نزد او میرفتند ( رجوع کنید بهابنحبیب، 1393، ص112؛ طبری، ج 1، ص 613؛ یاقوتحموی، ج 2، ص 378ـ 379). در عین حال گفتهاند که او بسیار متکبر بود و کسی را لایق شبنشینی نمیدانست و به جای آنان، با دو ستارة آسمان به نام «فَرقَدان» همنشینی میکرد تا اینکه با مالک و عقیل آشنا گردید و آنان را به مصاحبت خویش بر گزید (ابنقتیبه، ص 554، 645؛ ابنسعید مغربی، ج 1، ص 69؛ ثعالبی، 1326، ص 143).جذیمه برای کسب شهرت و شکوه بیشتر و به دست آوردن قدرت سیاسی و دینی، ادعای نبوت و پیشگویی میکرد (غنیمه، ص 122). او دو بت به نام ضَیزَنان ساخت که در کنار آنها به میگساری میپرداخت و از آنها برای چیره شدن بر دشمنانش مدد میجست (یعقوبی، ج1، ص208؛ طبری، ج 1، ص614).مورخان عرب جذیمه را در بسیاری از امور پیشتاز میدانند، از جمله میگویند او نخستین پادشاه عرب بود که بر تخت نشست و کمربند شاهی بست (ثعالبی، 1379، ص 10؛ قلقشندی، ج 1، ص 416)، بر قبیلة قُضاعه در حیره فرمانروایی کرد (عسکری، قسم 1، ص 98)، با سپاهیان منظم به جنگ میرفت (حمزه اصفهانی، ص 64)؛ نخستین کسی بود که برایش در شب شمع روشن کردند، نخستین کسی بود که نعلین به پا کرد، و در جنگها بر روی قلعهها منجنیق قرار داد (مفضّل ضبی، همانجا؛ ابنقتیبه، ص 554، 645).به گفتة برخی مورخان، جذیمه عقیم بود و از اینرو پادشاهی را پس از خود به خواهرزادهاش، عمروبن عَدِیّ، واگذار کرد ( رجوع کنید بهعسکری، قسم 1، ص 101؛ میدانی، ج 3، ص 15؛ قس ابنسعید مغربی، ج 1، ص 220، 270). به گفتة برخی دیگر، وی دختری به نام زینب داشت ( رجوع کنید به حمزه اصفهانی، همانجا). عدهای هم او را صاحب فرزندانی شمردهاند ( رجوع کنید بهطبری، ج 1، ص 615) و نام دو فرزند او را جَهضَم و وَهَبیل ذکر کردهاند ( رجوع کنید بهابنکلبی، ج 2، ص 491).اخباریان عرب ماجرایی را نقل میکنند که بیشتر شبیه به افسانه است: جذیمه میخواست با یورش به قبیلة اِیاد، عَدِیّبن نصر لخمی را، که نزد داییهایش در قبیلة ایاد زندگی میکرد و زیبا و ظریف بود، نزد خویش بیاورد و ساقی مجلس خود کند. افراد قبیلة ایاد، که از یورشهای جذیمه به ستوه آمده بودند، برای جلوگیری از حملات وی، شخصی را برای دزدیدن دو بت او، ضیزنان، فرستادند و آنگاه به جذیمه خبر دادند چنانچه به آنان تضمین دهد که دیگر به قبیلة ایاد حملهور نمیشود، دو بت را به همراه عدیبن نصر لخمی به او باز میگردانند. جذیمه نیز پذیرفت و عدی را ساقی مجلس میگساری خود نمود تا اینکه رقاش، خواهر جذیمه، شیفتة وی شد و به همسری او در آمد و آنان صاحب فرزندی به نام عمرو گردیدند. عمرو در جوانی ناپدید شد ــ به نظر اخباریان عرب، جنها او را ربوده بودند ــ و تلاشهای جذیمه برای یافتنش به نتیجهای نرسید تا اینکه پس از سالها مالک و عقیل، فرزندان فارج قضاعی، عمرو را یافتند و نزد داییاش باز گرداندند. جذیمةالابرش، مالک و عقیل را به پاس خدماتشان به همنشینی خود بر گزید و بنا بر روایاتی، آن دو چهل سال همنشین جذیمه بودند و از لحاظ طول همنشینی، مَثَل شدند تا اینکه جذیمه، به عللی نامعلوم، آن دو را کشت (ابنقتیبه، ص 618، 645ـ646؛ طبری، ج 1، ص 614ـ617؛ مسعودی، ج 2، ص 214ـ217؛ ازدی، ص 98، پانویس 6).جذیمه شیفتة یورش بردن به قبایل دیگر بود. گفتهاند بیشتر حملاتش به عربهای عاربه، قبایل ایاد که در مجاورت قلمروش در عَیناُباغ بودند ( رجوع کنید به ابنحبیب، 1393، ص 112؛ یعقوبی، ج1، ص208؛ طبری، ج 1، ص 614) و ملوک الطوایف ( رجوع کنید بهنشوانبن سعید حمیری، ص 301؛ عباسی، ج 1، ص 312ـ 313) بود، که به نظر منطقی نمیآید (فریجات، ص 26ـ27). وی به قصد یورش به قبایل طَسْم و جَدیس در یمامه حرکت کرد، ولی وقتی دید حَسّانبن تُبَّعبن اَسعَدبن ابیکَرِب به آنان حمله کرده است، بازگشت و در راه، سپاهیان حسانبن تبّع دستهای از لشکریانش را سرکوب کردند (طبری، ج 1، ص 613). جذیمه در اواخر عمرش به شام حمله کرد و با عمروبن ظَرِب (طرب)بن حَسّانبن اُذَینه عاملی، پادشاه شام و غرب جزیرة فرات، جنگهای سختی کرد و سرانجام، او را کشت و با غنایم بسیار به قلمروش بازگشت (ابنحبیب، 1393، ص 112ـ113؛ اخفش اصغر، ص 719؛ حمزه اصفهانی، ص 64ـ 65).جذیمه به داشتن مشاوری بسیار دانا و دوراندیش به نام قَصیربن سَعد (اخفش اصغر، ص 721؛ نشوانبن سعید حمیری، همانجا) و اسبی کم نظیر و بسیار تندرو به نام عصا (عسکری، قسم 1، ص 103ـ104) مشهور بود.برخی مورخان، کشته شدن جذیمه را به دست زَبّاء، دختر عمروبن ظَرِب عاملی، بهصورت افسانهای نقل کردهاند. بر اساس آن، زبّاء به قصد انتقام گرفتن از قاتل پدرش، از جذیمه در ظاهر خواست تا وی را به همسری خود بپذیرد و دو قلمرو را تحت سلطة خویش در آورد. جذیمه، پس از مشورت با اطرافیانش و موافقت همگی آنان، بهجز قصیربن سعد لخمی که این درخواست را دسیسه میدانست، با این درخواست موافقت کرد. آنگاه خواهرزادهاش، عمروبن عدیّ، را در حیره جانشین خود کرد و راهی شام شد و پس از حوادث بسیاری که بیشتر جنبة داستانی دارد، زبّاء رگهای دست وی را برید و او را کشت. آنگاه قصیر، به یاری عمروبن عدیّ، انتقام خون جذیمه را گرفتند و زبّاء را کشتند و یا زبّاء، با خوردن زهر، خودکشی کرد ( رجوع کنید به یعقوبی، ج1، ص208ـ 209؛ طبری، ج1، ص618ـ 625؛ اخفش اصغر، ص719ـ729).مورخان معاصر در بارة زبّاء و اینکه وی همان زنوبیا، پادشاه معروف تَدْمُر، باشد یا خیر، اختلاف نظر دارند و اجمالاً قتل جذیمه به دست این زبّاء را نمیپذیرند و آن را افسانه میدانند ( رجوع کنید به فریجات، ص 29؛ عبدالغنی، ص 154).نام جذیمه در سنگنوشتهای متعلق به 270 میلادی، که اخیراً در امّالجمال کشف شده، به صورت جدیمت آمده است (جوادعلی، ج 3، ص 183ـ184؛ عبدالغنی، ص 151، 155).برخی مورخان معاصر، بدون ذکر منبع، تاریخ کشته شدن جذیمه را سال 268 میلادی ذکر کردهاند ( رجوع کنید بهفرّوخ، ص 68؛ زرکلی، ج 2، ص 114).منابع: محمود شکری آلوسی، بلوغ الارب فی معرفة احوال العرب ، چاپ محمد بهجة اثری، بیروت ?[ 1314 ] ؛ ابنحائک، کتاب الاکلیل ، ج 2، چاپ محمدبن علی اکوع، قاهره 1386/1966؛ ابنحبیب، کتاب اسماء المغتالین من الاشراف فی الجاهلیة و الاسلام، و اسماء من قتل من الشعراء ، در نوادر المخطوطات ، چاپ عبدالسلام محمد هارون، مجموعة 6، [ قاهره ] 1393/1973؛ همو، کتاب المُحَبَّر ، چاپ ایلزه لیشتن شتتر، حیدرآباد دکن 1361/1942، چاپ افست بیروت [ بیتا. ] ؛ ابنحزم، جمهرة انساب العرب ، بیروت 1403/1983؛ ابنخلّکان؛ ابندرید، الاشتقاق ، چاپ عبدالسلام محمد هارون، مصر 1378/1958؛ ابنرشیق، العمدةفیمحاسنالشعر و آدابه و نقده ، چاپ محمد محییالدین عبدالحمید، بیروت 1401/1981؛ ابنسعید مغربی، نشوةالطربفیتاریخجاهلیةالعرب ، چاپ نصرت عبدالرحمان، عمان 1402/1982؛ ابنقتیبه، المعارف ، چاپ ثروت عکاشه، قاهره 1969؛ ابنکلبی، نسب مَعَدّ و الیمن الکبیر ، چاپ ناجی حسن، بیروت 1408/1988؛ علیبن سلیمان اخفش اصغر، کتاب الاختیارین ، چاپ فخرالدین قباوه، دمشق 1394/1974؛ یزیدبن محمد ازدی، تاریخ الموصل ، چاپ علی حبیبه، قاهره 1387/1967؛ عبدالقادربن عمر بغدادی، خزانة الادب و لب لباب لسانالعرب ، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره 1967ـ1980؛ حسن پیرنیا، تاریخ ایران از آغاز تا انقراض ساسانیان ، تهران 1370 ش؛ عبدالملکبن محمد ثعالبی، ثمار القلوب فی المضاف و المنسوب ، قاهره 1326/ 1908؛ همو، لطائف المعارف ، چاپ ابراهیم ابیاری و حسن کامل صیرفی، [ قاهره ? 1379/1960 ] ؛ عمروبن بحر جاحظ، البیان و التبیین ، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره 1380ـ1381/ 1960ـ1961؛ همو، کتاب البرصان و العرجان و العمیان و الحولان ، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بیروت 1410/1990؛ جوادعلی، المفصّل فی تاریخ العرب قبل الاسلام ، بیروت 1976ـ 1978؛ حمزةبن حسن حمزه اصفهانی، کتاب تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء علیهمالصلوة والسلام ، برلین 1340؛ محمدبن احمد خوارزمی، کتاب مفاتیح العلوم ، چاپ فان فلوتن، لیدن 1895، چاپ افست 1968؛ احمدبن داوود دینوری، الاخبار الطوال ، چاپ عبدالمنعم عامر، مصر [ 1379/1959 ] ، چاپ افست بغداد [ بیتا. ] ؛ خیرالدین زرکلی، الاعلام ، بیروت 1984؛ عمروبن عثمان سیبویه، الکتاب ، چاپ امیل بدیع یعقوب، بیروت 1420/1999؛ طبری، تاریخ (بیروت)؛ عبدالرحیمبن احمد عباسی، معاهد التنصیص علی شواهد التلخیص ، [ قاهره ] 1367/1947، چاپ افست بیروت [ بیتا. ] ؛ عارف عبدالغنی، تاریخ الحیرة فی الجاهلیة والاسلام ، دمشق 1993؛ حسنبن عبداللّه عسکری، الاوائل ، چاپ محمد مصری و ولید قصاب، دمشق 1975؛ یوسف رزقاللّه غنیمه، الحیرة: المدینة و المملکة العربیة ، بغداد 1936؛ عمر فرّوخ، تاریخ الجاهلیة ، بیروت 1984؛ عادل فریجات، «جذیمة الابرش الازدی فی المصادر العربیة»، دراسات تاریخیة ، سال 14، ش 3ـ4 (سپتامبر ـ دسامبر 1993)؛ قلقشندی؛ مسعودی، مروج (بیروت)؛ مفضَّل ضبی، امثال العرب ، چاپ احسان عباس، بیروت 1403/1983؛ احمدبن محمد میدانی، مجمع الامثال ، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت 1407/1987؛ نشوانبن سعید حمیری، الحورالعین ، چاپ کمال مصطفی، چاپ افست تهران 1972؛ یاقوت حموی؛ یعقوبی، تاریخ .