جُدَیعبن علی کرمانی ، فرمانده نامدار اَزْدی در خراسان، که بهویژه در اواخر عهد اموی، اهمیت یافت. او به امید سود بردن از شورشهای سیاسی زمان خویش، مدتی طولانی با نصربن سیار * (متوفی 131؛ والی بلخ و امیر خراسان در عهد اموی) درگیر شد. تدابیر نظامی او، علاوه بر فروپاشی کامل خانوادهاش، به اضمحلال حکومت اموی نیز انجامید.جدیعبن علیبن شبیب مَعنی اَزدیِ کرمانی متعلق به تیرة مَعْنبن مالکبن فَهم، از قبیلة اَزد * عُمان، از قبایل یمانیة خراسان، بود ( رجوع کنید بهیاقوتحموی، ص 248، 250ـ251). پدرش همراه مُهَلَّببن ابیصُفْرَه (متوفی 83) در کرمان با خوارج جنگید (دینوری، ص340). جدیع در جیرفت کرمان زاده شد (بلاذری، ج 3، ص 129). دشمنش، نصربن سیار، وی را به تعریض، ملاّ ح و ماهیگیر و برخاسته از عمان دانسته است (همانجا؛ دینوری، ص 355). از نوشتة دینوری (ص 352) بر میآید که جدیع به فارسی نیز سخن میگفته است. وی بعدها به هرات رفت (طبری، ج 7، ص290).نخستین بار در دورة دوم حکومت اسدبن عبداللّه قَسْری (117ـ120) در خراسان، به نام او بر میخوریم. جدیعبن علی در آن ایام شیخ و بزرگ قبیلة اَزْد، و سرداری شجاع و زیرک بود (دینوری، همانجا؛ یعقوبی، ج 2، ص 333) و اسد قسری را در نبرد با حارثبن سُرَیْج * (متوفی 128) یاری داد. جدیع در 118 قلعهای در تخارستان، از آنِ حارثبن سریج، را فتح کرد و جنگیانش را کشت و اهالی آنجا را اسیر کرد و در بازار بلخ فروخت. پنجاه تن از سران آنان را هم نزد اسد فرستاد که وی همه را کشت. خود جدیع نیز دست و پای عدهای را برید و چهارصد تن را کشت (طبری، ج 7، ص 109ـ111). جدیع در 119 جانشین اسد در بلخ شد و از سوی او به جنگ با ترکان رفت (همان، ج 7، ص120، 124). پس از مرگ اسدبن عبداللّه در 120، جدیعبن علی، به سبب عشیرة بسیارش، بهدستور یوسفبن عمر ثقفی * (متوفی 127)، والی عراق، امیر خراسان شد، ولی اندکی بعد، در همان سال معزول شد و نصربن سیار جانشین او گردید (همان، ج 7، ص 154؛ ناگل ، ص 145). احتمالاً این انتقال قدرت، سرآغاز منازعات بعدی میان آنان شد.درگیری جدیعبن علی و نصربن سیار، با قتل ولیددوم، خلیفة اموی، در جمادیالا´خرة 126 آغاز شد. خلیفة جدید، یزید سوم (متوفی 126)، یوسفبن عمر ثقفی را بر کنار کرد. چون خراسان از نظر سیاسی به عراق وابسته بود، چنین شایع گشت که نصربن سیار نیز بر کنار و جدیعبن علی به جای او منصوب خواهد شد. نصربن سیار، بنیتمیم یا مُضَریان را برتری داد و بهکار گماشت و بر ضد ربیعه و یمنیها تعصب ورزید. این امر خشم جدیع را بر انگیخت و او با نصر بارها در این باره سخن گفت، اما جز درشتی پاسخی نشنید (بلاذری، همانجا؛ دینوری، ص 351؛ یعقوبی، همانجا).نصربن سیار، برای کاستن از نفوذ جدیع، پیش از این او را از همة مناصبش معزول و فرماندهی اَزْد را به یکی دیگر از افراد قبیلهاش واگذار کرده بود و با افزایش شایعات، وی را در قُهَنِدز مرو حبس کرد. بازداشت جدیع در رمضان 126 با اعتراض و مخالفت جدّی اعضای دیگر ازد مواجه شد. طبری این اعتراض را شورش عمومی یمانیه به ریاست جدیعبن علی بر ضد نزاریه یا مضریه در خراسان دانسته است؛ اما، نام مخالفان به روشنی نشان میدهد که آنها متعلق به آن دسته از تیرههای ازد بودند که با جدیع وابستگی نزدیک داشتند. همة آنها از روستاهای اطراف مرو آمده بودند. نصربن سیار برای آرام کردن آنها، اجازه داد شخصی را نزد جدیع بفرستند. حدود یک ماه بعد، جدیع از حبس نجات یافت ( رجوع کنید به طبری، ج 7، ص 285ـ 288). در منابع، گزارش تفصیلی فرار وی از طریق مجرای آبی که به درون قهندز راه داشت، آمده است. جدیع حامیان مضریاش را گرد خود جمع کرد و شورش نمود (برای نمونه رجوع کنید به بلاذری، همانجا؛ دینوری، ص 352ـ354؛ یعقوبی، همانجا؛ طبری، ج 7، ص 289ـ290). نصر با فرستادن پیکی نزد جدیع از او خواست که به تعصبات قبیلهای پایان دهد و در خاموش کردن آتشی که در سراسر خراسان با دعوت عباسیان و ظهور سیاهجامگان شعلهور شده، بکوشد؛ اما، جدیع پیشنهاد کرد که نصر از قدرت کنارهگیری و امارت را به فردی از ربیعه واگذار کند. نصربن سیار ــ که بهدستور امیر جدید عراق در مقام خویش ابقا شده بود ــ قیام جدیع و بالا گرفتن کار ابومسلم خراسانی (متوفی 137) را به مروانبن محمد، خلیفة اموی، خبر داد و درخواست نیروی کمکی کرد (دینوری، ص 355ـ357). وی سوارانی به مقابله با جدیع فرستاد. سیر حوادث از این پس آشکار نیست. بر اساس برخی روایات، درگیری میان آن دو ادامه یافت و حتی به ائتلاف قبیلهایِ ربیعه نیز کشیده شد و جدیع بر نصر غلبه یافت ( رجوع کنید بهبلاذری، همانجا؛ یعقوبی، ج 2، ص 333، 340ـ341). اما بنا بر روایت دیگر، شورش فرو نشست و جدیع و نصربن سیار با یکدیگر سازش کردند. با وجود این، باز جدیع از نصر رنجید و به جمع نیرو و سلاح پرداخت و به گرگان رفت ( رجوع کنید به طبری، ج 7، ص 291ـ293). جدیع سال بعد (127) نیز به ستیز با نصربن سیار گذراند (همان، ج 7، ص 329).حضور دوبارة جدیعبن علی در صحنه، ارتباط تنگاتنگی با فعالیتهای حارثبن سریج دارد. نصربن سیار، بیهیچ دلیل آشکاری، در 126 یا 127، از حارث دعوت کرد به مرو بر گردد و در قدرت با او سهیم شود. هنگامی که حارث وارد مرو شد، نصربن سیار اموال توقیفشدة او را به وی باز گرداند و مناصب متعددی به او پیشنهاد کرد؛ اما، زمانی که از او خواست با خلیفة جدید اموی، مروان دوم (حک : 127ـ132)، بیعت کند، حارث نپذیرفت و خواستار احالة امر حکومت به شورا گردید. ارتباط میان نصر و حارث تیرهتر شد تا اینکه حارث و افرادش به زور وارد مرو شدند. در نبردهایی که پس از آن رخ داد، حارث شکست خورد و تعدادی از هوادارانش کشته شدند. حارث نزد جدیعبن علی رفت که در یکی از روستاهای نزدیک مرو اقامت داشت. جدیع سربازان او را ساماندهی کرد و با او متحد شد. افرادی از ربیعه نیز به آنها پیوستند. اندکی بعد، جدیع به یاری حارث دشمن مشترکشان را شکست داد و در جمادیالا´خرة 128 مرو را تصرف کرد و قدرت را به دست گرفت و نصربن سیار گریخت. جدیع خانههای مضریان را در مرو غارت و تخریب کرد. یکی از یاران حارثبن سریج، که از وی جدا شد، گفت به انگیزة عدالتخواهی همراهش شده اما حارث به جدیع پیوسته که جز به انگیزة عصبیت قبیلهای نمیجنگد. جدیع حتی تقاضای حارث را برای شورایی کردن امارت، رد کرد. در پی آن، حارثبن سریج از جدیع جدا شد و کوشید بار دیگر با نصربن سیار همپیمان شود. در جنگی که نزدیک باروی شهر رخ داد، جدیع پیروز و حارث کشته شد (خلیفةبن خیاط، ص250؛ طبری، ج 7، ص330ـ342). بدینترتیب، اتحاد میان این دو شریک نابرابر دیری نپایید و اختلافات قبیلهای، سیاسی و مذهبی منجر به تنشهایی میان دو گروه شد.در بارة دوران فرمانروایی جدیع اطلاعات اندکی در دست است و حتی تعیین اینکه حکومتش تا چه زمانی دوام یافت، دشوار است. به نظر میرسد که او سعی داشت فرمانروایی خود را تا مروالرود گسترش دهد، اما در این کار ناکام ماند ( رجوع کنید بهخلیفةبن خیاط، ص 253). به همین سبب، ناگزیر، با نصربن سیار، که دوباره قدرت یافته بود، مذاکره کرد، ولی مناسباتشان همچنان خصمانه ماند و از تنشهای میان آن دو کاسته نشد.نصربن سیار و جدیعبن علی، در پی منازعات مداوم برای کسب قدرت، در اطراف مرو خندقهایی کندند و در مقابل یکدیگر صفآرایی کردند و هریک نظارت بخشی از خراسان را بر عهده گرفت. با اتحاد جدیعبن علی و شیبانبن سَلَمه * حَروری، از شورشیان خوارج، اوضاع پیچیدهتر شد ( رجوع کنید بهاخبارالدولة العباسیة ، ص250ـ252؛ دینوری، ص 353ـ355؛ شعبان، ص 159). دلمشغولی نصربن سیار به قیام جدیع موجب شد که ابومسلم نیرو یابد و در سراسر خراسان نفوذ پیدا کند (دینوری، ص 355). در این اوضاع، ابومسلم خراسانی، داعی عباسیان، در رمضان 129 خروج کرد. او از همین زمان آشکارا به بسیج کردن طرفدارانش پرداخت و در ماخوان اردو زد ( رجوع کنید بهطبری، ج 7، ص 356ـ 358). نهضت وی به سرعت تهدیدی جدّی برای گروههای سیاسیِ تثبیت شده در خراسان بهشمار آمد. ابومسلم ــ که جنگ و درگیری جدیع و نصر را به سود خود میدید ( رجوع کنید بهیعقوبی، ج 2، ص 341) ــ در این هنگام، یمانیان و مضریان را با سیاست به سوی خود جلب کرد و به جدیع اظهار تمایل نمود و به وی پیوست و هم از او خواست تا دعوت عباسیان را نشر دهد ( رجوع کنید به همان، ج 2، ص 333؛ طبری، ج 7، ص 368ـ370). چون نصر از این اتحاد احساس خطر کرد، کوشید تا میان ابومسلم و جدیع تفرقه اندازد و با دشمنان پیشینش متحد شود؛ از اینرو، مذاکرات صلح با جدیع را آغاز کرد. نصربن سیار، پسر حارثبن سریج را واداشت تاهنگامی که جدیع برای گفتگو در بارة شرایط اتحاد با نصر در مقابل ابومسلم، به اردوگاه آمد، به جدیع حمله کند. در پی حملة غافلگیرانة سواران مسلحِ پسر حارث، جدیع بر اثر ضربة نیزهای از اسب افتاد و نصر وی را کشت و بر دار کرد و ماهیای با وی آویخت (طبری، ج 7، ص370ـ371).به نوشتة یعقوبی (ج 2، ص 341) جدیع در رمضان 129 کشته شد و پس از آن ابومسلم بر لشکر وی چیره گشت. در اخبار الدولة العباسیة ، یکی از مفصّلترین منابع در بارة دولت عباسیان، پس از شروع قیام ابومسلم، از جدیعبن علی نامی برده نشده و تمام مذاکرات میان شورشیان و اردوگاه جدیع، به دو پسر او، یعنی علی و عثمان، منسوب شده است ( رجوع کنید بهص 248، 275ـ276، 281ـ322). این مطلب میتواند تأییدی بر روایت یعقوبی و سال مرگ جدیعبن علی باشد.به هر حال، این سلسله حوادث امروزه مورد پذیرش همگان قرار گرفته و بنابراین، نصربن سیار به کوتهبینی سیاسی متهم شده است. در واقع، اشتباه آشکار نصر و قساوت او در کشتن یک همپیمان نیرومند تعجبآور است. قتل جدیع و ادعاهایی برای خونخواهی او، راه را برای حصول توافق میان گروههای مختلف سیاسی در خراسان گشود. همچنین، موفقیت فزایندة حرکت انقلابی ابومسلم، او را به متحدی نیرومند تبدیل کرد. علی و عثمان، پسران جدیع، سرانجام پیشنهادهای همکاری او را پذیرفتند. شیبانبن سَلَمه ناچار شد سنگرها را ترک و به سرخس عقبنشینی کند. با کمک علی و عثمان، در ربیعالا´خر یا جمادیالاولی 130 نیروهای شورشی، مرو را اشغال کردند (خلیفةبن خیاط، ص 254ـ255؛ طبری، ج 7، ص 371، 377ـ 385). احتمالاً ایندو برادر، در بدو همکاری با ابومسلم، حکومت را در مرو آزمودند؛ ولی، زمانی که تحرکات انقلابی در همهجا گسترش یافت، امیدشان برای سهیمشدن در قدرت بر باد رفت. در 130 به دستور ابومسلم، علی و عثمان را به قتل رساندند ( رجوع کنید بهبلاذری، ج3، ص130ـ131؛ طبری، ج 7، ص 386ـ 388).به این ترتیب، خانوادة جدیع کرمانی سرانجامی اندوهبار یافت و با تحولات سیاسی آن روزگار نابود شد. رقیب دیرین آنان، نصربن سیار، مدت زیادی پس از آن زنده نماند. وی در ربیعالاول 131، هنگام فرار از مقابل لشکر اعزامی ابومسلم، میان ری و همدان درگذشت (طبری، ج 7، ص 403ـ404).منابع: اخبارالدولة العباسیة وفیه اخبار العباس و ولده ، چاپ عبدالعزیز دوری و عبدالجبار مطلبی، بیروت 1971؛ احمدبن یحیی بلاذری، انساب الاشراف ، ج 3، چاپ عبدالعزیز دوری، بیروت 1398/ 1978؛ خلیفةبن خیاط، تاریخ خلیفةبن خیاط ، چاپ مصطفی نجیب فوّاز و حکمت کشلی فوّاز، بیروت 1415/1995؛ احمدبن داوود دینوری، الاخبار الطوال ، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره 1960، چاپ افست قم 1368 ش؛ طبری، تاریخ (بیروت)؛ یاقوت حموی، المقتضب من کتاب جمهرة النَّسَب ، چاپ ناجی حسن، بیروت 1987؛ یعقوبی، تاریخ ؛Tilman Nagel, Untersuchungen zur Entstehung des abbasidischen Kalifates , Bonn 1972; Muhammad Abd al- Hayy Shaban, The ـ Abba ¦sid revolution , Cambridge 1979;نیز رجوع کنید بهElton L. Daniel, The political and social history of Khurasan under Abbasid rule 747-820 , Minneapolis 1979; EI 2 , s.v. " A l - H ¤a ¦rith B. Suradj" (by M. J. Kister); Eva Orthmann, Stamm und Macht: die arabischen Stجmme im2. und 3. Jahrhundert der Hig §ra , Wiesbaden 2002; Moshe Sharon, Black banners from the East , vol. 2: The social and military aspects of the ـ Abba ¦s d revolution , Jerusalem 1990; J. Wellhausen, Das arabische Reich und sein Sturz , Berlin 1960.