جُبّادار (یا جُبّهدار)، عنوان رئیس کارخانههای اسلحهسازی و اسلحهخانههای دولتی (جُبّاخانه/ جُبّهخانه) در ایران و عثمانی.جُبّهدار از ترکیب واژة مغولی جُبّه بهمعنای سلاح و زره، و واژة فارسی دار تشکیل شده است (دورفر، ج 1، ص 284). تحقیق در بارة ریشة واژة جبّه در زبان مغولی دشوار است. دورفر احتمال میدهد که این واژه از ریشة جو ( u §dju/g ) مشتق شده باشد، اما از لحاظ کاربرد واژه، جبّه در میان مغولها بهمعنای زره بوده و جبّهچی به زرهساز اطلاق میشده و امروزه در زبان مغولی جبّه بهمعنای نیزه بهکار میرود ( رجوع کنید به ج 1، ص 284ـ286).در ترکی چَغَتایی، جیباوان به معنای سلاحِ پوشیدنی (زره) است ( رجوع کنید به استرآبادی، ص 144) اما در ترکی امروز، جَبَه بهمعنای تیر و پیکان، زره و جوشن و نیز برقِ شمشیر و خدنگ، و جَبَهجیباشی بهمعنای رئیس گروه زرهپوشان لشکر است ( رجوع کنید بهسامی، ذیل واژه؛ دورفر، همانجا). همچنین واژههای جبلامیشی بهمعنای جنگاوری ( رجوع کنید به رشیدالدین فضلاللّه، ج 1، ص 188، ج 3، تعلیقات روشن و موسوی، ص 2347ـ 2348)، جِبَلاؤو/ جِبَلگو/ جِبَلکو بهمعنای مهیّای جنگ و زرهپوش، و اسب جبلاؤو یا جِبلکو بهمعنای اسب زرهپوش و آمادة جنگ ( رجوع کنید به همان، ج 1، ص 336، 369، ج 3، تعلیقات روشن و موسوی، ص 2348؛ دورفر، ج 1، ص 283) از واژة جِبَه گرفته شده است. این واژه در گویشهای مختلف بهصورتهایی چون جَبَه، جَبَّه، جَبّا، جَیْبَه، جَیْبا نیز بهکار رفته است ( رجوع کنید بهشاد؛ کاتوزیان تهرانی؛ افغانینویس، ذیل همین واژهها؛ نیز رجوع کنید بهادامة مقاله). ظاهراً واژة جبّه با معانی مذکور با واژة جُبّه بهمعنای نوعی لباس روپوش در عربی متفاوت است. هرچند این اشتراک لفظی سبب شده تا برخی جبّه در زبان مغولی و ترکی را نیز واژهای در اصل عربی بدانند (برای نمونه رجوع کنید به شرتونی؛ جُرّ، ص 377؛ معین، ذیل واژه)، اما دورفر (ج 1، ص 284ـ286) معتقد است که این واژه از ترکی و مغولی به عربی و فارسی و زبانهای دیگر راه یافته است.جُبّه بهمعنای سلاح و زره، «جُبّهپوش» بهمعنای سرباز مسلح و زرهپوش، و «جُبّه و جوشن»، «جیر و جِبِه» یا «چیر و جِبِه» بهمعنای تجهیزات جنگی است. واژههای هم خانوادة جُبّه در متون قرن هفتم و پس از آن نیز فراوان بهکار رفته است ( رجوع کنید بهشمس منشی، ج 2، ص 16، 46، 49؛ طهرانی، ج 1، ص 196، 202، 274، ج 2، ص 411، 418؛ عالمآرای صفوی ، ص 127؛ عالمآرای شاهطهماسب ، ص 83؛ منشی قمی، ج 1، ص 274).بر اساس متون تاریخی، واژة زرّادخانه (بهمعنای اسلحهخانه)، که پیش از دورة مغول کاربرد بیشتری داشته (برای نمونه رجوع کنید بهبیهقی، ص 7، 31، 92، 592، 738، 784)، از حدود قرن نهم جای خود را به واژههای جُبّهخانه/ جُبّاخانه و قورخانه داده است ( رجوع کنید به طهرانی، ج 1، ص 112، ج 2، ص 392، 481، 492). بهاحتمال بسیار، بهکاربرده شدن اصطلاح «جُبّهخانه» در تاریخ قم (تألیف در 378؛ ص 61) نیز کار مؤلف آن، حسنبن محمد قمی، نبوده و مترجم فارسی آن در قرن نهم، حسنبن علی قمی، از این واژة رایج در عصر خود استفاده کرده است. در دورة صفوی (ح 906ـ1135)، علاوه بر مکانهای نگهداری اسلحه و مهمات، به کارخانههای اسلحهسازی بیشتر جُبّهخانه/ جُبّاخانه، و به انبارهای تسلیحات بیشتر قورخانه یا سلاحخانه / سلیحخانه گفته میشد. هر چند که در متون، تفکیک مشخص و ضابطهمندی میان مصادیق این واژهها صورت نگرفته است ( رجوع کنید بهقورخانه * ؛ رستمالحکما، ص 89).در دورة صفوی، پس از شکست خوردن ایرانیان در جنگ چالدران (920) بهسبب نبودن سلاحهای جدید در ارتش صفوی، دولت درصدد اصلاح ارتش و تهیة توپ و تفنگ و سلاحهای جدید برآمد و به کمک تجارب نظامیان اروپایی، کارخانههای اسلحهسازی و توپریزی بزرگی در اصفهان ایجاد شد و جبّاخانة دولتی نیز دایر گردید ( رجوع کنید بهبیانی، ص 71). بهنوشتة شاردن (ج 7، ص 328)، در اصفهان سلاح و مهمات در جبّاخانهای واقع در کنار دروازة مطبخ که در جنوبشرقی قصر عالیقاپو قرار داشت، تهیه میشد. وی در جای دیگر (ج 7، ص 483) قلعة طَبَرَک * (تبرک) را جبّهخانة مرکزی ایران معرفی کرده، اما کمپفر (ص90) جبّهخانة قلعة طبرک را مخصوص اسباب و ادوات توپخانه دانسته است. دو جبّهخانة مهم دیگر نیز وجود داشت: یکی در ایروان که به منظور مقابله با عثمانی و انجام دادن عملیات برضد آن تعبیه شده بود و دیگری اسلحهسازی خاه ( رجوع کنید بهمینورسکی، ص 126).نخستین اطلاعات دقیق در بارة رئیس جبّهخانة دولتی، یعنی منصب جبّـادار باشیگری، مربوط به دورة صفوی است (برای دورههای پیشین رجوع کنید بهسلاحدار * ). در ابتدای دورة صفوی، جبّـاداران نیز مانند بسیاری دیگر از صاحبمنصبان لشکری و کشوری از میان مقربان قزلباش تعیین میشدند اما از زمان شاهسلیمان اول (حک : 1077 یا 1078ـ 1105) این منصب به خواجههای سفید تفویض شد (میرزا سمیعا، ص 19؛ انصاری مستوفیالممالک، ص 68). اصطلاح خواجههای سفید در برابر خواجههای سیاه بهکار میرفت و رئیس هر گروه صد نفره از آنان را یوزباشیِ آغایان سفید میگفتند. معمولاً منصب جبّادارباشی به یوزباشی آغایان سفید میرسید ( رجوع کنید به میرزا سمیعا؛ انصاری مستوفیالممالک؛ مینورسکی، همانجاها).از کارکنان دفتری جبّاخانه (ابواب جمعی)، یکی «صاحب جمع» جبّاخانه بود که آمار سلاحها و اموال را در دفتر ثبت میکرد و دیگری «مشرف» جبّاخانه بود که بر کار صاحب جمع و دیگر کارکنان جبّهخانه نظارت میکرد و آمار و اطلاعات جبّهخانه را نیز به اطلاع وی میرساندند ( رجوع کنید بهمیرزا سمیعا، ص 29؛ مشیزی، ص 255، 258؛ علینقی نصیری، ص70). سایر کارکنان جبّهخانه زیرنظر جبّادارباشی کار میکردند و نظارت بر حضور و غیاب و میزان مواجب آنان نیز با تأیید وی بود ( رجوع کنید به انصاری مستوفیالممالک، ص 68ـ69؛ میرزا سمیعا، همانجا). طبق گزارش علینقی نصیری (ص 2، 70) مواجب جبّادارباشی، بدون احتساب جیره، سالانه سیصد تا چهارصد تومان و مواجب مشرف چهل تومان بود (نیز رجوع کنید بهباستانی پاریزی، ص 186). کمپفر (ص 148ـ150) در عداد طبقات مختلف کارکنان زیردست جبّادارباشی، علاوه بر کارکنان دفتری، از چاقوسازان، پیکانسازان، باروتسازان، زرهسازان، مهیّا کنندگان وسایل آتشبازی و نیز سایر افرادی که در ساخت سلاحهای گوناگون فعالیت داشتند، نام برده است (نیز رجوع کنید بهمینورسکی، همانجا). جبّادارباشی برای جبّهخانهها و قلعههای انبار تسلیحات در ولایات مختلف نیز تحویلدار تعیین میکرد و حکام ولایات در باب امور مربوط به ادوات جنگ، موظف به اطاعت از او بودند ( رجوع کنید به میرزا سمیعا، همانجا). جبّادارباشی در سفرهای جنگی گاه مسئولیت حمل سلاحها و ادوات قلعهگیری را تا میدان نبرد برعهده میگرفت ( رجوع کنید به محمد معصوم، ص 166). امور توپخانه برعهدة جبّادار نبود و توپچیباشی به آن رسیدگی میکرد ( رجوع کنید به کمپفر، ص 150).در جبّهخانه علاوه بر تسلیحات و تجهیزات جنگی، سلاحهای زینتی و اشیای گرانبهایی چون آیینه، پردههای نقاشی، دوربین و اشیای ظریف زینتی که امرای خارجی به دربار هدیه میدادند و خلعتها و هدایایی که شاه به دیگران میداد، نگهداری میشد. جبّادارباشی و کارکنان جبّهخانه مسئولیت حفظ این اشیا را نیز برعهده داشتند ( رجوع کنید به عالمآرای شاهطهماسب ، ص 128، 143ـ144، 185؛ کمپفر، ص 149ـ 150؛ عالمآرای صفوی ، ص 119). در جشنها و مراسم مربوط به تشریفات دربار، جبّـادارباشی نیز حضور داشت و معمولاً شمشیرهای مرصع یا دیگر سلاحهای تزئینی را به لباس شاه و شاهزادگان صفوی میبست ( رجوع کنید بهمحمدابراهیم نصیری، ص110). گاه در مراسم استقبال از ایلچیها و سفرای خارجی نیز جبّادارباشی در کنار یوزباشیها و مقامات نظامی حضور داشت ( رجوع کنید به محمدمعصوم، ص 251). در سفرهای شاه نیز جبّادارباشی با هیئت و لباسی تشریفاتی (کلاه رسمی بر سر و سوار بر اسبی با دهنة زرین و جل و زین نقرهدوزی شده) در دستة سوارهنظام همراه شاه بود (فلور، ص 33ـ34). در واقع، جبّـادارباشیگری از مناصب مهم و جبّـادار از مقربان شاه بود، چنانکه محمدابراهیم نصیری در دستور شهریاران (ص 260ـ262) فردی به نام محمودبیگ جبادارباشی را «محرم حرم سلطانی» خوانده و شفاعت او را در حق یکی از گناهکاران و مغضوبان شاه مؤثر و مقبول گزارش کرده است (نیز رجوع کنید به میرزا سمیعا، همانجا؛ در بارة اسامی شماری از جبّهداران مشهور در دورة صفوی رجوع کنید بهبوداق منشی قزوینی، ص 157؛ منشیقمی، ج 2، ص 623؛ محمدمعصوم، ص 246ـ247؛ حسینی استرآبادی، ص 255؛ انصاری مستوفیالممالک، ص 24، 27).نظارت بر نحوة کار جبّـادار و حسابرسی مالی جبّهخانه برعهدة «ناظر بیوتات» بود که بر کار بیوتات سیوسه گانة سلطنتی نظارت میکرد ( رجوع کنید به میرزاسمیعا، ص 12؛ سانسون، ص 30ـ31).نادرشاه افشار در دورة حکومتش (1148ـ1160)، پس از سازماندهی ارتش دائمی، بر تعداد جبّاخانهها افزود تا ساختن اسلحه با سرعت بیشتری انجام شود، بهطوریکه جبّاخانهها در هر روز پانزده تفنگ تولید میکردند (وارد، حواشی شعبانی، ص 345). در این دوره جبّهخانة مرکزی به قلعهای در کرمانشاه منتقل شد تا به ولایات سرحدی ایران و عثمانی و میدانهای جنگ با عثمانی نزدیک باشد. طبق نوشتة گلستانه (ص 23ـ24)، ذخایر نظامی فراوانی از توپ، گلوله، خمپاره، باروت و اسباب یورش و قلعهگیری در این قلعه فراهم آمده بود (نیز رجوع کنید به مروی، ج 3، ص 887). نادر همچنین برای مقابله با طوایف سرکش در نواحی شمالشرق و پشتیبانیِ لشکرکشیهای خود در این نواحی، جبّاخانهای در مرو داشت. میرزامحمدکاظم مروی، مؤلف عالمآرای نادری ، در حدود 1159 نویسنده و صاحبکار توپخانه، قورخانه و جبّاخانة مرو بود که همراه با توپچیباشی و جبّادارباشی مرو، محاسبة قدیم و جدید این مراکز نظامی را به نادر تقدیم کردند ( رجوع کنید به مروی، ج 3، ص 966، 1084ـ 1085). در جنگهای مرزی نیز جبّادارباشی و توپچیباشیِ نزدیکترین جبّهخانه، در جنگ حضور داشت ( رجوع کنید بههمان، ج 3، ص 1103).در دورة زندیه (ح 1163ـ 1208)، جبّهخانة قلعة کرمانشاهان پس از چهارده ماه مقاومت، سرانجام به تصرف کریمخانزند در آمد و در این دوره نیز به عنوان انبار اسلحه و قورخانه از آن استفاده میشد. از این دوره به بعد بهجای جبّهخانه، بیشتر واژة قورخانه بهکار میرفت ( رجوع کنید به گلستانه، ص 232، 251، 254). جبّهخانة مرکزی اصفهان در دورة صفوی با سلاحها و اشیای گرانقیمتی که در آن نگهداری میشد، ظاهراً تا این دوره باقی بوده است. طبق گزارش رستمالحکما (ص 441)، در مراسم استقبال از سفیران عثمانی و هند و سند و دیگر سفرای خارجی، در زمان علیمرادخان زند (حک : 1196ـ1199)، اشیای زینتی و گرانقیمت جبّاخانة صفوی را در چهارسوی بازار سلطانی به تماشا گذاشتند (قس همان، ص210).در دورة قاجار (1210ـ1344)، با اینکه واژة قورخانه/ غورخانه کاربرد بیشتری داشت ( رجوع کنید به مفتون دنبلی، ص 188؛ ظهیرالدوله، ج 1، ص 4، 20ـ21، 51؛ فرمانها و رقمهای دورة قاجار ، ج 1، ص 186ـ189؛ مدرسی و دیگران، ص 477ـ479)، واژههای جُبّهخانه، جَبّاخانه، جَبّاهخانه و جُبّـهدارباشی نیز همچنان بهکار میرفت ( رجوع کنید بهاعتمادالسلطنه، ص 49؛ سپهر، ج 2، ص670، 692، 921، 923؛ اعتضادالسلطنه، ص 408، 470؛ مدرسی و دیگران، ص 183ـ184؛ اوبن، ص 65، پانویس).در تشکیلات نظامی دولت عثمانی جَبَهجی یا جَبَهدار نام اُجاقی (صنفی) بود که برای سربازان ینیچری، ادوات جنگی فراهم میکرد و ساخت و تعمیر و نگهداری از آن را برعهده داشت (پاکالین، ج 1، ص 261ـ262). تاریخ دقیق پیدایی این اجاق روشن نیست، اما نخستین نشانهها از حضور آن به نیمة قرن نهم (همزمان با کاربرد آن در ایران) بر میگردد.عالیرتبهترین صاحب منصب این اجاق، جبّهدارباشی یا جبّهجیباشی بود که جایگاهش در تشریفات، پس از کدخدای دربانها و پیش از توپچیباشی بود ( د. ا. د. ترک ، ذیل «جبّهجی» ؛ شوکت، ص 45؛ اوزون چارشیلی، 1368ـ 1377 ش، ج 1، ص 579؛ پاکالین، ج 1، ص 262). پس از جبّهدارباشی، چهارکدخدا و سپس چاووشباشی جبّهداران، بهترتیب، مقام حضور داشتند ( د. ا. د. ترک ، همانجا؛ اوزون چارشیلی، 1988 ب ، ص 418ـ419؛ پاکالین، ج 1، ص 263ـ 264). پس از آنها فرماندهان قسمتها و گردانهای مختلف و سپس اعضای اجاق، که پرشمارترین و در عین حال دون پایهترین افراد این تشکیلات بودند، قرار داشتند. این افراد که در بدو پیوستن به اجاق، «شاگرد» و پس از گذرانیدن دورههای معیّن، «استاد» خوانده میشدند، از میان پسران و جوانان غیرترک (عجمی اوغلان) انتخاب میشدند ( د. ا. د. ترک ، همانجا؛ اوزون چارشیلی، 1368ـ1377 ش، همانجا؛ الدولة العثمانیة ، ج 1، ص 391). به داوطلبانی که در اثنای جنگ ثبتنام میکردند، «جبّـهدار جانباز» گفته میشد ( د. ا. د. ترک ، همانجا). اجاق جبّـهدار هم مانند اجاق ینیچری به گردانها و بخشهایی تقسیم میشد. تعداد گردانها معمولاً 66 و افراد بخشها 62 تن بود (همانجا).در بخش کارکنان اداری و دفتری این اجاق، «کاتب جبّهجیلر» و «محاسب»، ثبت و ضبط امور جاری و ثبت هزینهها و صورت حسابهای جبّهخانه را برعهده داشتند. محاسب را سرخلیفه یا خزانهدار نیز میخواندند. به هنگام تعویض جبّهدارباشی، بر اساس اسناد و دفاتر، جبران کمبودها نیمی برعهدة جبّهدارباشی و نیم دیگر بر عهدة سرخلیفة جبّهخانه بود ( رجوع کنید به د. ا. د. ترک ؛ شوکت، همانجاها؛ پاکالین، ج 1، ص 262ـ 263). تعداد جبّهداران در دورههای مختلف حکومت عثمانی متغیر بود، چنانکه در دورة سلیمان قانونی (حک : 926ـ974) هفتصد تن، در اواخر قرن دهم چهارهزار تن، و در زمان سلطانمراد چهارم (حک : 1032ـ1049) بین هفتهزار تا هشتهزار تن بود که بعدها به 500 ، 2 تن تقلیل یافت (شوکت، ص 104؛ د. ا. د. ترک ، همانجا). حقوق جبّهداران بهصورت علوفه * یا مواجب، سه ماه یکبار پرداخت میشد. سالی یکبار نیز سی آقچه بهعنوان پول کمان (عادتِ کمانْبها) به آنان پرداخت میشد ( د. ا. د. ترک ، همانجا؛ الدولةالعثمانیة ، ج 1، ص 392). در برخی قلعههای مرزی، گاه به فرماندهانی از ینیچریان که در رأس جبّهداران قرار میگرفتند، جبّهدارباشی میگفتند اما معمولاً برای اینکه این افراد با جبّهداران اصلی در مرکز اشتباه گرفته نشوند، آنها را قائممقام جبّهدارباشی میخواندند ( د. ا. د. ترک ، همانجا).برای تأمین لوازم موردنیاز جبّهخانه، هزینهای بهنام آقچة مهمات، در خزانة دولت تخصیص داده میشد. کار ارسال مهمات به جبّهخانههای دور از مرکز را افراد معتمد به درخواست قائممقامان جبّهدارباشی انجام میدادند (همانجا؛ برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید بهاوزونچارشیلی، 1988 الف ، ج 2، ص 23ـ31).اجاق جبّهدار با الغای اجاقینیچری در 1241/1826، از میان رفت اما اندکی بعد، با سازمان جدیدی به نام «جبّهخانة عامره» دوباره شکل گرفت. طبق قانون مقرر، بهجای واژة جبّهدارباشی، تعبیر «جبّهخانهجیباشی» بهکار رفت. تعداد افراد اجاق 054 ، 1 تن بود و محدودیت سنی پانزده تا سی سال برای آنها مقرر شده بود. بعداز جبّهخانهجی باشی، ناظر جبّهخانه جای میگرفت. ناظر، مسئول امور فنی جبّهخانه بود ( د.ا.د.ترک ، همانجا؛ باشباقانلق عثمانلی آرشیوی رهبری ، ص 153ـ154).طبق نظام جدید، افراد جبّهخانه به دو شاخة اصلی تقسیم میشدند. هریک از این شاخهها (به نامهای بلوکباشی چپ و راست) تحت فرماندهی دو فرمانده قرار داشتند. فراتر از آنها دو «بشیوز (پانصد) باشی» و یکی «باش (سر) بلوکباشی» قرار میگرفت. در رأس هر پنج صف 105 نفری، که تحت فرمان باشبلوکباشی بودند، یک یوزباشی قرار داشت. در پایینترین ردة فرماندهی، سرجوخه قرار داشت که ده سرباز تحت فرمانش بودند. برای هر صف یک پیشنماز، یک سنجقدار و یک چاووش و برای همة آنها دو کاتب بازرسی، طبیب و جراح تعیین شده بود و طبق نظامنامة جدید، سربازان جبّهدار هر روز در سربازخانهها، به مشق نظامی مشغول میشدند و روزهای دوشنبه و پنجشنبه میبایست به تعلیم تیراندازی میپرداختند ( د.ا.د.ترک ، همانجا).در جبّهخانه، هر سرباز موظف میتوانست بعد از دوازده سال خدمت، به دلخواه خود بازنشسته شود. اگر بهسبب کهولت یا بیماری بازنشسته میشد نصف حقوق خود را میگرفت و در صورت زخمی شدن در جنگ، با دو سوم حقوق یا بیشتر بازنشسته میشد (همانجا).اجاق جبّهجی در عثمانی از تشکیلاتی منسجم و قانونمند برخوردار بود، بهطوری که باتوجه به این ساختار منظممیتوان احتمال داد که تشکیلاتِ به مراتب سادهتر جبّهخانهو منصب جبّادار در ایران دورة صفوی نیز برگرفته یا متأثراز آن بوده است.منابع: محمدمهدیبن محمدنصیر استرآبادی، سنگلاخ: فرهنگ ترکی به فارسی از سدة دوازدهم هجری ، چاپ روشن خیاوی، تهران 1374 ش؛ علیقلیبن فتحعلی اعتضادالسلطنه، اکسیرالتواریخ: تاریخ قاجاریه از آغاز تا سال 1259 ق ، چاپ جمشید کیانفر، تهران 1370 ش؛ محمدحسنبن علی اعتمادالسلطنه، المآثر و الا´ثار ، در چهل سال تاریخ ایران ، چاپ ایرج افشار، ج 1، تهران: اساطیر، 1363 ش؛ عبداللّه افغانینویس، لغات عامیانة فارسی افغانستان ، افغانستان 1335 ش، چاپ افست 1369 ش؛ محمدرفیع انصاری مستوفیالممالک، دستورالملوک ، چاپ محمدتقی دانشپژوه، [ تهران 1348 ش ] ؛ اوژن اوبن، ایران امروز 1906ـ1907: ایران و بینالنهرین ، ترجمه و حواشی و توضیحاتِ علیاصغر سعیدی، تهران 1362 ش؛ اسماعیل حقی اوزونچارشیلی، تاریخ عثمانی ، ترجمة ایرج نوبخت، تهران 1368ـ1377 ش؛ محمدابراهیم باستانی پاریزی، سیاست و اقتصاد عصر صفوی ، تهران 1367 ش؛ بوداق منشی قزوینی، جواهرالاخبار: بخش تاریخ ایران از قراقویونلو تا سال 984 ه . ق ، چاپ محسن بهرامنژاد، تهران 1378 ش؛ خانبابا بیانی، تاریخ نظامی ایران: دورة صفویه ، [ تهران ] 1353 ش؛ بیهقی؛ خلیل جُرّ، لاروس: المعجم العربی الحدیث ، پاریس 1973؛ حسینبن مرتضی حسینی استرآبادی، تاریخ سلطانی: از شیخ صفی تا شاهصفی ، چاپ احسان اشراقی، تهران 1364 ش؛ الدولة العثمانیة: تاریخ و حضارة ، نقله الی العربیة صالح سعداوی، استانبول: مرکز الابحاث للتاریخ و الفنون و الثقافة الاسلامیة، 1999؛ محمدهاشم رستمالحکما، رستمالتواریخ ، چاپ محمد مشیری، تهران 1348 ش؛ رشیدالدین فضلاللّه؛ شمسالدینبن خالد سامی، قاموس ترکی ، چاپ احمد جودت، استانبول 1317؛ مارتین سانسون، سفرنامة سانسون: وضع کشور ایران در عهد شاه سلیمان صفوی ، ترجمة محمد مهریار، اصفهان 1377 ش؛ محمدتقیبن محمدعلی سپهر،ناسخ التواریخ: تاریخ قاجاریه ، چاپ جمشید کیانفر، تهران 1377 ش؛ محمدپادشاهبن غلام محییالدین شاد، آنندراج: فرهنگ جامع فارسی ، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران 1363 ش؛ سعید شرتونی، اقرب الموارد فی فصح العربیة و الشوارد ، قم 1403؛ محمدبن هندوشاه شمس منشی، دستور الکاتب فی تعیین المراتب ، چاپ عبدالکریم علیزاده، مسکو 1964ـ1976؛ محمود شوکت، التشکیلات و الازیاء العسکریة العثمانیة منذبدایة تشکیل الجیش العثمانی حتی سنة 1825 م ، ترجمة عنالترکیة یوسف نعیسه و محمود عامر، دمشق 1988؛ ابوبکر طهرانی، کتاب دیار بکریه ، چاپ نجاتی لوغال و فاروق سومر، آنکارا 1962ـ1964، چاپ افست تهران 1356 ش؛ علیبن محمدناصر ظهیرالدوله، خاطرات و اسناد ظهیرالدوله ، ج 1، چاپ ایرج افشار، تهران 1367 ش؛ عالمآرای شاهطهماسب ، چاپ ایرج افشار، تهران: دنیای کتاب، 1370 ش؛ عالمآرای صفوی ، چاپ یداللّه شکری، تهران: اطلاعات، 1362 ش؛ فرمانها و رقمهای دورة قاجار ، ج 1، تهران: مؤسسة پژوهش و مطالعات فرهنگی، 1371 ش؛ ویلم فلور، برافتادن صفویان، برآمدن محمود افغان ، ترجمة ابوالقاسم سری، تهران1365 ش؛ حسنبن محمد قمی، کتاب تاریخ قم ، ترجمة حسنبن علی قمی، چاپ جلالالدین طهرانی، تهران 1361 ش؛ محمدعلی کاتوزیان تهرانی، فرهنگ کاتوزیان ، تهران 1373 ش؛ انگلبرت کمپفر، سفرنامة کمپفر ، ترجمة کیکاوس جهانداری، تهران 1360 ش؛ ابوالحسنبن محمدامین گلستانه، مجملالتواریخ ، چاپ مدرس رضوی، تهران 1356 ش؛ محمد معصوم، خلاصةالسیر: تاریخ روزگار شاهصفی صفوی ، تهران 1368 ش؛ یحیی مدرسی، حسین سامعی، و زهرا صفوی مبرهن، فرهنگ اصطلاحات دورة قاجار: قشون و نظمیه ، تهران 1380 ش؛ محمدکاظم مروی، عالمآرای نادری ، چاپ محمدامین ریاحی، تهران 1364 ش؛ میرمحمدسعیدبن علی مشیزی، تذکرة صفویة کرمان ، چاپ محمدابراهیم باستانی پاریزی، تهران 1369 ش؛ محمد معین، فرهنگ فارسی ، تهران 1371 ش؛ عبدالرزاقبن نجفقلی مفتوندنبلی، مآثر سلطانیه: تاریخ جنگهای ایران و روس ، تبریز 1241، چاپ غلامحسین صدری افشار، چاپ افست تهران 1351 ش؛ احمدبن حسین منشی قمی، خلاصة التواریخ ، چاپ احسان اشراقی، تهران 1359ـ1363 ش؛ میرزا سمیعا، تذکرة الملوک ، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران 1378 ش؛ ولادیمیر فئودوروویچ مینورسکی، سازمان اداری حکومت صفوی، یا، تحقیقات و حواشی و تعلیقات استاد مینورسکی بر تذکرةالملوک ، ترجمة مسعود رجبنیا، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران 1334 ش؛ علینقی نصیری، القاب و مواجب دورة سلاطین صفویه ، چاپ یوسف رحیملو، مشهد 1372 ش؛ محمدابراهیمبن زینالعابدین نصیری، دستور شهریاران: سالهای 1105 تا 1110 ه .ق پادشاهی شاه سلطان حسین صفوی ، چاپ محمدنادر نصیری مقدم، تهران 1373 ش؛ محمد شفیع وارد، تاریخ نادرشاهی ( نادرنامه )، چاپ رضا شعبانی، تهران 1369 ش؛Ba bakanl k Osmanl Ar ivi rehberi , Istanbul 2000; Jean Chardin, Voyages du Chevalier Chardin en Perse et autres lieux de l , Orient , new ed. by L. Langlةs, Paris 1811; Gerhard Doerfer, Tدrkische und mongolische Elemente im Neupersischen , Wiesbaden 1963-1975; Mehmet Zeki Pakal n, Osmanl tarih deyimleri ve terimleri sخzlدg §د , Istanbul 1971-1972; TDVIA , s.v. "Cebeci" (by Yasemin K l µarslan); I smail Hakk Uzunµar l , Osmanl devleti te kila t ndan kapukulu ocaklar , Ankara 1988a; idem, Osmanl devletinin saray te kila t , Ankara 1988b.