جَبَرتی، عبدالرحمان ، مورخ نامور مصری قرن دوازدهم و سیزدهم. عبدالرحمانبن حسنبن ابراهیم زَیْلَعی جبرتی عقیلی حنفی، در 1167 در قاهره به دنیا آمد (جبرتی، ج 1، ص 339، 604؛ شرقاوی، ص 1036؛ عنان، ص 177، که سال تولد او را 1168 ذکر کرده است.نیاکان جبرتی از مسلمانان حنفی ناحیة ساحلی جَبَرْت * بودند (جبرتی، ج 1، ص 604؛ شرقاوی، ص 1031؛ نیز رجوع کنید بهصیاد، ص 585 ـ593). جد هفتم جبرتی، که او نیز عبدالرحمان نام داشت، به قصد زیارت حرمین شریفین از جبرت عازم جده و سپس مکه شد، دو سال نیز در مدینه اقامت گزید و نزد علمای آن سامان کسب علم کرد، آنگاه به مصر رفت و در اوایل سدة دهم در کنار جامع الازهر قاهره اقامت گزید (جبرتی، ج 1، ص 608؛ لیلی عبداللطیف احمد، ص 195). مدتی بعد وی شیخِ (بزرگ یا متولی) رواقِ جَبَرْت در جامع الازهر شد و این مقام (مَشیَخَةالرَواق) به مدت سه قرن در خاندانش موروثی گردید و به عبدالرحمان جبرتی ختم شد (جبرتی؛ شرقاوی، همانجاها).علی، نیای پنجم جبرتی، ثروت و شهرت فراوانی داشت (جبرتی، ج 1، ص 609). شیخحسن (1110ـ 1188)، پدر شیخعبدالرحمان جبرتی، علاوه بر ثروت عظیمی که به ارث برده بود، از بزرگترین فقیهان عصر خویش، و در علوم ریاضی نیز از سرآمدان عالمان مصر بهشمار میرفت و این علوم را در جامع الازهر و نیز در منزلش تدریس میکرد (عنان، ص 178؛ شَیّال، ص 11ـ12؛ زیدان، ج 2، جزء 4، ص 619). شیخ حسن به زبانهای ترکی و فارسی مسلط بود (شَیّال، ص 12؛ شرقاوی، ص 1032) و در منزلش، واقع در صَنادقیه، کتابخانة بزرگی با کتابهایی به زبانهای فارسی و ترکی و عربی داشت که طلاب از آن بهرهمند میگردیدند (جبرتی، ج 1، ص 621ـ622؛ شرقاوی، ص 1033ـ1034؛ شیال، همانجا).پدر عبدالرحمان او را به مکتبخانه و آنگاه به مدرسة سِنانیه، واقع در شمالغرب جامع الازهر (زکی، ص 468)، فرستاد تا در آنجا قرآن و مقدمات علوم دینی را فرا گیرد. وی در یازده سالگی حافظ قرآن شد (لیلی عبداللطیف احمد؛ شرقاوی، همانجاها؛ جمال زکریا قاسم، ص 48). جبرتی نزد پدرش تاریخ و علوم ریاضی و هیئت آموخت و پیش دیگر استادانی که با پدرش دوستی داشتند، علوم دینی و ریاضی را فرا گرفت. مشهورترین استاد وی در این برهه سیدمحمدمرتضی زَبیدی، مؤلف تاجالعروس ، بود که جبرتی در محضرش علم لغت آموخت (جبرتی، ج 2، ص 303، 308؛ شرقاوی، ص 1037ـ 1038). در رَواق شُوام نیز اصول مذهبی حنفی را نزد عبدالرحمان عریشی فرا گرفت (لیلی عبداللطیف احمد؛ جمال زکریاقاسم، همانجاها؛ شرقاوی، ص 1036). وی در 1182، در حدود پانزده سالگی، ازدواج کرد (جبرتی، ج 1، ص 567؛ لیلی عبداللطیف احمد، ص 196؛ شرقاوی، همانجا).عبدالرحمان در محافل علمی و ادبی پدرش حضور مییافت و از دانشمندان بهرة علمی میبرد. وی در اول صفر 1188، با وفات پدرش، به ریاست رواق جَبَرْت رسید و وارث ثروت عظیم و املاک و اوقاف متعدد او شد (شرقاوی، ص 1036ـ1037؛ محمود حلمی مصطفی، ص 296؛ عیسی، ص 146). تمام عمرش را در قاهره به کسب علم و تدریس در الازهر و در منزل خود (زکی، ص 468، 484) و حاشیه نوشتن بر کتابهای پدرش و مذاکره با بزرگان در محافل علمی سپری کرد (شیال، همانجا؛ احمد عبدالرحیم مصطفی، ص 32؛ احمد عزت عبدالکریم، ص 21ـ22). وی علاوه بر فقه و علوم دینی، به ریاضیات علاقهمند بود و در پزشکی نیز مطالعاتی کرد و در آن رشته، کتابی نگاشت و تا حدودی نیز بهتصوف گرایش یافت (شرقاوی، ص 1038).او در اواخر 1195 شروع به نگارش یادداشتهایی کرد که بعدها پایة تاریخش گردید ( رجوع کنید بهجبرتی، ج 1، ص 1؛ نیز رجوع کنید به ادامة مقاله).با ورود ناپلئون بناپارت و سپاهیانش در صفر 1213/ 1798 به قاهره و اشغال مصر (شرقاوی؛ شیال، همانجاها)، جبرتی قاهره را به سوی مزرعهاش در شهرک أَبیار/ إبیار در شمال دلتای مصر، ترک کرد ولی اندکی بعد، در پی دعوت ناپلئون از دانشمندان و علمای مهاجر مصر، به قاهره بازگشت (شرقاوی، همانجا؛ عنان، ص 178). همچنین به عضویت مجلس اعیان (دیوان عمومی)، متشکل از ده تن از بزرگان مصر، در آمد که ناپلئون قصد داشت به وسیلة آن دیوان، امور مصر را اداره کند (عنان، همانجا؛ زبیدی، ص 124ـ 125) و بدین ترتیب، نزد سرداران سپاه فرانسوی و فرهیختگان همراه سپاه، احترام یافت (عنان، همانجا).جبرتی، ضمن برشمردناعضای دیوان (کمیسیون) اول و دوم ذکری از خود به میان نیاورده است ( رجوع کنید به جبرتی، ج 3، ص 62؛ قس عنان، همانجا؛ عاطف احمد فواد، ص 188ـ189). پس از بر پا شدن دیوان اول و دوم (شورایی از بزرگان مصر که ناپلئون برای ادارة امور کشور تشکیل داده بود)، وی عضو دیوان سوم شد که ژنرال منو ، فرمانده سپاه فرانسه، آن را از نُه روحانی تشکیل داده بود ( رجوع کنید به جبرتی، ج3،ص225؛ عنان، ص178ـ179).جبرتی در بارة حملة فرانسه به مصر، موضع مخالف نداشت بلکه برعکس، با تعدادی از دانشمندان فرانسوی دوست شد و پس از آنکه به دعوت آنها از فرهنگستان علوم فرانسه در قاهره و کتابخانه و ابزارهای فلکی فرانسویان دیدن کرد، آن ابزارها را به دقت در کتابش وصف و ستایش نمود و شیفتة پیشرفتهای علمی فرانسویان شد (جبرتی، ج 3، ص 57 ـ 59؛ احمد عزت عبدالکریم، ص 24؛ شیال، ص 13). او این تماسها را بههیچ وجه همکاری با سپاه فرانسه و اشغالگران نمیدانست، بلکه آن را شیوهای برای استفاده از علوم و فنون فرانسویان میشمرد و در عین حال از ظلم و بیبندوباری فرانسویان انتقاد میکرد (جبرتی، ج3، ص 57ـ61، 292؛ احمدعزت عبدالکریم، همانجا؛ جمال زکریا قاسم، ص 56 ـ57؛ عنان، ص 184؛ عاطف احمدفؤاد، ص 184ـ186).جبرتی در دستگاه حکومت محمدعلی پاشا (حک : 1220ـ 1264)، متولی وظیفة افتا بر اساس مذهب حنفی و تعیین اوقات نماز و رؤیت هلال ماه رمضان و شوال بود (زبیدی، ص 125). علاوه بر آن، تا هفت سال مانده به مرگش همچنان در جامعالازهر تدریسمیکرد (محمدانیس، 1960ـ1962، ص80).جبرتی به سبب حادثة قتل فرزندش خلیل در رمضان 1237، و نیز به علت بیماری و کهولت، جلد چهارم تاریخش را ناتمام گذاشت ( رجوع کنید به ادامة مقاله) و در سوک فرزند، بیناییاش را از دست داد (همان، ص 71).وی در حدود 1240ـ1241 در قاهره وفات یافت (شرقاوی، ص 1039؛ محمد انیس، 1960ـ1962، ص 71ـ73؛ زیدان، ج 2، جزء 4، ص 619) و در مقبرة جَبَرتیه، که هنوز به همین نام معروف است، در محلة مجاورین دفن گردید (محمد انیس، 1960ـ1962، ص 72، 74). پس از وفات جبرتی منزلش در صنادقیه، که کتابخانة بزرگ خاندان جبرتی نیز بود، سوخت (شرقاوی، همانجا).به نوشتة شرقاوی (همانجا)، جبرتی باوجود ثروت و مقام خود و خاندانش، متواضع، خیرخواه، خوشسیرت، مهربان، دانشدوست و در عین حال علاقهمند به تجملات بود. بسیاری از علما او را بزرگترین و نامدارترین مورخ جهان اسلام در سه قرن اخیر دانستهاند (زکی، ص 470).جبرتی باوجود مناسبات خوبی که با برخی از امیران ممالیک داشت و آنها را امیران مصر مینامید، در مواردیاز آنان بهشدت انتقاد و حتی آنها را تحقیر میکرد (عمر،ص 43؛ عاطف احمد فؤاد، ص 184). همچنین از شیوة حکومت و ستمهای محمدعلیپاشا و علمایی که از وی حمایت میکردند، نیز انتقاد میکرد (عمر، ص 43ـ44؛ احمدعزت عبدالکریم، ص 27).آثار جبرتی. جبرتی مدتها در بارة تاریخ مصر و تراجم بزرگان یادداشتهایی مینوشت (جبرتی، ج 1، ص 1). در جمادیالا´خرة 1203 استادش زبیدی ( رجوع کنید به همان، ج 2، ص 303ـ321) از وی خواست تا سرگذشت بزرگان و مشاهیر مصر و حجاز قرن دوازدهم را بنویسد. جبرتی نیز پذیرفت (جبرتی، ج 2، ص 355؛ شرقاوی، ص 1044؛ شیال، ص 22) و به مدت دو سال با دقت این کار را انجام داد و در نگارش شرح حال تعدادی از بزرگان، از دوستش اسماعیل خشّاب کمک گرفت و برای دقت بیشتر، به مطالعة سنگنوشتههای قبرها و تماس با خویشان و بستگان درگذشتگان پرداخت و مرتب به استادش گزارش میداد (جمالزکریا قاسم، ص 49؛ احمدعبدالرحیم مصطفی، ص 33؛ عمر، ص 7).با مرگ زبیدی (1205)، شیخمحمدخلیل مرادی (مفتی و قاضی دمشق) در نامهای از جبرتی خواست تا تمام تراجمی را که او و استادش زبیدی نوشته بودند، برایش بفرستد تا ازآنها در کتاب سلک الدرر خود استفاده کند (جمال زکریا قاسم، همانجا؛ احمدعزت عبدالکریم، ص 23؛ عمر، ص 8؛ سروجی، 1976، ص 213ـ 214). جبرتی نیز از ورثة زبیدی، تمام دستنوشتههایی را که قبلاً برای او فرستاده بود بههمراه آثار خود استاد، خریداری کرد (جبرتی، ج 2، ص 355ـ356، 358)، ولی مرگ مرادی (صفر 1206) اثر بدی در روحیة جبرتی گذاشت، تا حدی که تمام آن تراجم و اخبار گردآوری شده را کنار گذارد (سروجی، 1976، ص 214).حملة فرانسویان به مصر و اشغال قاهره باعث شد تا جبرتی مجدداً به نگارش یادداشتهایش بپردازد (عمر، ص 9)؛ ابتدا حوادث هفتماه اول اشغال مصر را به صورت روزانه از10 محرّم 1213 تا رجب 1213/ 25 ژوئن 1798 تا دسامبر 1798، به نام مُدَّةُ الفَرَنْسیسِ بمِصر نوشت که بعدهااساس نگارش کتابهای مظهرالتقدیس بِزَوال [ بذهاب ] دولة الفرنسیس، و عجائبُ الا´ثار شد (همان، ص 9ـ10؛ سروجی، 1976، ص 217).با خروج فرانسویان از قاهره در شعبان 1216/ ژوئیة 1801 و پیوستن دوبارة مصر به قلمرو عثمانی، جبرتی به کمک دوستش شیخحسن عطار * ، شروع به نوشتن مظهرالتقدیس کرد و جبرتی پس از دادن تغییراتی در دستنوشتة پیشین خود و حذف قسمتهای مربوط به مناسباتش با فرانسویان، تاریخ مصر را طی سه سال اشغال، تقریباً با جزئیات بسیار و نقد تند از نیروهای فرانسوی، در آن آورد. او این کتاب را طی شش ماه (از صفر تا شعبان 1216) تألیف و آن را به یوسفپاشا، صدراعظم عثمانی، تقدیم کرد (عمر، ص 10ـ11؛ جمال زکریاقاسم، ص 49، 58 ـ 59؛ سروجی، 1976، ص 213، 217، 221). یوسفپاشا این کتاب را به سلطانسلیم سوم (حک : 1203ـ 1221) نشان داد و او ضمن ابراز شادمانی از تألیف این اثر، به مصطفی بهجت (رئیس پزشکان دربار) دستور داد آن را به ترکی ترجمه کند. بهجت این کتاب را در 1222/ 1807 ترجمه کرد. سیداحمد عاصمافندی نیز در 1225/1810 مجدداً آن را به ترکی برگرداند (شرقاوی، ص 1038؛ لیلی عبداللطیف احمد، ص 204). نسخ خطی متعددی از مظهرالتقدیس در کتابخانههای جهان وجود دارد. این کتاب نخستین بار در 1337 ش/ 1958 در قاهره به شکلی بسیار مغلوط به چاپ رسید و سپس در 1340 ش/1961 و 1348 ش/1969 چاپ انتقادی شد ( رجوع کنید بهمحمدرشاد عبدالمطلب، ص180ـ181؛ شیال، ص 243).مسیو کاردن ، مترجم کنسولگری فرانسه در اسکندریه، این کتاب را همراه مختصری از کتاب نُقولایِ ترک، به فرانسه ترجمه و در 1250/ 1835 در اسکندریه چاپ کرد، سه سال بعدنیز در پاریس تجدیدچاپ شد (شیال، ص 26، پانویس، ص 243ـ244؛ اعظمی، ص 67).بزرگترین تألیف جبرتی عجائب الا´ثار فی التراجم و الاخبار ، معروف به تاریخ جبرتی، است (سروجی، 1976، ص 221ـ222؛ زیدان، ج 2، جزء 4، ص 619ـ620). برخی معتقدند تاریخ جبرتی مکمل تاریخ بدائعالزهور فی وقائع الدهور ، اثر ابناَیاس مصری، است که ابنایاس کتابش را با حوادث سال 928 به پایان رسانده و کوشیده است تاریخنگاری معاصر در مصر را احیا کند ( رجوع کنید به زیدان، ج 2، جزء 4، ص 619؛ سروجی، 1399، ص 282؛ جمال زکریا قاسم، ص 53؛ زبیدی، ص130). جبرتی خود شاهد بسیاری از حوادث مهم سدة دوازدهم و سیزدهم/ نیمة دوم قرن هجدهم و ربع اول قرن نوزدهم بوده است، حوادثی همچون اضمحلال ممالیک، اشغال مصر به دست ناپلئون، بازگشت مجدد عثمانیها به مصر و حکومت محمدعلی پاشا (احمدعزت عبدالکریم، ص20؛ زکی، ص 468). وی نگارش این کتاب را در 1220/ 1805 شروع کرد (جبرتی، ج 1، ص 586، ج 2، ص10؛ سروجی، 1976، ص 213) و حوادث را بر اساس روز و ماه و سال تدوین نمود و در پایان گزارش هر سال، تراجم متوفیان آن سال را آورد.دو جلد اول عجائب الا´ثار ، شامل این بخشهاست: تمهیدی در بارة تاریخ و فایدة آن، مقدمهای در بارة طبقهبندی جامعه، سیری گذرا در تاریخ مصر از فتح اسلامی تا فتح عثمانی، و حوادث مصر بهصورت سالنامهای از فتح عثمانی تا زمان حملة فرانسه به مصر. جبرتی در تدوین جلد اول عمدتاً بر کتاب اوضح الاشارات فیمن تَولّی مصرالقاهرة من الوزراء والباشَواَت ، اثر محمد شَلَبی (چلبی) عبدالغنی، تکیه و اعتماد کرده است؛ تاریخ شلبی با سلطنت دولت عثمانی آغاز میشود و تا حوادث 1150 ادامه مییابد. وی در ذکر حوادث بیست سال بعد (یعنی 1150 تا1170) به گفتههای مشایخ و پیران معتمد و دفاتر دبیران و مباشران و مشاهدات شخصی خود استناد کرده است (جبرتی، ج 1، ص 11ـ12؛ عبدالرحیم عبدالرحمان عبدالرحیم، ص 194ـ206؛ عنان، ص 179ـ180).جبرتی در ذکر حوادث حملة فرانسه به مصر، کتاب پیشین خود، مظهرالتقدیس ، را اساس کار قرار داد و با دادن برخی تغییرات متناسب با عصر خویش و اضافه کردن حوادث چهار سال بعد از رفتن فرانسویان (1216 تا 1220)، آن را به منزلة مجلد سوم عجائب الا´ثار فی التراجم و الاخبار عرضه کرد. وی مجلد چهارم، شامل حوادث سالهای 1221 تا 1236، را در شرایط نامساعد روحی نوشت (محمد انیس، 1976، ص 116ـ 117؛ سروجی، 1976، ص 212ـ213). به عقیدة برخی مورخان، این کتاب حوادث پس از 1236 را نیز در بر داشته، که در آتشسوزی خانة جبرتی پس از وفات وی، از بین رفته است ( رجوع کنید به شرقاوی، ص 1039).عجائبالا´ثار ، که مهمترین مرجع برای تاریخ جدید مصر قلمداد میشود، ویژگیهایی دارد بدین قرار: دقت بسیار، جامع بودن، نشان دادن جنبههای اجتماعی و سنّتها و رسوم مردم در قرن دوازدهم و سیزدهم/ هجدهم و نوزدهم، وصف دقیق اماکن، توجه خاص به جامع الازهر و مشایخ و طلاب آن، حفظ امانت در نقلقولها، صداقت در گفتار، بیطرفی در ذکر حوادث، ذکر جزئیات، شرح تراجم برحسب اهمیت اشخاص و باتوجه خاص به علما و فقها و اندیشمندان، شرح دقیق تاریخ محلی، پایبندی به نقد علمی درست، شجاعت در نقد بزرگان، به کارگیری زبان ساده و لهجة محلی در متن، واقع بینی و تدوین رویدادهای تاریخی به ترتیب سالشمار (جبرتی، ج 1، ص 12؛ سروجی، 1399، ص280ـ282؛ زبیدی، ج 1، ص 126ـ131؛ عنان، ص180، 185ـ189).بسیاری از مورخان، مصنفات جبرتی را ستایش کرده و تاریخ وی را معتبرترین اثر در چند قرن اخیر شمردهاند (لیلی عبداللطیف احمد، ص 205، 213؛ اعظمی، ص 66ـ67)؛ از اینرو، مستشرقان نیز به اثر او بسیار توجه کردهاند ( رجوع کنید به ماجد، ص92؛ سروجی، 1976، ص211؛ همو، 1399، ص280ـ281).نسخههای خطی متعدد عجائب الا´ثار فی التراجم و الاخبار ، در کتابخانههای جهان پراکنده است (برای اطلاع از آنها رجوع کنید بهسروجی، 1976، ص 221؛ محمدرشاد عبدالمطلب، ص 175ـ179). یک نسخه از آن به خط خود مؤلف در بغداد وجود دارد (زبیدی، ص 126). تاریخ جبرتی نخستین بار در 1297/1880 در بولاق مصر بهطور کامل، در چهار مجلد، چاپ شد (زیدان، ج 2، جزء 4، ص 619؛ شیال، ص 242ـ243؛ شرقاوی، ص 1047) و پس از آن بارها چاپ و منتشر گردید، از جمله در حاشیة الکامل ابناثیر (قاهره 1302) و بار دیگر به صورت مستقل (قاهره 1323؛ شیال، همانجا؛ شرقاوی، ص 1048).نظر به اهمیت این کتاب، یک گروه چهار نفره از مترجمان آن را به زبان فرانسه ترجمه و طی سالهای 1888ـ1896 در نُه مجلد منتشر کردند (جمال زکریا قاسم، ص50؛ سروجی، 1976، ص 225ـ226؛ شرقاوی، همانجا). بخشهایی از جلد سوم را در 1962 فیلشتینسکی و بخشهایی از جلد چهارم را کیلبرگ به روسی ترجمه و در فرهنگستان علوم مسکو چاپ کردند (جمالزکریا قاسم، ص 50 ـ51؛ سروجی، 1399، ص 282؛ محمدرشاد عبدالمطلب، ص 179).جبرتی آثار دیگر هم دارد که کمتر به آنها توجه شده است (سروجی، 1976، ص 212). برخی از کتابهای منسوب به وی عبارتاند از: مختصر تذکرة اولیالالباب و الجامع للعَجَبِ العُجاب ، که خلاصهای است از کتاب تذکرة داوودبن عمر انطاکی (متوفی 1008)، که از آن چند نسخة خطی وجود دارد ( رجوع کنید بهمحمدرشاد عبدالمطلب، ص 181ـ182)؛ دستور تقویم الکواکب السبعة و الجواهر و الاَهِلَّة والتواریخ الثلاثة که یک نسخة خطی از آن در قاهره هست ( رجوع کنید به همان، ص 182)؛ و نقد کتاب الف لیلة و لیلة که تاکنون نسخهای از آن به دست نیامده است (زبیدی، ص 126؛ لیلی عبداللطیف احمد، ص 205).منابع: احمد عبدالرحیم مصطفی، «الجبرتی: مؤرخاً»، در عبدالرحمن الجبرتی: دراسات و بحوث ، چاپ احمد عزت عبدالکریم، [ قاهره ] : الهیّئة المصریة العامة للکتاب، 1976؛ احمد عزت عبدالکریم، «الجبرتی: مؤرخ مصری علی مفرق الطرق»، در همان؛ عواد مجید اعظمی، «عبدالرحمن الجبرتی فی نظرالتاریخ»، در همان؛ عبدالرحمان جبرتی، عجائب الا´ثار فی التراجم و الاخبار ، چاپ عبدالرحیم عبدالرحمان عبدالرحیم، قاهره 1997ـ 1998؛ جمال زکریا قاسم، «عبدالرحمن الجبرتی: سیرة تقییم»، در عبدالرحمن الجبرتی: دراسات و بحوث ، همان؛ محمدحسین زبیدی، «مذهب الجبرتی فی کتابة التاریخ من خلال کتابه ( عجائب الا´ثار فیالتراجم و الاخبار )»، مجلة المؤرخ العربی ، ش 1 (1975)؛ عبدالرحمان زکی، «خطط القاهرة فی ایام الجبرتی»، در عبدالرحمان الجبرتی: دراسات و بحوث ، همان؛ جرجی زیدان، تاریخ آداباللغة العربیة ، بیروت 1983؛ محمد محمود سروجی، « عجائبالا´ثار و مظهرالتقدیس : دراسة مقارنة»، در عبدالرحمن الجبرتی: دراسات و بحوث ، چاپ احمد عزت عبدالکریم، [ قاهره ] : الهیّئةالمصریة العامة للکتاب، 1976؛ همو، «کتاب عجائب الا´ثار فی التراجم و الاخبار للشیخ عبدالرحمن الجبرتی کمصدر لاحداث الجزیرة العربیة فیالقرن الثالث عشرالهجری (التاسع عشر المیلادی)»، در دراسات تاریخالجزیرة العربیة ، کتاب 1: مصادر تاریخ الجزیرةالعربیة ، چاپعبدالقادر محمود عبداللّه، سامی صقّار، و ریچارد مورتل، ج 1، ریاض: مطبوعات جامعةالریاض، 1399/1979؛ محمود شرقاوی، «تاریخ حیاة الجبرتی»، در عبدالرحمان جبرتی، المختار من تاریخ الجبرتی ، اختیار محمد قندیل بقلی، [ قاهره ] 1958ـ1959؛ جمالالدین شیال، التاریخ و المؤرّخون فی مصرفیالقرن التاسع عشر ، [ قاهره ] 1420/ 2000؛ محمد محمود صیاد، «جبره و جبرت»، در عبدالرحمن جبرتی: دراسات و بحوث ، همان؛ عاطف احمد فؤاد، «عبدالرحمن الجبرتی، المؤرخ المصری: دراسة فی سیسولوجیا المعرفة»، المجلة التاریخیة المصریة ، ج 25 (1978)؛ عبدالرحیم عبدالرحمان عبدالرحیم، «عبدالرحمن الجبرتی و احمد شلبیبن عبدالغنی: دراسة مقارنة»، در عبدالرحمن الجبرتی: دراسات و بحوث ، همان؛ عمر عبدالعزیز عمر، عبدالرحمن الجبرتی و نقولاالترک ، بیروت 1978؛ محمد عبداللّه عنان، مؤرّخو مصرالاسلامیة و مصادر التاریخالمصری ، قاهره 1388/1969؛ صلاح عیسی، «منهج عبدالرحمن الجبرتی فی رؤیة الظواهر التاریخیة»، در عبدالرحمن الجبرتی: دراسات و بحوث ، همان؛ لیلی عبداللطیف احمد، دراسات فی تاریخ و مؤرخی مصر و الشام: اِبّان العصر العثمانی ، [ قاهره ] 1980؛ عبدالمنعم ماجد، «مکان عبدالرحمنالجبرتی بینالمؤرخین المسلمین»، در عبدالرحمن الجبرتی: دراسات و بحوث ، همان؛ محمد انیس، «الجبرتی و مکانة فی مدرسة التاریخالمصری فیالعصرالعثمانی»، در عبدالرحمن الجبرتی: دراسات و بحوث ، چاپ احمد عزت عبدالکریم، [ قاهره ] : الهیّئة المصریة العامة للکتاب، 1976؛ همو، «حقائق عن عبدالرحمن الجبرتی مستمدة من وثائق المحکمة الشرعیة»، المجلة التاریخیة المصریة ، ج 9ـ10 (1960ـ1962)؛ محمدرشاد عبدالمطلب، «مؤلفات الجبرتی مخطوطة و مطبوعة»، در عبدالرحمن الجبرتی: دراسات و بحوث ، همان؛ محمود حلمی مصطفی، «الجبرتی و معاصروه من امراء الممالیک»، در همان.